خدا دیدی به سلمان آبرو داد / ز دست ساقی کوثر سبو داد
خدا دیدی اباذر را بها داد / دلش را با گل حیدر صفا داد
خدا دیدی به سلمان آبرو داد
ز دست ساقی کوثر سبو داد
خدا دیدی اباذر را بها داد
دلش را با گل حیدر صفا داد
خدا مقداد را هم اهل دل کرد
به سیم عشق مولا متصل کرد
اگر خواهی که حق را یار باشی
ز همت میثم تمار باشی
ره غیر از ولایت را رها کن
خودت را خاک پای مرتضی کن
ز جا بر خیز از همت علم شو
به بزم عاشقان ثاقت قدم شو
مقام مالک اشتر چه دانی
مگر شرح جدالش را بخوانی
دلش از عشق مولا منجلی بود
مرادش احمد و پیرش علی بود
ولی عاشق نگاه غمزه دارد
جوانمردی نشان از حمزه دارد
تو گویی خفته در احد شیری
احد یعنی نمایشگاه شمشیر
احد با حمزه مأنوس است مأنوس
زده بر پای حمزه قرن ها بوس
صدای حمزه را از جان شنیدم
احد قتلگاه حمزه دیدم
اگر چه قصه درد است حمزه
ولی فوق دو صد مرد است حمزه
بنازم باغبان باغ گل را
بنازم مصطفی ختم رسل را
بنازم مرتضای بت شکن
بنازم بوتراب و بوالحسن را
علی چون مجتبی فرزند دارد
چون زینب دختری دلبند دارد
علی یک باغ گل از یاس دارد
علی بعد از حسین عباس دارد
One Comment
مجتبی
سلام
احتراما یاد آوری میشود سبو با سین است
لطفا تصحیح شود