بررسي روايت «شاب أمرد» از منابع وهابيت . بررسي ديدگاه ابن زاغوني و ابن تيميه .
متن كامل برنامه
برنامه : يهوابيت ( 11 )
تاريخ : 18 / 02 / 96
مجري :
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت تک تک شما بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت عرض سلام و ادب و احترام داریم . ولادت پر بركت حضرت علي اكبر (عليه السلام) را خدمت شما عزيزان تبريك و تهنيت عرض مي كنم . با برنامه اي ديگر از سري برنامه هاي يهوابيت با كارشناسي استاد يزداني عزيز مهمان خانه هاي شما عزيزان هستيم .
استاد یزدانی :
بنده هم خدمت حضرتعالی و همچنین خدمت بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت ، سلام و عرض ادب و احترام دارم. بنده هم ميلاد با سعادت شهزاده علي اكبر (عليه السلام) و هم چنين پيشاپيش ميلاد با بركت حضرت حجت بن الحسن مهدي موعود (عليه السلام) را خدمت بينندگان عزيز تبريك و تهنيت عرض مي كنم . اميدوارم خداوند در اين ايام مبارك ، پاداش خوبي كه ظهور آن حضرت است ، را به همه شيعيان عطا كند .
مجري :
همان طور كه همه شما بينندگان عزيز مستحضر هستيد ، ما موضوعات مهم و اساسي را در برنامه هاي مقدماتي يهوابيت مطرح كرديم و استاد يزداني عزيز در مورد آن ها توضيحات زيادي دادند . از جمله در مبحث خيلي مهم تأويل كه ما تأكيده داشته و داريم ؛ چون اين مبحث شاه كليد در موضوع توحيد اسماء و صفات الهي است . بعد از آن وارد مبحث ديگري شديم كه آن هم مهم است . ريشه هاي ورود بسياري از رواياتي كه ما از آن ها به روايات اسرائيليات تعبير مي كنيم و از اهل كتاب وارد اسلام شده بود . در مورد آن هم صحبت كرديم كه از طريق چه افرادي وارد كتب مخالفين شيعه شده و چطور برخي از آن ها از لحاظ سندي صحيح بود . استاد يزداني به نمونه هاي متعددي از آن ها اشاره كردند .
موضوعي كه امشب قصد ورود به آن را داريم ، موضوع امشب ارتباط مستقيم با توحيد دارد . استاد يزداني عزيز ! در اين باره توضيحات لازم را بيان بفرماييد .
استاد يزداني :
ده جلسه گذشته يهوابيت ، بحث هاي مقدماتي بود . همان طور كه شما بيان كرديد ، ما بحث تأويل را به صورت مفصل مطرح كرديم ، در دو سه هفته گذشته ، بحث اين بود كه علماي سلفي و برخي علماي اهل سنت تصريح كرده بودند كه يهود نقش اساسي در نشر اسرائيليات ميان مسلمين داشت و همه تلاش خود را كردند كه عقايد فاسد يهود را وارد دين اسلام كنند و متأسفانه برخي از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بعد از آن حضرت و برخي از تابعين و برخي از سلفي ها و اهل حديث به گفتار يهودي ها و كعب الاحبارها و وهب بن منبه ها ، بها دادند و امروز افكار وهابيت دقيقا وارث افكار يهود است . اين برنامه هم كه يهود و يهوه و وهابيت است كه با هم جمع شده و اين فكر جديد را شكل دادند .
امروز وارد مباحث اصلي مي شويم . تفاوت هاي اساسي خداي وهابيت و خداي سلفي ها با خداي ساير مسلمانان كه مستقيم سراغ خداي جوان موفرفري وهابي ها مي رويم كه وهابي ها به تبع ابن تيميه و ابن تيميه به تبع اسلاف خود از اهل حديث مثل ابويعلي فراء حنبلي ، ابوالحسن زاغوني ، ابن خزيمه ، احمد بن حنبل و بقيه ، طرفدار خداي شاب امرد هستند . خدايي كه ريش و عورت ندارد ؛ اما خداي جوان زيبا با موهايي پرپشت و فرفري و قد بلند با كفش هاي طلايي و لباس هايي سبز مي باشد كه صفات اين خدا را از منابع خودشان خواهيم خواند .
اين خدايي است كه وهابي ها قبول دارند . اما همه مسلمانان بلا استثناء به اين خدا كافر هستند و اين خدا را قبول ندارند ؛ اما وهابي ها اصرار دارند كه حتما خدا همين است . اين جبهه گيري و دو دستگي از زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و بعد از آن حضرت در عصر صحابه ، بوده . البته طبق نقلي كه اين آقايان دارند و بنده مطمئن هستم اين ها دروغ مي گويند . روايتي از همسر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي خوانند كه تصريح مي كند به هيچ وجه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) خداوند را در اين دنيا نديده . اين روايت دروغ است ؛ اما از طرف ديگر روايت را به عبد الله بن عباس نسبت دادند كه ايشان بارها و بارها با افراد متعدد تصريح مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دو بار در اين دنيا با همين چشم هاي ظاهري خود خداوند را ديده .
اين دو دستگي هست و سلفي ها همگي پيرو روايت عكرمه از ابن عباس هستند كه مطمئن هستيم اگر عكرمه اين روايت را نقل كرده ، دروغگو است و دروغ گفته . اما ساير اهل سنت از اشاعره و معتزله و بقيه ، همه پيرو يكي از همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) هستند كه ايشان مي گفت : خدا را نمي توان در اين دنيا ديد و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هم خداوند را در اين دنيا نديده .
مستند در اين باره بسيار زياد است و قطعا چند برنامه مي شود .
اولين شخص ، آقاي ابوالحسن ابن زاغوني از حنبلي ها و اهل حديث هايي است كه در اين باره حرف هاي زيادي دارد . ايشان كتابي دارد به نام الايضاح في اصول الدين ، متوفاي 527 هـ ، با تحقيق عصام سيد محمود ، چاپ مركز الملك فيصل در رياض ، صفحه 527 :
اتفقت الروايات عن امامنا احمد رضي الله عنه ان النبي صلي الله عليه وسلم ليلة اسري به رأي ربه . واختلفت الرواية بماذا (رآه) ، فمشهور الروايات انه رآه بعينه وهو المعتمد عليه عند جماعة اصحابنا وعليه عامة اهل النقل والسنة . وقد روي عنه انه رأه بقلبه ، وقيل انها رواية مرجوع عنها . ومنع المتكلمون من المعتزلة ومن اتبعهم من الاشعرية ان يكون النبي صلي الله عليه و سلم رأي ربه بعينه او بقلبه ، لانهم ينفون رؤيته علي الاطلق .
والدلالة : علي ما قلناه قوله تعالي : مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى (نجم / 17 ) وقال ابن عباس رأي ربه بعيني رأسه لذلك وقوله تعالي : وَلَقَدْ رَآَهُ نَزْلَةً أُخْرَى (13) عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى (نجم / 13 و 14 ) قال ابن عباس : رأي ربه بعيني رأسه مرتين .
دليل آخر : رواه امامنا احمد بن سلمة عن قتادة عن عكرمة عن ابن عباس ان النبي صلي الله عليه وسلم قال : رأيت ربي , وقال احمد رضي الله عنه في رسالة عبدوس : هو حديث صحيح وقال لغيره حدث به فقد حدث به العلماء وقد عن جماعة من الصحابة انهم اخيروا عن النبي صلي الله عليه وسلم رأي ربه منهم ابن عباس وابو ذر وانه بعينه وهذا يدل علي ان ذلك كان (مشهورا) بينهم معروفا عندهم .
قالوا : قد انكرت ذلك عليهم فروي عنها انها قالت لما بلغها عن ابن عباس ان النبي صلي الله عليه وسلم رأي ربه بعينه : لقد قف شعري مما قال ابن عباس واحتجت علي بطلان قوله بقوله تعالي : لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ، انعام / 103 وقالت انما رأه بعيني قلبه .
قلنا : قد سئل امامنا احمد رضي الله عنه عن قول عائشة هذا في انكارها الرؤية فقيل له قالت عائشة : من زعم ان محمدا رأي ربه فقد اعظم الفرية علي الله تعالي فبماذا ترد قول عائشة ؟ قال : ارده بقول النبي صلي الله عليه وسلم : رأيت ربي . ومعني هذا انه لا قول لصحابي مع قول النبي صلي الله عليه وسلم .
ولان قول عائشة لو لم يعارضه قول النبي صلي الله عليه وسلم لكان قول ابن عباس (مقدما) عليه من وجوه .احدها : انه اعلم بذلك منها ، ولانه مثبت وهي نافية ، ولانه يوافق ظاهر القرآن ولانه يوافقه غيره من الصحابة ولانها قد اثبتت انه رآه بعيني ففيه . والخصم لا يوافق علي ذلك فقد ترك قول عائشة والعمل به ، ولان عائشة يلزمها بقولها : رأه بعيني رأسه لانه لا سبيل الي رؤية القلب الا بما تثبته العين والا فما لا تدركه العين لا يدركه القلب .
روايتي از امام احمد ما نقل شده كه همه بر درست بودن آن اتفاق نظر دارند ، است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در شب معراج خداي خود را ديده . اما اختلاف دارند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) خداوند را با چشم ظاهر ديده يا با قلب خود . اما مشهور اين است آن حضرت ،خداوند را چشم خود ديدند .اين نظر ، نظر قابل اعتماد از ديگاه ما است و تمام اهل نقل و سنت ، همه پيرو اين قضيه هستند .
اين يك اعتراف واضح و روشن است . البته در اين جا منظورش همه اهل سنت نيست ؛ بلكه اهل حديث است . يعني اهل در وهابي ها ، اهل حديث گفتند كه از نظر ايشان همه اهل نقل و اهل سنت ، پيرو اين روايت هستند كه پيامبر خدا (صلي الله عليه وآله) در همين دنيا ، خدا را با چشم خود ديده . در ادامه هم مي گويد :
بعضي ها مي گويند : آن حضرت ، خداوند را با قلب خود ديده و بعضي ها جواب دادند كه اين روايات درست نيست و رد شده . اما متكلمين معتزله و پيروان آن ها از اشاعره اين نظر را دارند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) اصلا خداوند را نديده ، نه با قلب و نه با چشم ظاهر . اين ها ديدن خداوند را در اين دنيا به صورت مطلق رد مي كنند .
در ادامه دلائل خود را بيان مي كند و دو دستگي بين مسلمانان را نشان مي دهد . اهل حديث از يك طرف كه امروز وهابي ها مي شوند و سائر مسلمانان از جمله اشاعره ، ماتريديه در سمت ديگر هستند . شيعه هم كه تكليفش مشخص است و همه مي دانند كه هيچ وقت اين روايت را قبول نداشته و نخواهند داشت . بقيه اهل سنت امروزي كه ماتريدي هم در اين قضيه پيرو اشاعره هستند ، در يك طرف مي باشند . يعني يك اقليت 5 درصدي وهابيت در عالم يك طرف قرار دارند و تمام 95 درصد مسلمانان در طرف ديگر قرار دارند و اين تفاوت به راحتي احساس مي شود .
به آياتي از قرآن كريم استدلال مي كند و بعد روايتي از ابن عباس مي خواند :
اين آيه را براي ابن عباس خواندند و ايشان به اين صورت تفسير كردند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) با هر دو چشم خداوند را ديده .
اين آيات ، آياتي هستند كه هيچ ارتباطي به ديدن خداوند ندارد ؛ اما متأسفانه مدعيان توحيد آن را به ديدن خدا تفسير مي كنند .
ابن عباس گفته : يك بار هم نه ، بلكه دو بار پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را با چشم ديده .
دليل دوم : رواياتي است كه از امام ما احمد از طريق حماد از قتاده از عكرمه نقل شده كه ابن عباس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمودند : من خدا را ديدم .
در مسند احمد است كه احمد بن حنبل اين روايت را از با سند خودش از حماد بن سلمه از قتاده از عكرمه ، همان خارجي معروف ، با سند صحيح نقل كردند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) نعوذ بالله فرموده باشند : من خدا را ديدم .
عبدوس در رساله خود از احمد بن حنبل نقل كرده كه سند روايت صحيح است و به بقيه همه گفته اند كه اين روايت را نقل كنيد . همان طوري كه علما آن را نقل كرده اند . اين روايت از جماعتي از صحابه نقل شده كه همه از پيامبر (صلي الله عليه وآْله) نقل كردند كه آن حضرت خدا را ديده . از جمله از ابن عباس و ابوذر كه از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل كرده باشند كه آن حضرت ، خدا را در همين دنيا با چشم خود ديده است .
وقتي اين مطلب را دو صحابه نقل كرده باشند ، يعني اين مطلب در ميان همه صحابه معروف و مشهور بوده .
در ادامه روايت از يكي از همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي خواند :
وقتي روايت ابن عباس به عايشه رسيد كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را در دنيا با چشم ديده ، مو بر تنم سيخ شد . براي بطلان اين آيه را مي آورد و مي گويد : پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را با چشم قلب خود ديده ، نه با چشم ظاهري .
ما اين روايت را به احمد بن حنبل ارائه كرديم كه عايشه اين روايت را انكار كرده ، و اين كه هر كس خيال كند (نعوذ بالله ) خداوند پيامبر (صلي الله عليه وآله ) را در اين دنيا ديده ، بزرگترين تهمت را به خداوند زده است . ما اين قول عايشه را چطور رد كنيم ؟ گفت : اين قول را با سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه فرمودند : من خدا را ديدم ، رد مي كنيم . ما حرف پيامبر (صلي الله عليه وآله) را قبول كنيم يا سخن همسر ايشان را ؟ طبيعي است كه سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله) را قبول مي كنيم .
علاوه بر اين ، اگر قول عايشه با قول رسول خدا (صلي الله عليه و آله) معارض نبود ، با قول ابن عباس معارض است . در صورتي كه عبد الله بن عباس نسبت به اين قضيه از همسر پيامبر (صلي الله عليه وآله) عالمتر بود . و اين كه عبد الله بن عباس مثبت است و عايشه اين مطلب را نفي مي كند .
قطعا مثبت بر نافي مقدم است .
سخن عبد الله بن عباس با ظاهر قرآن موافق است .
يعني سخن همسر پيامبر (صلي الله عليه وآله) با ظاهر قرآن مخالف است .
و اين كه بقيه صحابه هم با سخن ابن عباس موافق هستند . و اين كه روايت از عايشه نقل شده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را با چشم خود نديده ؛ بلكه با قلب خود ديده . دشمن ما در اين باره سخن عايشه را هم قبول نكردند و به صورت مطلق ديدن خداوند در اين دنيا را رد كرده اند …
بر فرض كه ما بپذيريم اين ديدن با قلب بوده و سخن عايشه را بپذيريم ، كسي كه با قلب خود خداوند را ديده باشد ، بايد بايد ابتدا با چشم ظاهري خود ديده باشد . كسي كه با چشم ظاهري نديده باشد ، نمي تواند درك قلبي داشته باشد .
ابوالحسن ابن زاغوني ،الايضاح في اصول الدين ، متوفاي 527 هـ ، با تحقيق عصام سيد محمود ، چاپ مركز الملك فيصل در رياض ، ص 527
اين جواب بعضي هاي ديگر هم هست كه مي گويند : ابن تيميه در بعضي جاها مي گويد : پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را با چشم قلب خود ديده . ما به سخن ابن تيميه هم مي رسيم كه خود ابن تيميه سخن خود را نقض مي كند . اما اين هم جوابش است كسي كه با چشم ظاهر نديده باشد ، چطور مي تواند با قلب خود آن را درك كند .
ما به صحت و سقم اين مطلب كاري نداريم ، اما روايت آن ها را رد مي كند و با اين سخن دو قطب مخالف در بين مسلمانان ايجاد كرده . يك قطب طرفدار همسر پيامبر (صلي الله عليه وآله) هستند كه هر كس بگويد پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را در دنيا ديده باشد ، بزرگترين تهمت را به خداوند زده . قطب ديگر طرفدار احمد بن حنبل و سلفي ها و پيروانشان و ابن تيميه و پيروانش و محمد بن عبد الوهاب و پيروانش و علماي امروزي كه مدعي هستند پيامبر (صلي الله عليه وآله) در شب معراج خداوند را با دو چشم ظاهر ديده . در ادامه استدلال هاي ديگران را هم نشان خواهيم داد .
اما شرح حال آقاي زاغوني در كتاب سير اعلام النبلاء ، تأليف شمس الدين ذهبي ، جلد 17 ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، چاپ مؤسسه الرساله بيروت ، صفحه 605 آمده است .
354 ـ ابوالحسن بن الزاغوني
الامام العلامة شيخ الحنابلة ذون الفنون ابوالحسن علي بن عبيد الله نصر بن عبيد الله بن سهل بن زاغوني بغدادي صاحب التصانيف .ولد سنة خمس وخمسين واربع مائة .
حدث عنه السلفي وابن ناصر وابن عساكر وابو موسي المديني وعلي بن عساكر البطائحي وابوالقاسم بن شدقيني
ومسعود بن غيث دقاق و ابوالفرج بن جوزي وبركات بن ابي غالب وعمر بن طبرزد وآخرون .
وكان من بحور العلم ، كثير التصانيف ، يرجع الي دين وتقوي ، وزهد وعبادة .
ابوالحسن بن زاغوني ، امام علامه و بزرگ حنابله در زمان خود و ذون فنون هم بوده . در سال 455 هـ به دنيا آمده كه شاگرد بسياري از بزرگان اهل سنت بوده و خيلي از بزرگان تاريخ اهل سنت هم شاگرد او بوده . از جمله سلفي ، ابن عساكر ، ابوموسي مديني ، علي بن عساكر بطائحي ، ابوالقاسم بن شدقيني ، مسعود بن غيث دقاق ، ابوالفرج بن جوزي ….
ايشان دريا دريا علم داشته و كتاب هاي زيادي نوشته و اهل دين و تقوي و عبادت و زهد بوده .
شمس الدين ذهبي ،سير اعلام النبلاء ، ج 17 ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، چاپ مؤسسه الرساله بيروت ، ص 605
اين شخصيت علمي با اين اوصاف و ويژگي ها معتقد بود كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در همين دنيا خداوند را با چشم خود ديده و دلائل و استدلالات خود را بيان و استدلالات مخالف را جواب داد و به شبهه اي كه سلفي هاي امروز مي كنند هم پاسخ داد .
مجري :
جالب است كه آقايان سلفي و اهل حديث ، جداي از مطالبي كه در كتاب هاي خود بيان كردند و خيلي از آن ها به صورت قاطع از اين روايت شاب امرد دفاع كردند ، وقتي به شبكه هاي اين آقايان نگاه مي كنيم به هر نحويي كه مي توانند مي خواهند اين روايت را انكار كنند . يك نمونه از اين انكارها را در يكي از شبكه هاي وهابي فارسي زبان مي بينيم .
كليپ (1 ) :
عبد القدوس دهقان ، كارشناس وهابي :
آيا اين كه شما به شاب امرد معتقد هستيد ، درست است ؟
پاسخ : به هيچ عنوان درست نيست . هيچ كدام از ائمه اهل سنت و الجماعۀ ، حتي ابن تيميه در هيچ جا از كتاب هاي خود نگفته اند كه ان الله شابّ امرد ، ما چنين چيزي نداريم كه معتقد باشند الله شاب امرد است . اساسا ابن تيميه هيچ گونه شباهتي را در ميان الله و مخلوق نمي پذيرد . كسي كه اصلش اين است كه ” ليس كمثله شيء ” هيچ چيزي مثل الله متعال نيست ، چگونه مي تواند بگويد الله مانند يك شاب امرد است . اين با عقيده شيخ الاسلام ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و عقيده اهل سنت و الجماعۀ تضاد دارد .
اگر شما مي خواهيد بحث علمي كنيد ، بگوييد در كجاي كتاب هاي ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب آمده كه پرودگار من شاب امرد است يا در كجا گفته كه پرودگار من شبيه انسان ها يا شبيه فرشتگان يا شبيه به فلان موجود است ؟ اصلا ابن تيميه هيچ گونه شباهتي را در بين الله و مخلوق نمي پذيرد و اين جزء اصول اعتقادي او است . كسي كه اين قضيه جزء اصول اعتقادي او باشد ، چگونه مي تواند قبول كند كه الله متعال شاب امرد است .
مجري :
اين كارشناس وهابي ادعا كردند كه هيچ يك از علماي اهل سنت و علماي وهابي و اهل حديث اين ادعا را نكردند و اعتقاد هم نداشتند كه خدا شاب امرد است . اصلا هم اين اعتقاد را قبول ندارند ، از جمله ابن تيميه به هيچ وجه اين اعتقاد را نداشته و قاطعانه آن را انكار كردند . استاد يزداني ! آيا ابن تيميه واقعا اين عقيده را داشته يا آن را رد كرده و ديدگاه ايشان در مورد روايت شاب امرد چيست ؟
استاد يزداني :
ابن تيميه در اين مورد مطالب زيادي دارد كه اگر بخواهيم اين ها را بيان كنيم ، چند جلسه طول مي كشد . بنده فقط از يك كتاب ايشان به نام بيان تلبيس الجهميه ، مطالبي را مي خوانم تا ببينيم كه ايشان در اين باره چه چيزي گفته اند و رواياتي كه در اين باره آورده ، چيست ؟ موضوع اين كتاب آيا خدا صورت دارد يا ندارد ؟ خدا ديده مي شود يا نمي شود ؟ خدا ساق دارد يا ندارد ؟ پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را ديده يا نديده ؟ خدا نفس مي كشد يا نمي كشد ؟ خدا دست دارد يا ندارد ؟
بيان تلبيس الجهميه ، تأليف ابن تيميه ، متوفاي 728 هـ ، چاپ عربستان ، جلد 7 ، با تحقيق محمد البريري ، صفحه 150 به بعد :
ابتدا سخن فخر رازي را در تفسير و تأويل روايت نقل مي كند :
قال الرازي في تأسيسه : الخبر الرابع : ما روي عنه عليه السلام انه قال : ” رأيت ربي في احسن الصورة ” …
من خدا را در حالي كه بهترين صورت را داشت ،ديدم .
ايشان جواب هاي بسيار زيبايي مي دهد كه ” رايت ربي في احسن صورۀ ” به خدا بر مي گردد يا به پيامبر (صلي الله عليه وآله) بر مي گردد ؟ من خدا را ديدم ، من زيبا بودم يا خدا زيبا بود . هر دو معنا را مي توانيم داشته باشيم . ايشان مي گويد : من در بهترين حالت بودم زماني كه خداوند را ديدم . ديدن هم در اينجا به معناي چشم سر نيست ؛ بلكه به معناي ديدن قلبي است كه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) مي فرمايند : اگر من خدا را نبينم ، او را عبادت نمي كنم . اين به معناي آن نيست كه با چشم سر ببيند ؛ بلكه همه بايد با چشم سر خدا را ببينند و به او ايمان بياورند .
ايشان جواب هاي بسيار خوبي مي دهد و در خبر پنجم باز هم سخن آقاي رازي را بيان مي كند و مي گويد :
الخبر الخامس : ما روي عن ابن عباس رضي الله عنهما عن النبي (ص) انه قال : رأيت ربي في احسن صورة ” قال : فوضع يده بين كتفي فوجدت بردها بين ثديي
من خدا را ديدم كه خدا دست خود را در بين دو كتفم قرار داد و من سردي دست خدا را از بين دو سينه احساس كردم .
در اين جا هم توجيهاتي را بيان مي كند كه ما به آن نمي پردازيم . اگر آقاي فخر الدين رازي از همان ابتدا اين روايات جعلي را رد مي كرد ، بهتر بود ؛ اما چون در منابع خودشان نقل شده و از يهود به اين ها ميراث رسيده ، مجبور است كه توجيهاتي را هم بيان كند . در صفحه 182 همان روايت مشهور عكرمه را از ابن عباس نقل مي كند .
عن عكرمة قال سئل ابن عباس هل رأى محمد ربه قال نعم قال كيف رآه قال في صورة فقلت أنا لابن عباس أليس هو يقول لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير ( 103 ) [ الأنعام 103 ] فقال لا أم لك وكانت كلمته لي ذاك نوره الذي هو نوره إذا تجلى بنوره لا يدركه شيء فهذا التفسير من ابن عباس يقتضي أنه رآه بالبصيرة فإنما يرى إذا ما لم يتجل بنوره الذي هو نوره ه هذا مشروح في غير هذا الموضع ….
عكرمه نقل مي كند كه از ابن عباس سؤال شد كه آيا پيامبر (صلي الله عليه وآله) پرودگارش را ديد ؟ گفت : بله ، ديده . من به ابن عباس گفتم : مگر اين سخن خداوند را كه مي فرمايد :لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار وهو اللطيف الخبير ، نشنيده اي ؟
روايت بسيار جالبي است كه ابن تيميه در جاي جاي كتاب خود از آن استفاده مي كند . آيه مي فرمايد : كسي خدا را درك نمي كند ؛ اما خدا همه را درك مي كند . به اين معنا كه هيچ كس نمي تواند خدا را ببيند ؛ اما همه در منظر خداوند است . عكرمه مي گويد : اگر پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را ديده باشد ، با اين آيه در تضاد است . ابن عباس مي گويد :
نه ، اين نيست ؛ بلكه خدا نوري دارد كه اگر با آن نورش تجلي كند ، هيچ كس او را نمي بيند . اما اگر بدون نور تجلي كند ، همه مي توانند او را ببينند .
اين مطلبي است كه از ابن عباس نقل كرده و ما يقين داريم كه اگر سند تا عكرمه درست باشد ، اين روايت از جعليات و دروغ هاي عكرمه ملعون است كه هميشه به ابن عباس دروغ مي بست و علماي اهل سنت سخنان زيادي عليه او گفته اند . اما چون متأسفانه در صحيح بخاري و صحيح مسلم روايات فراواني دارد ، بعضي ها از او دفاع هم كرده اند .
اين تفسير از ابن عباس ، شاهد بر اين است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را با بصيرت خود ديده . آن زماني كه خداوند بدون نور تجلي كند ، مي توان خداوند را ديد . شرح اين مطلب را در جاي ديگر آورده ام .
در صفحه 184 كلام جهميه را مي آورد :
وهؤلاء الجهمية ضلال باتفاق اهل السنة ، ولهذا كان احمد ينكر علي هؤلاء ردهم ما في ذلك من الاخبار التي تلقاها العلماء بالقبول …
جهميه به اتفاق اهل سنت همه گمراه هستند و به همين دليل بود كه جهميه را قبول نداشت و آن ها را منكر مي شد و هميشه بر اخباري كه همه علما قبول داشتند ، بر عليه آن ها رديه مي نوشت .
ابن تيميه ، بيان تلبيس الجهميه ، متوفاي 728 هـ ، چاپ عربستان ، ج 7 ، با تحقيق محمد البريري ، ص 150 به بعد
در صفحه 224 مطالبي را از ابو يعلي فراء حنبلي مطالب متعددي نقل مي كند :
قال وأبلغت أن الطبراني قال حديث قتادة عن عكرمة عن ابن عباس في الرؤية صحيح وقال من زعم أني رجعت عن هذا الحديث بعدما حدثت به فقد كذب وقال هذا حديث رواه جماعة من الصحابة عن النبي صلى الله عليه وسلم وجماعة من التابعين عن ابن عباس وجماعة من تابعي التابعين عن عكرمة وجماعة من الثقات عن حماد بن سلمة قال وقال أبي رحمه الله روى هذا الحديث جماعة من الأئمة الثقات عن حماد بن سلمة عن قتادة عن عكرمة عن ابن عباس عن النبي صلى الله عليه وسلم وذكر أسماءهم بطولها …
يقول سمعت سليمان بن أحمد يقول سمعت ابن صدقة الحافظ يقول من لم يؤمن بحديث عكرمة فهو زنديق ….
يقول سمعت البراذعي يقول سمعت أبا زرعة الرازي يقول من أنكر حديث قتادة عن عكرمة عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عيه وسلم رأيت ربي عز وجل فهو معتزلي …
وقتي اين روايت به طبراني رسيد ، گفت : حديث قتاده از عكرمه از ابن عباس در مورد رؤيت ، صحيح است . هر كس فكر كند من از اين روايت برگشته ام ، دروغگو است . من از حرف خود بر نگشته ام و روايت كاملا صحيح است . اين روايت را جماعتي از صحابه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل كردند و جماعتي از تابعين از ابن عباس نقل كردند و جماعي از اتباع تابعين از عكرمه نقل كردند و جماعتي از ثقات و بزرگان اهل سنت از حماد بن سلمه نقل كردند .
عكرمه اي كه در اين بيان است ، از خوارج و از دروغگويان بود . اين شخص هميشه با كعب الاحبار رفت و آمد داشت و اين روايت را از او شنيده كه به ابن عباس نسبت داده .
در ادامه هم كساني كه اين روايت را نقل كردند ، نام مي برد و سخن ديگري از طبراني نقل مي كند :
من از سليمان بن احمد از ابن صدقه شنيدم كه مي گفت : هر كس به روايت عكرمه ايمان نداشته باشد ، زنديق است .
از ابا زرعه رازي نقل مي كند كه ايشان مي گفت : كسي كه روايت عكرمه از ابن عباس را انكار كند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نعوذ بالله فرموده باشند : خدا را ديدم ، معتزلي است .
در صفحه 276 مي گويد :
وذكر الخلال لهذا مع هذه الأحاديث قد يقال إنما ذكره لقول أحمد رؤيا الأنبياء في الأحلام رأي عين وليس حلمهم كسائر الأحلام …
به اين بحث مي رسد كه آيا پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را با چشم قلبش ديده يا با چشم سرش ديده ؟
فرقي ندارد كه ديدن خداوند در خواب باشد يا در بيداري باشد . اگر پيامبر (صلي الله عليه وآله) در خواب هم خدا را ببيند ، با همين چشم ظاهريش خدا را ديده . چون با سند صحيح از ابن عباس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده كه وقتي پيامبر مي خوابد ، چشمش خوابيده ؛ اما قلبش نخوابيده .
يعني براي پيامبر (صلي الله عليه وآله) خواب و بيداري و رؤيت قلب و رؤيت با چشم ظاهر هيچ فرقي ندارد . رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با ما فرق دارد و خواب ديدن آن حضرت مانند اين است كه با چشم ظاهر مي بينند و برايشان وحي است .
در صفحه بعد از ابوبكر بن ابي عاصم نقل مي كند و مي گويد :
أبوبكر بن أبي عاصم في كتاب السنة له فإنه قال باب ما ذكر في رؤية نبينا ربه تبارك وتعالى في منامه ثم ذكر حديث عكرمة عن ابن عباس في قوله وما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنة للناس قال هي رؤيا عين رآها النبي صلى الله عليه وسلم فهذا يقتضي أنها عنده رؤية عين وأنها في المنام ،
حديث عكرمه از ابن عباس نقل مي كند كه سخن خداوند كه مي فرمايد : وما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنة للناس ، گفته : پيامبر (صلي الله عليه وآله) با چشم خود خدا را ديده . با همين چشم خود خداوند را در خواب ديده است .
يعني چشم ظاهري و چشم خواب رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با هم تفاوتي ندارد .
ابن تيميه ، بيان تلبيس الجهميه ، متوفاي 728 هـ ، چاپ عربستان ، ج 7 ، با تحقيق محمد البريري ، ص 224 به بعد
در صفحه 289 اين بحث را مطرح مي كند ، كسي كه با چشم ظاهري خدا را ديده باشد ، با اين آيه در تضاد است :
من قول من قال إن محمدا رأى ربه رؤية العين الثالث أن في حديث عكرمة أليس يقول الرب تعالى لا تدركه الأبصار وهو يدرك الأبصار [ الأنعام 103 ] فقال لا أم لك ذاك نوره الذي هو نوره إذا تجلى بنوره لايدركه شيء ومعلوم أن هذه الآية إنما يعارض بها من يثبت رؤية العين ولأن الجواب بقول ذاك نوره الذي هو نوره إذا تجلى بنوره لا يدركه شيء يقتضي أن الإدراك يحصل في غير هذه الحال وان ما أخبر به من رؤيته هو من هذا الإدراك الذي هو رؤية البصر وأن البصر أدركه لكن لم يدركه في نوره الذي هو نوره الذي إذا تجلى فيه لم يدركه شيء .
كسي كه بگويد پيامبر (صلي الله عليه وآله) با چشم ظاهر خدا را ديده باشد ، با اين آيه در تضاد است . جواب اين است كه خدا نوري دارد كه اگر با آن نور تجلي كند ، هيچ كس نمي تواند او را با چشم ببيند . اما اگر خدا با آن نور تجلي نكند ، مي توان خدا را با چشم هم ديد و او را درك كرد .
در صفحه بعد خود ابن تيميه مي گويد :
وهذا يدل على أنه رآه وأخبر أنه رآه في صورة شاب دونه ستر وقدميه في خضرة وأن هذه الرؤية هي المعارضة بالآية والمجاب عنها بما تقدم فيقتضي أنها رؤية عين كما في الحديث الصحيح المرفوع عن قتادة عن عكرمة عن ابن عباس قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم رأيت ربي في صورة شاب أمرد له وفرة جعد قطط في روضة خضراء .
اين روايت دلالت مي كند كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را ديده . او خدايي را ديده كه جوان است و پاهايش در سبزه زار است . اين رؤيتي كه مي مي گويم با اين آيه در تضاد است كه جواب داده شد .
اين كه اگر با نور خود تجلي كند ، نمي توان با چشم ديد ؛ اما اگر با نور خود تجلي نكند ،مي توان ديد .
همان طور كه در حديث صحيح مرفوع از قتاده از عكرمه از عبد الله بن عباس نقل شده كه گفت : رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود : خدا را ديدم ، در حالي كه جواني بدون ريش با موهاي فرفري و پرپشت است كه در باغي سرسبز ايستاده .
تصور كنيد اين ها چقدر گمراه و بدبخت هستند كه مي خواهند خداي متعال ، خالق زمين و آسمان را به صورت يك پسر بچه بي ريشي با موهاي فرفري در يك سبزه زاري ايستاده . ابن تيميه مي گويد : سند صحيح و مرفوع است يعني هم سند صحيح است و هم به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) متصل است .
در صفحه 291 استدلال جالب ديگري مي كند و مي گويد :
الوجه الخامس أنه ذكر أن الله اصطفى محمدا بالرؤية كما اصطفى موسى بالتكليم ومن المعلوم أن رؤية القلب مشتركة لا تختص ب محمد كما أن الإيحاء لا يختص ب موسى ولا بد أن يثبت لمحمد من الرؤية على حديث ابن عباس مالم يثبت لغيره كما ثبت لموسى من التكليم كذلك وعلى الروايات الثلاث اعتمد ابن خزيمة في تثبيت الرؤية حيث قال .
روايت نقل شده كه خدا به پيامبر (صلي الله عليه وآله) رؤيت داد . همان طوريكه به موسي (عليه السلام) قدرت داد كه به صورت مستقيم با خدا صحبت كند . مشخص است كه رؤيت قلب را همه پيامبران داشتند و خدا را با قلب خود ديده بودند . همان طوري كه وحي به پيامبري اختصاص نداشت و هم به موسي (عليه السلام) و هم به ساير انبياء وحي مي شد . رؤيت قلب هم بين همه انبياء مشترك است .
حتي اولياء و همه عوام مردم خدا را با قلب خود درك مي كنند . پس آن روايت چيست ؟
اين است كه رؤيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) با رؤيت ديگران بايد تفاوت داشته باشد . همان طور كه تكلم حضرت موسي (عليه السلام) يك ويژگي خاص براي ايشان بود و با همه تفاوت داشت ، بايد رؤيت خدا براي پيامبر (صلي الله عليه وآله) هم تفاوت داشته باشد . اين رؤيت بايد رؤيت چشم باشد نه رؤيت قلب !
ابن خزيمه هم سه روايت آورده و بر اساس اين سه روايت اعتماد كرده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را در همين عالم ديده .
ابن تيميه ، بيان تلبيس الجهميه ، متوفاي 728 هـ ، چاپ عربستان ، ج 7 ، با تحقيق محمد البريري ، ص 289 به بعد
در صفحه 301 حرف هاي خود را خلاصه ميكند و مي گويد :
فعلم أن أحاديث ابن عباس عنده في اليقظة لكن لم يقل بعينيه فاحتجاج المحتج بهذه الآية وجوابه بقوله ألست ترى السماء قال بلى قال فكلها ترى دليل على أنه أثبت رؤية العين .
بنابراين از احاديث ابن عباس ثابت شد كه اين رؤيت در بيداري بوده و در خواب نبوده .
پس در اين صورت روايت خواب كاملا مردود است .
اما نگفته كه من با چشم ظاهري خود ديدم . ولي به آن آيه احتجاج كرده . جوابش به اين سخن اين است كه آيا كسي آسمان را ديده ؟ گفت : بله ، ديدم . آيا كل آسمان را ديده اي ؟ گفت : نه ، هيچ كس كل آسمان را نديده . پس اين دليل است ابن عباس ثابت كرده و يقين داشته كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) با همين چشم ظاهري خود خداوند را ديده .
پس خدا در همين دنيا ديده شده و پيامبر (صلي الله عليه وآله) با همين چشم ظاهر ديده است .
ابن تيميه ، بيان تلبيس الجهميه ، متوفاي 728 هـ ، چاپ عربستان ، ج 7 ، با تحقيق محمد البريري ، ص 301
در صفحه 308 مطالب ديگري مي آورد و مي گويد :
وهذا يقتضي أن المرتين رؤية عين مع أنه قد ثبت في الصحيح عنه أنه رآه بفؤاده مرتين ذكره أيضا في تفسير الآية وهذا يقوي أن تكون رؤية الفؤاد عنده رؤية العين للأنبياء خصوصا لا لغيرهم وحين عورض بهذه الآية أجاب عنها وعلى هذا فتتفق أقوال ابن عباس وهو أشبه …
از اين روايت استفاده مي شود كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را دو بار ديده كه هر دو بار هم با چشم ظاهر بوده . با اين كه در صحيح مسلم آمده كه رآه بفؤاده مرتين ، با هم تناقض ندارد . حتي اگر بپذيريم كه رؤيت قلب براي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) صورت گرفته ، رؤيت قلب نزد انبياء همان رؤيت با چشم ظاهر است . اما براي ديگران اينطور نيست .
حتي شايد يك مرتبه بالاتر است . ما از ابن زاغوني خوانديم كه ابتدا بايد انسان چيزي را با چشم سر ببيند تا وارد قبلش شود . ايشان هم همين را مي گويد .
سخن ابن عباس هم حرف درست تر است و من آن را قبول دارم .
در صفحه بعد ادامه مي دهد و به آيه قرآن كريم استدلال مي كند و مي گويد :
عن ابن عباس في قوله تعالى ولقد رآه نزلة أخرى ( 13 ) عند سدرة المنتهى ( 14 ) عندها جنة المأوى ( 15 ) [ النجم 13 – 15 ] فكان قاب قوسين أو أدنى ( 9 ) فأوحى إلى عبده ما أوحى ( 10 ) [ النجم 9 – 10 ] قال ابن عباس قد رآه النبي صلى الله عليه وسلم قال أبوعيسى هذا حديث حسن .
ابن عباس گفت : پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را ديد و اين روايت ، روايتي درستي است .
ابن تيميه ، بيان تلبيس الجهميه ، متوفاي 728 هـ ، چاپ عربستان ، ج 7 ، با تحقيق محمد البريري ، ص 308
اگر پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) خدا را در سدره المنتهي ديده باشد ، در خواب بودند كه به معراج رفتند يا در بيداري ؟ شكي نيست كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در بيداري خداوند را ديده . آيا روحاني بود يا جسماني بود ؟ اكثر مسلمانان ، جز عده قليلي بر اين مطلب تصريح دارد كه وقتي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به معراج رفت ، در سدره المنتهي با جسم و روح خود رفتند و آن جا خدا را ديدند . اگر اين طور باشد و روايت را تأويل نبريم ، بايد رؤيت با چشم و در بيداري باشد .
بنابراين استدلال ابن تيميه اين است كه اولا ، اين روايت از ابن عباس صحيح و مرفوع است كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) با همين چشم ظاهري خود خداوند را ديده . اگر هم بگوييم با چشم قلب خود ديده ، رؤيت قلب براي انبياء همان رؤيت با چشم است و هيچ تفاوتي با هم ندارد . پس از ديدگاه ابن تيميه ، روايت شاب امرد صحيح و قطعي است و ايشان اعتقاد داشته كه خداوند جواني است با موهاي پرپشت و فرفري كه ريش ندارد .
اين هم پاسخ اين وهابي داعشي و ناصبي كه بينندگان عزيز او را شناخته اند . مدتي بود كه ايشان نامه هايي به مراجع ما مي نوشت كه با هم بحث كنيم در اين كه محمد بن عبد الوهاب در چند مسأله با ائمه (عليهم السلام) اختلاف دارند . شأن مراجع ما بالاتر از اين بود كه با اين شخص گفتگو كنند . بعد به ما نامه نوشت ، ما هم پاسخ داديم كه ما آماده بحث و مناظره با شما هستيم . چند جلسه هم پاسخ داديم كه شما در همه مسائل با مسلمانان اختلاف داريد . در برنامه راه و بي راه ، صد و ده برنامه تفاوت هاي اهل سنت با وهابيت را بيان كرديم كه دقيقا تفاوت هاي شيعه با وهابيت و تفاوت هاي ائمه شيعه با وهابيت هم محسوب مي شد . اما اين ها به هيچ كدام پاسخ ندادند . الان هم در برنامه يهوابيت ثابت مي كنيم خدايي كه وهابيت مي پرستند ، يك جوان بي ريش موفرفري است كه با خداي تمام مسلمانان تفاوت دارد .
مجري :
تا اين جا ديديم كه از يك طرف شبكه هاي وهابي اصل وجود روايت يا اصل اعتقادي افرادي مثل ابن تيميه به چنين قضيه را انكار مي كنند ؛ اما از طرف ديگر ، بعضي شبكه هاي وهابي هستند كه هيچ ابايي ندارند كه بگويند چنين روايتي است و برخي از ائمه ما هم آن را تصحيح و تأييد كرده اند .
كليپ بعدي بخشي از مناظره آقاي ابوالقاسمي با عرعور وهابي است كه افتضاح تازه اي براي وهابيت بود . در بين آن مناظره كليپ هايي پخش شد كه علماي وهابي تصريح كرده بودند اين روايت صحيح است و برخي از ائمه ما آن را تصحيح كردند.
كليپ (2 ) :
زيد البحري ، عالم وهابي سرشناس :
به صورت جوان بدون ريش و نعليني از طلا به پا دارد و اين حديث اضافات و ادامه ديگري هم دارد . ابوزرعه رازي در باره اين حديث مي گويد كه حديثي ثابت است و هر كس آن را رد كند ، معتزلي است .
مجري :
ايشان زيد البحري از علماي سرشناس وهابي بود كه سلسله مباحث و درس هاي هم دارند و حرف هاي عجيب و غريب زيادي هم زدند كه در يوتويوپ موجود است . اين كليپ در بخشي از مناظره آقاي ابوالقاسمي با عرعور وهابي پخش شد و جالب است كه هيچ پاسخي هم به آن نداشتند .
كليپ بعدي در خود همين شبكه وصال كه يك طرف مناظره بودند ، برنامه گذاشتند و يكي از كارشناسان بسيار معروفشان كه محقق برخي از كتب ابن تيميه در موضوع توحيد هم هست ، مطالبي را بيان كردند كه با هم مي بينيم .
كليپ (3) :
منصور الثماري ، عالم وهابي :
پروردگارم را به صورت يك نوجوان بدون ريش و داراي زلف و داراي اوصافي ديگر ديدم . اين صورتي بود كه خدا را در آن صورت ديد . حتي برخي از اهل سنت گفتند كه منظور حجاب صورت است . برخي خواستند به اين گونه معناي حديث را به ذهن نزديك كنند ؛ ولي ما مي گوييم نيازي به اين توجيه ها نيست و به همين خاطر خود ابوذر هنگامي كه مورد پرستش قرار گرفت ، همين را گفت . وقتي از او پرسيدند كه آيا محمد پروردگارش را ديد ، گفت : از پيامبر صلي الله عليه وسلم اين را پرسيدم و ايشان گفت : نوري است كه آن را ديدم و نورش را ديدم و گفت : همانا كه پيامبر صلي الله عليه وسلم پروردگارش را با قلب خود ديد .
اين همان چيزي است كه از ابن عباس هم روايت شده كه اين حديث از او نقل مي كند كه پيامبر صلي الله عليه وسلم گفت : پروردگارم عزوجل را به صورت صورت نوجواني … تا آخر حديث . خود ابن عباس در صحيح مسلم مي گويد : همان كه پيامبر صلي الله عليه وسلم را دو بار با قلبش ديد يعني چه ديدني ؟ ديدن با قلب .
مجري :
منصور الثماري از علماي وهابي و از متخصصين در توحيد در نزد وهابيت بودند كه رؤيت قلب را قبول داشتند . ابن تيميه هم گفته بود : برخي از علماي ما سلفي ها و اهل الحديث گفتند : رؤيت با قلب مثل اين است كه يك پيامبري مثل پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) با چشم خود خدا را ديده باشد . اين تعبير و توجيه آقايان سلفي و وهابي از اين روايت است و حقيقتا هم هيچ راه فراري برايشان نيست و هر طور كه توجيه كنند ، در نهايت به اين ميرسند كه پيامبري كه آن ها معتقد به آن هستند ، خدا را با چشم ظاهر ديده كه همين مطلب به تجسيم منجر مي شود .
استاد يزداني :
با هر چشمي كه خدا را ديده باشد ، در اصل اين كه خداي آن ها يك جوان موفرفري است ، تفاوتي نمي كند . اگر با چشم ظاهر ديده باشد ، ممكن است اشتباه كند . اما وقتي با چشم قلب ديده باشد ، خطا و اشتباهي نمي كند و همان طور كه ابن تيميه گفت قطعا براي پيامبر وحي است . در هر صورت ثابت مي كند كه خداي اين ها يك جوان موفرفري است كه كفش هاي طلايي به پا دارد .
مجري :
كليپ بعدي ، كليپي است كه ما در برنامه هاي گذشته هم پخش كرديم كه اين بار با زير نويس پخش مي شود .
كليپ (4) :
رهبر بريلوي ها در بلخ افغانستان :
مولوی صاحب ها چقدر امام ابوحنیفه ، امام ابوحنیفه گفتند ، اما یک قدم آن طرف تر نرفتند . من مجبور هستم که یک قدم به آن طرف بروم . ای مردم ! چند روز پیش در مجلسی گفتم : ای مردم عوام ! شما ناراحت نشويد كه اگر من گفتم بين شما دزد وجود دارد ، آدم ربا وجود دارد ، راهزن وجود دارد . فكر نكنيد كه ملاها مستقيم بهشت می روند . به خدا شما از دزد ما با خبر ندارید . از راهزن هاي ما خبر ندارید ، از آدم رباهاي ما خبر ندارید . دزد ما ، راهزن ما و آدم رباهاي ما کسانی هستند که از مذهب امام ابوحنیفه استفاده کرده و به جامعه وهابیت و سلفیت خدمت می کنند . دزد مال دردش تمام می شود ، شلاق می زنندو صد و صد و پنجاه پول مي گيرند و آزاد می شود ؛ اما از دزد دین چطور می خواهید خلاص شويد ؟ از دزد مذهب چطور می خواهید خلاص شوید ؟ از ربايندگان دین و مذهب چطور می خواهید خلاص شوید ؟ امروز مذهب ابوحنیفه را سوراخ سوراخ کرده اند ؛ اما همه ما خواب هستیم . تا چه زمان شما مدارا می کنید ؟ این مدارا نیست ، سهل انگاري در مقابل دین و مذهب است . در روز قیامت ما به امام ابوحنیفه چه جوابی خواهیم داد ؟ دین را برای ما حاضر و آماده کرد و تحویل داد ؛ اما چند نفر راهزن آمده اند ومي گويند : به خدا قسم ، ما موحد هستیم ، به خدا قسم ما بزرگ هستیم و به جان گذشته ما می زند که فلان عالم این کار را کرد ، فلان عالم این طور کرد . من نشانه های وهابی ها و سلفی ها را به شما بگویم . اولين حرفي كه مي زنند اين است كه می گوید : چه کسی براي مرده نذر كرده است ؟ بعد از دعا سنت نخوانيد كه بدعت است و تراويح را بيست ركعت نخوانيد . گرفتن پول براي امامت نماز جماعت بدعت است . گرفتن پول براي ختم قرآن بدعت است . همين طور دين را قيچي قيچي مي كنند و مي روند . توسل به بزرگان بدعت است ، توسل به انبیاء بدعت است . در حج به زیارت پیامبر اسلام نمی رود که بدعت است .
این علامت و نشانه وهابی ها است ، شما این را بدانید . علما که خود می دانند . این ها دین را از همین پایین شروع به قیچی می کنند . یک زمانی پيرمرد موسفیدی را ديدم که انسان خوبی بود . ریش بلندی گذاشته بود . گفتم چرا این کار را کردی ؟امام جماعتش گفت : تازه ازدواج کرده .
این ها ريش را از هر طرف قيچي مي كنند و دین را از چهار طرف قیچی كرده و پاره پاره مي كنند . آخر هم مي گويند : وقتی به سفر رفتيد ، ترک سنت ، سنت است . می گوید : سنت را در سفر نخوانید . این علامت وهابی ها است . من قبلا به وهابی ها چیزی نمی گفتم ؛ اما الان کم کم شروع به گفتن کردم . علما می دانند که من در موسم حج می روم و به كمك خدا وهابی های سلفی های سعودی را مي كوبم و در همه مباحث آن ها را گير انداخته ام .
من روایت ها را مي شناسم . روايت صحيح است كه اگر پیامبر سنت را در سفر ترک کرده ،سفر ضرورت و مجبوريت بوده. اما در سفر امن و امنیت خواندن سنت ، سنت است . خود پیامبر خوانده است . راوی عبد الله بن عمر هم ترک کرده و هم خوانده . زنش مریض بود ، خبر دادند که در حال مردن است ، سريع بيا . فوري رفت و سنت را ترک کرد . سخن من این است که این ها دین شما را از هر طرف قیچی می کنند و از بين مي برند .
شما نگویید که چرا این مولوی غیبت می کند ، این غیبت نیست . در مقدمه مسلم خواندیم که اگر علمای دین دزدان دین را معرفی نکنند ، این خیانت به دین است و کسی که معرفي می کند ، دفاع از دین كرده است . من از دین و مذهب دفاع می کنم و این را غیبت زشت نمی دانم .
علامت و نشانه دیگری وهابی ها این است که بزرگان و صوفي ها را کنار می زنند و بساطشان را جمع می کند و می گوید : همه صوفی ها مشرک هستند . از جمله برادر عزیزمان ، مولوی صاحب ، الله مجده که جنت ها نصیبش بگرداند ، رفیق پنجاه ساله من ، مولوی عبد الرئوف است که وقتی در پیشاور بود ، مال خود را به مدرسه هديه کرد و با پول شخصی خود خانه ای را اجاره کرده و مدرس گرفت و با پول شخصی خود خرج طلاب را می داد . خودش هم درس می داد و به مدرسين هم حقوق می داد . وقتی که از آن جا هم آمد ،در این جا هم در خدمت دین است . این جا هم با پول شخصی خود مدرسه را اداره کرد ،اتاق ها را آماده كرد و مدرسين و طلبه ها را تربیت کرد .
اما پشت سر این شخص حرف مي زنند و می گویند : این فرد یک انسان بدعت گذار بود و این کارها را می کرد . حدیث در ترمذی شریف است که ظهور وهابي ها ، علامت قیامت است . علامت قيامت همين است كه اين امت ، امت گذشته را لعنت و از آن ها بدگویی می کنند . وهابي ها وقتي از صوفی ها و علما و مجتهدین گذشته بدگويي می کنند و در حقیقت این ها خود را علامت قیامت قرار مي دهند . اين مردم مولاناي روم را به كجا رساندند ؟ در چهار کتاب او را تكفير کردند . در حالی كه ما با افتخار نام دانشگاه را مولانا ميگذاريم . در حالی که ما به كتابخانه مولانا افتخار میکنیم . در حالی ما به فرودگاه بين المللي مولانا افتخار مي كنيم . در حالی ما به شاهراه مولانا افتخار می کنیم . اما مولانا را به چهار کتاب تكفير کردند . شما علما چه کار کردید ؟ شما همه مديون هستيد و همه شما مسئول هستید . اگر تند مي گويم يا ملايم ، ناراحت نشويد . آیا شما دفاعی از ایشان کردید؟ من هم در این باره با شما شریک شدم .
توصيه من به شما طلبه هایی که فارغ التحصیل شدید این است که از مذهب امام ابوحنیفه دفاع کنید . در هر منطقه ای که رفتید ، اين بي دين ها را معرفي كنيد ، این غیبت نیست ، دفاع از دین است . وهابی ها و سلفی ها را معرفی کنید . به خدا قسم اگر وهابي ها در منطقه اي جاي پا پيدا كردند نه مدرسه ،نه خانه و نه دار حفاظ برای تو می ماند ، همه این ها را از تو می گیرند . مگر با قاری بيچاره این کار را نکردند ؟ شما در این باره چه کار کردید ؟
به هر حال دعا می کنم که خداوند هدايت ديني و استقامت ديني را نصيبتان كند .
مجري :
اين هم از صحبت هاي رهبر بريلوي هاي اهل سنت افغانستان در بلخ بود كه بر عليه وهابيت صحبت مي كردند . سعي مي كنيم باز هم اين كليپ را در برنامه هاي آينده پخش كنيم .
استاد يزداني :
جمع بندي مطالب اين جلسه اين است كه سلفي ها از احمد بن حنبل تا ساير پيروانش و همين طور ابن تيميه و پيروانش معتقد هستند كه خدا يك شاب امرد يعني نوجواني كه هنوز ريش در نياورده با موهايي پرپشت و فرفري . اين خدا صفات ديگري هم دارد كه در برنامه هاي آينده بيان خواهيم كرد . اما اين مطلب كه خدا اين گونه است ، قطعي مي باشد . چه طبق روايت عكرمه از عبد الله بن عباس ، رؤيت خداوند توسط پيامبر چه در خواب و چه در بيداري باشد ، چه رؤيت در قلب باشد و چه رؤيت با چشم ظاهري باشد ، خداي اين ها شاب امرد است . چه طبق روايت ام طفيل باشد كه سند آن قطعي است كه ابن تيميه و ديگران آن را نقل كردند ، مي گويند : رؤيت در خواب بوده . خواب هم براي پيامبر وحي است و تفاوتي نمي كند . به هر حال خداي اين ها همان جوان بي ريش موفرفري است كه منجر به تجسيم و كفر مي شود . همه علماي شيعه و علماي اهل سنت معتقد هستند هر كس به چنين خدايي معتقد باشد ، قطعا او از مجسمه است .
اين تفاوت بين اهل سنت و سلفي ها بود كه بيان كرديم . اگر آقايان براي اين مطالب پاسخي دارند ،با ما تماس بگيرند .
مجري :
از شما استاد يزداني عزيز و هم چنين شما بينندگان محترم كه ما را در اين برنامه همراهي كرديد ، تشكر مي كنيم .
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي مدد
خدا يار و نگهدارتان .