چکیده:
شيعه و سنی، در طول تاریخ از نامهایی همچون: عبد النبی، عبد الرسول، عبد العلی، عبد الزهراء، عبد الحسین و… برای نامگذاری فرزندان خود استفاده کردهاند؛ اما با ظهور وهابیت در قرن دوازدهم قمری، تعدادی از مفتیان افراطی این فرقه نو ظهور، آن را شرک و کفر دانستهاند. نوشته حاضر در پی یافتن این سؤال است که آیا این نوع نامگذاریها مشروع است؟ در اين نوشتار ثابت شده است که این نوع از نامگذاری هیچ اشکالی ندارد و کفر و شرک محسوب نمیشود. جلوگیری از گسترش فکر تکفیری در میان مسلمانان و ابطال ادله آنها به منظور ایجاد اتحاد و همبستگی بیشتر میان مسلمانان، ضرورت روز، در جامعه اسلامی است. دستیابی به چنین هدفی با مطالعه و تحقيق در آیات قرآن کریم، تحليل و بررسی تطبيقی سنت صحیح و مورد قبول تمام مسلمانان و مراجعه به سیره متشرعین از طيفهای گوناگون، میسور است و ثابت میشود که نامگذاری به این نامها مشروع است و وهابیهای افراطی دچار «وهم تکفیر» شدهاند.
واژگان کلیدی: نامگذاری، عبد، غلام، عبد النبی، عبد الرسول . عبد الحسين.
سيد محمد يزداني[1]
چاپ شده در مجله كلام تطبيقي ، سال اول، شماره دوم ، پاييز و زمستان 1395
مقدمه:
نامگذاری به نامهایی همچون: عبد الرسول، عبد العلی، عبد الزهراء و… يکی از ايرادهايی است که وهابیها به ديگر مسلمانان میگيرند و مدعیاند که اين نوع نامگذاری شرک و نشانگر اين است که آن شخص بنده خداوند نيست؛ بلکه بنده همان کسی است که خود را عبد او نام نهاده است. نويسنده وهابی «سليمان الخراشي» در کتاب «أسئلة قادت شباب الشيعة الی الحق» در همين راستا مینويسد:
«انسان فقط میتواند بنده خدا باشد؛ خداوند متعال میفرماید: > بَلِ اللَّهَ فَاعْبُد<. (الزمر: 66). «فقط خدا را بندگی کن».
پس چرا شیعیان اسمهای خودشان را عبدالحسین (بنده حسین) و عبد علی (بنده علی)، و عبدالزهرا و عبدالامام میگذارند؟!
چرا امامان، فرزندانشان را عبد العلی و عبد الزهرا نامگذاری نکردند؟ و آیا درست است که بعد از آن که امام حسین به شهادت رسیده است بگوییم عبد الحسین یعنی خادم حسین؟ خادم کسی است که آب و غذا را تهیه میکند و خدمت مینماید آیا معقول است که کسی آب و غذا برای حسین ببرد و در قبرش آب وضویش را آماده کند تا بگوییم که خادم حسین است؟!!». (الخراشی، 1428ق ـ 2007م: 17)
لجنه دائمی افتای عربستان سعودی در پاسخ به اين سؤال که آيا نامگذاری به «عبد الفضيل» درست است يا خير، اين چنين پاسخ داده است:
هيچيک از بندگان حق ندارند، غير خدا را عبادت کنند؛ پس جايز نيست که خود را «عبد الفضيل»، «عبد النبي»، «عبد الرسول»، «عبد علي»، «عبد الحسين»، «عبد الزهراء»، «غلام احمد»، «غلام مصطفی» يا اسمهایی از اين نوع که بندگی مخلوق را ثابت میکند، بگذارد؛ زيرا باعث غلو در حق صالحين و آبرومندان، و کوتاهی در حق خداوند میشود و به اين دليل که وسيلهای است برای شرک و طغيان. (دويش، (بيتا): ج11، 455).
با تأمل و دقت در اين فتوا به خوبی روشن میشود که وهابیها، بسيار حريصند که مسلمانان را به هر بهانهای تکفير کنند. از اين رو، اين نامگذاریها را شرک و کفر اعلام کردهاند. اگر برای «عبد النبي»، «عبد العلي» و… اين بهانه را داشته باشند که بوی شرک و کفر به مشامشان میرسد، برای «غلام احمد» و «غلام مصطفی» چه دستاويزی میتوانند داشته باشند؟ اين دو کلمه چه ارتباطی به «عبادت غير خدا» دارد؟.
غلام، به زبان فارسی دقيقا معادل کلمه «مولی» به معنای «برده» در عربی است. کسی که اندک آگاهی از تاريخ اسلام داشته باشد، میداند که رسول خدا9 نيز غلام و کنيز داشته است. زيد بن حارثه، مشهورترين برده آن حضرت است. همچنين ماريه قبطيه مادر ابراهيم فرزند رسول خدا9 نيز کنيز آن حضرت بود.
آيا پيامآور خدا و صاحب شريعت به اندازه اين وهابیهای تکفيری و تند رو، معنای شرک و کفر را نمیدانست؟ همه مسلمانان صدر اسلام، غلام و کنيز داشتهاند، آيا همه آنها نيز مشرک بودهاند؟
***
لازم به یادآوری است تا آنجايی که نگارنده اطلاع دارد و با جستجوهای زيادی که انجام گرفته، کتاب يا مقاله تخصصی در اين باره نوشته نشده است؛ هرچند که در لابلای برخی از کتابهای پاسخ به شبهات میتوان مطالب مختصری را يافت؛ از جمله سيد جعفر مرتضی عاملی در کتاب «ميزان الحق» به اختصار از اين شبهه جواب داده است؛ از اين رو ضروری به نظر میرسد که به صورت تخصصی و مفصلتر به اين شبهه پرداخته شود.
***
با بررسی و تحليل آيات قرآن کريم، سنت رسول خدا9، روايات ائمه اهل البيتo، لغت عرب، سيره صحابه و تابعين و عملکرد بزرگان اهل سنت، درمیيابيم که این نوع نامگذاریها مشروع است و هيچ اشکالی ندارد. در طول تاريخ اسلام و حتی در زمان رسول خدا9 و ائمه اهل البيتo رايج بوده است. نه پيامبر و اهل بیت( از آن جلوگيری کردهاند و نه فقهای مسلمان آن را حرام دانستهاند؛ زيرا هدف از اين نامگذاریها، اظهار ارادت و عشق نسبت به پيامبر خدا و خاندان پاک و مطهر آن حضرت است، نه عبادت و پرستش غير خدا.
در این نوشتار، تلاش شده است که به این سؤال در قالب هفت نکته به صورت منطقی و مستدل جواب داده شود:
1. معانی متعدد «عبوديت» در لغت
«عبوديت» در اصل به معنای خضوع، فروتنی، تذلل، و اطاعت است. «وأصل العبودية الخضوع والذل». (رازی، 1995م: ج1، ص172) اما در عرف کاربردهای مختلفی دارد. راغب اصفهانی، از لغت شناسان نامدار اهل سنت در این باره به تفصیل سخن گفته است که ما خلاصه آن را این جا خواهیم آورد:
«عُبُودِيَّة؛ يعنى اظهار فروتنى و طاعت و فرمانبردارى (از حقّ) واژه «عِبَادَة» از «عبوديّة» رساتر است؛ زيرا عبادت نهايت فروتنى و طاعت است، لذا استحقاق و شايستگى پرستش را ندارد؛ مگر کسی که نهايت کمال و فضيلت از اوست و او خداى تعالى است و لذا گفت: >أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ< (يوسف (12) : 40)…
«عَبْد» يا بنده ، چنانکه گفتهاند بر چهار قسم است:
اوّل: عبد و بندهاى که به حکم شرع، انسانى است که خريدنش يا براى آزادى و يا فروختنش براى آزاد کردن صحيح است، مثل آيات: >الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ<. (بقره (2) : 178).
دوّم: عبد و بندهاى که با ايجاد و آفريده شدنشان بنده خدايند که جز از سوى خدا نيست و همانست که در آيه: >إِنْ کلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً<. (مريم (19) : 93).
سوّم: عبد بودن با عبادت و خدمت که مردمان در اينگونه عبد بودن دو قسماند:
- عبدى که عبادتش براى خدا مخلصانه و خالص است و مقصود آيات: >ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکوراً< (اسراء (17) : 3) و… از این نوع بندگى و پرستش است؛
- عبد و بنده دنيا و اعراض دنيا که پيوسته در خدمت دنيا و غرق در دنيا است و همان است که در حديثى آمده: «تعس عبد الدّرهم، تعس عبد الدّينار» يعنى: (بندگان درهم و دينار نگونسار و هلاکت بارند)… جمع عبدى که به معنى برده است و به بردگى درآمده «عَبِيد» است…
عَبَّدْتُ فلاناً: وقتى است که او را مطيع و رام کنى و عبد خود كنى. خداوند به فرعون مىگويد: “تو بنى اسرائيل را بنده و برده خويش گرفتهاى”». (راغب اصفهانی، بیتا: ج2، 541 ، ماده «عبد»).
آن چه خواندید معانی متعدد «عبوديت» از دیدگاه یک لغت شناس سنی مذهب بود که تصريح کرده گاهی «عبد» به معنای انسانی است که به حکم شرع خريدن، فروختن و يا آزاد کردن او صحيح است ؛ اما متأسفانه وهابیهای تکفیری به منظور هجمه بر عقاید مسلمانان، تنها به یک معنای آن توجه میکنند که همان معنای عبادت و پرستش خالصانه است؛ در حالی که هدف مسلمانان از نامگذاری به «عبد النبی»، «عبد الحسين» و… اين مفهوم نيست.
2. معانی متعدد «عبوديت» در قرآن کریم
کلمه «عبد» در قرآن کریم در معانی متعددی به کار برده شده است. گاهی به معنای «عبوديت خالصانه» است که منشأ اين نوع عبوديت، خالقيت و رازقيت و ربوبيت خداوند نسبت به بندگان اوست. اين نوع از عبوديت تنها در اختيار خداوند است و هيچ شريکی برای آن قابل تصور نيست.
گاهی منشأ عبوديت، ملاکهای تشريعی و قراردادهای اجتماعی است که میتوانيم نام آن را «عبوديت قانونی» يا «عبوديت قراردادی» بناميم. روشن است اين نوع از عبوديت اختصاصی به خداوند ندارد؛ بلکه تحت شرايط خاص و موازين شرعی، انسانی عبد انسان ديگر میشود. اين نوع از عبوديت ، رقيت و بردگی را اسلام پذيرفته است و حتی پيامبر خدا نيز کسانی را داشته است که «عبد» آن حضرت به شمار میرفت که مشهورترين آن زيد بن حارثه بوده است. (عسقلانی، 1412ق ـ 1992م: ج2، 2891).
هر دو نوع عبوديت، در آيات قرآن کريم مشاهده میشود:
الف: عبادت و پرستش:
در آیات بسیاری کلمه «عبد» به معنای عبادت و پرستش به کار برده شده است؛ از جمله:
>وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا<. (النساء (4): 36).
«و خدا را بپرستيد! و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد»
و در آیه دیگر در باره حضرت عیسیp میفرماید:
>لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعًا<. (النساء (4): 172).
«هرگز مسيح و فرشتگان مقرب از اين ابا ندارند که بندهى خدا باشند و هر که از عبوديت و بندگى خدا روى برتابد و بزرگى فروشد، همه را [در قيامت] به حضور خود جمع خواهد کرد».
در این آیه دو کلمه «عبد الله» و «عبادت» در کنار هم آمده و به روشنی ثابت میکند مقصود از «عبد» در این جا همان عبادت و پرستش خالصانه خداوند است.
و در باره حضرت سلیمانp میفرماید:
>وَوَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ<. (ص (38): 30).
«ما سليمان را به داوود بخشيديم؛ چه بنده خوبى! زيرا همواره به سوى خدا بازگشت مىکرد (و به ياد او بود)».
این معنا از کلمه «عبد» تنها شایسته خداوند است؛ از همین رو خداوند فرموده است:
>وَقَضى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ<. (الإسراء (17): 23).
«و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستيد».
و دهها آیه دیگر…
ب: غلام، مملوک، مطیع و خدمتگذار:
در آیات دیگر همین کلمه به معنای «عبودیت قراردادی»؛ یعنی غلام و مملوک، در مقابل حر و آزاده و گاهی به معنای خدمتگذار و خادم به کار برده است؛ چنانچه در آیه 178 سوره بقره آمده است:
>يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ<.
« اى کسانى که ايمان آوردهايد! در بارهى کشتگان بر شما قصاص مقرر شد، آزاد در برابر آزاد، بنده در برابر بنده».
و در جای دیگر میفرماید:
>ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ<. (النحل (16): 75).
«خدا بندهى مملوکى را مثال زده که هيچ کارى از او بر نمىآيد»
و در باره لزوم انتخاب همسر برای غلامان و کنیزان میفرماید:
>وَأَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَالصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَإِمائِكُمْ<. (النور (24): 32).
«و زنان و مردان مجرد خود و بردگان و کنيزان درستکارتان را همسر دهيد».
در این آیه صراحتا خداوند، از غلامان به عنوان «عبد» صاحبانشان تعبیر کرده است. باید از وهابیها سؤال کرد که آیا خداوند نیز برای خودش شریک قائل شده است؟
و از زبان حضرت موسیp خطاب به فرعون میفرماید:
>وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيلَ<. (الشعراء (26): 22).
«آيا اين منتّى است که تو بر من مىگذارى که بنى اسرائيل را برده خود ساختهاى؟!».
در این آیه خداوند نحوه برخورد فرعون با بنی اسرائیل را گوشزد میکند که تمام آنها را بردگان خود تصور و همه را وادار به اطاعت از خود میکرد.
و در قیاس مملوک مسلمان با مشرکین آزاده در امر ازدواج میفرماید:
وَلَا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَلَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ. (البقره (2): 221).
«و به مردان مشرک تا ايمان نياوردهاند زن مدهيد که تحقيقا بردهى با ايمان از مرد مشرک بهتر است هر چند توجه شما را جلب کند».
در این دسته از آیات، مقصود از «عبد» همان مملوکی است که در جنگها اسیر دشمن میشد و مجبور بود که تا آخر عمر مملوک او باقی بماند، به او خدمت کند و هر سرنوشتی را که ارباب میخواست، میتوانست برای غلامش رقم بزند و او مجبور بود که از تمام دستورات مولایش اطاعت کند.
بنابراین کلمه «عبد» مشترک لفظی است میان «عبودیت خالصانه» که مخصوص خداوند است و «عبودیت قراردادی» که اسلام مشروعیت آن را پذیرفته است؛ همانطوری که کلمه «رب» مشترک لفظی است بین «رب» به معنای پروردگار عالم و «رب» به معنای ارباب و صاحب نعمت ؛ چنانچه در قرآن کریم آمده است که حضرت یوسفp برای فرعون زمان خود از عنوان «رب» استفاده کرده است:
>وَقالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ<. (يوسف ﴿۱۲﴾: 42).
«و به يکى از آن دو که مىدانست آزاد شدنى است گفت: مرا نزد صاحب خود ياد کن»
تمام مفسران و محدثان مسلمان اجماع دارند که مقصود حضرت یوسفp از کلمه «رب» همان فرعون زمانش بوده که ارباب و صاحب نعمتِ همبند او محسوب میشده است. «وَ >اذْکرْنِي عِنْدَ رَبِّک< سَيِّدِک». (بخاری، 1407ق ـ 1987م: ج2، 900). آیا کسی میتواند مدعی شود که حضرت یوسف به خاطر استفاده از کلمه «رب» نه برای خدا که برای فرعون زمانش، مشرک و کافر شده است؟
3. اطاعت بیقید و شرط از اهل البیتo و ارتباط آن با نامگذاریها
حقيقت عبادت و پرستش، همان اطاعت مطلق و بیقید و شرط از دستورات خداوند است؛ چنانچه نووی نوشته است:«علما گفتهاند که اصل عبادت، همان اطاعت کردن است (نووی، بیتا: ج8، 173)». و روشن است که هر کسی بیشتر از فرمانهای الهی پیروی کند، بنده شایستهتری خواهد بود.
همان خدایی که تمام عالم مملوک او است، به مسلمانان فرمان داده است که از تمام دستورات پیامبر و اولی الأمر به صورت مطلق و بیقید و شرط اطاعت کنید:
>يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ<.(النساء (4): 59).
طبق این آیه مبارکه، همه افراد بشر وظیفه دارند که از خدا، پیامبر و اولی الأمری که جانشین او است، به صورت مطلق و بیقید و شرط اطاعت کنند؛ همانطوری که از خداوند بیقید و شرط اطاعت میکنند.
و از آنجایی که شیعیان و پیروان اهل بیتo اطاعت از امام معصوم را بر خود بی قید و شرط واجب میدانند، در حقیقت خود را مطیع و مملوک و آنان را صاحب اختیار خود فرض میکنند و نامهایی همچون «عبد الرسول»، «عبد العلی»، «عبد الحسین» و… را برای خود و فرزندانشان انتخاب میکنند تا به همگان بفمهمانند که مولا و سرور ما که تمام گفتارهای او را بدون قید و شرط قبول داریم، رسول خدا و اهل بیتo او هستند.
در روايتی از حضرت علی بن موسی الرضا% نيز نقل شده است که آن حضرت تصريح کرده است که همه مردم در اطاعت و فرمانبرداری، همچون بندگان ما هستند.
محمد بن زيد طبری گفت: در مجلس حضرت رضا% در خراسان حضور داشتم ، تعدادی از بنی هاشم از جمله اسحاق بن موسی بن عيسی عباسی نيز حضور داشت. آن حضرت فرمود: ای اسحاق شنيدهام که مردم (غير شيعيان) میگويند که ما خلايق را بندگان خود میدانيم. به خويشاوندی من نسبت به رسول خدا9 سوگند که چنين سخنی را هيچگاه نگفتهام و نشنيدهام که اجدادم نيز گفته باشند و کسی هم به من خبر نداده است که اجدادم چنين چيزی را گفته باشند؛ «ولَکنِّی أَقُولُ النَّاسُ عَبِيدٌ لَنَا فِی الطَّاعَةِ مَوَالٍ لَنَا فِی الدِّينِ فَلْيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»؛ اما ما میگويم که مردم فرمانبرداران ما در اطاعت و دنبالهروان ما در دين هستند. شاهدان اين خبر را به غائبان برسانند.(کلينی، 1362ش: ج1، 322)
اين روايت در حقيقت در پاسخ به شبهه مخالفان شيعه است که در آن زمان شايعه کرده بودند که ائمه اهل البيت( خود را خدای مردم و آنها را بندگان خود میدانند. و يا اين که مردم را برده و غلام زرخريد خود تصور میکنند. امام رضا% در پاسخ فرمودند که مردم در اطاعت و فرمانبرداری همچون غلامان اهل البيت( هستند؛ چون خداوند اطاعت از آنان را بر همگان واجب کرده است. نه اين که خلايق، بردگان حقيقی اهل بيت( باشند و يا اطاعت آنها به معنای «عبادت غير خدا» باشد. (مجلسی،1263ش: ج2، 332)
از روايات ديگر استفاده میشود که همين تفکر در جان شيعيان و پيروان اهل البيت( نيز رسوخ و در عملکرد و برخوردهای آنان نمود پيدا کرده بود. شيخ کلينی) به نقل از حسن بن عمار مینويسد:
دو سال در مدينه در محضر علی بن جعفر بن محمد بودم و تمام رواياتی که او از برادرش امام کاظم% شنيده را مینوشتم. روزی حضرت ابوجعفر محمد بن علی الرضا’ به مسجد رسول خدا9 وارد شد. ديدم علی بن جعفر پا برهنه و بدون عبا از جایش پريد، دستان آن حضرت را بوسيد و احترام کرد. امام جواد% فرمود: عمو جان بنشين خدا تو را رحمت کند. علی بن جعفر گفت: آقای من ! چگونه بنشينم در حالی که شما ايستادهايد؟.
هنگامی كه علی بن جعفر به جايگاه خود برگشت، يارانش او را ملامت کردند و گفتند: تو عموی پدر او هستی، چرا اين گونه برخورد میکنی؟ علی بن جعفر در حالی که دست به محاسن خود گرفته بود، گفت: ساکت باشيد، وقتی خداوند اين پيرمرد را شايسته (امامت) ندانسته و اين جوان را اهليت داده، من منکر فضل او شوم؟ نَعُوذُ بِاللَّه مِمَّا تَقُولُونَ بَلْ أَنَا لَه عَبْدٌ؛ به خدا پناه میبرم از سخنی که شما گفتيد. بلکه من غلام او هستم. (کلينی، 1362ش: ج1، 322).
از اين روايت به خوبی استفاده میشود که امام زاده عظيم الشأنی همچون علی بن جعفر) حضرت جواد% را «امام» و خود را همچون غلام و نوکر، مطيع و فرمانبردار او میدانسته است. از کلمه «يَا سَيِّدِي» نيز به روشنی اين مطلب قابل استفاده است.
بنابراين اگر شيعيان اسم فرزندان خود را عبد النبی ، عبد العلی ، عبد الحسين و … میگذارند از اين باب است که اطاعت مطلق از آنان را بر خود واجب میدانند؛ همانند اطاعت نوکر از ارباب و غلام از صاحبش؛ چون خداوند اطاعت مطلق و بیقيد و شرط از آنها را بر تمام خلايق واجب کرده است.
4. وجوب محبت به خاندان پیامبر9 و ارتباط آن با نامگذاریها
گاهی عشق، علاقه و محبت انسان به معشوق، به اندازهای میرسد که عاشق خود را «غلام» و «خادم» محبوبش فرض میکند؛ بنابراين خود را «عبد» او مینامد.
خداوند در قرآن کریم، محبت به خاندان رسول خدا9 را پاداش رسالت قرار داده است:
>قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى<. (الشوری (42): 23).
«بگو: من بر اين [رسالت] مزدى از شما نمىخواهم مگر محبت و دوستى خويشان [و اهل بيت] را».
روشن است هدف مسلمانان از اين نامگذاریها، تنها اظهار ارادت، عشق و علاقه نسبت به خاندان رسالت است و بس ؛ زیرا عشق به خاندان پیامبر9 آن چنان در وجود آنان رسوخ کرده است که خود را غلام حلقه به گوش آنها میدانند و به این نوکری و غلامی افتخار میکنند.
هیچ مسلمانی و هیچ شیعهای در طول تاریخ یافت نشده، نمیشود و نخواهد شد که مقصودش از این نامها عبادت و پرستش پیامبر و اهل بیتo باشد و اگر کسی چنین قصدی داشته باشد، از مذهب شیعه پيروی نمیکند؛ بلکه از دیدگاه اهل بیتo مشرک است.
بنابراین مقصود از این نامها خدمتگذاری و اطاعت است و نشانه علاقهمندی و پایبندی به آموزههای آنان است، نه عبادت و پرستش.
5. خدمت به آرمانهای خاندان اهل بیتo و ارتباط آن با این نامگذاریها
اما این که وهابیها بهانه میگيرند که الآن امام حسینp زنده نیست که برایش آب وضو آماده کنید و… پس چرا خود را خادم او میدانید؟
در پاسخ میگوییم: خدمت به مولا تنها به آب وضو آماده کردن منحصر نمیشود. خدمت به افکار، اعتقادات و باورهای مولا نیز در حقیقت خدمت به او است. ادامه دادن راه پیامبر و خاندان پاکش و تشویق مردم به این راه و… نیز خدمت و نوکری به درگاه آنان است.
اگر خود آنان نیستند، فرمانها و سفارشات آنان موجود است؛ اطاعت مطلق و بیچون و چرا از فرامین آنان، بهترین خدمت به آرمانهایشان محسوب میشود.
و ما افتخار میکنیم اربابانی داریم که اطاعت از آنها اطاعت از خداوند و انجام فرمانهای آنان، در حقیقت عبادت خالصانه خداوند عظیم الشأن به شمار میرود.
همه مسلمانان خود را خادم اسلام میدانند، آيا به اين معنا است که آنها برای اسلام آب وضو، عذا و… آماده میکنند، يا به اهداف، آرمانها و آموزههای آن خدمت میکند؟
بنابراین، این نامها مشکلی ندارند؛ مشکل در تمايل بیاندازه و شتاب وهابيت در تکفير همکيشان شان است.
6. به کار بردن کلمه «عبد» در کلمات معصومینo
شیخ کلینیu با سند صحیح نقل کرده است که گروهی از دانشمندان یهودی خدمت امیرمؤمنانp رسیدند و پاسخ سؤالاتی در باره توحید از آن حضرت جویا شدند. پاسخهای کامل، قاطع و قانع کننده امیرمؤمنانp سبب شد که آنان بپرسند که آیا تو ” پیامبر ” هستی؟
امیرمؤمنانp در پاسخ فرمود:
إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ.
«من تنها بندهای از بندگان محمد9 هستم». (کلينی، 1362ش: ج1، 90).
شیخ صدوقu پس از نقل این روایت تصریح میکند که مقصود امیرمؤمنانp از «عبد» مطیع بودن و فرمانبرداری از رسول خدا9 است.
قال مصنف هذا الکتاب رضي الله عنه: يعني بذلک: عبد طاعته لا غير ذلک (صدوق، بیتا: 174).
روشن است که این قضیه پس از رحلت رسول خدا9 اتفاق افتاده است؛ زیرا با وجود آن حضرت، دانشمندان یهودی نزد امیرمؤمنانp نمیآمدند و آن حضرت نیز قطعا با وجود پیامبر خدا، بر آن حضرت پیش دستی نمیکرد؛ چون خداوند به صراحت پيشیگرفتن از پيامآورش را ممنوع اعلام کرده است:
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.(الحجرات (49): 1).
اما در عین حال امیرمؤمنانp خود را بندهای از بندگان پیامبر9 معرفی میکند و همانطور که شیخ صدوقu تصریح کرده است، مقصود از آن، اطاعت و فرمانبرداری و خدمتگذاری است نه عبادت و پرستش.
بر اساس این روایت صحیح السند، میتوان امیرمؤمنانp را «عبد النبی» ؛ یعنی مطیع و فرمانبردار پیامبر9 لقب داد.
شیعیان نیز با استناد به همین روایات و به منظور اطاعت از اهل بیتo خود را غلامی از غلامان آنان میدانند و نامهایی همچون «عبد النبی» و «عبد العلی» و… را با همین هدف بر روی فرزندان خود میگذارند.
در منابع اهل سنت نیز روایاتی یافت میشود که برخی از اصحاب به «عبد آل محمد» مشهور شده بوند. از جمله عبد الله بن مسعود.
ابو یوسف فسوی در المعرفة والتاریخ و ابن عساکر شافعی در تاریخ مدینه دمشق، ذهبی در سیر أعلام النبلاء نقل کردهاند:
أبی عمر شيبانی گفت: پيش ابو موسی رفتم و نظر ابن مسعود را برايش بازگو کردم. گفت: تا زمانی كه اين حبر در ميان شماست، از من چيزی نپرسيد؛ « فوالله لقد رأيته وما أراه إلا عبدا لآل محمد» ؛ به خدا سوگند او را نديدم جزء «عبد آل محمد». (فسوی ، 1999م: ج2، 315 ؛ ابن عساکر،1995م: ج33، 84؛ ذهبی: 1413ق: ج1، 468).
شعیب الأرنؤوط وهابی، محقق کتاب سیر أعلام النبلاء در پاورقی تمام راويان آن را «ثقه» دانسته است. (ذهبی ، 1413ق: ج1، 468).
آیا میتوان گفت که عبد الله بن مسعود صحابی نیز مشرک بوده است؟ آیا اصحاب رسول خدا9 به اندازه این وهابیها متوجه معنای «عبد» نبودند و نمیدانستند که نباید کسی را «عبد آل محمد» بنامند؟
7. به کابردن کلمه «عبد» در نامگذاری صحابه، تابعین و بزرگان اهل سنت
در میان اصحاب رسول خدا9 افراد زیادی را میتوان یافت که کلمه «عبد» با اضافه به شخص دیگر را به عنوان نام خود انتخاب کردهاند که ما به چند مورد اشاره میکنیم:
عبد الجدّ بن ربيعة الحکمي؛ عبد الجد بن عبد العزيز الأزدي؛ عبد الحجر بن عبد المدان؛ عبد خير بن يزيد؛ عبد رضا أبو مکنف الخولانی ؛ عبد شمس بن الحارث بن کثير ؛ عبد شمس بن عفيف بن زهير ؛ عبد شمس بن أبی عوف ؛ عبد عمرو بن عبد جبل الکلبی ؛ عبد عمرو بن کعب الأصم ؛ عبد عمرو بن مقرن ؛ عبد عمرو بن نضلة الخزاعی ؛ عبد عمرو بن يزيد بن عامر ؛ عبد عوف بن عبد الحارث ؛ عبد قيس بن لأی بن عصيم الأنصاری ؛ عبد المسيح النجرانی ؛ عبد المطلب بن ربيعة بن الحارث ؛ عبد مناف بن عبد الأسد ؛ عبد هلال ؛ عبد الوارث ؛ عبد يزيد بن هاشم بن المطلب؛ عبد ياليل بن عمرو. (عسقلانی، 1412ق ـ 1992م: ج4، 373ـ 384). و…
آیا این افراد که از اصحاب رسول خدا9 به شمار میروند و اهل سنت تمام آنان را عادل مطلق میدانند، همگی مشرک، کافر و مهدور الدم بودهاند؟ آیا رسول خدا9 متوجه نبود که این نامگذاریها اشکال دارد و باید تغییر پیدا کند؟
عبد المطلب، جد رسول خدا9 است. بديهی است که حرام دانستن نام گذاری به «عبد المطلب» با افتخار کردن رسول خدا9 به اين نام، سازگاری ندارد؛ زیرا آن حضرت در جنگ حنین و در هنگامی که اکثر مسلمانان فرار کردند و پیامبر خدا به همراه عدهای از نزدیکان خود در محاصره کامل مشرکان قرار گرفته بودند، با افتخار رجز میخواند:
أنا النبي لَا كَذِبْ *** أنا بن عبد الْمُطَّلِبْ.
«من پیامبرم و دروغگو نیستم ؛ من فرزند عبد المطلب هستم». (بخاری، 1407ق ـ 1987م: ج3، 1051).
از اين رو برخی ادعا کردهاند که اين يک مورد را بايد استثنا کرد! ابن حزم ظاهری نوشته است:
واتفقوا على تحريم کل اسم معبد لغير الله عز وجل کعبد العزى وعبد هبل وعبد عمرو وعبد الکعبة وما اشبه ذلک حاشا عبد المطلب؛ علما اجماع دارند هر اسمی که عبد بودن برای غير خدا را برساند حرام است؛ همانند: عبد العزی، عبد هبل، عبد عمرو، عبد الکعبه و همانند آنها ؛ غير از عبد المطلب. (إبن حزم، بیتا: ج1، 154)
ابن قيم الجوزيه در پاسخ ابن حزم نوشته است:
ولا وجه لتخصيص أبي محمد بن حزم ذلك بعبد المطلب خاصة فقد كان الصحابة يسمون بني عبد شمس وبني عبد الدار بأسمائهم ولا ينكر عليهم النبي9.
«تخصيص عبد المطلب توسط ابن حزم، دليلی ندارد؛ زيرا در ميان صحابه کسانی بودند که بنی عبد شمس و بنی عبد الدار نام داشتند؛ و رسول خدا9 با اين مسأله مخالفت نکرده است».(ابنقيم، 1391ق ـ 1971م: ج1، 114).
البته ابن قيم، در ادامه بهانه میگيرد اين که مسأله از باب إخبار بوده و نه انشاء، که توجيه نامناسبی است، و در صورت مسأله تفاوتی ايجاد نمیکند؛ زيرا تقريرات معصومين( در هر دو صورت حجت است.
در میان روات و بزرگان اهل سنت نیز افراد زیادی را میتوان یافت که از نامهایی همچون عبد النبی، عبد العلی و… استفاده کردهاند که ما به چند مورد اشاره میکنیم:
عبد الله بن عبد العلي. (دينوری، 1418ق ـ 1997م: ج1، 6) عبد العلى بن حماد. (مقدسی، 1410ق: ج4، 323). عبد النبی بن منصور. (کندی،1995م: ج2، 180). عبد النبی بن المهدي. (ذهبی، 1413ق: ج20، 582).
و علمای مشهور و نامداری همچون:امام علامه عبد النبی بن محمد مغربی مالکی، مفتی مالکیها در دمشق، متوفای 923هـ (سخاوی، بیتا: ج5، 90)
امام فقيه علامه عبد النبی بن احمد بن عبد القدوس حنفی نعمانی متوفای 990هـ ؛ شيخ عبد النبی بن محمد بن عبد القادر بن جماعه مقدسی شافعی متوفای بعد از 990هـ ؛ شيخ فقيه عبد النبی خليلی حنفی، استاد علامه حصکفی که در اول کتاب الدر المختار شرح تنوير الأبصار آن را آورده است ؛ فقيه و اصولی عبد النبی بن محمد الطوسجی متوفاي1203هـ ؛ عبد النبی بن عبد الرسول الأحمد نکری، نويسنده کتاب مشهور دستور العلماء أو جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون و…
محمد بن إدريس شافعی متوفاي204هـ، پيشوای مذهب شوافع، شعر معروفی دارد که در آن تصريح میکند «عبيد أميرمؤمنان%» است. دکتر مجاهد مصطفی بهجت در کتاب ديوان الشافعی، در بخش دوم اين کتاب که آن را به اشعار قطعی منتسب به وی اختصاص داده، اين چنين نوشته است:
سئل الإمام الشافعي عن الإمام علي (رضي الله عنه) فقال:
إنّا عبيد لفتی انزل فيه: هل أتي
إلي متی أكتمه إلی متی؟ إلی متی؟
(مصطفی بهجت، 1420هـ ـ 1999م: 112).
دکتر عباس اطمينانی اين شعر را اين گونه ترجمه کرده است:
«از امام شافعی در مورد امام علی (رضی الله عنه) سؤال شد، گفت:
ما چاکران آن جوانمرد هستيم که در باره او سوره «هل أتی» نازل شده. تا کی آن را پنهان کنم؟ تا کي؟ تا کي؟» (مصطفی بهجت/اطمينانی، 1380ش: 56).
مترجم کتاب که خود از اهل سنت و جماعت به شمار میرود، کلمه «عبيد» را به «چاکران» ترجمه کرده. برداشت او از اين کلمه بر خلاف ديدگاه وهابيت افراطی است.
اگر نامگذاری به «عبد العلی» شرک و کفر باشد، آيا محمد بن ادريس شافعی هم کافر است؟ آيا پيشوای شافعیها به اندازه وهابیها از مفهوم و مصاديق شرک و کفر باخبر نبوده است؟
به نظر میرسد که مفتيان و دانشمندان تندرو وهابی، بدون مطالعه و توجه به این موارد تاریخی و چشم بسته اين نوع نامگذاری را شرک و کفر اعلام کردهاند. اگر کمی مطالعه میکردند، اين چنين بیباکانه و بدون فکر فتوای تکفير صادر نمیکردند.
نتیجه:
نامگذاری به نامهایی همچون: عبد النبی، عبد الرسول، عبد العلی، عبد الزهراء، عبد الحسین و… بر خلاف باور وهابیهای افراطی، شرک محسوب نمیشود؛ زیرا هدف مسلمانان از این نامگذاریها عبادت و پرستش نیست؛ بلکه مقصود آنان خدمت، اطاعت و اظهار ارادت است.
پیامبر خدا9 به فرزند «عبد المطلب» بودن و امیرمؤمنانp به «عبد النبی» بودن افتخار کردهاند. در طول تاریخ اسلام، از زمان رسول خدا9 تا امروز این نامگذاریها حتی در میان، صحابه، محدثان، فقها و دانشمندان و پيشوايان مسلمان رایج و مرسوم بوده است. نه پیامبر خدا9 از آن جلوگیری کرده، نه ائمه اهل البیتo و نه علما و فقهای مسلمان. بنابراین نامگذاری به این نامها نه تنها شرک نیست؛ بلکه مايه مباهات و سرفرازی است و اين وهابیهای تندرو و مفتيان تکفيریاند که دچار توهم شرک و کفر شدهاند.
فهرست منابع:
قرآن کريم
إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد، (بیتا)، مراتب الإجماع في العبادات والمعاملات والاعتقادات، دار الکتب العلمية – بيروت.
ابن عساکر الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن ،(1995م)، تاريخ مدينة دمشق وذکر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، بيروت : دار الفکر .
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (1407ق ـ 1987م)، صحيح البخاري، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، بيروت : دار ابن کثير .
الجندي الکندي، بهاء الدين محمد بن يوسف بن يعقوب، (1995م)، السلوک في طبقات العلماء والملوک، تحقيق: محمد بن علي بن الحسين الأکوع الحوالي، صنعاء :مکتبة الإرشاد، الطبعة: الثانية،
الخراشي، سليمان بن صالح، (1428ق ـ 2007م)، اسئلة قادت شباب الشيعة الی الحق، بیجا، بینا، الرابعة.
الدويش، أحمد بن عبد الرزاق / اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء، (بیتا)، فتاوى اللجنة الدائمة – المجموعة الأولى، رئاسة إدارة البحوث العلمية والإفتاء – الرياض.
الدينوري، ابومحمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة، (1418ق – 1997م)، الإمامة والسياسة، تحقيق: خليل المنصور، بيروت :دار الکتب العلمية.
الذهبي الشافعي، محمد بن أحمد بن عثمان (1413ق)، سير أعلام النبلاء، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، بيروت: مؤسسة الرسالة.
الرازي، محمد بن أبي بکر بن عبدالقادر (1415ق ـ 1995م)، مختار الصحاح، تحقيق: محمود خاطر، بيروت: مکتبة لبنان ناشرون.
الراغب الأصفهاني، ابوالقاسم الحسين بن محمد بن المفضل، (بیتا)، المفردات في غريب القرآن، تحقيق: محمد سيد کيلاني، بيروت: دار المعرفة.
الزرعي الدمشقي (مشهور به ابن القيم الجوزية)، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بکر أيوب، (1391ق ـ 1971م)، تحفة المودود بأحکام المولود، تحقيق: عبد القادر الأرناؤوط، دمشق:مکتبة دار البيان.
السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن، (بیتا)، الضوء اللامع لأهل القرن التاسع، بيروت : دار مکتبة الحياة.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين، (بیتا)، التوحيد، تحقيق: السيد هاشم الحسيني الطهراني، قم :مؤسسة النشر الاسلامي .
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل،(1412ق ـ 1992م)، الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: علي محمد البجاوي، بيروت :دار الجيل.
الفسوي ، أبو يوسف يعقوب بن سفيان (1419هـ- 1999م)، المعرفة والتاريخ ، تحقيق : خليل المنصور، بيروت :دار الکتب العلمية .
الکليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق، (1362ش)، الأصول من الکافي، تهران: اسلاميه.
المجلسي، محمد باقر، (1404هـ ـ 1263ش) ، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، تهران: دار الکتب الإسلامية، الطبعة: الثانية.
مصطفی بهجت/دکتر عباس اطميناني ،(1380ش)، شعر امام شافعي ، سنندج: دانشگاه کردستان، اول.
مصطفی مجاهد بهجت(1420هـ ـ 1999م)، ديوان الشافعي، دمشق: دار القلم، الطبعة الأولی.
المقدسي الحنبلي، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد(1410ق)، الأحاديث المختارة، تحقيق عبد الملک بن عبد الله بن دهيش، مکة المکرمة: مکتبة النهضة الحديثة.
النووي الشافعي، محيي الدين أبو زکريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (بیتا)، المجموع شرح المهذب، بيروت: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزيع.
[1] . پژوهشگر همکار در پژوهشگاه بين المصطفی، smyazdani110@gmail.com.