جمال الدين أبي المحاسن الأتابكي، متوفای 874هـ در کتاب النجوم الزاهرة و همچنین شهاب الدین نویری متوفای 733هـ در کتاب نهایة الأرب ، داستان شگفتانگیز تبرک مردم شام به یک گاو را نقل کردهاند و البته اتابکی صحت آن را نیز تأیید کرده است:
وقال الشيخ قطب الدين اليونيني وفي العشر الأول من المحرم حكى جماعة كثيرة من أهل دمشق واستفاض ذلك في دمشق وكثر الحديث فيه عن قاضي جبة أعسال وهي قرية من قرى دمشق أنه تكلم ثور بقرية من قرى جبة أعسال وملخصها أن الثور خرج مع صبي يشرب ماء من هناك فلما فرغ حمد الله تعالى فتعجب الصبي وحكى لسيده مالك الثور فشك في قوله وحضر في اليوم الثاني بنفسه فلما شرب الثور حمد الله تعالى
ثم في اليوم الثالث حضر جماعة وسمعوه يحمد الله تعالى فكلمه بعضهم فقال الثور إن الله كان كتب على الأمة سبع سنين جدبا ولكن بشفاعة النبي صلى الله عليه وسلم أبدلها بالخصب وذكر أن النبي صلى الله عليه وسلم أمره بتبليغ ذلك وقال الثور يا رسول الله ما علامة صدقي عندهم قال أن تموت عقب الإخبار
قال الحاكي لذلك ثم تقدم الثور على مكان عال فسقط ميتا فأخذ الناس من شعره للتبرك وكفن ودفن . انتهى
قلت وهذه الحكاية غريبة الوقوع والحاكي لها ثقة حجة وقد قال إنه استفاض ذلك بدمشق . انتهى
جمال الدين أبي المحاسن يوسف بن تغري بردى الأتابكي ، النجوم الزاهرة ، ج8، ص59
شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب النويري ، نهاية الأرب في فنون الأدب ، ج31، ص186
شیخ قطب الدین یونینی گفته است: در دهه اول محرم (سال 695هـ) گروه زیادی از مردم دمشق حکایتی را نقل کردهاند و در دمشق مشهور شده و مردم در باره آن سخن گفتهاند. قاضی منطقه جبه أعسال که قریهای از قریههای دمشق است، گفته است که گاوی در روستایی از روستاهای جبه اعسال سخن گفته است که خلاصه آن این چنین است:
گاوی همراه با یک کودک خارج شد تا آب بخورد، وقتی از آب خوردنش تمام شد، شکر خدای تعالی کرد. کودک تعجب کرد و آن را برای اربابش که صاحب گاو بود ، تعریف کرد. صاحب گاو که در صحت گفتار این کودک تردید داشت، روز دوم خودش همراه با گاو آمد . بازهم وقتی از آب خوردن فارغ شد، شکر خدای تعای کرد.
در روز سوم گروهی از مردم آمدند و خودشان شنیدند که گاو شکر خدا میگوید . سپس با گاو سخن گفتند. گاو گفت: خداوند در تقدیر این امت نوشته است که هفت سال گرفتار خشکسالی شوند؛ اما با شفاعت رسول خدا صلی الله علیه وآله آن را به سالهای فراوانی تبدیل کرد.
گاو ، خاطر نشان کرد که رسول خدا صلی الله علیه وآله او را مأمور رساندن این خبر به مردم کرده است. و گاو گفت: ای پیامبر خدا ! علامت راستگویی من در نزد مردم چیست؟ آن حضرت فرمود: شما پس از رساندن این خبر، خواهی مرد .
حکایت کننده گفت: سپس گاو به یک مکان مرتفع رفت و از آن جا سقوط کرد. مردم موهای گاو را به منظور تبرک برداشتند و او را کفن و دفن کردند.
من (اتابکی) میگویم: این حکایت عجبی است؛ اما حکایت کننده آن فردی مورد اعتماد و سخنش حجت است و گفته است که این داستان در دمشق مشهور شده است.
ما در این باره هیچ قضاوتی نمیکنیم. راست و دروغ این داستان با حکایت کننده است
حالا این که چرا پیامبر خدا صلی الله علیه وآله، یک گاو را مأمور رساندن پیام خود کرده نه یکی از علما را ، نویسندگان این کتابها و همفکران آنها باید پاسخگو باشند.
One Comment
علی
سلام.
خیلی استفاده کردیم
لطفا وقت برنامه گاو را بیشتر کنید!!!
عکس های گاو انصافا در نشان دادن منظور گویا بود
و مرام گاوگرایی را بهتر درک کردیم.
ممنون