بررسي روايات اهل بيت عليهم السلام در باره نزول خداوند به آسمان دنيا. تأويل آيات و روايات نزول از ديدگاه علماي اهل سنت و…
موضوع : نزول خدا از عرش به آسمان دنيا (2)
برنامه : يهوابيت (30)
تاريخ : 01 / 08 / 96
مجري :
اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت شما بينندگان عزيز شبكه جهاني ولايت عرض سلام و ادب و احترام دارم . با برنامه ديگري از برنامه هاي يهوابيت كه در موضوع توحيد و بررسي و نقد عقايد توحيدي ، با كارشناسي استاد يزداني در خدمت شما عزيزان هستيم . هم چنين ايام عزاي اهل بيت (عليهم السلام) و شهادت حضرت رقيه (سلام الله عليها) و ايام اربعين را تسليت عرض مي كنم . ان شاء الله بتوانيم حضور فعال تري در مجالس عزاي حسيني داشته باشيم تا با نهايت استفاده از ايام خارج شويم .
ما هفته ي گذشته موضوعي را مطرح كرديم كه از مهمترين و شايد از مشهور ترين مباحث در بحث هاي توحيد اسماء و صفات است كه خيلي به آن پرداخته شده و ما هم در اين جا پرداختيم و مطالب زيادي است كه استاد يزداني عزيز در هفته هاي آينده به آن خواهند پرداخت . هفته ي گذشته در موضوع نزول مطالبي بيان شد و اين كه اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها و سلفي هاي امروزي معتقد هستند خداوند به ذات خودش به آسمان دنيا نزول ميكند . رواياتي را در اين زمينه نقل كرده و روايات در اين زمينه را صحيح مي دانند .
همان طور كه در كليپ هايي كه در هفته گذشته پخش كرديم ، بعضا ادعاي تواتر هم كردند و بعضا در مورد روايت اصلي و مشهوري كه وجود دارد ،ادعاي استفاضه كردند . ما در اين جا صحبت كرديم كه چه اشكالاتي بر اين روايت وارد مي شود . كليپ هايي هم پخش كرديم كه خود علماي وهابي و سلفي معاصر نقل مي كنند و از آن هيچ ابايي هم ندارد . ان شاء الله امشب هم كليپ هاي بسيار جالبي در اين زمينه داريم . با توجه به سؤالي كه مطرح شد و استاد يزداني به مطالبي در اين باره بيان كردند ، گفتيم يكي از اصلي ترين و مشهورترين اشكالاتي هم كه در مورد نزول خداوند سلفي ها و اهل حديث به آسمان دنيا در يك سوم پاياني شب ، اين است كه اگر واقعا خود خداوند نزول مي كند ، طبيعتا در كره زمين جايي نيست كه يك سوم پاياني شب وجود نداشته باشد . يعني الان كه با شما صحبت مي كنيم مناطقي است كه يك سوم پاياني شب در آن جا رخ مي دهد و زماني كه در مناطق ما رخ مي دهد و به زمان يك سوم پاياني شب ميرسيم ، جاهايي هست كه روز است و بعدا آن زمان محقق مي شود يعني همواره يك سوم پاياني شب در كره زمين محقق مي شود .
بنابراين خدايي كه سلفي ها و وهابي ها و اهل حديث معتقدند و اين روايت را در مورد او نقل كرده و مي گويند : خداوند بالذاتش مي آيد ، همواره بايد اين خدا روي آسمان دنيا بوده و زنداني در آن باشد و چون گفتند : بالذات خودش ، اين مشكل لاينحل است و نمي توانند آن را حل كنند . ديديم كه استاد يزداني عزيز اقوالي را در اين زمينه خواندند و چه پاسخ هاي عجي و غريبي به آن داده شده بود و ان شاء الله در اين زمينه كليپ هاي بسيار جالبي پخش خواهيم كرد تا ببينيم چه توضيحي در اين باره در شبكه هاي خود داده اند .
استاد يزداني :
همان طور كه شما مفصل توضيح داديد ، بحث ما در مورد نزول خدا از عرش به آسمان دنيا يا به زمين است . از ابن تيميه خوانديم كه صراحتا اين مطلب را مي پذيرد و تصريح مي كند اين قضيه درست است . هم چنين از زبان سه تن از علماي اهل سنت خوانديم كه تصريح كرده بودند منظور ابن تيميه از نزول ، همان نزول انسان ها از جايي به جاي ديگر است . همان طور كه خودش از روي منبري كه در دمشق نشسته بود ، وقتي اين روايت را خواند ، دو پله از منبر به پايين آمد و گفت خدا نزول مي كند ، همين طور كه از اين پله ها پايين مي آيم . خدا هم دقيقا همين طور از عرش به آسمان دنيا نزول مي كند و پايين مي آيد . شهادت سه نفر از بزرگان اهل سنت در مورد اين قضيه كفايت مي كند .
همين طور از زبان ابن عثيمين خوانديم كه تصريح كرده بود ذات خداوند از عرش به زمين مي آيد . اگر بخواهيم بگوييم كه ذات خداوند به زمين مي آيد ، قضيه مشكل پيدا مي كند و اصلا قابل قبول نيست و نمي توان آن را پذيرفت .
سؤالي كه در ذهن همه به وجود مي آيد ؛ حتي به ذهن يك وهابي كه زير درس آقاي ابن عثيمن بود هم به وجود آمد كه آقاي ابن عثيمن ! شما مي گوييد : در يك سوم پاياني شب ،خدا به آسمان دنيا مي آيد . الان ثابت شده كه زمين كروي شكل است و هر لحظه ميتواند يك سوم پاياني شب باشد ،طبق اين سخن بايد خدا در آن جا باشد كه در يك سوم پاياني شب به آسمان دنيا بيايد و صدا كند كه هر كس طلب استغفار مي كند ، من او را مي بخشم . هر كس حاجتي دارد ، من او را اجابت مي كنم . در اين صورت خدا بايد همان لحظه باشد . در اين لحظه خدا در آن منطقه بود و چند نفر پيدا شدند و استغار كردند . لحظه بعدي ، جاي بعدي هم همين كار را انجام مي دهد . همين طور خدا با چرخش زمين بايد بچرخد كه به اين وعده خود عمل كرده باشد . اين كه خيلي مشكل دارد . چون خدا بايد دائم در رفت و آمد بين آسمان دنيا و عرش باشد .
جوابي كه ايشان داد خيلي جالب بود كه گفت : اين چه سؤالي است كه مي پرسيد ؟؟ مگر صحابه اين سؤال را پرسيدند ؟ مگر تابعين اين سؤال را از صحابه پرسيدند ؟؟ اين سؤال بي جايي است كه نبايد بپرسي !!!
بنده به خاطر اهميت اين مسأله باز هم اين مطلب را از كتاب مجموع فتاوي ابن عثيمن ، جلد اول ، چاپ دار الوطن ، صفحه 218 :
سئل الشيخ اعلي الله درجته في المهديين : من المعلوم ان الليل يدور علي الكرة الارضية والله عزوجل ينزل الي السماء الدنيا حين يبقي ثلث الليل الاخر فمقتضي ذلك ان يكون كل الليل في السماء الدنيا فما الجواب عن ذلك ؟
فاجاب بقوله : الواجب علينا ان نؤمن بما وصف الله وسمي به نفسه في كتابه وعلي لسان رسوله ، صلي الله عليه وسلم من غير تحريف ولا تعطيل ولا تكييف ولا تمثيل الصفة ….
وهذا الذي يقول ان الله ينزل الي السماء الدنيا حين يبقي ثلث الليل الاخر كل ليلة فيقوم من هذا ان يكون كل الليل في السماء الدنيا لان الليل يدور علي جميع الارض ، فالثلث ينتقل من هذا المكان الي المكان الاخر .
جوابنا عليه ان نقول : هذا سؤال لم يسأله الصحابة رضوان الله عليهم ولو كان هذا يرد علي قلب المؤمن المستسلم لنبيه الله ورسوله صلي الله عليه وسلم ونقول ما دام ثلثل الليل الاخير في هذه الجهة باقيا فالنزول فيها محقق ومتي انتهي الليل انتفي النزول ..
وعلينا ان نستسلم وان نقول سمعنا ، وآمنا واتبعنا واطعنا هذه وظيفتنا .
از شيخ سؤال شد اين كه خيلي واضح است كه زمين در حال گردش است و ثلاث شب هم در حال گردش است . اين كه خدا در ثلث پاياني شب نازل مي شود ، اقتضا مي كند كه خدا بايد هميشه در آسمان دنيا باشد . جواب اين سؤال چيست ؟ ذ
ايشان جواب مي دهد كه واجب است كه ما به اين صفات خدا ايمان بياوريم و حق نداريم اين مسائل را كه در كتاب خدا و لسان پيامبر (صلي الله عليه وآله) است ،انكار كنيم . بايد ايمان بياوريم و نه طرفدار تعطيل و نه طرفدار تكييف و نه تمثيل باشيم …
اين كه خدا هم گفته كه در ثلث شب به آسمان دنيا نازل مي شود هم قطعي است ؛ اما اين سؤال شما كه زمين مي چرخد و ثلث شب منتقل مي شود و خداوند در حال رفت و آمد مي شود ، جواب ما اين است كه اين سؤال را صحابه نپرسيدند . اين چه سؤالي است كه شما مي پرسيد ؟
مگر صحابه اين سؤال را از پيامبر (صلي الله عليه وآله) پرسيدند ؟ شما حق پرسيدن اين سؤال را نداريد .
اگر اين سؤال درست بود ، به قلب مؤمني اين سؤال را مي انداخت تا از پيامبر (صلي الله عليه وآله) بپرسد تا جواب دهند .
ما مي گوييم كه اگر اين سمت زمين ثلث شب باشد ، خدا نازل مي شود و كار خود را انجام مي دهد . وقتي آن طرف زمين ثلث شب شد ، آن جا مي رود . وقتي ثلث شب تمام شد ، به عرش بر مي گردد .
واجب است كه ما تسليم شويم ، اطاعت كنيم و ايمان بياوريم و اصلا از اين سؤال ها نپرسيم .
ابن عثيمن ، مجموع فتاوي ، ج 1 ، چاپ دار الوطن عربستان سعودي ، ص 218
جالب است كه قبل از اين مطلب سؤالي از امام مالك پرسيدند :
ولهذا جاء رجل الي مالك بن انس رحمه الله قال : يا ابا عبدالله الرحمن علي العرش استوي ، كيف استوي ؟
فاطرق برأسه وغلته الرحضاء وقال : الاستواء غير مجهول والكيف غير معقول والايمان به واجب والسؤال عنه بدعة وما اراك الا مبتدعا .
مردي نزد مالك بن انس آمد و پرسيد : الرحمن علي العرش استوي كه شما به معناي استقرار است ، اين استوي به چه صورت است ؟ امام مالك چند لحظه سر را پايين انداخت و صبر كرد و گفت : استواء مجهول نيست . كيفيت هم كه ما نمي توانيم . ايمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است . تو كه از اين مسأله پرسيدي بدعت گذار هستي و بايد گردنت را بزنيم .
ابن عثيمن ، مجموع فتاوي ، ج 1 ، چاپ دار الوطن عربستان سعودي ، ص 217
اصلا شما حق نداريد كه سؤال بپرسيد ؛ چون ما جواب آن را نمي دانيم . به همين دليل مي گويند كه چون صحابه و تابعين اين سؤال را نپرسيدند ، شما هم نبايد بپرسيد .
هفته گذشته فتاوايي از يكي از علماي اهل سنت به نام ابوالعباس سراج خوانديم كه از بزرگان اهل سنت مي باشد . ايشان مي گويد : هر كس به اين روايت معتقد نباشد ، كافر است و واجب است كه توبه داده شود . اگر توبه كرد كه هيچ ؛ اما اگر توبه نكرد ، بايد كشته شود . يعني حكم قتل همه اهل سنت امروزي را صادر كرده . اهل سنت امروزي به اين قضيه باور و اعتقاد ندارندو آن ها نزول را تأويل مي كنند و مي گويند : منظور از نزول رحمت خدا يا امر خدا يا لطف خدا است كه در آن ساعت نسبت به بندگان خود دارد كه از خواب بيدار شدند و نماز شب مي خوانند ، تضرع مي كنند ، با خدا راز و نياز مي كنند ، چون در آن لحظه اين سختي را تحمل مي كنند ، خداوند لطف بيشتري را نسبت به آن ها دارد . اين تأويلات را هم شيعه و هم اهل سنت دارد ؛ اما اين ها مي گويند : هر كس اين حرف ها را بزند ، مرتد و كافر است و بايد كشته شود .
ما اين مطالب را خدمت شما خوانديم . ان شاء الله اين هفته هم مطالب ديگري از زبان علماي اهل سنت و ابن تيميه و پيروانش خواهيم خواند .
مجري :
مرور كوتاه و مختصري به خصوص در مورد قول ابن عثيمن بود كه بسيار جالب بود . ايشان گفته بود : شما حق نداريد اين سؤال را بپرسيد ؛ چون صحابه چنين سؤالي نپرسيدند . همين الان هم كساني هستند كه به اين شكل پاسخ مي دهند . كليپ اول ما از همين جنس پاسخ دادن است كه يكي از علماي وهابي معاصر در مقابل اين سؤال واكنش خيلي جالبي را از خود نشان ميدهد كه با هم مي بينيم .
كليپ (1) :
محمد صالح المنجد ـ عالم وهابي :
نزول خداوند به آسمان نزولي است كه شايسته ي جلالت و عظمت خداوند است . ما در اين مسائل وارد نمي شويم كه بگوييم عرش از خداوند خالي مي ماند يا نه ؟ و وارد اين مسأله نمي شويم كه خداوند وقتي نازل مي شود چگونه نازل مي شود . در حالي كه آسمان بالاي اوست . برادرم خداوند آن طور كه خودش مي خواهد نازل مي شود . همان طور كه مي خواهد نازل مي شود . او پروردگار تو است . به آن چه گفته است ايمان بياور . وقتي پيامبر فرموده است نازل مي شود يعني نازل مي شود . ما فلسفه بافي نمي كنيم كه وقتي نازل مي شود چه اتفاقي مي افتد و چگونه نازل مي شود .
برادرم ! در مخلوقات چيزهايي وجود دارد كه نمي تواني آن را تصور كني . مثلا من اگر به تو بگويم رابطه رشته هاي عصبي با مغز انسان را برايم توصيف كن ، ممكن است تو ناتوان و عاجز از آن باشي . پس چگونه در مورد خالق صحبت مي كني؟ ما در كيفيت وارد نمي شويم . خدا بر عرش قرار گرفته است . چگونه ؟ نمي دانيم . خدا نازل مي شود . چگونه ؟ نمي دانيم . اما تو نزول را ثابت بدان . سپس بدان كه نزول مانند نزول ما نيست . ليس كمثله شيء وهو السميع البصير .
مجري :
اين يك دسته از پاسخ هايي است كه علماي وهابي و سلفي و اهل حديث دارند كه چون ما اين حديث را داريم ، ديگر هست و بايد شما اين مطلب را قبول كنيد و حق پرسيدن در مورد چگونگي آن را نداريد . خدا نازل مي شود همانطور كه خودش دوست دارد . اين كه چطور و چگونه نازل مي شود ، حق ورود به آن را نداريد .
اين يك پاسخي است كه شبيه آن را ابن عثيمن هم گفته بود كه چون صحابه در اين باره سؤال نكرده بودند ، شما هم حق سؤال پرسيدن در اين زمينه را نداريد .
استاد يزداني :
ما آقاي صالح المنجد را با ميكي موس مي شناسيم . فتواي مشهور ايشان كه بايد ميكي موس را بكشيم ؛ چون سرباز شيطان است . متوجه نشديم كه دستش به ميكي موس رسيد يا نرسيد !!
به هر حال ايشان معتقد است كه ما حق سؤال پرسيدن نداريم ؛ اما وقتي مي گويد : ذات خدا نازل مي شود ، اين ديگري جايي براي توجيه ندارد . وقتي ذاتش نازل مي شود ، معناي نزول مشخص و معين است ، يعني پايين آمدن . ذات خدا ،شخص خدا نازل مي شود هم معناي مشخصي دارد . اين كه با براق مي آيد يا با الاغ يا اسب يا شتر يا هر وسيله ديگري مي آيد ، مهم نيست . مهم اين است كه خدا نازل مي شود . يعني اين انتقال و حركت اتفاق مي افتد . انتقال و حركت هم به معناي جسم بودن خدا است يعني خدا محتاج است .
بنده از زبان ابن تيميه معناي نزول را خدمت شما نشان مي دهم . ايشان كتابي به نام شرح حديث النزول دارد كه موضوع كتاب اين است كه توضيح دهد نزول چيست ؟
شرح حديث النزول ، تأليف ابن تيميه حراني ، متوفاي 728 هـ ، با تحقيق محمد بن عبد الرحمن الخميس ، صفحه 218 :
والنزول من يكون معنيين : أحدهما : الانتقال من مكان إلى مكان ، كنزولك من الجبل إلى الحضيض ، ومن السطح إلى الدار .
والمعنى الآخر : إقبالك إلى الشيء بالإرادة والنية . كذلك الهبوط والارتفاع والبلوغ والمصير ، وأشباه هذا من الكلام .
نزول از ديدگاه ما دو معنا دارد : معناي اول :اين كه انسان از جايي به جاي ديگر منتقل شود . مثلا كسي از كوه به سمت دامنه كوه پايين بيايد يا از پشت بام به سمت خانه بيايد .
يك معناي نزول ، انتقال از پشت بام به حياط يا انتقال از بالاي كوه به دامنه كوه .
معناي دوم ، اين كه انسان به چيزي علاقه داشته باشد يا اين كه به سمت چيزي قصد و نيت كند .
ايشان از صفحه 219 ، 220 ، 221 ، 222 معناي و تأويلات را از زبان علماي اهل سنت مي آورد و تك تك رد مي كند و مي گويد : هيچ كدام از اين ها قابل قبول نيست .
تا اين در صفحه 223 مي گويد :
والصواب : أن جميع هذه التأويلات مبتدعة ، لم يقل أحد من الصحابة شيئا منها ، ولا أحد من التابعين لهم بإحسان ، وهي خلاف المعروف المتواتر عن أئمة السنة والحديث – أحمد بن حنبل ، وغيره من أئمة السنة .
نظر درست اين است كه همه اين تأويلات علماي اهل سنت ، تأويلات بدعتي هستند . هيچ كدام از صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين تأويلات را نكردند . هيچ كدام از تابعين هم اين تأويلات را انجام ندادند . اين تأويلات خلاف ديدگاه معروف متواتر از ائمه اهل سنت و اهل حديث از احمد بن حنبل و ديگر از ائمه اهل سنت است .
مي گويد : چون اين تأويلات را صحابه و تابعين و ائمه اهل سنت انجام نداده ، پس ما اين تأويلات را رد مي كنيم . پس به معناي اول بر مي گرديم يعني انتقال از جايي به جاي ديگر است . پس در اين صورت راه سومي وجود ندارد .
تأكيد ايشان بر احمد بن حنبل هم به اين دليل است كه احمد بن حنبل تأثير زيادي روي عقيده اهل سنت داشته به خصوص در بحث تجسيم و تشبيه و رواياتي كه ما وظيفه داريم در روايات اخبار صفات ، به ظاهر عمل كنيم ، ديدگاهي است كه احمد بن حنبل تقويت كرد و روي آن مانور داد و او بود كه اين مسأله را بزرگ كرد . اين هم خود را پيرو احمد بن حنبل مي دانند كه چون احمد بن حنبل در اين باره چيزي نگفته ، ما هم نمي گوييم .
احمد بن حنبل حرف هاي جديدي در تاريخ اهل سنت زده كه قبل از او اصلا سابقه نداشته . از جمله اين كه اهل سنت چهار خليفه را قبول دارند ، قبل از او احدي از اهل سنت چنين اعتقادي نداشت . احمد بن حنبل هم تا سال 220 چنين اعتقادي نداشته و فقط سه خليفه اول را قبول داشت. بعد از نامه مأمون ، خليفه چهارم را هم قبول كرد تا جايي رسيد كه:
من لم يربع بعلي فهو اضل من حمار اهله .
پس اهل سنتي كه امروز مي گويند ما چهار خليفه را قبول داريم ، در قرن اول و دوم و سوم اصلا نبوده . (يعني همان قروني كه خير القرون گفته مي شود ) .احمد بن حنبل براي اولين بار اين حرف را بيان كرده .
خيلي جالب است كه كلمه اهل سنتي كه الان مشهور است ، قبل از احمد بن حنبل اصلا سابقه ندارد . احمد بن حنبل هم اهل سنت نمي گفت ، بلكه مي گفت صاحب السنة !
اصلا ما در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نداريم كه از كلمه اهل سنت براي مخالفين استفاده كرده باشند ؛ ولي براي اولين بار احمد بن حنبل كلمه اهل سنت را ابداع و استفاده ميكند و قبل از او اصلا سابقه نداشته . از طرف ديگر كلمه شيعه براي اولين بار از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله) از طريق شش نفر از صحابه نقل شده كه شيعة علي هم الفائزون ،…و اين خيلي معروف است .
يا مطالب جالب ديگر است كه فرصت بيان آن ها نيست از جمله خال المؤمنين در مورد معاويه كه براي اولين بار احمد بن حنبل استفاده مي كند و قبل از آن خال المؤمنين را كسي استفاده نمي كرد .
يا حتي بحث عدالت صحابه كه كلهم عدول ، پايه گذارش احمد بن حنبل بود . ايشان براي اولين بار مي گويد : ما حق نداريم انتقاد كنيم ، اگر كسي را ببينم كسي از صحابه انتقادي كرده يا نوشته اي را ببينم ، با دست خود پاك مي كنم .
بنابراين احمد بن حنبل نقش زيادي در سير تكامل ديدگاه اهل سنت و سلفي هاي امروزي داشته و اين ديدگاه ها هيچ كدام در عصر پيامبر (صلي الله عليه وآله) و صحابه و تابعين و اتباع تابعين وجود نداشته كه خيلي از آن ها را ابوبكر خلال در كتاب خود جمع كرده . خيلي از اين مطالب را احمد بن حنبل فقط استارتش را زده و بقيه از جمله ابوبكر خلال ، مروزي ، ابويعلي فراء آن را ادامه دادند . ابو يعلي فراء واقعا در بحث صفات خبري از آن طرف در اوج و از اين طرف در قعر جهنم است . كسي مثل آقاي ابويعلي فراء اهل تشبيه و تجسيم نبوده كه همه صفات خبري را به ظاهر و صريح و واضح و روشن قبول كرده .
مجري :
در ابتداي برنامه توضيح داديم كه يك دسته از علماي اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها معتقد هستند شما حق نداريد سؤالي در مورد نزول مطرح كنيد . به خصوص در مورد سؤالي كه بيان كرديم اين كه چطور تناسب دارد كه خدا همواره روي آسمان دنيا گير مي افتد ؛ چون هميشه در يك نقطه اي از دنيا آن يك سوم پاياني شب وجود دارد يا اين كه پاسخ علمي برايش وجود دارد ؟ در اين مورد ديديم كه عده اي قائل هستند شما حق نداريد اين سؤال را مطرح كنيد و بايد اين خبر و روايت را به ظاهرش بگيريد و حق تأويل هم نداريد .
اما يك دسته از علماي سلفي و وهابي معاصر وقتي ديدند كه اين اشكال زياد مطرح شده ، سعي كردند جواب هايي مطرح كنند . اما اين جواب ها آيا مطابق عقل است ؟ آيا خودشان متوجه جوابي كه داده اند مي شوند ؟ بحث ديگري است كه در كليپ بعدي مي بينيم .
كليپ (2) :
عبد العزيز الطريفي ـ عالم وهابي :
اما آن چه كه مرتبط به سؤال و اشكال بيننده است . مبني بر اين كه نزول در يك سوم پاياني هر شب رخ مي دهد و مي دانيم كه شب در زمين متغير است . ما مي گوييم كه اين از مسائل دشوار نيست و اين اشكال به اين دليل در ذهن بيننده ايجاد شده است كه مخلوق را به خالق تشبيه كرده است . خداوند مي فرمايد : ليس كمثله شيء وهو السميع البصير . پس اين كه انسان تصور مي كند ، اگر در مكاني باشد و با اختلاف زمان آن مكان تغيير كند . انسان هم بايد با گذشت زمان در اين مكان باشد و در غير آن نباشد ما مي گوييم تو مخلوق را اين گونه تصور كرده اي و گمان كرده اي كه خالق هم همينطور است .
به همين دليل انسان بايد از موضع تشبيه دوري كند . مي بيني كه بعضي از مردم به خودشان نگاه مي كنند و اين را براي بالاتر از خود هم تصور مي كنند . آن چه بالاتر از اوست موضع علو است و خداوند در آسمان است و ميگويند : وقتي انسان داراي تمامي جهات است ، پس خدا هم بايد اين گونه باشد .
در مورد اشكالي كه مطرح مي شود مي گويند : اگر انسان به اين شكل است ، پس چگونه اين تسلط و احاطه حاصل مي شود . ما مي گوييم اين اشكال به دليل همسان پنداشتن انسان و خدا به وجود آمده است و به همين دليل نتيجه ي نادرستي حاصل شده است . پس لازم است كه انسان در اصل كلامش را كنار بگذارد و در اين هنگام تسليم و عدم مخالفت حاصل مي شود و براي برخي از اشكالاتي در اين زمينه قرار گرفتن خداوند بر عرش به وجود مي آيد كه خداوند چگونه بر عرش قرار مي گيرد و چگونه خداوند در يك سوم پاياني شب به آسمان دنيا نزول مي كند . با وجود اين كه نتايج و اشكالات به وجود مي آيد .
اين به دليل آن است كه انسان گمان مي كند كه خداوند اگر در مكاني باشد و سپس به مكاني ديگر برود مكان اول از او خالي مي ماند و خداوند مانند او وجود ندارد نه در ذاتش و نه در صفاتش . پس شايسته است كه انسان تشبيه را در ذهنش نفي كند.
زماني كه انسان تشبيه را در ذهنش نفي كند ، در اين هنگام تمام آن چه در كلام خداوند و سنت پيامبر در مورد صفات آمده است را بدون اشكال مي پذيرد .
مجري :
آقاي عبد العزيز الطريفي از وهابيون بسيار مشهور و از اساتيد طراز اول دانشگاه هاي سعودي بود كه سعي كردند پاسخي بدهند . آيا اين پاسخ با عقل سازگار است ؟ آيا كسي متوجه منظور ايشان مي شود ؟ آيا خودشان متوجه شدند كه چه گفتند ؟ ايشان گفتند : به اين دليل است كه شما خدا را شبيه مخلوقات مي دانيد ؛ اما همه اين ها باز بر ميگردد به اين كه خداوند بالذات خود نزول مي كند . وقتي بالذات نزول مي كند ، همه اين ها مرتفع مي شود و اين اشكالات كه ليس كمثله شيء يا نزولي كه لايق ذات خداوند باشد ، بارها در مورد آن توضيح داديم . خود علماي اهل سنت هم توضيح دادند .
فلذا اين طور دست و پا زدن ها و اين توجيهات ، اصل مشكل را حل نمي كند . اصل مشكل باقي است كه خداوند بالذات خود به آسمان اين دنيا نزول ميكند و گذر زمان هم مشخص است . در مورد آن حركت انتقالي هم نمي توانند بگويند بخشي از ذات خدا در عرش است و بخشي ديگر اين جا است كه خود دچار مصيبت ديگري در مباحث توحيد مي شود . والا اين اشكال به قوت خود باقي است .
استاد يزداني :
يكي از كساني كه نقش زيادي در بحث تشبيه و تجسيم و پايه گذاري ديدگاه سلفي ها در بحث صفات خدا داشته ، آقاي دارامي است كه ما بارها از زبان ايشان مطالبي را خوانديم . ايشان روايت بسيار جالبي را نقل كرده كه واقعا شنيدني است .
عثمان بن سعيد دارمي، به دنبال خدا در ميان مخلوقات:
در كتاب نقض عثمان بن سعيد دارمي (در رد آقاي مريسي ) ، با تحقيق منصور بن عبد العزيز سماري (كارشناس شبكه هاي وهابي ) ، چاپ اضواء السلف ، صفحه 158 ، روايت 77 ، از زبان ابن عباس در تفسير اين آيه نقل مي كند :
حدثنا موسى بن إسماعيل ثنا حماد بن سلمة عن علي بن زيد عن يوسف بن مهران عن ابن عباس رضي الله عنهما في هذه الآية « ويوم تشقق السماء بالغمام ونزل الملائكة تنزيلا » قال ينزل أهل السماء الدنيا وهم أكثر من أهل الأرض ومن الجن والإنس فيقول أهل الأرض أفيكم ربنا فيقولون لا وسيأتي ثم تشقق السماء الثانية وساقه إلى السماء السابعة قال فيقولون أفيكم ربنا فيقولون لا وسيأتي ثم يأتي الرب تبارك وتعالى في الكروبيين وهم أكثر من أهل السماوات والأرض .
ابن عباس در شرح اين آيه كه مي فرمايد : آن روزي كه آسمان ها و ابرها شكافته مي شوند و ملائكه نازل مي شوند ، آن هم چه نازل شدني . مي گويد :در اين روزي كه خدا نامبرده ، تمام اهل آسمان دنيا نازل مي شوند . اين ها از تمام اهل زمين و جن و انس بيشتر هستند . اهل زمين كه اين ها را مي بينند ، سؤال مي كنند كه آيا خداي ما در ميان شما هست يا نيست ؟ آن ها مي گويند : نه ، نيست . دوباره آسمان دوم شكافته مي شود ، آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم شكافته مي شود . باز از آن ها مي پرسند كه پروردگار ما در ميان شما هست يا نيست ؟ مي گويند : نه ، نيست .
تا اين كه به گروهي به نام كروبيين مي رسند كه آن ها از تمام اهالي زمين و آسمان بيشتر هستند .
حال اين گروه در كجا زندگي مي كنند ، مشخص نيست . نه در آسمان هستند و نه در زمين . شايد در عرش خدا مثل مورچه ها زندگي مي كنند !!!
يآن جاست كه خدا در ميان كروبيين است و همه بندگان ، خدا را مي بينند .
نقض عثمان بن سعيد دارمي ، با تحقيق منصور بن عبد العزيز سماري ، چاپ اضواء السلف ، ص 158 ، ح 77
قطعا اين روايت از ابن عباس نيست و اين تهمتي به ابن عباس است و ايشان هيچ وقت چنين سخناني را بيان نكردند . ببينيد كه اين روايت چقدر سخيف است و چطور با عقايد مسلمانان بازي كرده و چگونه به ساحت مقدس خداوند عالم توهين و جسارت كرده . يعني خدا مثل ملائكه رفت و آمد كند ، بالا و پايين مي آيد . اين ها هم خدا را بشناسند و مردم زمين به دنبال خدا بگردند كه كدام يك از شما خدا هستيد ؟ اين خيلي سخيف و واضح و صريح در تجسيم است . اما متأسفانه اين ها اين روايت را نقل كردند و از آن در جواب يك عالم معتزلي (آقاي مريسي) استفاده كردند .
اين هم مطلبي كه ايشان در بحث خداوند مي آورد و خيلي واضح و صريح در تجسيم است .
بنده مي خواهم به سراغ علماي وهابي اي مي روم كه به صراحت گفتند : ما اين روايات را به ظاهرش عمل و استفاده مي كنيم . از طرف ديگر جواب علماي اهل سنت را هم مي بينيم تا ثابت شود كه اهل سنت كه همان اشاعره و ماتريديه هستند ، با اهل حديث تفاوت اساسي در اين قضيه دارند و اهل سنت در اين زمينه با شيعه تقريبا هم نظر هستند . بر عكس سلفي ها و اهل حديث و وهابي ها كه صد در صد با مسلمانان مخالف هستند .
ابن عثيمين: روايات نزول و … به ظاهر حمل مي شود:
ابن عثيمن كتابي به نام شرح القواعد المثلي دارد كه هم نويسنده كتاب است و هم بر آن شرح زده .
شرح القواعد المثلي ، تأليف و شرح محمد بن صالح العثيمن ، چاپ عربستان سعودي ، صفحه 424:
المثال الثاني عشر : قوله صلي الله عليه وسلم فيما يرويه عن الله تعالي انه قال : من تقرب مني شبرا تقربت منه ذراعا ومن تقرب مني ذراعا تقربت منه باعا ومن اتاني يمشي اتيته هرولة .
وهذا الحديث الصحيح رواه المسلم في كتاب الذكر والدعا من حديث ابي ذر رضي الله عنه و روي نحوه من حديث ابي هريرة ايضا ، وكذلك روي البخاري نحوه من حديث ابي هريرة رضي الله عنه في كتاب التوحيد الباب الخامس عشر …
مثال دوازدهم : نعوذ بالله پيامبر (صلي الله عليه وآله) از خداوند نقل كرده باشند كه هر كس به من يك وجب نزديك شود ، من به او يك ذراع (نيم متر ) نزديك مي شوم و هر كس به من يك ذراع نزديك شود ، من به او يك باع (شايد يك متر) نزديك مي شوم . هر كس پياده به سمت من بيايد ، من به سمت او مي دوم و هروله مي كنم .
اين روايت را مسلم در كتاب الذكر و الدعا از ابي ذر نقل كرده . از ابي هريره و بقيه هم نقل شده .
اين دروغ محض است كه ابي ذر سلام الله عليه چنين مطلبي را گفته باشند .
بخاري هم در كتاب التوحيد خود اين روايت را از ابي هريره نقل كرده …
مسلم و بخاري هم به طور مستقيم يا غير مستقيم از شاگردان احمد بن حنبل و در صفات خبري از طيف اهل حديث و طرفدار تشبيه و تجسيم خداوند هستند بر خلاف اهل سنت كه همه اين ها را رد ميكنند .
در صفحه 425 آيات ديگري را مي آورد از جمله آيه ” الرحمن علي العرش استوي ” و در صفحه بعد توضيح ميدهند :
والسلف (اهل السنة والجماعة ) يجرون هذه النصوص علي ظاهرها وحقيقة معناها اللائق بالله عزوجل من غير تكييف ولا تمثيل .
سلف يعني اهل سنت و جماعت …
اصلا اصطلاح اهل سنت و جماعت در سه قرن اول اسلام وجود نداشته . نه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و نه صحابه و نه تابعين و نه ائمه اهل سنت و نه ابوحنيفه و نه مالك و نه شافعي از اين عبارت استفاده نكردند . احمدبن حنبل هم به جاي عبارت اهل سنت و جماعت ، صاحب السنة به كار مي برد . بعد از احمد بن حنبل ، اين عبارت استفاده شد .
اهل سنت و جماعت (وهابي ها ) همه اين نصوص را به ظاهرش مي گيرند و معناي آن ها معناي حقيقي كه لايق خداوند است بدون تكييف و تمثيل .
اين كه خدا نزديك مي شود ، يا هروله مي كند يا حركت مي كند ، واقعا اين كار ها را انجام مي دهد . وقتي شما مي گوييد كه معناي حقيقي منظور است ، شما تكييف و تمثيل را در اين جا مشخص كرديد و به انسان ها شبيه كرديد . مثلا اگر بگوييد من به فلاني نزديك شدم . از اين نزديك شدن چه مي فهمد ؟ اين كه از اين جا حركت كردم و نزديك تر رفتم و به او رسيدم . هروله كردم ، همه انسان ها معناي آن را مي فهمند كه به سمت فلاني دويدم . كيفيت در اين جا كاملا مشخص است . اگر بگويند كيفيت غير از اين است ، پس معنا را شما كاملا تغيير داديد و ديگر به ظاهر آن استفاده نمي شود و شامل فتاوايي مي شويد كه خودتان صادر كرديد كه هر كس اين روايات را از ظاهرش تغيير دهد كافر است ، خودتان هم كافر مي شويد .
جالب است كه در پاورقي سخن خود را شرح مي زند و مي گويد :
وقاعدة السلف ان نثبت هذا الفعل علي حقيقته ونقول : ان الله يتقرب من الانسان قدر ذراع وقدر باع ويأتي هرولة .
قاعده سلف اين است كه اين فعل خداوند است كه بر معناي حقيقي آن حمل كرده و ثابت مي كردند . ما مي گوييم : خدا به انسان به اندازه يك ذراع ، به اندازه يك باع نزديك مي شود و به سمت انسان مي دود .
اگر ما به اندازه يك وجب نزديك خدا شويم ، خدا به اندازه يك ذراع نزديك مي شود . اگر بخواهيم معناي ظاهري را كه اين ها مي گويند ، بگيريم بايد با هواپيما يا سفينه به خدا نزديك شويم ، علاوه بر آن خدا كجا هست كه ما به او نزديك شويم . حال اگر به اندازه يك باع نزديك شويم يا به سمت خدا هروله كنيم ، خدا چه كار مي كند ، بايد اين ها جواب دهند .
پس در اين جا به صراحت مي گويد كه بايد معناي ظاهري اين نصوص را بگيريم .
وهذه والحمد لله قاعدة مقررة مستدل عليها بالكتاب والسنة والعقل .
ما اين ها را با كتاب و سنت و عقل ثابت مي كنيم !!!!!!!!!
ابن عثيمن ،شرح القواعد المثلي ، شرح محمد بن صالح العثيمن ، چاپ عربستان سعودي ، ص 424
آقاي ابن عثيمن ! اين اصطلاح جديدي است .هيچ كدام از اهل حديث اصلا عقل را قبول ندارند . تفاوت اهل حديث با معتزله در اين است كه معتزله عقل را قبول داشتند و براي عقل در مسائل شرعي حجيت قائل بودند ؛ اما اهل حديث عقل را كاملا رد مي كردند و مي گفتند : عقل نمي تواند اين مسائل را درك كند . شما اگر مي خواهيد اين مسائل را با عقل ثابت كنيد ، بايد ريشه احمد بن حنبل و پيروانش را بزنيد كه اين ها اصلا عقل را قبول ندارند . مگر وهابي عقل را قبول دارد؟ . آقاي ذهبي گفته بود پيروان ابن تيميه ، هيچ كدام عقل ندارند .
در صفحه بعد سخنان ابن تيميه را در شرح حديث النزول مي آورد .
پس بنابراين از ديدگاه ابن تيميه و پيروان ابن تيميه احاديث نزول و احاديث نشستن خداوند بر كرسي ، به معناي حقيقي و ظاهري آن استفاده مي شود نه به معناي مجازي آن .
اما نظر علماي اهل سنت را در اين باره ببينيم . بنده يكي دو مورد از نظرات علماي اهل سنت را نشان مي دهم :
سعيد بن محمد باعلي باعشن
در كتاب شرح المقدمة الحضرمية معروف به بشري الكريم بشرح مسائل التعليم ، تأليف سعيد بن محمد باعليّ باعشن از علماي شافعي ، چاپ دار المنهاج عربستان ، صفحه 324 :
ينزل ربنا تبارك و تعالي كل ليلة الي سماء الدنيا حين يبقي ثلث الليل الآخر فيقول : من يدعوني ؟ فاستجيب له ، ومن يسألني ؟ فاعطيه ومن يستغفرني ؟ فاغفر له ؟
ومعني ينزل : ينزل امره او ملائكته او رحمته او هم كناية عن مزيد القرب المعنوي والرحمة ويجب علي كل مؤمن ان يعتقد من هذا الحديث وما شابهه من المشكلات الواردة في الكتاب والسنة ، ك ” الرحمن علي العرش استوي ” و ” يبقي وجه ربك ” و ” يد الله فوق ايديهم ” ونحو ذلك مما يوهم الجسمية او الجهة : انه ليس علي ظاهره لقيام الادلة العقلية باستحالة ذلك في حقه تعالي والادلة الشرعية اذا خالفت الادلة العقلية . وجب صرف الشرعية عن ظاهرها باتفاق السلف والخلف ، اما مع تفويض ذلك اليه تعالي ، وهو مذهب غالب السلف ، او مع التأويل كما هو مذهب غالب الخلف .
مثاله : ” يد الله فوق ايديهم ” فيجب باتفاق صرف اليد عن الظاهرها من الجمسمية المعروفة ونقول : له يد ليست جسما ولا تشبه ايد الخلق بوجه ثم تفويض معرفة ذلك اليه تعالي وهو مذهب السلف …
روايت نزول را بيان ميكند كه خدا در يك سوم پاياني شب به آسمان دنيا نازل مي شود .
ايشان يك عالم شافعي مذهب و اشعري است كه در مورد معناي نزول مي گويد :
نزول يعني امر خدا يا ملائكه خدا يا رحمت خدا نازل مي شود . يا اين كه كنايه از قرب و نزديكي معنويي و رحمت است .
يعني خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل مي كند . به خصوص بندگاني كه در آن لحظات از خواب بيدار مي شوند و با خداي خود راز و نياز ميكنند . در آن زمان خدا به بندگانش نزديك تر است يعني اين قرب ، يك قرب معنويي است .
واجب است بر هر مؤمني كه وقتي اين آيات و روايات را مي خواند كه ظاهر آن ها تشبيه و تجسيم و جهت را ثابت مي كند ، معناي ظاهري مراد نيست . چون ما ادله عقلي داريم كه محال است خدا حركت كند ، محال است خدا در يك جايي بنشيند . هم چنين ادله شرعي داريم كه اگر به ظاهرش معنا كنيم كاملا مخالف عقل هستند . واجب است به اتفاق سلف و خلف ما بايد از ظاهر اين آيات دست بكشيم يا معناي آن را به خدا تفويض كنيم كه مذهب غالب سلف است يا اين كه تأويل كنيم كه مذهب غالب خلف است .
جالب است كه اصطلاح ” سلف و خلف ” بعد از ابن تيميه رايج شده و قبل از او چنين اصطلاحي رايج نبوده . ايشان مي گفت : سلف اين را مي گويد و خلف آن را . يعني مسلمانان را به دودسته سلفي و خلفي تقسيم بندي كرد و از اين طريق بين مسلمانان تفرقه ايجاد كرد .
اين عالم سني مي گويد : بر ما واجب است كه از ظاهر اين آيات و روايت دست بكشيم و به معناي حقيقي و ظاهري آن نگيريم .
مثل اين آيه كه مي فرمايد :” يد الله فوق ايديهم ” آيا واجب است كه ظاهرش را بگيريم و به خلق تشبيه كنيم ؟ مي گوييم : نه ، نبايد به جسما براي خدا يد قائل شويم و به خلق تشبيه كنيم ؛ بلكه يا به قدرت تأويل كنيم يا معناي آن را به خداوند تفويض كنيم .
سعيد بن محمد باعليّ باعشن ، شرح المقدمة الحضرمية معروف به بشري الكريم بشرح مسائل التعليم ،چاپ دار المنهاج عربستان ، ص 324
اين عالم اهل سنت است و آن عالم وهابي است كه تفاوت در اين جا كاملا واضح مي شود كه صد در صد با هم مخالف هستند . اين است كه ثابت مي شود وهابي ها با مسلمانان هيچ هم خواني و قرابتي با هم ندارند .
مجري :
روايت بسيار جالبي در يك موضوع خيلي جالب و جذاب بود و خدايي كه از ديد سلفي ها و وهابي ها بالذات خود نازل مي شود ، خدايي كه خودش نزديك مي شود و از ديد اين ها به معناي ظاهري قرابت نزديك مي شود . خدايي كه هروله مي كند . تمام اين ها را گفتند كه بايد به معناي ظاهري حمل كرد و همه اين ادعاهايي كه به عنوان روايت در كتاب هاي خود مطرح ميكنند ، تشبيه و تجسيم را ثابت مي كنند .
كليپ بعدي يكي از دعوتگران و مبلغان وهابي در برنامه هاي تلويزيوني است كه بيننده اي با برنامه ي آن ها تماس مي گيرد و سؤال مشهور در بحث نزول را مطرح ميكند . ايشان هم از آن دست علماي وهابي هستند كه سعي دارند جوابي پيدا كنند. جالب است كه در آخر صحبت ها به اين نيتجه مي رسند كه اصلا نبايد در اين مسائل حرفي بزنند .
كليپ (3) :
وسيم يوسف ـ مبلغ وهابي :
سؤال بيننده : الان مثلا يك سوم پاياني شب است و خداوند به آسمان دنيا نزول مي كند ، درست است ؟
پاسخ : يعني الان شب است و آمريكا روز است . پس چگونه خداوند نازل مي شود ؟ درست است ؟
بيننده : بله .
بسيار خب ، اولين مسأله آن است كه به من گوش كن . خداوند مي فرمايد : ليس كمثله شيء ، درست است ؟
تو به مجرد اين كه مقايسه مي كني كه خداوند وقتي نازل مي شود ، اين جا روز است و اين جا شب . در اين حالت انگار تو داري خداوند را به چيزي تشبيه مي كني . واجب است كه خداوند را به احدي از مخلوقاتش تشبيه نكني ، ليس كمثله شيء
چه كسي گفته است كه خداوند در يك سوم پاياني شب نازل مي شود ؟ من ؟ چه كسي گفته است ؟ پيامبر در حديثي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم است به ما خبر داده است . خداوند مي فرمايد : آيا استغفار كننده اي هست كه او را بيامرزم ؟ كسي كه به ما خبر داده پيامبر امت است . پس وقتي من مي آيم و مي گويم آمريكار روز است و اين جا شب است ، خداوند چگونه اينجا و اين جا نازل مي شود . يعني بيست و چهار ساعت خداوند در آسمان است ؟
ما اصلا نمي دانيم خداوند چگونه است . ما اصلا خداوند را نديده ايم تا اين گونه تشبيه كنيم . خداوند به ما مي گويد : ليس كمثله شيء ، چگونه سراغ توصيف خداوند برويم . ما آن چه را كه خدا براي خودش ثابت كرده است ، ثابت مي كنيم . مي شنود و مي بيند و آن طور كه شايسته ي جلال اوست نازل مي شود .
همان طور كه احمد بن حنبل و غير او از ائمه ي سلف و مالك گفته اند . شخصي پيش مالك آمد و از آيه ي ” الرحمن علي العرش استوي ” سؤال كرد . چگونه خدا بر عرش قرار گرفته است ؟ مالك گفت : استوا معلوم است يعني من و تو مي دانيم استوا به چه معنا ست . اما كيفيت آن مجهول است يعني نمي دانم . خداوند را نديده ايم تا بگوييم چگونه بر عرش قرار گرفته است . كيفيت مجهول است و سؤال كردن از آن بدعت است . متوجه شدي ؟ پس اين امور را از ذهنت بيرون كن !!
مجري :
خيلي جالب بود كه آخرين جمله ايشان اين بود كه اين مسائل را كلا از ذهن خود بيرون كن . يعني اصلا فكر نكن خدايي كه بالذات خود در يك سوم پاياني شب نازل مي شود ، چطور و چگونه است .
استاد يزداني :
اگر اين ها به قرآن عمل مي كردند ، وقتي خدا مي فرمايد : ” ليس كمثله شيء ” هيچ چيز شبيه خدا نيست ، بايد همه اين روايات را رد كنند . حتي اگر در صحيح بخاري و مسلم آمده باشد . اين ها كه معصوم نبودند . ان شاءالله فرصتي ايجاد شود تا اين ها را ريشه يابي كنيم كه هيچ كدام از اين روايات به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نمي رسد . همه اين روايات ، رواياتي است كه از كعب الاحبار و وهب بن منبه بوده و متأسفانه اين روايات را كه دروغ محض هستند ، به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت دادند.
اگر شما واقعا به آيه ” ليس كمثله شيء ” معتقد هستي و مي خواني ، به اين آيه ايمان بياوريد و همه اين روايات را دور بياندازيد . اما متأسفانه نه به قرآن ايمان دارند و نه به عقلشان مراجعه نمي كنند . وقتي عقل ما واضح و روشن مي گويد : اين روايت نمي تواند درست باشد و قطعا غلط است و يقينا نمي شود كه خدا هر لحظه بين آسمان دنيا و عرش رفت و آمد كند . اگر نزول بايد انجام شود ، در اين صورت خداوند از ازل تا ابد بايد در حال رفت و آمد باشد . اگر اين ها عقل داشتند و به عقل خود مراجعه مي كردند ، قطعا به اين روايت ايمان نمي آوردند .
بنده يك از همين تقابلات بين اهل سنت به معناي اشاعره و ماتريديه و اهل حديث و سلفي ها را بيان ميكنم .
ابن حجر عسقلاني و تأويل آيات و روايات نزول
ايشان شافعي مذهب و اشعري است هرچند كه گاها در بعضي مسائل تحت تأثير افكار ابن تيميه بوده ؛ اما ذات اشعري بودن خود را در بحث صفات خبري حفظ كرده و علماي وهابي امروزي به شدت به ابن حجر عسقلاني حمله مي كنند و مي گويند : ايشان اصلا سني به حساب نمي آيد . در صورتي كه يكي از ستون هاي اصلي اهل سنت است و اگر ابن حجر را كنار بگذارند ، چيزي برايشان باقي نمي ماند .
در كتاب فتح الباري شرح صحيح بخاري ، تأليف ابن حجر عسقلاني ، متوفاي 852 هـ ، جلد 3 ، چاپ عربستان سعودي ، با تحقيق عبد القادر شيبه الحمد ، صفحه 37 :
أن أبا هريرة أخبرهما ( قوله ينزل ربنا إلى السماء الدنيا ) استدل به من أثبت الجهة و قال هي جهة العلو و أنكر ذلك الجمهور لأن القول بذلك يفضى إلى التحيز تعالى الله عن ذلك وقد اختلف في معنى النزول على أقوال فمنهم من حمله على ظاهره و حقيقته و هم المشبهة تعالى الله عن قولهم .
و منهم من أنكر صحة الأحاديث الواردة في ذلك جملة و هم الخوارج و المعتزلة …
خداي ما به آسمان دنيا نازل مي شود . آن هايي كه طرفدار اثبات جهت براي خداوند بودند ، گفتند : جهت علو است يعني خدا بالا است و از بالا به پايين مي آيد . اما جمهور اهل سنت اين را انكار كردند ؛ چون اين سخن منجر به تحيز مي شود .
اين كه خدا در جاي مشخصي حبس شده و يك حجم مشخصي داشته باشد .
در معناي نزول به چند قول اختلاف كردند . بعضي ها به ظاهر و به معناي حقيقي آن گرفته اند . كه مشبهه و مجسمه هستند .
دقيقا همان سخني كه ابن عثيمن گفته بود كه ما از اين روايات و آيات ، معناي حقيقي و ظاهري آن را ميفهميم . ابن حجر عسقلاني تصريح مي كند : كساني كه اين روايت را به معناي ظاهري و حقيقي مي گيرند ، مشبهه هستند . اين ها كساني هستند كه ” ليس كمثله شيء ” را كنار گذاشته و خدا را شبيه مردم كردند .
بعضي ها اين روايت را كاملا انكار كردند . مثل خوارج و معتزله كه گفتند : اين روايت اصلا درست نيست .
بعضي ها گفتند : اين روايت درست است و ما آن را قبول داريم ؛ اما كيفيت آن را نمي دانيم .مثل سلفي ها
سخن بيهقي را هم در ادامه به صورت مفصل بيان مي كند . تأويلاتي را از ايشان نقل مي كند از جمله اين كه :
بل ذلك عبارة عن ملكه الذي ينزل بامره و نهيه …
منظور از اين عبارت اين است كه در آن ساعت امر و نهي خدا نازل مي شود .
در ادامه معناي متعدد از علماي بزرگ اهل سنت و تأويلات آن ها را مي آورد و توضيح مي دهد .
و الحاصل أنه تأوله بوجهين أما بان المعنى ينزل أمره أو الملك بأمره وأما بأنه استعارة بمعني التلطف بالداعين و الإجابة لهم و نحوه و قد حكى أبو بكر بن فورك أن بعض المشايخ ضبطه بضم أوله على حذف المفعول أي ينزل ملكا …
ما مي توانيم بر اين روايت دو تأويل بياوريم : يكي به معناي نزول امر خدا يا ملك خدا به امر او است يا به معناي استعاري آن بگيريم . اين كه خدا در اين زمان به دعا كنندگان لطف بيشتري دارد و دعاي آن ها را به سرعت اجابت مي كند . ابوبكر بن فورك (ماتريدي ) حكايت مي كند كه به ضمه بگيريم و مفعول را در اين جا حذف كنيم كه خدا ملكي را نازل مي كند .
يعني خودش نازل نمي شود . استدالال آقاي قرطبي را هم بيان مي كند كه استدلال زيبايي است . استدلال آقاي بيضاوي را هم بيان مي كند :
و قال البيضاوي و لما ثبت بالقواطع أنه سبحانه منزه عن الجسمية والتحيز أمتنع عليه النزول على معنى الانتقال من موضع إلى موضع أخفض منه فالمراد نور رحمته أي ينتقل من مقتضى صفة الجلال التي تقتضي الغضب و الانتقام إلى مقتضى صفة الإكرام التي تقتضي الرأفة و الرحمة .
هرگز نمي تواند اين روايت به معناي ظاهري باشد و انتقال از جايي به جاي ديگر باشد . بلكه مراد نور است كه از زحمت خدا نازل مي شود . يعني از صفت جلاليه خدا كه غضب و انتقام از آن ها نشأت مي گيرد به صفت اكرام و رحمت خدا انتقال پيدا مي كند .
ابن حجر عسقلاني ، فتح الباري شرح صحيح بخاري ، ج 3 ، چاپ عربستان سعودي ، با تحقيق عبد القادر شيبه الحمد ، ص 37
اين هم مجموع توجيهاتي است كه ابن حجر عسقلاني شافعي اشعري در مورد حديث نزول بود . اين توجيهات اعصاب و روان آقاي الباني وهابي را خراب مي كند . ايشان در كتاب سلسله الاحاديث الضعيفه و الموضوعه ، جلد 8 ، چاپ عربستان سعودي ، صفحه 355 روايتي را نقل مي كند :
( إن لله عز وجل يمهل حتى يمضي شطر الليل الأول ، ثم يأمر منادياً ينادي يقول : هل من داع يستجاب له ؟ هل من مستغفر يغفر له ، هل من سائل يعطى . منكر بهذا السياق أخرجه النسائي في “اليوم والليلة” (رقم482) من طريق عمر بن حفص بن غياث : أخبرنا أبي : أخبرنا الأعمش : أخبرنا أبو إسحاق : أخبرنا أبو مسلم الأغر قال : سمعت أبا هريرة وأبا سعيد يقولان : قال : … فذكره مرفوعاً ….
خداوند عزوجل صبر ميكند تا اين كه نيمه اول شب بگذرد . بعد به منادي دستور مي دهد كه آيا كسي دعايي دارد كه من اجابت كنم ؟ آيا كسي استغفار مي كند كه من او را ببخشم ؟ آيا كسي خواسته اي دارد كه من به او عطا كنم ؟
در اين جا خود خدا نيست كه فرياد مي زند ؛ بلكه خدا يك منادي مي فرستد تا اين مطالب را بيان كند .
الباني مي گويد :
اين روايت منكر است و آقاي نسائي در اليوم والليله خود آورده …..
تا اين كه در صفحه 359 مطالبي را كه از زبان آقاي ابن حجر عسقلاني ، ابن فورك و قرطبي را كه خوانديم نقل كرده و بعد مي گويد :
كذا قال الحافظ عفا الله عنه ! فلقد سلك في كلامه هذا على الحديث مسلك أهل الأهواء والبدع من حيث الرواية والدراية . أما الرواية ؛ فإنه سكت عن إسناد الحديثين ؛ مع أنه يعلم مخالفتهما للروايات الثابتة عن النبي – صلى الله عليه وسلم – في نزول الرب تعالى إلى السماء الدنيا ، وقوله هو نفسه : “هل من …” ، لما رأى أن فيهما تقوية لتأويل المبتدعة للحديث .
آقاي ابن حجر عسقلاني كه حافظ علي الاطلاق اهل سنت است ، در درايه و روايه اين حديث ، راه اهل هوا و بدع را رفته است .
يعني ايشان از اهل سنت به حساب نمي آيد و از اهل بدعت به حساب مي آيد .
از حيث روايت ، چون در مورد سند اين روايت ساكت شده و حرفي نزده و اين روايت با روايات صريح و صحيح و ثابت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه فرموده خدا خودش نازل مي شود ، مخالف است .خود خدا فرياد ميزند كسي هست كو ه استغار كند تا من او را ببخشم …
الباني ، سلسله الاحاديث الضعيفه والموضوعه ، ج 8 ، چاپ عربستان سعودي ، ص 355 و 359
واقعا اين مطالب از زبان الباني وهابي بسيار عجيب است كه باز هم در اين جا تقابل دو فكر را مي بينيم . فكر اهل سنت به معناي اشعري و ماتريدي كه امروز اهل سنت همه يا اشعري هستند يا ماتريدي و غير از اين دو در سراسر عالم وجود ندارد . از طرف ديگر اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها . كه يكي از آن ها مي گويد : ما بايد اين احاديث را تأويل ببريم كه به معناي رحمت و لطف است و ديگري مي گويد : معناي حقيقي را بايد بگيريم و خود خدا نازل مي شود .
مجري :
ديديم كه تفكر اشاعره و ماتريديه قائل به تأويل هستند و تفكر سلفي ها و وهابي ها و اهل حديث است كه قائل به تأويل نبوده ؛ بلكه قائل حمل اين روايات و اخبار بر ظاهر آن مي باشند كه نتيجه آن قطعا تشبيه و تجسيم خواهد بود . اين تأويل است كه ما را از تجسيم و تشبيه دور مي كند .
كليپ بعدي هم از آقاي صالح الفوزان از علماي وهابي معاصر است كه با هم مي بينيم .
كليپ (4) :
صالح الفوزان ـ عالم وهابي :
سؤال كننده پرسيده است كه مذهب اهل سنت و جماعت آن است كه خداوند در يك سوم پاياني شب به آسمان دنيا نزول مي كند . پس چگونه به كسي كه مي گويد : يك سوم شب در كره ي زمين هميشه وجود دارد پاسخ دهيم ؟
پاسخ : بله ، خداوند بر هر چيزي تواناست . او كسي است كه آسمان ها و زمين را آفريده است و شب و روز را مقدر كرده است . پيامبر خبر داده است كه خداوند در يك سوم پاياني شب به آسمان دنيا نزول مي كند و مي گويد : آيا در خواست كننده اي هست كه به او عطا كنم ؟ آيا دعا كننده اي هست كه او را اجابت كنم ؟ آيا استغفار كننده اي است كه او را بيامرزم ؟ ما به اين ايمان مي آوريم و به آن عمل مي كنيم . در آخر شب و در وقت سحر دعا مي كنيم و طلب آمرزش مي كنيم و از خداوند حاجاتمان را مي خواهيم . چون يك فرصت بزرگي هست كه خداوند آن را برايمان مهيا كرده است ؛اما در مورد اختلاف يك سوم پاياني شب و نقاط مختلف كره ي زمين ، اين سؤالي در مورد كيفيت است . ما نمي گوييم خداوند چگونه نازل مي شود . مي گوييم خداوند به گونه اي كه شايسته جلال اوست نازل مي شود .
مجري :
به نظر شما ايشان اصلا به سؤال پاسخ دادند يا خير ؟ ابتدا گفتند : خداوند آن طور كه لايق ذات او است ، نازل مي شود. ايشان ترجيح دادند كه اصلا در مورد سؤال سخني نگويند . شايد در حقيقت از همان دسته اول هستند كه اساسا سؤال كردن در اين موضوع را بدعت مي دانند كه اصلا وارد پاسخگويي هم نشدند والا اگر بخواهيم به ظاهر حمل كنيم ، معناي نزول در كتب لغت مشخص است و اگر همين معناي ظاهر را در مورد خداوند به كار ببريم ، قطعا بايد جسمانيت و تشبيه را قبول كنيم . اگر هم بگوييم اين نيست ، طبق فتواي خودشان كسي كه معناي ظاهر را نگيرد ، اهل بدعت و تفسيق و تكفير است .
ممكن است در اين جا سؤالي مطرح شود كه ديدگاه ائمه اهل بيت (عليهم السلام) در مورد نزول خداوند چيست ؟ آيا در روايات شيعه چنين چيزي وجود دارد ؟ اگر وجود دارد ، خود اهل بيت (عليهم السلام) در اين باره چه توضيحي داده اند و به ما به عنوان پيروانشان چه ياد داده اند ؟ در باره كسي كه معتقد به اين روايات بود ، چه رفتاري داشته باشيم ؟ و اصلا نظر صحيح چيست ؟
استاد يزداني :
در منابع شيعه و رواياتي كه از اهل بيت (عليهم السلام) هم نقل شده ، اين مفهوم آمده كه خداوند شب جمعه نازل مي شود . در كتاب هايي كه فضيلت شب جمعه را نقل كردند ، اين روايت آمده . از جمله روايتي كه در كتاب شريف كافي ، جلد 3 ، صفحه 414 هر چند سند روايت ضعيف است ؛ اما تلاش مي كنيم ابتدا به ساكن سراغ بحث سندي نرويم . تا زماني كه مي توانيم معناي روايت را توجيه كنيم ، نيازي به بحث سندي نيست .
محمد بن يحيى ، عن عبد الله بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن أبان ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : إن للجمعة حقا وحرمة فإياك أن تضيع أو تقصر في شئ من عبادة الله والتقرب إليه بالعمل الصالح وترك المحارم كلها فإن الله يضاعف فيه الحسنات ويمحو فيه السيئات ويرفع فيه الدرجات ، قال : وذكر أن يومه مثل ليلته فإن استطعت أن تحييها بالصلاة والدعاء فافعل فإن ربك ينزل في أول ليلة الجمعة .
از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند :شب جمعه فضائل زيادي دارد . در اين شب خدا حسنات را دوبرابر مي كند . گناهان را از بين مي برد ، درجات را بالا مي برد . در اين شب نماز و دعاي زيادي بخوان ؛ چون خداوند در ابتداي شب جمعه نازل مي شود .
شيخ كليني ، كافي ، ج 3 ، ص 414
اين نزول به چه معنا است ؟ از ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) و شيعه كه طرفدار تأويل هستيم و در بعضي موارد طرفدار معناي مجازي و استعاري آن هستيم ، كاملا مشخص است . ما از اين دست روايات زياد داريم كه شب جمعه خداوند در كربلا نازل مي شود يا در آسمان كربلا نازل مي شود . اين ها به چه معنا است ؟
بنده يك روايت صحيح السند از زبان اهل بيت (عليهم السلام) در اين باره بخوانم تا دل هاي همه ما آرام بگيرد .
در كتاب من لا يحضره الفقيه ، تأليف شيخ صدوق (رضوان الله تعالي عليه ) ، جلد اول ، چاپ مؤسسه اعلمي بيروت ، صفحه 278 ، روايت 1240 :
وروى عبد العظيم بن عبد الله الحسني – رضي الله عنه – عن إبراهيم بن أبي محمود قال : قلت للرضا عليه السلام يا ابن رسول الله ما تقول في الحديث الذي يرويه الناس عن رسول الله صلى الله عليه وآله أنه قال : إن الله تبارك وتعالى ينزل في كل ليلة جمعة إلى السماء الدنيا ؟ فقال عليه السلام : لعن الله المحرفين الكلم عن واضعه والله ما قال رسول الله صلى الله عليه وآله ذلك إنما قال عليه السلام : إن الله تبارك وتعالى ينزل ملكا إلى السماء الدنيا كل ليلة في الثلث الأخير وليلة الجمعة في أول الليل فيأمره فينادي ( 4 ) هل من سائل فأعطيه ؟ هل من تائب فأتوب عليه ؟ هل من مستغفر فأغفر له ؟ …
از حضرت عبد العظيم حسني رضوان الله تعالي عليه از ابراهيم بن ابي محمود نقل شده :
ابراهيم بن ابي محمود كه قطعا ثقه است . حضرت عبد العظيم حسني هم كه فوق ثقه هستند و اصلا صحبت در مورد وثاقت ايشان توهين و جسارت است . سند كاملا صحيح است . از اين جهت كه براي حضرت عبد العظيم حسني دو سند است كه يكي از اين سندها قطعا صحيح است . پس تا عبد العظيم حسني ، سند شيخ صدوق (ره) صحيح است .
من به حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام عرض كردم : يابن رسول الله ! نظر شما در مورد اين حديث چيست . حديثي كه مردم (مخالفين شيعه) آن را از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل مي كنند كه نعوذ بالله فرموده باشند : خداوند هر شب جمعه به آسمان دنيا نازل مي شود .
ما گفتيم كه از زبان اهل بيت (عليهم السلام) ، عبارت اهل سنت و جماعت اصلا وجود ندارد . حتي روايت ضعيفي هم در اين باره نداريم . اما وقتي لفظ ” ناس ” به كار مي برند ، به معناي مخالفين شيعه است .
نظر شما در مورد اين روايت چيست ؟ حضرت مي فرمايند : لعنت خدا بر كساني كه كلمات خداوند را از مواضع خود تحريف مي كنند . به خدا قسم پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين سخن را نگفته است . پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده اند : خداوند ملكي در شب جمعه و در آخر شب ، به آسمان دنيا مي فرستد . اين ملك نازل مي شود و نادي مي دهد : آيا كسي هست كه خواسته اي داشته باشد تا خدا به او عطا كند . آيا توبه كننده اي هست كه خدا توبه او را قبول كند ؟ آيا استغفار كننده اي هست كه خدا او را ببخشد ….
شيخ صدوق ، من لايحضره الفقيه ، ج اول ، چاپ مؤسسه اعلمي بيروت ، ص 278 ، ح 1240
زبان اهل بيت (عليهم السلام) خيلي واضح است . بله ، پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمده كه خدا نازل مي شود . اما چه كسي نازل مي شود ؟ آيا خود خدا نازل مي شود همانطور كه الباني گفت . آيا به معناي حقيقي و ظاهري اش است ؟ نه ، به اين صورت نيست . خدا ملائكه اي به آسمان دنيا نازل مي كند كه در آن لحظه ندا دهد .
روايت به اين صورت ، هيچ مشكلي ايجاد نمي كند ؛ حتي اگر زمين كروي باشد . آن ملك مي تواند در آسمان دنيا باشد و هر لحظه و هر آن ملكي نازل شود و ندا دهد . اين زبان اهل بيت (عليهم السلام) است كه به زيبايي بيان شده .
روايت ديگري هم در كتاب شريف كافي است . تأليف علامه كليني ، جلد اول ، چاپ دار الحديث قم ، صفحه 310 ، باب 19 باب الحركة والانتقال :
آيا حركت و انتقال براي خدا قابل تصور هست يا نيست ؟ روايات متعددي از زبان اهل بيت (عليهم السلام) كه چنين چيزي واقعيت ندارد و اصلا حركت و انتقال متصور نيست .
عن أبي إبراهيم عليه السلام قال : ذكر عنده قوم يزعمون أن الله تبارك وتعالى ينزل إلى السماء الدنيا .فقال : إن الله لا ينزل ولا يحتاج إلى أن ينزل ، إنما منظره ( 1 ) في القرب والبعد سواء ، لم يبعد منه قريب ، ولم يقرب منه بعيد ، ولم يحتج إلى شئ بل يحتاج إليه …
از امام موسي كاظم عليه السلام نقل شده كه فرمودند : عده اي معتقد هستند و تصور مي كنند كه خدا به آسمان دنيا نازل مي شود . در صورتي كه خدا نازل نمي شود و احتياجي ندارد كه نازل شود .
آيا خدا نمي تواند در همان آسمان فرياد بزند تا همه بشنوند اين ها كه مي گويند خدا مي تواند سنگي خلق كند كه خودش هم نتواند بلند كند . خدا مي تواند خودكشي كند . خدا مي تواند تفنگي به به دست پيامبر (صلي الله عليه وآله) دهد كه خود را بكشد . همين حرفهايي كه وهابي ها مي زنند . آيا همين خدا نمي تواند از عرش فريا بزند تا همه بشنوند ؟
اصلا براي خدا قرب و بعد معنا ندارد .
علامه كليني ، كافي ، ج 1 ، چاپ دار الحديث قم ، ص 310 ، باب 19
خدا همه جا هست . ما معتقد نيستيم كه خدا روي عرش خود نشسته و از آن جا مديريت مي كند . خدا همه جا هست . عرش مركز قدرت خداوند است ، نه اين كه خدا در آن جا نشسته باشد .
اين هم روايت ديگري از زبان اهل بيت (عليهم السلام) كه نزول اصلا براي خدا قابل تصور نيست و اصلا خداوند نيازي به نزول ندارد . البته روايات ديگري هم هست . بنده تفسير اين روايت را از زبان يكي از علماي شيعه مي خوانم تا نظر شيعه روشن تر شود .
شرح اصول كافي ، تأليف مولي محمد صالح مازندراني ، جلد 4 ، با تحقيق سيد علي عاشور ، چاپ دار احياء التراث العربي بيروت ، صفحه 71 همان روايت را در باب الحركة والانتقال مي آورد و در ادامه نظر شيعه را بيان ميكند :
ولايخفي ان ظاهر هذا الحديث الآتي بعد حديثين يدل علي ما روي ان الله تعالي ينزل الي السماء الدنيا كذب وافتراء .ويدل عليه ايضا انكار الرضا عليه السلام علي ما روي عنه الصدوق في الفقيه وقد بالغ عليه السلام في الانكار حتي قال : لعن الله المحرفين الكلم عن واضعه والله ما قال رسول الله صلى الله عليه وآله ذلك إنما قال عليه السلام : إن الله تبارك وتعالى ينزل ملكا إلى السماء الدنيا كل ليلة في الثلث الأخير وليلة الجمعة في اول الليل الحديث …
واذا قد ثبت بالعقل و النقل عندنا اكثر العامة استحالة الجسمية والحركة والانتقال عنه تعالي : وجب التأويل في هذه الاخبار علي تقدير صحتها وعدم تحريفها وقد اختلف فيه فقيل : المضاف محذوف اي : فان ملك ربك ينزل وقيل : المفعول محذوف والتقدير : فان ربك ينزل ملكا من الانزال وقيل : هو استعارة وتمثيل لتقريبه للداعين واجابته دعاء هم وعبر بذلك لقصد افهامهم القرب وقيل : النزول بمعني الاقبال علي الشيء فهو كتابة عن اقباله تعالي علي المؤمنين وفعله يظهر به لطفه بهم …
از اين روايتي كه خوانديم و روايات ديگري اين ثابت مي شود كه نزول خداوند به آسمان دنيا ، كذب محض است و همين طور روايتي كه شيخ صدوق در من لا يحضره الفقيه نقل كردند ، ثابت مي شود كه روايت نزول خداوند به آسمان دنيا ، دروغ محض است و با عقل و نقل از ديدگاه ما و اكثر عامه (اهل سنت ) محال است كه خدا جسم باشد و حركت كند و انتقال داشته باشد . واجب است كه ما همه اين روايات را تأويل ببريم بر فرض اين كه اين روايات صحيح باشد و تحريف نشده باشد . اختلاف شده كه چطور تأويل ببريم . بعضي ها گفتند : مضاف حذف شده به اين صورت كه ملكي از ملائك نازل مي شود . بعضي ديگر گفته اند : مفعول حذف شده . بعضي ها هم گفتند : استعاره در اين جا استفاده شده به اين معنا كه خدا به دعا كنندگان نزديك است و سريع اجابت مي كند …
مولي محمد صالح مازندراني ،شرح اصول كافي ، ج 4 ، با تحقيق سيد علي عاشور ، چاپ دار احياء التراث العربي بيروت ، ص 71
اما نزول به معناي اين كه خدا نزديك مي شود ، از نظر شيعه و اهل سنت مردود است ؛ اما وهابيتي كه سنت و قرآن و احاديث صحيح را كنار گذاشتند و اين روايات را به ظاهرش حمل ميكنند .
پس نظر شيعه و اهل سنت كاملا مشخص شد و نظر وهابيت و سلفيت و اهل حديث هم كاملا مشخص است . شيعه و اهل سنت در اين روايات و آيات ، اهل تأويل هستند . اما وهابيت مي گويند : به معناي ظاهري است . واقعا خدا خودش حركت و نزول مي كند . اما اين نزول و حركت لايق خداوند است . اين كه لايق خدا چگونه است ، نمي دانند . معناي نزول و معناي حركت مشخص است و از هر انساني كه معناي ظاهري اين ها را بپرسيد ، همين را متوجه مي شوند كه خدا بايد جسم باشد .
بنابراين باز هم ثابت كرديم كه اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها هيچ قرابتي با مسلمانان ندارند .
مجري :
از شما استاد يزداني عزيز و هم چنين بينندگان ارجمند به خاطر همراهي ما تشكر و قدرداني مي كنيم .
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي مدد
خدا يار و نگهدارتان .