برنامه كلمه طيبه قسمت بيست و چهارم:
در اين برنامه موضوعات ذيل مورد بررسي قرار گرفته است:
ـ اگر ابوبكر و عمر منافق بودند، چرا رسولخدا صلی الله عليه وآله با آنها خشونت آميز برخورد و با آنان جهاد نكرد؟
ـ اگر خدا ارحم الراحمين است، چرا شيعيان به جاي خدا، پيش امام رضا عليه السلام مي روند؟
ـ دروغگويي كارشناس وهابي و نقل يك روايت از صحيح مسلم كه وجود خارجي ندارد
ـ روايات شاب امرد در پاسخ به كارشناس وهابي كه مدعي شده بود كسي كه اين روايت را قبول كند، غلط مي كند و به گور پدرش مي خندد.
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 06/11/1399
برنامه:کلمه طیبه
مجری:
بدون فوت وقت سراغ کلیپ اول کلیپ شماره 91 می رویم و با هم میبینیم.
کلیپ شماره 91:
_جناب کیانی من یک حرفی داشتم راجع به برنامه گذشته شما که فرصت نشد با شما تماس بگیرم راجع به شهادت حضرت زهرا(س) فرمودید که در صحیح مسلم آمده که نماز بر بدن مطهر حضرت زهرا(س) در حضور جناب أبوبکر خوانده شده . میخواستم آدرسش را لطف میفرمایید بگویید؟ و یک مطلب دیگر هم فرمودید که در کتاب «السنن کبرای بیهقی» آمده که در آنجا قید شده که حضرت أبوبکر به قول فرمایششما آمده نماز را بر بدن مطهر حضرت زهرا(س) خوانده در صورتی که در همانجا آمده اینطوری نقل شده و بعد صحیح را اعلام کرده نخیر حضرت علی(ع) خودش خوانده.
+من دقیقاً همین نکته را گفتم جناب محمد در برنامه هم دقیقاً همین نکته را گفتم و آنچه که گفتم بر گرفته از کتابی است به قلم خود بنده ترجمه شده و بخاطر اینکه حقایق تاریخی هم بیان میکند در ایران مجوز نگرفت و در بیرون ایران این کتاب چاپ شد سیرت أبوبکر که …
_عرضم این است که همان آدرس صحیح مسلم را لطف میکنید بدهید؟
+دارم همین را توضیح میدهم شما خودتان گفتید ببینید نتیجه مهم هست من دارم رفرنس میدهم که مأخذ من از این رفرنس دقیقاً کتابی بوده که شخصاً ترجمه کردم و در پایان بحث هم بحث مورد نظر شما همینن نکته را گفتم که نکته صحیح این است که خیر شخص علی(ع) بر پیکر فاطمه(س) نماز خواند اما آنچه که مهم است بر خلاف ادعای آقایان آخوندها یک روایتی هست که در بیهقی روایت کرده که در حضور أبوبکر و بلکه با پیش نمازی أبوبکر نماز بر پیکر بانو فاطمه(س) إقامه شد که البته صحیح گفتم همان روایت مسلم هست.
_شما جناب کیانی آدرس را میشود لطف کنید که صحیح مسلم را خواندید؟
+الآن من حضور ذهن ندارم حافظ صحیح مسلم نیستم اما اگر در ادامه برنامه توانستم دقیقاً بگویم که حدیث شماره چند هست چشم این کار را انجام خواهم داد.
مجری:
خیلی جالب بود زمانی که جلسه قبل شروع کرد ادعایی را مطرح کرد، این جلسه وقتی که بیننده یک سؤال ساده میپرسد که شما از کجا این را نقل کردید، سندش را بیاورید. میگوید من که حافظ نیستم که بخواهم تمام چیزهای که میدانم را بخواهم از حفظ برای شما آدرس بدهم که نمونه بارز آن همین بحث حضور خلیفه اول در جریان نماز میت حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها بود.
استاد یزدانی:
همانطور که حضرت عالی فرمودید دیگر دوران بزن و در برو تمام شده که شبههای را مطرح کنند، روایتی را بخوانند و بینندهها هیچ عکس العملی نشان ندهند و سراغ آن نروند. وقتی روایتی میخوانید و دروغی میگویید، ما دستتان را باز و دروغتان را افشا میکنیم.
ایشان هفته پیش مدعی شده بود که در صحیح مسلم هست که امیرالمؤمنین بر جنازه حضرت زهرا(س) نماز خواند و أبوبکر آنجا حاضر بود. صریح همین را گفت که در صحیح مسلم این روایت آمده. ما هفته پیش کلیپش را پخش و تحدی کردیم چنین روایتی را از صحیح مسلم نشان بدهید. این روایت اصلا در صحیح مسلم وجود خارجی ندارد. بیننده هم زنگ زد از ایشان درخواست کرد همان سند که در صحیح مسلم گفته بودی کجاست؟ ایشان میگوید ما که حافظ صحیح مسلم نیستیم. از کجا این روایت را گفتی؟ می گوید:من کتابی نوشتم به خاطر این که حقایق را در آن کتاب مطرح کرده بودم، در ایران اجازه چاپ نگرفت. من هم اگر کتابی بنویسم که چنین چرندیاتی در آن بنویسم، روایتی که اصلاً سند ندارد، دروغ است، اصلاً وجود خارجی نداشته باشد، طبیعی است که اجازه چاپ نمیگیرد. این همه کتاب از اهل سنت در ایران چاپ میشود که ما خیلی از آن ها را نشان میدهیم. انتشاراتهای فراوانی که در زاهدان و تربت جام و مشهد و قم هست که هر روز از اهل سنت چاپ میشود. ولی کتابی که شما نوشته بودی چون در آن دروغ گفته بودی، اجازه چاپ نگرفت. من کلیپ هفته قبلش را هم آماده کردم. ببینیم دقیقاً چه دروغی گفته. ما از بینندگان عزیز میخواهیم که دوباره زنگ بزنند از ایشان بپرسید شما گفتی در صحیح مسلم روایتی هست که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام نماز خواند، أبوبکر آنجا حاضر بود. این روایت را به ما نشان بده.
کلیپ:
گرچه روایت صحیحتر آنی هست که امام مسلم نیشابوری آورده که شخص علی نماز را خواند در حضور أبوبکر.
استاد یزدانی:
ما هفته پیش تحدی کردیم شما میگویید در صحیح مسلم هست، روایت را نشان بده این هفته وقتی بیننده زنگ زد و از او سؤال کرد گفت من که حافظ صحیح مسلم نیستم. شما که لبتاپ مقابلتون هست. برنامه مکتب شامله را همه عالم و آدم دارند، سرچی بزنید لازم نیست که حتماً بفرستند. چون دروغشان آشکار میشود که چنین روایتی واقعاً وجود ندارد، نشان نمی دهند. بنده باز هم تحدی میکنیم آقای کیانی شما یک روایت از صحیح مسلم به ما نشان بده که امیرالؤمنین علیه السلام بر جنازه سیده زنان اهل بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها نماز خوانده باشد و أبوبکر آنجا حاضر باشد. در صحیح مسلم چنین روایتی وجود ندارد. اگر هست نشان بده. اگر اشتباه کردید، به راحتی می توانید بگویید که اشتباه کردم. چیزی از شما کم نمی شود. همه اشتباه می کنند. ولی نه شما دروغ گفتی چرا دروغ گفتی؟ چون این قضیه فشار بسیار زیادی بر شما آورده که حضرت زهرا سلام الله علیه وآله با أبوبکر قهر کرد و تا زنده بودند با او قهر بود و حرف نزد و قسم خورد که با تو حرف نمیزنم. بعد از وفاتش هم وصیت کرد آنهای که به من ظلم کردند در تشیع جنازه من نباشند و نبودند و وصیت کرد قبرش مخفی باشد و تا امروز قبرش مخفی است تا علامتی باشد مبنی بر اینکه من برای همیشه با اینها قهر هستم. این مطلب خیلی از حقایق را بر ملا میکند. به خاطر همین ناچار هستید دروغ بگویید. امیدوار هستیم که دست از دروغگویهایتان بردارید ولی امید بسیار واهی هست.
مجری:
کلیپ بعد کلیپ شماره 93 را با هم ببینیم و در ادامه پاسخ استاد را بشنویم.
کلیپ شماره 93:
سوره توبه قرآن میگوید
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»
ای پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن
«وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»
و با آنها سخت و خشن برخورد کن
«وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»
جای آنها جهنم و بئس المصیر هست
و آنجا جایگاه ابدی و بدی است. سؤالی که من از این آخوندها و مراجع تقلید میپرسم این است که شما که میگویید أبوبکر و عمر و عثمان کافر بودند آیا پیامبر به این دستور قرآن عمل کرد و با این کفار و منافقین جهاد کرد و با خشونت با اینها برخورد کرد یا نه؟ اگر جهاد نکرده و با خشونت برخورد نکرده پس شما در مصداق اشتباه میکنید که اینها منافق بودند، آیا علی بن أبی طالب با أبوبکر و عمر و عثمان، این خطاب گرچه خطاب به پیغمبر هست ولی شامل بقیه مسلمانان هم میشود، آیا علی بن أبی طالب با أبوبکر و عمر و عثمان جهاد کرد و با خشونت با آنها برخورد کرد یا نه؟ خب ما میبینیم برخورد نکرده در نتیجه یا محمد و علی خیانت کردند که به این آیه قرانکریم عمل نکردند و یا اینکه آنها کافر و منافق نبودند بلکه آخوندها کافر و منافق هستند.
مجری:
بله اینهم از آقای ترشابی که این بار باز شبهه جدیدی را به حساب خودشان مطرح کردند و در ذیل این آیه میخواستند استفاده کنند که اصطلاحاً یک نقض را بیاورند که اگر این چیزی که شیعیان مطرح میکنند که اینها برخی از صحابه و خلفاء جزء کافر و منافقین هستند، باید پیامبر صلی الله علیه وآله با آن ها جهاد می کرد. در صورتی که چنین کاری نکردند. استاد پاسخ شما در این باره چیست؟
استاد یزدانی:
در قرآن کریم دو آیه داریم دقیقاً شبیه هم هستند؛ آیه 73سوره مبارکه توبه ، آیه 9 سوره مبارکه تحریم
مبارکه توبه آیه 73، سوره مبارکه تحریم آیه 9
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»
ای رسول خدا جهاد کن با کفار و منافقین جهاد کن
«وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»
با ْآن ها با خشونت برخورد کن و سخت بگیر جایگاه اینها جهنم هست که بد جایگاهی است.
واقعاً برای من عجیب هست که چنین استدلال سخیفی می کنند که واقعاً «أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ» است که چرا پیغمبر صلی الله علیه وآله با فلانی و فلانی جهاد نکرده، اگر جهاد نکرده؛ پس آنها منافق نبودند. اگر آنها منافق بودند و پیغمبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام با آنها جهاد نکرده و برخورد تندی با آن ها نداشته، پس نعوذ باالله پیغمبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام به قرآن خیانت کردند. حالا من تحدی میکنم از آقای ترشابی سؤال میکنم میپرسم شما نام یک منافق را نشان بده که با توجه به این آیه،پیغمبر صلی الله علیه وآله او را گردن زده باشد یا کشته باشد. در مورد کفار فرق می کند، پیغمبر صلی الله علیه وآله از جنگ بدر تا جنگ تبوک همیشه با کفار در جنگ بوده و آن ها را کشته. چرا پیغمبر صلی الله علیه وآله با آقای عبدالله بن ابی تند برخورد نکرد و او را نکشت؟ البته عبدالله بن ابی نماد هست، ببینید در جنگ احد که اوایل اسلام در سال سوم رخ داد چقدر منافق در بین مسلمانها بوده. «صحیح بخاری» چاپ دار إبن کثیر و چاپهای مختلف، روایت 1884 کتاب فضائل المدینه صفحه 453
از زید بن ثابت نقل میکند که
«لما خرج النبی(ص) إلی اُحد رجع ناس من أصحابه»
پیغمبر صلی الله علیه وآله میخواست به جنگ اُحد برود، یک گروهی از یارانش برگشت
بین کسانی که مانده بودند دو دستگی ایجاد شد. بعضیها گفت با همینهایی که بر میگردند بجنگیم، بعضیها گفتند نه با این ها نجنگیم. آیه نازل شد
«فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ»
چرا در باره منافقین دو دسته شدید؟
صحیح بخاری، چاپ دار إبن کثیر، کتاب فضائل المدینه، ص 453، روایت 1884
در جاهای دیگر در صحیح بخاری حدیث 4050 و حدیث 4589 هم آمده. اما تعداد این منافقین چند نفر بودند؟ آقای بغوی در جلد دوم از تفسیر خودش که تفسیر معروف «معالم التنزیل» چاپ دار الطیبه ریاض عربستان سعودی صفحه 98 ببینید میگوید پیغمبر صلی الله علیه وآله وقتی از مدینه خارج شدند، چند نفر بودند؟
تفسیر بغوی معالم التنزیل، بغوی، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان سعودی، ج 2، ص 98
«وذلک أن رسول الله(ص) خرج إلی اُحد فی ألف رجل»
وقتی از مدینه خارج شد هزار نفر بودند
بعضیها گفتند 950 نفر بودند اما وقتی به منطقه شوط رسیدند
«انخذل عبدالله بن أُبی بثلث الناس»
عبد الله بن ابی با یک سوم مسلمانها برگشتند.
یعنی عبدالله بن اُبی 300 نفر همراه داشت. ینی در میان صحابه پیغمبر صلی الله علیه وآله در زمان جنگ اُحد 300 نفر منافق بودند.
چرا پیغمبر صلی الله علیه وآله با آن ها نجنگید؟ همین مطالب را إبن کثیر در «البدایه والنهایه» خودش جلد 4 صفحه 177 چاپ دار إبن کثیر در دمشق، چاپ دوم چاپ 1431 دقیقاً همین مطالب را نقل کرده که
یک سوم مسلمانها بر گشتند 1000 نفر بودند 300 نفر برگشتند 700 نفر ماندند.
البدایه والنهایه، إبن کثیر، چاپ دار إبن کثیر در دمشق، چاپ دوم، چاپ 1431، ج 4، ص 177
سؤال میکنیم آقای ترشابی مگر خدا نگفته بود «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» مگر نگفته بود؟ چرا پیغمبر صلی الله علیه وآله با آنها جهاد نکرد؟ هم در سوره توبه هست و هم در سوره تحریم هست، چرا پیغمبر صلی الله علیه وآله هیچ منافقی را نکشت؟ اگر موردی هست به ما نشان دهید. این نمیشود که خدا گفته باشد «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ» ولی پیغمبر صلی الله علیه وآله به آن عمل نکند، شما نمیتوانید به این سؤال جواب دهید این سؤال هم برای شما باقی هست، اما من جواب می دهم.
جواب شیعی آن را نمیخواهم بدهم ممکن است بعضیها ناراحت شوند. در بعضی کتابهای دیگر اشارهای میکنم، ولی خیلی صریح نمیخواهم وارد شوم. در «صحیح بخاری» چاپ وزارت اوقاف عربستان سعودی چاپ ریاض چاپ اول در سال 1417، صفحه 1054 حدیث 4905، کتاب التفسیر باب 5
صحیح بخاری، چاپ وزارت اوقاف عربستان سعودی، چاپ ریاض، چاپ اول، چاپ 1417، ص 1054، کتاب التفسیر، باب شماره 5، حدیث 4905
روایت جالبی هم هست که پیغمبر صلی الله علیه وآله با گروهی از مهاجرین و انصار به جنگی رفته بودند. یک اتفاق آنجا افتاد که دیگر حالا نمیدانم چطوری من این را بگویم
«کَسَعَ رجُلٌ من المهاجرین رجُلاً من الأنصار»
«کسع» را نمیشود خیلی باز ترجمه کنم. «کسع» به آنجای که نباید دست زد یا لگد زد. دعوا پیش آمد و زد و خورد شد. پیغمبر صلی الله علیه وآله آمدند و فرمودند چه اتفاقی افتاده؟ گفت «کَسَعَ رجُلٌ من المهاجرین رجُلاً من الأنصار». عبدالله بن اُبی آمد و آنجا زور گویی کرد و گفت اگر ما به مدینه برسیم مهاجرین را اخراج میکنیم و ما عزتمند هستیم و آن ها ذلیل هستند. وقتی خبر به پیغمبر صلی الله علیه وآله رسید، خلیفه دوم هم آنجا بود، گفت:
«فقال: یا رسول الله دَعنی أصرب عُنُقَ هذا المنافق»
اجازه بده من گردن این منافق را بزنم (عبدالله بن اُبی) را
پیغمبر گفت نه
«دَعَهُ لا یَتَحَدَّثُ الناس أنَّ محمد (ص) یقتُلُ أصحابه»
رها کن این منافق را
چرا؟ چون نمیخواهم بین مردم شایعه شود و با هم بگویند که پیغمبر صلی الله علیه وآله تک تک اصحاب خودش را میکشد . وقتی این شایعه پخش شود، دیگر کسی شوق مسلمان شدن پیدا نمیکند و این شایعه اسلام را زمین گیر میکند. خدا میگوید «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»، خلیفه دوم هم همین را میگوید، اما پیغمبر صلی الله علیه وآله مخالفت میکند. روایت هم در صحیح بخاری چه کار کنیم؟ پیغمبر صلی الله علیه وآله نعوذ باالله به وظیفهاش عمل کرده یا طبق استدلال شما خیانت کرده ؟ ایشان میگفت اگر پیغمبر صلی الله علیه وآله با منافقین برخورد خشن نکرده یا با فلانی و فلانی به عنوان منافق برخورد نکرده آنها را گردن نزده، پس نعوذ باالله پیغمبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام خیانت کرده..
باز در «صحیح مسلم» هم آمده صفحه 1130 همان داستان در دو جا از صحیح مسلم هم آمده که از آن عبور می کنیم. بنابراین اگر پیغمبر صلی الله علیه وآله با منافقین برخورد نکرد، یکی از دلایلش همین بود که علیه پیامبر صلی الله علیه وآله و مسلمانها شایعه سازی نکنند.
این را همه میدانیم که عدهای از مسلمانها که از سران مهاجر و انصار و از بزرگان بودند، در بازگشت از جنگ تبوک میخواستند پیغمبر صلی الله علیه وآله را ترور کنند. ما اسمش را نمیبریم، اما إبن حزم در کتاب «المحلى» جلد 11 اسم آن ها را می برد. بینندهها خودشان می توانند به این کتاب مراجعه کنند و اسم آن ها را پیدا کنند. عدهای از منافقین میخواستند پیغمبر صلی الله علیه وآله را ترور کنند. عمار بن یاسر و حُذَیفة بن یمان (رحمة الله علیهم اجمعین) آن منافقین را شناختند. آن ها می خواستند شتر پیغمبر صلی الله علیه وآله را رم بدهند تا آن حضرت به ته دره پرت شوند که به مقصود خودشان برسیدند. اینها از پیغمبر صلی الله علیه وآله درخواست کردند که آن منافقین را بکشیم، اما پیامبر صلی الله علیه وآله گفت نه آن ها را رها کنید. إبن قیم الجوزیه شاگرد إبن تیمیه در کتاب «زاد المعاد فی هدی خیرالعباد» نویسنده شمس الدین أبی عبدالله محمد بن أبی بکر بن عیوب مشهور به إبن قیم الجوزیه، چاپ مؤسسه الرساله، با تحقیق آقای شعيب الأرنؤوط وهابی جلد 3، از کتبی هست که زیاد چاپ شده، چاپ 27 در سال 1415، صفحه 545 فصل«فی رجوع النبی من تبوک» بازگشت پیغمبر صلی الله علیه وآله از تبوک و کاری که میخواستند منافقین انجام بدهند.
زاد المعاد فی هدی خیرالعباد، شمس الدین أبی عبدالله محمد بن أبی بکر بن عیوب مشهور به إبن قیم الجوزیه، محقق شعيب الأرنؤوط، چاپ مؤسسه الرساله، چاپ شماره 27 چاپ 1415، ج 3، ص 545، فصل «فی رجوع النبی من تبوک»
رواتش طولانی هست که همان داستان را مفصل نقل میکند که بعد حذیفه و عمار بن یاسر آمدند به پیغمبر صلی الله علیه وآله گفتند
«اولا تأمُرُ بهم یا رسول الله إذاً فنضرِبَ أعناقهم»
دستور نمیدهید ما گردن این 12 نفر یا 8 نفر منافقی را که میخواستند شما را ترور کنند را بزنیم؟
پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند
«أکره أن یتحدَّث الناس و یقولوا: إن محمداً قد وضع یده فی أصحابه»
دوست ندارم و خوشم نمیآید مردم بینشان این شایعه پخش شود که پیغمبر دستش را روی اصحابش گذاشته و آن ها را می کشد.
یعنی دانه دانه اصحابش را میکشد،
«فسماهم لهما»
اسم آن چند نفر منافق را بیان کرد.
همان اسم هایی که إبن حزم أندلسی هم آورده بُرد و به آن ها گفت این ها را کتمان کن. این دیگر جنگ اُحد نیست، جنگ تبوک هست که آخرین جنگ پیغمبر صلی الله علیه وآله در اواخر عمر شریف شان هست. بعد از بازگشت از تبوک عدهای از منافقین همان هشت نفری که در صحیح مسلم هست که پیغمبر میفرماید اگر شتر از سراخ سوزن رد شود این افراد از منافقین در میان اصحاب من وارد بهشت نمیشوند. پیغمبر چرا با آن ها برخورد نکرد؟ چرا گردن نزد؟ مگر خدا نگفته «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»؟ پیغمبر صلی الله علیه وآله نعوذ بالله خیانت کرد که این منافقین را گردن نزد ؟ یا آنهای که پیغمبر صلی الله علیه وآله را میخواستند ترور کنند منافق نبودند؟ همان سؤال شما را داریم میپرسیم. محقق کتاب میگوید این روایت را احمد نقل کرده تمام راویان آن ثقه هستند. اصل روایت در مسلم آمده که خیلی خلاصه نقل کرده که ما به آن نمیپردازیم. بعضی از علمای اهل سنت آمدهاند تصحیح کردند کتاب «السیرة النبویة کما جاءت فی الأحادیث الصحیحه» آقای احمد الصویانی در مکتب العبیکان ریاض چاپ شده. چاپ اول، سال 1424 صفحه 176 به بعد. ایشان هم دقیقاً همین روایت را نقل میکند و میگوید سند روایت حسن هست. صفحه 177 در پایین صفحه میگوید
سند روایت حسن هست.
السیرة النبویة کما جاءت فی الأحادیث الصحیحه، احمد الصویانی، چاپ مکتبت العبیکان ریاض، چاپ اول، چاپ 1424، ص 176-177
من جوابش را از زبان إبن تیمیه نشان می دهم. در کتب «مجموع فتاوی» خودش جلد 7 که به دستور آقای ملک فهد در وزارت اوقاف عربستان چاپ شده در سال 1425 ، صفحه 620 :
«فإذا أظهر المنافق من تَرک الواجبات وفعل المحرمات»
موضوع بحثش این است که پیامبر صلی الله علیه وآله با منافق چطور برخورد کند. میگوید
اگر منافق واجبی را علنی ترک کرد ، حرامی را که مستحق عقوبت هست علنی انجام داد مثلاً شراب علنی خورد،
«عوقب علی الظاهر»
به خاطر این کاری که علنی انجام داده باید معاقبه شود.
باید اگر حد هست، حد بخورد اگر تعزیر است، تعزیر شود .
«ولا یعاقب علی ما یعلم من باطنه»
اما بخاطر آن چیزی که در باطنش هست پیغمبر کسی را عقوبت نمیکند و نکرد
«ولهذا کان النبی(ص) یعلم من المنافقین من عرفه الله بهم و کانوا یحلفون له و هم کاذبون وکان یقبل علانیتهم ویکل سرائرهم إلی الله»
چون پیامبر صلی الله علیه وآله می دانست که آن ها منافق هستند. برای حضرت قسم می خوردند، درصورتی که دروغ می گفتند و نیت خو را در دل پنهان میکردند. اگر نیت شان را علنی می کردند، پیغمبر صلی الله علیه وآله وظیفه دارد آنها را گردن بزند.
مجموع فتاوی، إبن تیمیه، چاپ وزارت اوقاف عربستان، چاپ 1425، به دستور آقای ملک فهد، ج 7، ص 620
باز در صفحه 351 هم همین را میگوید که مسلمانها اتفاق دارند که
«قد اتفق العلماء علی أن اسم السملین فی الظاهر یجری علی المنافقین»
در ظاهر همۀ علمای سنی اتفاق دارند که اسم مسلمان در ظاهر بر منافق هم صدق میکند
«لأنهم استسلموا ظاهراً»
چون ظاهراً مسلمان هستند
اعمال ظاهری مثل نماز را انجام میدهند ذکاتشان را میدهند حجشان را انجام میدهند جهادشان را هم میروند
«کما کان النبی یحری علیهم أحکام الاسلام الظاهر»
همانطور که پیغمبر صلی الله علیه وآله بر منافقین احکام اسلام ظاهری را بر آنها اجرا میکرد
مجموع فتاوی، إبن تیمیه، چاپ وزارت اوقاف عربستان، چاپ 1425، به دستور آقای ملک فهد، ج 7، ص 351
حالا در کتابهای دیگر شان هم هست که علمای سنی هم زیاد گفتند که پیغمبر صلی الله علیه وآله حتی با آن ها ازدواج میکردند. یعنی حتی ازدواج با منافق هم جایز است. پیغمبر صلی الله علیه وآله میداند که منافق است ولی اظهار نکرده، چون اظهار نکرده مجبورند به ظاهر عمل کنند.
اما مطلب جالب دیگری در کتاب «مصنف إبن أبی شیبه» جلد 10، مکتبة الرشد، چاپ اول چاپ 1425، روایت 3172 هست.
مصنف إبن أبی شیبه، چاپ مکتبة الرشد، چاپ اول، چاپ 1425، ج 10، روایت 3172
«قال عمر: نستعین بقوة المنافق وإثمه علیه»
من از قوت منافق کمک میگیرم گناهش گردن خودش
در صورتی که خداوند می فرماید:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ»
میگوید پیغمبر صلی الله علیه وآله یا امیرالمؤمنین علیه السلام نعوذ باالله خیانت کردند که با منافقین برخورد تند نداشتند. میگوید آیه درست است مخاطبش پیغمبر صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علیه السلام و ما هستیم، خلیفه دوم مگر مخاطب آن نبود؟ چرا میگوید «نستعین بقوة المنافق وإثمه علیه»؟ خدا میگوید «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ» ایشان به جای اینکه بگوید «إیَّاکَ نَعْبُدُ وإیَّاکَ نَسْتَعِین» میگوید «نستعین بقوة المنافق» چه کار کنیم؟
آقای ترشابی ما اینجا چه کار کنیم؟ حکم خدا اینجا چیست؟ آیا همان حرفهای را که شما زدید ما بزنیم؟ بگوییم چرا فلانی خیانت کرد؟ بگویم چرا فلانی خلاف قرآن عمل کرد؟ من هم به هر حال سؤال را پرسیدم ببینم آقای ترشابی چه پاسخی می دهد.؟
مجری:
حضرت استاد اگر امکان دارد روایت شیعه را هم در این زمینه مختصرا بیان کنید.
استاد یزدانی:
در کتاب قاضی نعمان مغربی در ذیل همین آیه «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ» که پیغمبر صلی الله علیه وآله فرمودند
«فجاهد الکفار فی حیاته»
پیغمبر صلی الله علیه وآله در زمان حیاتش با کفار جنگید، اما
«وأمر علیاً علیه السلام أن یجاهد المنافقین بعد وفاته»
به امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد که با منافقین بعد از وفاتش بجنگد
البته نه با همۀ منافقین ،همانطور که پیغمبر صلی الله علیه وآله با همه کفار نجنگید. با آنهایی که دسترسی داشت، با آنهابی که قدرت داشت جنگید. امیرالمؤمنین علیه السلام هم در جنگ جمل و صفین و نهروان جنگیده. بیشتر از این قصد ندارم روی این مسأله صحبت کنیم. روایات زیادی در این باره هست، از جمله روایت امام صادق علیه السلام. ولی به نظر من همان روایت اهل سنت، روایت ابن ابی شیبه کفایت می کند.
مجری:
بدون فوت وقت سراغ کیپ بعد، کلیپ 95، برویم و برگردیم تا پاسخ آن را از استاد عزیزمان بشنویم.
کلیپ 95:
– شما خدا را چشم و دست و پا و زبان به آن قائل هستید، میگویید شلوار کوتاه میپوشد و کفش طالیی دارد، شاب امرد و جوان مو فرفری هم به او میگویید در حالتی که قرآن میگوید، «لیس کمثله شیء»
+ بله قرآن وقتی میگوید لیس کمثله شیء ما غلط میکنیم به گور پدر خود میخندیم که بگوییم خداوند مو وز وزی است، وقتی قرآن میگوید ما قرآن را قبو داریم،
استاد یزدانی:
قرآن صریح میفرماید لیس کمثله شیء، ولی عدهای میگویند که نه خدا دست دارد، پا دارد، گوش دارد، چشم دارد، همه چیز دارد. قیافه جوانی با موهای فرفری دارد، ریش در نیاورده دندانهایش با فاصله هستند راه میرود، در واقع همه ویژهگیهای یک انسان را دارد، جز ریش و عورت که ندارد. ایشان میگوید که اگر کسی گفته باشد خدا موهای فرفری دارد و از این حرفها به گور پدرش خندیده، غلط کرده. ما هم همین حرف را میگوییم. قرآن هم این را میگوید. من چند نفر از کسانی که این حرف ها را زده اند را نشان می دهم. این افراد خود از علمای سنت هستند. حالا ما که نمیگوییم که «نقض عثمان بن سعید» کتاب، معروف آقای عثمان بن سعید دارمی، متوفی 280، از علمای قدیم اهل سنت، با تحقیق آقای منصور بن عبد العزیز السماری، از کارشناسان شبکههای وهابی که در شبکههای عربی همیشه برنامه دارد. ، چاپ ریاض ، صفحه 438، باب سورة الرحمن از ابن عباس نقل شده
جعد فی ثوبین اخضرین …
نعوذ بالله پیغمبر صلی الله علیه وآله فرموده باشد من وقتی در بهشت وارد بر خدا شدم شاب بود، « جوان بود موهای مجعدی داشت و دو لباس سبز هم تنش بود.
عثمان بن سعید دارمی، نقض عثمان بن سعید، با تحقیق منصور بن عبد العزیز السماری، چاپ ریاض، ص 438، باب سوره الرحمن
روایت مفصل است و ادامه دارد. روایت بعدی که در «طبقات حنابله» آمده :
«رأیت ربی عزوجل» …
پیغمبر صلی الله علیه وآله نعوذبالله فرموده باشند خدا را دیدم در حالی که جوان و امرد بود با موهای پرپشتی و فرفری. یک عبای سرخ رنگی هم روی شانهاش بود …
طبقات حنابله
باز روایتی که آقای ابن کثیر میگوید «اسناده علی شرط الصحیح» دقیقاً همان روایت هست
«رأیت ربی فی صورة امرد له وفرة جعد قطط فی روضة الحضراء»
خدا را دیدم در صورت یک جوان بدون ریش با موهای فرفری پرپشت که تا لاله گوشش آویزان شده بود و در یک جای سرسبز ایستاده بود.
مجری:
استاد وقتی این روایات را تصحیح میکنند و در مقابلش نقضی نمیآورند و رد نمیکنند یعنی خودشان هم بر همین اعتقاد هستند؟
استاد یزدانی:
میگوید «اسناده صحیح»، سند روایت صحیح است. اگر کسی این روایت را قبول نکند جهمی است. ما مفصل قبلاً نشان دادیم. چه کسانی این حرف را گفتند؟ صفحه 442، اسم میبرد :
آقای احمد بن حنبل امام حنابله، آقای ابو زرعه رازی بزرگ اهل سنت در آن زمانی که برای خودش صاحب مذهب بود. آقای ابن صدقه خلال شاگرد آقای احمد بن حنبل، ابوالحسن بن بشار، ابو طالب العشاری، آقای طبرانی، ابو یعلای حنبلی، ابن تیمیه، ابن کثیر، احمد محمد شاکر، آقای محمد ناصر البانی، و دیگرانی که ساعتها وقت میخواهد که ما فقط تصحیحات علمای اهل سنت را در این باره نشان بدهیم.
این هفته سر همین قضیه مناظرهای داشتند. جالب است امام احمدشان منع کرده بود که نباید بر سر روایت شاب امرد مناظره کنیم. کتاب «الجامع العلوم امام احمد» جلد 3، که تمام فتاوای احمد حنبل را در این کتاب جمع کردند. در واقع آقای احمد بن حنبل اصول اهل سنت را در این کتاب نقل کرده. از اصولی که اهل سنت لازم است حتماً باید انجام دهند و اگر کسی حتی یک مورد از آن ها را ترک کند، مؤمن نیست. با کسی مناظره نکنید، علم کلام را نخوانید، رؤیت را انکار نکنید. در مورد روایت اکرمه می گوید:
«و الحدیث عندنا علی ظاهره»
حدیث اکرمه را ما به همان ظاهرش اعتقاد داریم
«کما جاء عن النبی»
همانطور که از پیغمبر صلی الله علیه وآله نقل شده
«و الکلام فیه بدعة»
هر کس در این باره بخواهد بحث کند بدعت گذار است
در بحث روایت اکرمه از ابن عباس، همان روایت معروف شاب امرد، ما ایمان داریم همانطور که ظاهر روایت میگوید خدا جوانی زیبا و بدون ریش است که موهای فرفری پرپشت دارد که کفش های طلایی به پا دارد.
«و لا نناظر فیه احدا»
ما در این باره با احدی مناظره نمیکنیم،
«الجامع العلوم امام احمد» جلد 3،
چون اگر مناظره کنیم مشخص است که مثل آقای سجودی مجبور میشود بگوید ما به گور پدر مان خندیدیم که در این مسئله مناظره کردیم.
مجری:
کلیپ شماره 94 را باهم می بینیم و باز در خدمت استاد هستیم.
کلیپ 94:
و لکن اینها چونکه در دنیا معتقد نبودند در جهنم هم معتقد نیستند، مالک را صدا میکند، خودشان میگویند ما روسیاه هستیم، ما چطور پیش خدا برویم؟ متن او میگوید من ارحم الراحمین هستم تو میگویی ما چطوری پیش خدا برویم؟ پیش چه کسی میروی؟ میگویم پیش امام رضا میروم آن ارحم الراحمین را میگذاری میروی پیش امام رضا، یعنی امام رضا از او مهربانتر است؟ جبرئیل (ع) وقتی که فرعون، حدیث است دیگر، وقتی که فروعون در لحظه مرگ لاإله الّا الله گفت، میگوید یا محمد نبودی که ببینی که من چطوری در دهانش سنگ میریختم، یعنی زود تمام بشود کارش، چرا این کار را میکردی؟ برای اینکه میترسیدم رحمت نازل بشود الله بهتر از من و شما جبرئیل میشناخت، از بس که از فرعون بدش میآمد که یک مرتیکه احمق خود را میگوید من خدا هستم خب جبرئیل از اینها بدش میآید فرشتهها خیلی بدش میآید یعنی تعجب میکند تو خودت را ببین خدا را ببین، ولکن جبرئیل میترسیده که خداوند به این رحم کند، اینقدر میدانسته که خدا رحیم است، پس خلاصه صحبت، جهنمیها شبیه به کسانی هستند که غیر از خدا را میخوانند، دوباره آیه را ببینید
«وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ ۖ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ»
گفتند که ای مالک جهنم! بگو خدا کار ما را تمام کند گفت که شما دارید باقی میمانید
اختیار من که نیست،
مجری:
باز آقای سجودی بود همان شبهه قدیمی توسل را در لباس جدیدی مطرح می کند که خدا ارحم الراحمین است پس چرا پیش ائمه علیهم السلام میروید. شما در حقیقت دارید رفتار جهنمیها را پیروی میکنید جهنمیها هم پیش مالک جهنم میروند و میخواهند از او یاری بجویند. پس اصل شبهه همان توسل هست که مطرح میکنند.
استاد یزدانی:
بله استدلالش این بود که اگر خدا ارحم الراحمین است شما چرا سراغ امام رضا علیه السلام میروید؟ پس شما مثل آن جهنمیها کافر هستید، شبیه کفار داخل جهنم هستید. پاسخ های زیادی دارد که ما قبلاً نزدیک 30 جلسه بحث استغاثه و توسل را جواب دادیم و بحث کردیم. بنده یکی دو آیه از قرآن کریم بخوانیم، ببینیم که آقای سجودی بهتر میفهمد یا خداوند؟ آقای سجودی بهتر میفهمد یا پیامبران خدا. سوره مبارکه یوسف آیه 97و 98، داستان را همه میدانند که فرزندان حضرت یعقوب آن کار بد را که انجام دادند و بعداً پشیمان شدند و پیش پدرشان آمدند.
«قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
یوسف/ 97 و 98
پیش حضرت یعقوب آمدند و گفتند تو برای ما طلب استغفار کن ما گنهکار هستیم. دقیقاً همان چیزی که شیعه میگوید. ما گنهکار هستیم، پیش امام رضا علیه السلام می رویم و از حضرت می خواهیم که او برای ما طلب استغفار کنند. یا نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله برویم و از آن حضرت بخواهیم برای ما طلب استغفار کنند.
«قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»
من از خدا برای شما طلب استغفار میکنم و او خدایی است که بخشنده و رحیم است
خدا ارحم الراحمین است و من واسطه میشوم. آیا حضرت یعقوب به اندازه سجودی که هر هفته یک فحشی به خودش میدهد نمیفهمید که باید پیش خدا برود؟ چرا فرزندان یعقوب مستقیم پیش خدا نرفتند ؟ مگر خدا ارحم الراحمین نبود؟ آن زمان ارحم الراحمین نبود؟ خدا مگر از رگ گردن به آنها نزدیکتر نبود، مگر خدا نگفته «ایاک نعبد و إیاک نستعین» ، چرا سراغ پدرش رفت؟ چرا گفت: «إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ» و تو «اسْتَغْفِرْ لَنَا» تو برای ما طلب استغفار کن، و چرا حضرت یعقوب به اینها نگفت که شما مشرک هستید؟ اتفاقا با آغوش باز پذیرفت. چرا واسطه شد؟ حضرت یعقوب مشرک بود؟ یا عقاید مشرکین را داشت یا مثل شما بود؟ اگر خدا مخالف این بود، حتماً اینجا تذکر میداد که این چه کاری است پیش خودم بیا. چرا پیش حضرت یعقوب رفتی؟ من ارحم الراحمین هستم تو پیش حضرت یعقوب میروی. در سوره مبارکه نساء آیه 64 که اینجا هم خداوند صراحتاً میفرماید
نساء / 64
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»
آنهایی که گناه کردند، در حق خودشان ظلم کردند، پیش تو ای پیامبر بیایند
چرا نمیگوید بیایند پیش من؟ خدا هم مشرک شد،
«فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ»
از خدا طلب استغفار کنند
«وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»
پیغمبر هم برای آنها طلب استغفار کند
خدا دارد میگوید، اگر کسی گناه انجام داد، باید چند کار انجام دهد. پیش پیغمبر صلی الله علیه وآله بیاید. از خدا خودش طلب استغفار کند، یعنی واقعاً پشیمان شود، پیغمبر هم برای او طلب استغفار کند، هر کس این سهتا کار را انجام داد،
«لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»
آن وقت خدا رحیم میشود و گناه را می بخشد. پس باید سه کار انجام دهد، اول نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله بروید. دوم استغفار کند. سوم از رسول خدا صلی الله علیه وآله بخواهند که برایش استغفار کند. چرا خدا میگوید پیش پیغمبر صلی الله علیه وآله بروید؟ ممکن است بعضی بگویند این مربوط به زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه وآله هست. پیغمبر صلی الله علیه وآله زنده باشد یا نباشد، خدا ارحم الراحمین است، هست یا نیست؟ زنده بودن و وفات و حیات پیغمبر، تأثیر در ارحم الراحمین بودن خدا نمیگذارد. اگر خدا ارحم الراحمین است پیغمبر زنده باشد یا نباشد فرقی ندارد، فقط پیش خدا باید برویم. اما روایت جالبی از امام مالک اینها است، کتاب «الشفا بتعریف حقوق المصطفی» ما قبلاً مفصل بحث و بررسی سندی کردیم و دیگر نمی خواهیم به آن بپردازیم. فقط مستند را نشان میدهم. جلد 2، چاپ دارالحدیث قاهره، صفحه 288، در فصل سوم، «فی تعظیم النبی بعد موته» اینکه ما بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه وآله هم باید او را احترام کنیم، مفصل ایشان توضیح میدهد که واجب است حرمت پیغمبر صلی الله علیه وآله بعد از وفاتش هم حفظ شود و بعد این روایت را نقل میکند :
«ناظر ابو جعفر مالک فی مسجد رسول الله فقال له مالک، لا ترفع صوتک فی هذا المسجد»
ابوجعفر منصور دوانقی قاتل امام صادق علیه السلام با آقای مالک بن انس که با هم رفیق بودند، در مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله با هم دیگر صحبت میکردند. مالک به ابو جعفر منصور گفت:
«لا ترفع صوتک فی هذا المسجد»
در این مسجد صدای خودت را بلند نکن
چرا، چون خدا فرموده:
«لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی»
پیغمبر صلی الله علیه وآله که از دنیا رفته، مگر صدای کسی را میشنود؟ وهابیها میگویند نمیشنود. امام مالک میگوید فرقی ندارد، شما کنار قبر پیغمبر صلی الله علیه وآله هم که رفتی، حق ندارید باصدای بلند حرف بزنی،
«لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ»
تا در صفحه بعد، ابو جعفر منصور سؤال میکند
« یا ابا عبد الله أأستقبل القبله بعد وعده ام أستقبل رسول الله»
من رو به قبله رو به خدا دعا کنم بهتر است یا رو به پیغمبر خدا دعا کنم بهتر است
رو به قبله یعنی رو به خدا دعا کنم یا رو به پیغمبر خدا دعا کنم؟ آقای مالک جواب می دهد.
« و لم تصرف وجهک عنه»
چرا از پیغمبر صلی الله علیه وآله رو برمیگردانی؟
« و هو وصیلتک و وصلت أبیک آدم (ع) إلی الله تعالی یوم القیامه»
در حالی که او هم وسیله تو هست هم وسیله پدرت آدم بود.
«بل أستقبله»
رو به پیغمبر صلی الله علیه وآله باش نه رو به خدا
«و أستشفع به»
از پیغمبر صلی الله علیه وآله طلب شفاعت کن
تا خدا شفاعتی را در حق تو بپذیرد، چرا؟ چون خدا گفته
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»
الشفاءبتعریف، حقوق المصطفی، چاپ دار الحدیث قاهره،ج 2، ص 288 و 289، فصل 3، فی تعظیم النبی بعد موته
امام مالک شما اندازه شما نمیفهمید؟ شما از مالک انس امام مالکیها هم بهتر میفهمید؟
نظر جناب بخاری را هم در این باره نشان می دهم. روایت 1010 صحیح بخاری که بسیار معروف است و بارها در این شبکه خوانده شده و به آن احتجاج شده. صحیح بخاری، چاپ اوقاف عربستان سعودی، چاپ اول، در سال 1417 ، صفحه 199، حدیث 1010
از انس بن مالک نقل میکند
«أنّ عمر بن خطاب کان إذا قحطوا استسقی بالعباس بن عبد المطلب»
خلیفه دوم هر وقت گرفتار قحطی میشد، سراغ عباس بن عبد المطلب می رفت.
به او چه میگفت؟
«فقال اللهم إنّا کنّا نتوسل علیک بنیبینا فتسقینا و إنّا نتوسل إلیک بعمّ نبینا، فسقنا، فیسقون»
میگوید ما همیشه اینطوری بودیم زمانی که پیغمبر صلی الله علیه وآله زنده بود، سراغ پیغمبر خدا میرفتیم. حالا که پیغمبر صلی الله علیه وآله نیست
«نتوسل إلیک بعمّ نبینا»
پیش عموی پیغمبر می رویم
صحیح بخاری، چاپ اوقاف عربستان سعودی، چاپ اول، سال 1417 ، ص 199، حدیث 1010،
و بعد هم جالب است خدا شرک اینها، طبق گفت آقای سجودی، پاسخ مثبت میداد و باران هم میبارید.
سؤال میکنیم مگر خدا ارحم الراحمین نبود؟ اگر بگوید ارحم الراحمین بود، پس چرا سراغ پیغمبر صلی الله علیه وآله میرفتند ؟ بعد از پیغمبر صلی الله علیه وآله چرا سراغ عباس میرفتند؟ چرا سراغ خدا نمیرفت؟ خدا را به عنوان ارحم الراحمین قبول نداشت؟ مگر خدا نگفته «ایاک نعبد و ایاک نستعین»؟ مگر خدا نمیگوید من شنوا هستم، مگر نمیگوید من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم؟ مگر خدا نمیگوید غیر از من را نخوانید؟
«و تدعوا مع الله احدا»
پس چرا میگوید یا رسول الله ، چرا میگوید عباس؟ چرا نمیگویی یا الله، چرا سراغ خدا نرفت؟ چرا سراغ پیغمبر صلی الله علیه وآله آمد؟ چرا سراغ عباس آمد؟ و دهها سؤال دیگر. ما می توانیم ده ها روایت با سندهای صحیح در صحیحترین کتابهای شما بیاوریم که عدهای از صحابه توسل میکردند و ثابت می کنیم که توسل هیچ تضادی و هیچ تناقضی با ارحم الراحمین بودن خدا ندارد. خود خدا گفته
«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ»
خود خدا گفته، که اگر گناه کردید خواستید توبه کنید بیایید، پیش من و پیش پیغمبر صلی الله علیه وآله هم بروید، پیغمبر صلی الله علیه وآله هم طلب استغفار کند، من شما را می بخشم. اگر پیغمبر طلب استغفار کرد
«لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا»
بعد این آقایان میگوید که نه شما مثل جهنمیها هستید.
مجری:
بدون فوت وقت سراغ تماسها و عزیزانی که پیام فرستادند، می رویم. ابتدا یک پیام صوتی را بشنویم، آقای محمد عباسی پیام صوتی فرستادند بشنویم و ان شاء الله پاسخ آن را بدهیم برویم سراغ تماسها.
پیام صوتی: محمد عباسی
خدمت حضرت استاد عرض سلام دارم ، اهل سنت شبهه میکنند که اگر منظور نبی مکرم اسلام در حدیث غدیر «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» سرپرستی حضرت امیر (ع) بود چرا فرمودند در ادامه «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و مسئله دوستی و دشمنی را بیان کردند، و اینکه از کلمه وال مبنی بر محبت حضرت امیر علیه السلام استفاده کردند. سؤال دومم این است که آنها میگویند حضرت امیر (ع) در نزد شیعه برتر از حضرت ابراهیم (ع) است. در صورتی که حضرت ابراهیم (ع) هم مقام نبوت داشتند، هم مقام امامت. اما حضرت علی علیه السلام بالفرض مقام امامت فقط داشتند، آیا از حضرت ابراهیم که هم مقام نبوت داشتند هم مقام امامت افضلتر هستند؟
استاد یزدانی:
باید کل حدیث غدیر را ببینند، خب قبلش هم پیغمبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله صریح گفته
«الست اولی بکم من انفسکم؟»
بارها شیعه و سنی این را نقل کردند متواتر هم هست.
«من کنت مولاه فعلی مولاه» «اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
این روایات را وقتی کنار همدیگر قرار میدهیم، این «وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله» مناسب چه کسی است؟ آیا مناسب یک آدم عادی است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام مگر چه کار میخواست کند که نیاز به یاری داشت؟
«وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
خدایا خار کن آن کسی که امیرالمؤمنین علیه السلام را یاریاش نکند
این یاری کردن در کنار وال من والاه مشخص است که مقصود، بهترین قرینه است مبنی بر اینکه کلمه من کنت مولاه فعلی مولاه، منظور ولایت هست، نه دوستی. اتفاقاً این دلیل ما است به همین خاطر است که ابن تیمیه میآید در «منهاج السنّه» اش به شدت این قسمت را میکوبد و میگوید
«اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
جعلی است، در حالی که این روایت هم با سند صحیح در کتابهای اهل سنت نقل شده و اتفاقاً بهترین قرینه مبنی بر این است که مقصود از حدیث غدیر ولایت هست.
در مورد سؤال دوم، ما در قرآن کریم فقط آیه امامت حضرت ابراهیم علیه السلام نیست ،ما در قرآن کریم بحث طالوت را هم داریم که سر فرصت بحث جدی در این خصوص خواهیم داشت. حضرت طالوت پیامبر هست یا نیست؟ بعضیها گفتند پیامبر هم بوده که قرائنی هم آوردند. البته قرینهاش قرینه قطعی نیست. حضرت داود پیامبر هست یا نیست؟ قطعاً پیامبر هستند. چرا زیر دست حضرت طالوت هست؟ «و قتل داود جالوت» در همان داستان سوره مبارکه بقره آیه شماره 251، و جاهای مختلف این داستان نقل شده. طالوت فرمانده است، زیر دستش حضرت داوود پیغمبر است، آیا مقام طالوت بالاتر است یا مقام داود؟ چه کسی میتواند بگوید مقام داود بالاتر است اگر داوود مقامش بالاتر بود، فرمانده میشد. بنابر این کسی که پیامبر نیست، امام هست. طالوت آن جا امام بود و مردم از حضرت سموئیل نبی، پیامبر بنی اسرائیل، خواستند، شخصی را معرفی کن که پادشاه ما باشد. خودش انتخاب نکرد، به خدا گفت و خدا طالوت را فرستاد. حال بحثش را مفصل جای دیگر انجام میدهیم، انتخاب الهی است. طالوت پیامبر نیست امام هست، از جانب خدا منصوب شده، وحضرت داودی که پیامبر هست با آن عظمتش زیر دست طالوت است. این نشانه آن هست که لازم نیست حتماً آدم پیامبر باشد تا از پیامبران بالاتر باشد.
بیننده: امین از تهران
حاج آقا من اول یک مطلب میگویم بعد یک سؤال دارم، فقط خواهشاً اجازه بدهید من حرفم را کامل تمام کنم بعد شما کارشناسی کنید، اولا اینکه شما همیشه میگوییداهل سنت با ما مناظره کنند، یکی از علمای بزرگ اهل سنت گفته در رسانه رسمی صدا و سیما ما حاضریم با شما مناظره کنیم. مورد دوم بحثی در قانون مجازات اسلامی داریم، به نام دفاع مشروع است، یعنی دفاع از آزادی جان خود و دیگری دفاع از ارث ناموس خود و دیگری. مستندش هم آیه 39، سوره حج است. امام علی هم که حافظ قرآن هست، چون وقتی پیغمبر آیات قرآن از خدا میگرفته امام علی هم میگرفته و در قلب امام علی بوده. مسلماً امام علی آیه 39 سوره حج را حفظ بوده. زمانی که به خانه امام علی حمله شد، چرا اما علی از خودش دفاع مشروع نکرد؟ دفاع مشروعی که هم قانون هم شرع آن را مجاز کرده. علمای شیعه یک بهانهای میآورند میگویند پیغمبر به علی نصیحت کرده بود که درگیر نشو. اگر اینطور باشد، نعوذ بالله پیغمبر هم خلاف قرآن عمل کرده . چون دفاع مشروع را هم شرع هم قانون مجاز کرده. قانون مجازات اسلامی ایران را هم شما بخوانید، دفاع مشروع را کامل توضیح داده، در دفاع مشروع حتی اگر شما آدم هم بکشی با آن مصادیق که دارد شما مجرم نیستی قانون شما را مجازات نمیکند این را توضیح بدهید.
استاد یزدانی:
تکلیف صدا و سیما را همه می دانند که چنین چیزی امکان پذیر نیست. شما در شبکه ای که همه ایرانیها در آن شریک هست، مناظرهای تشکیل بدهیم که اختلاف و تشدد ایجاد شود. آقای مولوی گرگیچ در واقع دارد سنگ بزرگ برمیدارد، مرد مناظره نیست و جرعت مناظره ندارد، میگوید بیایید در صدا و سیما با هم مناظره کنیم. مگر شبکه جهانی حضرت ولیعصر صدا و سیما نیست؟ بیایید اینجا مناظره کنید. مگر جناب آقای کاشانی رسماً دعوت نکرد در همه رسانهها بیایند باهم مناظره کنیم. الآن دیگر نیاز ما به صدا و سیما نداریم. می توانید با یک گوشی صدا و سیما را در همه عالم همه ببینند. این آقا مدعی شده بود که صدا و سیما از پول همه ایرانیها میچرخد ما هم باید آنجا باشیم،مگر مدارس شما از پول چه کسی میچرخد؟ همین نماز جمعهای که شما الآن تشکیل دادید، کلی خرج دارد، من شیعه هم پول دادم شما هم پول دادید، همه شریک هستند، مگر همه شریک نیستند؟ مگر اداره مدارس اهل سنت از جیب خودشان انجام می شود؟ نه دولت پول میدهد، همان قدر که خرج ما میشود خرج شما هم میشود. ما هم شریک هستیم ما هم میآییم همانجا مناظره میکنیم. جناب آقای حبیب عباسی از کارشناسان همین شبکه گفتند شما میخواهید مناظره کنید، من میآیم در همان تریبون نماز جمعه که ادعای مناظره کردید، میآیم همانجا با تو مناظره میکنم. حتی حاضریم در مدرسه و حتی خانه شما برای مناظره بیاییم. اگر مرد مناظره هستید، ما آماده ایم. ولی اینکه در صدا و سیما، این مشخص است که محال هست. شبکه کلمه، شبکه شماست، ما شبکه خودمان، می توانیم مناظره کنیم.
در مورد سؤالی که پرسیدند، ما در این مورد در برنامه های متعدد مفصل جواب دادیم که اصلا فکر نمی کنم دیگر جای بحث داشته باشد. امیر المؤمنین علیه السلام به دستور پیغمبر صلی الله علیه وآله از حق خودش در یک مدت کوتاهی کوتاه آمد. در سوره مبارکه اعراف آیه 150، فرمود:
اعراف / 150
« إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي»
حضرت هارون که پیامبر بود، وظیفه داشت در نبود حضرت موسی مردم را هدایت کند. مردم چه کار شدند؟ گوساله پرست شدند. آیا با آن ها جنگید یا کوتاه آمد؟ کوتاه آمد، چرا کوتاه آمد؟ گفت ترسیدم بگویی بین بنی اسرائیل تو اختلاف انداختی. برای اینکه بین بنی اسرائیل اختلاف نیافتد، حضرت هارون(ع) در مدت کوتاهی کوتاه آمد تا برادرش برگردد ، اشکالی دارد؟ چرا از حق خودش دفاع نکرد؟ چرا از دین خدا آنجا دفاع نکرد؟ چون اگر دفاع میکرد کشته میشد و بین بنی اسرائیل هم اختلاف میافتاد. امیرالمؤمنین علیه السلام اگر آنجا دفاع میکرد کشته میشد و بین مسلمانانها اختلاف میافتاد. اتفاقا ما روایات فراوانی در کتابهای شیعه و حتی در منابع اهل سنت داریم که امیرالمؤمنین علیه السلام به همین آیه استدلال میکند، که من را میکشتند اگر اینجا کاری انجام میدادم. اگر اشکال هست، حضرت هارون هم هست. اگر حضرت هارون خلاف دستور پیامبر و دستور خدا انجام داد؟ امیرالمؤمنین هم چه اشکالی دارد؟ اگر قرار است پیامبر خدا شماتت نشود «فلا تشمت بی الأعدا» حضرت هارون صریح میگوید ما را پیش این دشمنهایمان شماتت نکن. آبرویم را نبر، با من تند حرف نزن. امیرالمؤمنین علیه السلام هم دقیقاً همین کار را میکند.
بیننده:آقای بهادری
سلام علیکم و رحمة الله خدمت حضرت استاد جناب آقای یزدانی، و سید بزرگوار جناب آقای مرعشی عزیز، من پیرو بحث اولتان که در رابطه با این آقای ترشابی شبکه کلمه که صحبت میکرد. سؤالی از ایشان دارم که در تأیید فرمایشات جناب استاد یزدانی است. ببینید در «کنز الأمال» متقی هندی خبر 36969، ناقل آقای خزیفه منافق شناس از صحابه پیغمبر صلی الله علیه وآله میفرماید اینقدر وضعیت قرمز هست که اگر من دست ببرم و از آب نهری بخورم، از فاصله 60 سانتیمتری در همین لحظه که بگویم در باطن صحابه چه میگذرد اجازه نمیدهند دستم به دهانم برسد و مرا میکشند، این چه اسلامی است؟
شما حضرت استاد یزدانی فرمودید، اهل سنت هم در چندین طریق فرمودند که در گردنه تبوک جناب آقای حذیفه و عمار یک لشکر ده هزار نفری حرکت میکند. آقا رسول الله صلی الله علیه وآله به عمار و حذیفه میگوید ما سه نفر از این مسیر سنگلاخها میخواهیم برویم. این لشکر ده هزار نفری حدود ده نفر دوازده نفر یا چهارده نفر صحابه از این لشکر جدا میشوند و میروند. در یک گردنه میآیند میخواهند شتر پیامبر صلی الله علیه وآله را رم دهند، شتر رم نمیخورد. حذیفه آنها را دید. پیغمبر صلی الله علیه وآله می پرسند چه کسانی بودند، گفت من زید را دیدم، عمرو را دیدم، فلانی را دیدم، فلانی را دیدم، خالد را دیدم. از آقای ترشابی سؤال دارم که از این لشکر ده هزار نفری چهارده رزمنده و چهارده شتر و از آن جاده اصلی جدا می شوند؟ آیا جدا شدن این چهارده نفر را آن ده هزار نفر ندیدند؟ آیا یک نفر از این ده هزار نفر جدا شدن چهارده نفر را ندیدند؟ آیا موقع برگشتن این چهارده نفر تروریست به لشکر باز هم آن عده ده هزار نفری ، این چهارده نفر را ندیدند که به لشکر آمدند؟ یک نفر از این ده هزار نفر نگفت که شما چه زمانی از ما جدا شدید؟ کی رفتید کی برگشتید؟
سؤال سوم، وقتی این آقایان به مدینه برگشتند و قضیه لو رفت که میخواستند پیامبر صلی الله علیه وآله را ترور کنند چه کسانی بودند؟ چرا یک مرتبه این قضیه قفل شد؟ چرا اسم این چهارده نفر 1400 سال است که مخفی بوده یعنی داستان بیان میشود ولی اسمی از این چهارده نفر برده نمیشود. حذیفه میگفت اگر من دستم را به جوی آبی ببرم و آب بخورم، اگر اسم یکی از آنها را ببرم نمیگذارند دستم به دهانم برسد و مرا میکشند. در «کنز العمال» آقای متقی هندی آمده، حذیفه به ابی بن کعب گفت، اگر من روز جمعه زنده بمانم، اسامی این چهارده نفر را افشاء میکنم، ولی تا روز جمعه زنده نماند. به ما جواب بدهند.
بیننده: یاوری از اصفهان
سلام خسته نباشید. از خدمت استاد یزدانی سؤالی داشتم. میخواستم ببینیم این حقیقت دارد که ابن عباس در زمان حکومت امام حسن مجتبی علیه السلام به وعده و وعید معاویه تن دادند و جزو یاران معاویه شدند و امام حسن علیه السلام را تنها گذاشتند؟
استاد یزدانی:
عبید الله بن عباس هست نه عبد الله، عبید الله بن عباس با گرفتن یک میلیون درهم رفت و به معاویه پیوست. ایشان پسر عموی امیرالمؤمنین علیه السلام و پسر عموی امام حسن علیه السلام هستند. البته بعدها پشیمان شد و جنایت عظیمی را هم بسر بن ارطاة در حقش انجام داد که مقابل خانم عبید الله دو پسر کوچکش را سر برید، و آن زن وقتی این فاجعه را دید، دیوانه شد. ولی در عین حال با یک ملیون درهم عبید الله بن عباس متأسفانه خیانت کرد، و سمت معاویه رفت. این قضیه حقیقت دارد و شیعه و سنی همه نقل کردند.
بیننده:
ایشان همان کسی است که حضرت علی علیه السلام بعنوان والی بصره انتخاب کردند، یا او عبدالله بن عباس است؟
استاد یزدانی:
ایشان عبد الله بن عباس است که در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام والی بود. ایشان اهل مناظره و از یاران و طرفداران امیرالمؤمنین علیه السلام هست. خیلی از فضائلی که اهل سنت نقل کردند از طریق عبد الله نقل شده، عبید الله خیلی اهل روایت نیست، ولی آدم خیلی شجاعی بوده. از یاران و فرمانده لشکر امام حسن علیه السلام بود. البته بخشی از لشکر دست او بود، بخشی هم دست قیس بن سعد بود که از نمونههای تاریخ در وفاداری و شجاعت و بصیرت کسی مثل نبود. من واقعاً تاریخ را نگاه میکنم از یاران امام حسن علیه السلام و امیرالمؤمنین علیه السلام، کمتر کسی به معرفت قیس پیدا میشود. عبید الله به هر حال این کار را انجام داده، ما که نمیگوییم همه معصوم هستند.
مجری:
حضرت استاد از شما تشکر می کنیم. الحمد الله این جلسه هم جلسه پرباری بود و مطالب زیادی از شما یاد گرفتیم. همچنین تشکر میکنیم از همه شما بینندگان عزیز وارجمند که تا انتهای برنامه همراه همیشگی ما بودید.
اللهم الجعل محیانا محیا محمد و آل محمد اللهم الجعل مماتنا ممات محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد .