از ديدگاه سلفيها تأويل آيات الهي ، شرك ، كفر و بدعت است ؛ اما گاهي اوقات خود آنها آيات را تأويل كردهاند . بزرگاني همچون احمد بن حنبل و … هم طرفدار تأويل بودهاند…
موضوع : نقد و بررسی توحید وهابیت و اهل حدیث
برنامه : یهوابیت (2)
تاریخ : 04 / 11 / 95
مجری :
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت شما بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت سلام و عرض ادب و احترام دارم . با قسمت دوم برنامه یهوابیت باموضوع نقد و بررسی توحید اهل حدیث و سلفی ها و وهابی ها با کارشناسی استاد یزدانی عزیز در خدمت شما هستیم .
استاد یزدانی :
اعوذ بالله من الشيطان اللعين الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذي اظهر الوجود ومنه بدأ كل حمد واليه يعود والصلاة والسلام علي الشاهد والمشهود لكل موجود محمد المحمود وعلي آله آل الله الودود خلفاء الله علي عالم الغيب والشهود سيما الحجة بن الحسن المهدي المنتظر الموعود .
بنده هم خدمت حضرتعالی و همچنین خدمت بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت ، سلام و عرض ادب و احترام دارم .
مجری :
این قسمت دوم از این برنامه است که اگر بیننده عزیزی نتوانسته قسمت اول را ببیند ، می تواند به قسمت آرشیو سایت شبکه جهانی ولایت دنبال کنند . ما در برنامه قبل به بحث های مقدماتی از جمله اهمیت توحید ، دیدگاه کلی شیعیان و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) که برگرفته از معصومین است و هم چنین کلیاتی در مورد دیدگاه سلفی ها و اهل حدیث از زبان اهل سنت را بیان کردیم .
ان شاء الله امشب هم به یک موضوع بسیار بسیار مهم وکلیدی در مباحث توحیدی می پردازیم که چند برنامه ادامه خواهد داشت که تفصیل آن را استاد یزدانی بیان خواهند کرد .
استاد یزدانی :
ما در هفته گذشته کلیاتی از مباحث توحید را از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) و همین طور از دیدگاه ابن تیمیه و برخی مباحث دیگر را بیان کردیم . ان شاء الله از این هفته به صورت جدی وارد مباحث اصلی توحید وهابیت خواهیم شد که در حقیقت همان توحید یهود است . همان مطالبی که کعب الاهبار و زید بن ثابت و عده ای دیگر از صحابه که از کتب یهود یاد گرفته بودند را وارد دین اسلام کردند و متأسفانه بنی امیه آن افکار را تلیغ کردند تا این که به دست ابن تیمیه رسید . او هم این مطالب را مستدل کرد و از همان روایاتی که عبد الله بن سلام و بقیه نقل کرده بودند ، دلیل آورد که متأسفانه دین شد و این دین امروز وهابیت و داعش شده که بخاطر این اسرائیلیاتی که یهود وارد دین اسلام کرده بود ، مسلمانان را می کشند .
بحث اصلی و اساسی در قضیه توحید ، موضوع تأویل است . تمام مسلمانان برای خداوند یقینا صفاتی قائل هستند . قرآن کریم صفات زیادی را برای خداوند آورده . روایات شیعه و روایات اهل سنت صفاتی مثل دست ، وجه ، رجل و اعضای بدنی که برای انسان ها وجود دارد را برای خداوند هم آوردند . اما در این جا یکی دو مذهب است مثل مذهب تعطیل که می گویند : ما در این باره اظهار نظر نمی کنیم . نه به ظاهر عمل می کنیم و نه تأویل می کنیم . شاید امروز کسی پیرو این مذهب نباشد .
مذهب تأویل است که تمام مسلمانان بلااستثناء ، آن هایی که مذهب کلامی هستند ، چه اشاعره ، چه معتزله و چه ماتریدیه و چه شیعه انثی عشریه ، قائل به تأویل هستند . یعنی باید این صفات را به تأویل ببریم . مقصود معنای ظاهری این صفات نیست ؛ بلکه برای این کلمات باید به دنبال معنای مجازی اش گشت و نمی تواند مراد معنای حقیقی باشد . چون اگر ما برای خداوند دست و پا و صورت و جهت و حد قائل باشیم ، این ها همه سر از تجسیم در می آورد که تجسیم قطعا از نظر مسلمانان کفر است .
اما مذهب دیگری به نام اهل حدیث هستند که خود را به احمد بن حنبل منتسب می کنند . در صورتی که ربطی به افکار احمد بن حنبل ندارند . ما ثابت می کنیم که احمدبن حنبل هم با این افکار مخالف است . این ها قائل هستند که ما حق تأویل نداریم و به عبارت دیگر ظاهر گرا هستند . هر صفتی که خداوند در قرآن برای خودش نقل کرده ، حقیقت را مشخص کرده . اگر خداوند گفته دو دست دارد ، يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ، یعنی واقعا خدا دو دست دارد . اما این که چگونه است ؟ می گویند : ما کیفیت آن را نمی دانیم و ربطی هم به ما ندارد . دستی است که لایق خود خداوند است . این که این دست چطور است ؟ نمی شود که دستی باشد ،حقیقت هم داشته باشد ، معنای حقیقی دست را هم اراده کند ؛ اما کیفیتی نداشته باشد. باید کیفیتی داشته باشد . اگر کیفیت هم داشته باشد ، حتما باید جسم باشد . اگر خداوند جسم باشد ، باید مرکب باشد . مرکب هم شامل دست و پا و صورت و چشم و مو است .
این نظری است که آقایان دارند و روی آن مانور می دهند . تمام کسانی که مخالف این ها هستند را تکفیر کردند . صراحتا گفتند : اشاعره به خاطر این که صفات را به تأویل می برند ، کافر هستند . احناف به این دلیل که ماتریدی هستند و صفات را به تأویل می برند و به ظاهر آن عمل نمی کنند ، کافر و مشرک و مهدور الدم هستند . ان شاء الله در برنامه های متعدد این فتاوا را به تفصیل خواهم خواند . حتی به صراحت نام بردند که آقای نووی از اهل سنت نیست ، به این دلیل که صفات را تأویل برده است .
ابن حجر عسقلانی که کسی را در علم حدیث بزرگتر از او ندارند را سنی نمی دانند ، به این دلیل که صفات را به تأویل می برند . ابن حجر هیثمی سنی نیست . فخر الدین رازی سنی نیست ؛ بلکه زندیق است . ان شاء الله مستنداتش را مفصل خواهم آورد .
این ها مدعی هستند تأویل حرام و حتی شرک است و کسی حق ندارد صفات خداوند را تأویل ببرد. این اساس بحث ما است . اگر در آینده روایتی از کتاب اهل سنت یا شیعه آوردند که خداوند دو دست در سمت راست دارند ، ما می گوییم این ها مشکلی ندارد ، چون ما این ها را تأویل می بریم . اگر گفتند : جاء ربک ، خدا آمد یا خدا این طرف یا آن طرف رفت یا خدا نزول کرد ، ما همه این ها را تأویل می بریم و هیچ مشکلی با این ها نداریم و آن ها را شرک و کفر هم نمی داند . اما این ها به تأویل نمی برند و می گویند : ظاهر و حقیقت صفات همین است .
معنای تأویل
از دیدگاه ابن عثمین در کتاب شرح العقیده الواسطیه ، تألیف ابن تیمیه حرانی ، با تحقیق شیخ محمد بن صالح العثیمن ، جلد اول ، چاپ دار ابن جوزی ، صفحه 88 :
الوجه الرابع : ان التأويل ليس مذموما كله ، قال النبي عليه الصلاة والسلام : الله فقهه في الدين وعلمه التأويل . وقال الله تعالي : وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ . آل عمران / 7 ، فالمتد بانهم يعلمون التأويل . التأويل ليس كله مذموما ، لان التأويل له معان متعددة يكون بمعني التفسير ، ويكون بمعني العاقبة والمآل ويكون بمعني صرف اللفظ عن ظاهره .
( أ ) يكون بمعنى التفسير ، كثير من المفسرين عندما يفسرون الآية ، يقولون : تأويل قوله تعالى كذا وكذا . ثم يذكرون المعنى . وسمي التفسير تأويلا ، لأننا أولنا الكلام ، أي : جعلناه يؤول إلى معناه المراد به.
( ب ) تأويل بمعنى : عاقبة الشيء ، وهذا إن ورد في طلب ، فتأويله فعله إن كان أمرا وتركه إن كان نهيا ، وإن ورد في خبر ، فتأويله وقوعه ….
ومنه قول يوسف لما خر له أبواه وإخوته سجدا قال : هذا تأويل رؤياي من قبل [ يوسف : 100 ] : هذا وقوع رؤياي ، لأنه قال ذلك بعد أن سجدوا له .
( ج – ) المعنى الثالث للتأويل : صرف اللفظ عن ظاهره , وهذا النوع ينقسم إلى محمود ومذموم ، فإن دل عليه دليل ، فهو محمود النوع ويكون من القسم الأول ، وهو التفسير ، وإن لم يدل عليه دليل ، فهو مذموم ، ويكون من باب التحريف ، وليس من باب التأويل .
وهذا الثاني هو الذي درج عليه أهل التحريف في صفات الله عز وجل .
مثاله قوله تعالى : الرحمن على العرش استوى [ طه : 5 ] : ظاهر اللفظ أن الله تعالى استوى على العرش : استقر عليه ، وعلا عليه ، فإذا قال قائل : معنى ( استوى ) : استولى على العرش ، فنقول : هذا تأويل عندك لأنك صرفت اللفظ عن ظاهره ، لكن هذا تحريف في الحقيقة ، لأنه ما دل عليه دليل ، بل الدليل على خلافه ، كما سيأتي إن شاء الله
هر تأویل مذموم نیست . رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برای یکی از اصحاب خودش دعا می کند که خدایا به او علم تأویل بیاموز . یا این که در قرآن در مورد تأویل آمده .
همه تأویل ها بد نیست . تأویل معانی متعدد دارد . گاهی به معنای تفسیر و گاهی به معنای عاقبت و نهایت یک چیزی است و گاهی هم به معنای صرف لفظ از ظاهرش است .
اولین قسم از اقسام تأویل گاهی به معنای تفسیر است . مثل قول بسیاری از مفسرین که می گویند: تفسیر فلان آیه چنین و چنان است . بعد معنای آیه را ذکر می کند . این تفسیر نامیده می شود . مقصود این لفظ خداوند را می خواهیم مشخص کنیم .
به این هم تأویل گفتند ؛ اما این تأویل را هیچ کس مذموم نمی داند .
قسم دوم ، به معنای عاقبت شیء است . مثلا آیه ای که در سوره یوسف آمده : هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ ، تأویل در این جا می شود : وقوع رؤیای من این شد که این ها بر من سجده کنند .
مطالب دیگری را هم بیان می کند که نه تأویل به معنای تفسیر و نه تأویل به معنای عاقبت منظور ما نیست . بحث سومی که مورد بحث ما است :
قسم سوم از تأویل ، صرف نظر از ظاهر مطلب است .
آیه ای در قرآن است که ما نمی توانیم به ظاهر آن عمل کنیم . به همین دلیل مجبوریم از ظاهرش دست بکشیم .
این تأویل گاهی خوب است و گاهی بد . اگر ما دلیلی برای آن داشته باشیم ، این خوب است که همان تفسیر می شود . اما اگر دلیلی نداشته باشیم ، این مذموم و از باب تحریف است و تأویل محسوب نمی شود . مثال می زند : الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى .
اگر کسی ” استوی ” را به معنای تسلط بر عرش یا قدرت بر عرش بگیرید ، این تأویل جایز نیست ؛ چون از ظاهر لفظ عدول کردیم و در حقیقت این تحریف است و دلیلی بر آن ندارد .
بر همه این ها دلیل وجود دارد ؛ اما این ها چشمانشان را می بندند و نمی بینند . در ادامه آیات دیگری را بیان کرده و توضیح می دهد . در خصوص تعطیل و تحریف هم مطالبی را بیان می کند :
ما
الفرق بين التعطيل والتحريف ؟
قلنا : التحريف في الدليل , والتعطيل في المدلول ، فمثلا :
إذا قال قائل : معنى قوله تعالى بل يداه مبسوطتان [ المائدة : 64 ] ، أي بل قوتاه هذا محرف للدليل ، ومعطل للمراد الصحيح ، لأن المراد اليد الحقيقية ، فقد عطل المعنى المراد ، وأثبت معنى غير المراد . وإذا قال : بل يداه مبسوطتان ، لا أدري ! أفوض الأمر إلى الله ، لا أثبت اليد الحقيقية ، ولا اليد المحرف إليها اللفظ . نقول : هذا معطل ، وليس بمحرف ، لأنه لم يغير معنى اللفظ ، ولم يفسره بغير مراده ، لكن عطل معناه الذي يراد به ، وهو إثبات اليد لله عز وجل .
أهل السنة والجماعة يتبرءون من الطريقتين :
الطريقة الأولى : التي هي تحريف اللفظ بتعطيل معناه الحقيقي المراد إلى معنى غير مراد .
والطريقة الثانية : وهي طريقة أهل التفويض ، فهم لا يفوضون المعنى كما يقول المفوضة بل يقولون : نحن نقول : بل يداه ، أي : يداه الحقيقيتان مبسوطتان ، وهما غير القوة والنعمة ….
فرق بین تعطیل و تحریف چیست ؟
مثال می زند و می گوید : يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ ،
دست خداوند باز است ، یعنی چه ؟ اگر کسی بگوید : خدا قدرت و توانایی دارد ، این همان تأویل محرف است و به مراد صحیح تعطیل است . مراد حقیقی ، دست حقیقی است .
اگر کسی بگوید : منظور از این آیه این است که خداوند بخیل نیست و بخشش و کرم دارد یا خداوند قدرت دارد و می تواند هر کاری انجام دهد ، این تحریف و تأویل مذموم است و عدول از صرف ظاهر می باشد .
این ها محرف و معطل است و ما آن را قبول نداریم . اهل سنت از هر دو طریق بری است .
منظور از اهل سنت در این جا ،اهل حدیث و پیروان ابن تیمیه و شاگردانش است . وگرنه اهل سنت از کسی که ” دست ” را به معنای حقیقی بگیرد ، بیزار است .
ابن عثیمن ، شرح العقیده الواسطیه ، ج 1 ، چاپ دار ابن جوزی ، ص 88 به بعد
خلاصه این که تأویل از دیدگاه ابن عثیمن ،سه معنا دارد . اول ، به معنای تفسیر است که هیچ کس با این معنا مشکلی ندارد . دوم ، تأویل به معنای عاقبت است . سوم ، به معنای صرف نظر از ظاهر معنای کلمه که گاهی خوب است و گاهی هم بد است . اگر برای آن دلیل داشته باشیم ،خوب است . اگر هم دلیل و قرینه ای برای تأیید آن نداشته باشیم ، مذموم و تحریف است . فتاوای متعددی هم بعد از آن می آورند که ان شاء الله نشان خواهم داد که این ها چه معانی تندی مقصودشان است .
مجری :
تا این جا توضیحاتی و مقدماتی برای مفهوم تأویل و انواع آن از دیدگاه یکی از علمای سرشناس وهابیت معاصر ، آقای بن عثیمن ، که به شهادت بعضی از علمای سلفی ایشان ابن تیمیه دوران است . کلیپ اول را که نظر یکی از علمای اهل سنت است .
کلیپ 1 ) :
مولوی محمد عمر سربازی :
علامه زینوی علامه بدر ، امثال البانی را به شدت محکوم کردند . آقا ( کسی که سربازی این جملات را از او نقل می کند ) می نویسد : این ها هیچ علاقه ای به سلف ندارند و به کلی ارتباطی با سلف ندارند . این ها عقیده تجسیم دارند و مجسمه هستند .مجسمه گروهی است در دنیا که برای خدا جسم قائلند . این ها قائلند که خدا نعوذ بالله مانند انسانی بالای عرش نشسته . عرش مانند نشستگاه و کرسی قدمگاه خدا است . پاهای خدا روی صندلی گذاشته شده مثل انسانی که دارای جسم است . کلا نظر استاد این است . آن آقا درباره آن ها خیلی تردید داشت . سلفی برای این اسمش را سلفی گذاشته تا مردم را فریب دهند که ما عقیده سلف صالح داریم . این جمله ، جمله فریب است . جمله سیاسی است . جمله فریب است که آن را استفاده می کنند . والا عقاید آن ها پر است از عقاید مجسمه . برای خدا تجسیم قائلند ،دست و پا قائلند . درباره الله تعالی می گویند : طوری بر سر عرش نشسته است که انسان روی کرسی نشسته است العیاذ بالله ! و آن ها این فکر را تبلیغ می کنند . استاد صراحتا نوشته است که این ها تمام مذاهب اربعه را مشرک می دانند . حتی نوشته است هر چند به زبان نمی آورد ؛ ولی در دلشان ابوحنیفه را مشرک می دانند . اسم شافعی را مشرک می دانند . امام احمد را مشرک می دانند و مالک را مشرک می دانند و پیروان آن ها همینطور .
آقا مستقیم و با دلیل این ها را نوشته است که زینوی اینطور گفته : پدر این را گفته است . این کلمات همان ها است که من برای شما نقل کردم . خیلی خوب نوشته است . نوشته است که آن ها (سلفی ها ) تمام علمای ما را مشرک گفته اند . حتی افرادی مانند ابن کثیر از همین علما است . ابن حجر عسقلانی از همین مردم است . ملا علی قاری از همین افراد هستند تمام علما را گفته اند . درباره همین آیات با آن ها بحث شده است . این یک مذهب سیاسی خیلی فاسد است .
جهت جلب نظر مردم تلاش می کنند با اسم سلف که این مکر و فریب است . وقتی آدم بد بیاد بد با بد مناسبت دارد . بعضی گروه ها با این ها در بعضی موارد دوست می شوند . به جز دیوبندی های ما که دروغ نمی گویند . بقیه گروه ها با آن ها موافقاتی دارد . خلاصه عقیده
من به آن ها رسیده است . من بارها در حرمین شریفین با آن ها مناظره داشتیم ، درباره استقرار خدا بر عرش .
اهل سنت و جماعت تأویل نزد آن ها را نمی پذیرند . آن ها می گویند ما تفویض می کنیم ولی دروغ می گویند برای تفویض سندی ندارند . آن ها تأویل را به کلی رد می کنند از امامان اربعه و بالاتر از آن صحابه ابن عباس و دیگران تأویل وارد شده است . آن ها تأویل را کلا رد می کنند و به همه آن ها مشرک می گویند ماتریدی و اشعری ها همه مشرک هستند . چون آن ها اهل تأویلند و اهل تأویل مشرکند . خلاصه این ها عقیده اهل سنت نیست .
ثم استوی علی العرش معنیش این نیست که خداوند جسم است و بر سر تخت نشسته و پاهایش بر سر کرسی است نعوذ بالله . ثم استوی علی العرش بعد از این که کائنات را آفرید ، قدرتش و تصرف و تسلطش را برای انتظام امور بر قرار کرد و تسلط خود را بر عرش جاری کرد . الله تعالی مرکز اصدار احکام است . مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ (4) يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5)
یدبر یعنی انتظام می کند . یعنی الله تعالی مدبر است . تدبر کنند نظام عالم و آدم است . البته فرشته ها مأمور انتظام امور هستند و به دستور خدا انتظام امور را انجام می دهند .
مجری :
جناب محمد عمر سربازی از علمای سرشناس اهل سنت داخل ایران و شرق کشور بودند که خیلی صریح گفتند : سلفی ها و کسانی که ادعای سلفی گری دارند ،دروغ می گویند و این ها مجسمه هستند و عقایدشان منجر به تجسیم می شود . ایشان گفتند که این ها علما و ائمه ی اربعه اهل سنت را مشرک میدانند . به خاطر همین در بحث تأویل ، تقلید را شرک می دانند . این همان چیزی است که ما اسمش را وهابیت گذاشته ایم . حال اگر کسی می خواهد این اسم را تغییر دهد ، ما مشکلی نداریم . ولی مهم این است که چنین تفکری جدای از تفکرات اهل سنت است .
استاد یزدانی :
جا دارد ما از برادران عزیزی که این کلیپ را برای ما پیدا کردند و فرستادند ، تشکر کنیم . خیلی واضح است . مولوی محمد عمر سربازی ، استاد همه علمای حال حاضر سیستان و بلوچستان است . همین عکسی که نشان دادند ،در کنار جناب عبد الحمید ، رئیس دار العلوم زاهدان است . خود ایشان شاگرد مولوی سربازی بوده ، تمام بزرگانی که امروز شما آن ها را به نحویی می شناسید ، سر سفره محمد عمر سربازی بزرگ شده و ایشان در تصوف و عرفان به جایی رسیدند که لقب قطب الارشاد یا قطب الاقطاب را گرفتند . ایشان در حقیقت بزرگترین عالم سیستان و بلوچستان است و خیلی واضح و آشکار تفاوت وهابیت و اهل سنت را در بحث خداوند توضیح میدهند . ضرورت دارد که این کلیپ را بارها و بارها پخش کنیم . در کانال شبکه جهانی ولایت و سایت های مختلف خواهیم گذاشت تا برادران عزیز بلوچ با عقیده واقعی اهل سنت آشنا شوند ، نه با این عقاید محرفی که این سلفی های دروغگو توضیح می دهند و تبیین می کنند و می گویند : ما اهل سنت هستیم . اهل سنت آقای محمد عمر سربازی و عبد الرحمن سربازی ، محمد یوسف حسین پور است که برای مردم سیستان و بلوچستان هم شناخته شده است و هم قابل احترام و مشهور و معروف هستند .
همین امشب از آقای ابن عثیمن خواندیم که اگر کسی آیه ” الرحمن علی العرش استوی ” را بخواهد به معنای استولا بگیرد ، قرآن را تحریف کرده و تأویل محرف است که مذموم می باشد که آن ها به شدت رد می کنند . ایشان دقیقا بر عکس ابن عثیمن حرف زدند .
بنده فتاوی علمای وهابی را در مورد تأویل بیان خواهم کرد .
فتاوای علمای وهابی در مورد تأویل
1 . بن باز
در کتاب مجموع فتاوی ، تألیف بن باز ، چاپ دار القاسم ، جلد 2 ، با تحقیق دکتر محمد بن سعد الشویعر ، کتاب التوحید ، صفحه 106 :
ولا يجوز تأويل الصفات ، ولا صرفها عن ظاهرها اللائق بالله ، ولا تفويضها ، بل هذا كله من اعتقاد أهل البدع ، أما أهل السنة والجماعة فلا يؤولون آيات الصفات وأحاديثها ولا يصرفونها عن ظاهرها ولا يفوضونها ، بل يعتقدون أن جميع ما دلت عليه من المعنى كله حق ثابت لله لائق به سبحانه لا يشابه فيه خلقه….
وقال سبحانه : { ليس كمثله شيء وهو السميع البصير } ( $ 172 $ 5 ) فنفى عن نفسه مماثلة الخلق وأثبت لنفسه السمع والبصر على الوجه اللائق به وهكذا بقية الصفات . ونوصيك أيضا بمطالعة جواب شيخ الإسلام ابن تيمية لأهل حماة ، وجوابه لأهل تدمر ، ففي الجوابين خير عظيم وتفصيل لكلام أهل السنة ونقل لبعض كلامهم ولا سيما الحموية ، كما أن فيهما الرد الكافي على أهل البدع .
ونوصيك أيضا بمطالعة ( القصيدة النونية ) و ( مختصر الصواعق المرسلة ) وكلاهما للعلامة ابن القيم رحمه الله ، وفيهما من البيان والإيضاح لأقوال أهل السنة ….
تأویل صفات و این که ما این صفات را از ظاهرش که لایق خداوند است ، برگردانیم ،جایز نیست . حق این که تفویض کنم هم نداریم . بلکه همه کسانی که صفات خداوند را تأویل می برند ، اهل بدعت هستند . اما اهل سنت و جماعت (اهل الحدیث والوهابیت ) آیات صفات را تأویل نمی برند . احادیث صفات را هم تأویل نمی برند و آن ها را از معنای ظاهری صرف نکرده و تفویض هم نمی کنند . تمام صفاتی که دلیلی برای آن ها وجود دارد ، ثابت و قطعی و لایق خداوند است . البته تشبیه نیست ، به این دلیل که خداوند می فرماید : ليس كمثله شيء وهو السميع البصير
نفس این صفات به دلائلی درست نیست . برای فهمیدن علت به جواب شیخ الاسلام ابن تیمیه که به اهل حماد و تدمر داده ،بخوانید . در این دو جوابیه که ابن تیمیه داده بود ، رد کافی برای اهل بدعت است .
اهل بدعت در این جا همان اهل سنت واقعی هستند که آقایان از آن ها به اهل بدعت نام می برند.
توصیه می کنم که کتاب قصیده النونیه و مختصرصواعق المرسله را بخوانید که این ها همه رد بر اهل بدعت هستند .
بن باز ، مجموع فتاوی ، ج 2 ، با تحقیق محمد بن سعد الشویعر ، چاپ دار القاسم ، ص 106 به بعد
بنابراین خلاصه سخن آقای بن باز این می شود اهل سنت به زعم خودشان ، تأویل را جایز نمی دانند ؛ اما اهل بدعت جایز می دانند . یعنی تنها و تنها اهل حدیث و پیروان ابن تیمیه و همفکرانشان اهل سنت هستند . بقیه مسلمانان که بر تأویل اتفاق نظر دارند ، اهل بدعت هستند . در این جا است که تفاوت مسلمانان با یهوابیت مشخص می شود . ما هم می خواهیم همین تفاوت را ثابت کنیم . البته ایشان خیلی تند صحبت نکرده بود. ایشان فقط گفته بود که این ها اهل بدعت هستند . ما میتوانیم در این جا کل بدعۀ ضلالۀ و کل ضلالۀ فی النار را به کار ببریم ؛ ولی در هر صورت حرف ایشان خیلی تند نیست .
بنده حرفی تندتر از آقای فوزان بیان کنم . فتاوای تکفیری ایشان که به خصوص بر ضد شیعه است ، بسیار مشهور است .
کتاب الارشاد ، تألیف آقای صالح الفوزان ، جلد اول ، چاپ عربستان ، صفحه 119 علیه تأویل صحبت می کند :
ما سه نوع توحید داریم ، توحید در ربوبیت ، توحید عبودیت .
این تقسیم بندی در تاریخ اسلام تا قبل از ابن تیمیه سابقه ندارد . هیچ کس از مسلمنان چه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه واله) و چه بعد از آن حضرت در عصر بنی امیه ، چنین تقسیم بندی نبوده . فقط ابن تیمیه آمد و گفت : توحید دو نوع دارد ، توحید ربوبی و توحید عبودی که در این جا هم همان آمده. در این جا آقای فوزان قسم سومی را مطرح می کند :
والقسم الثالث : وهو توحيد الاسماء والصفات : ويعني اثبات ما اثبته الله لنفسه او اثبته له رسوله من صفات الكمال . ونفي ما نفاه الله عن نفسه او نفاه عنه رسوله من الصفات النقص علي حد قوله تعالي : وليس كمثله وهو السميع البصير , وهذا القسم داخل قد حجده الجهمية وتلاميذهم من المعتزلة والاشاعرة وهو حقيقة داخل في توحيد الربوبية لكن لما كثر منكروه وروجوا الشبه حوله افرد بالبحث وجعل قسما مستقلا والفت فيه المؤلفات الكثيرة فالف الامام احمد رده المشهور علي الجهمية والف ابنه عبد الله كتاب السنة ..
توحید در اسماء و صفات یعنی اثبات هر چیزی که خدا برای خودش ثابت کرده یا پیامبرش در صفات و کمال برای او ثابت کرده و نفی هر صفتی که خدا از خود نفی کرده یا هر صفتی که پیامبرش از او نفی کرده .
ما گفتیم : مقصود شیعه در توحید صفات یعنی صفاتی که خداوند دارد ، هیچ کس آن صفات را ندارد؛ اما معنای این ها با معنایی که بیان کردیم ، فرق دارد .
چون خداوند گفته : لیس کمثله شیء ، این قسم از توحید را جهمیه و شاگردان جهمیه از معتزله و اشاعره ، منکر شده اند .
پس تمام اهل سنت را بلا استثناء شامل می شود . فرقه های کلامی اهل سنت ، یا معتزله بودند که فکر نمی کنم کسی از آن ها باقی مانده باشد . یا اشعری هستند و یا ماتریدی هستند که اشعری و ماتریدی با هم تفاوت اساسی ندارند . در اصول با هم یکی هستند . حداکثر 12 فرق جزئی با هم دارند . یعنی ماتریدی در حقیقت از همان اشعری جدا شده و تفاوت های جزیی با هم دارند . در حال حاضر می توانیم بگوییم همه اهل سنت دنیا اشعری هستند . حتی ماتریدی ها را هم می توان اشعری دانست . حداقل به خاطر این که صفات را به تأویل می برند ، ما می توانیم اشعری بنامیم .
مي گوید : این قسم از صفات را جحد کردند .
جحد یعنی انکار بعد از یقین . یا به عبارتی انکار عامدانه . یقین دارند که خداوند دست دارد ؛ اما انکار کردند . یعنی خدا گفته من دست دارم ؛ اما اشاعره و معتزله عمدا و از روی یقین انکار کردند .
این در حقیقت همان توحید در ربوبیت است ؛ اما آن را شدیدا انکار کردند . اما احمد هم کتابی بر رد جحمیه دارد .
در صفحه بعد مشرکین را می شمارند که چه کارهایی انجام دادند :
وروي ابن جرير اييضا عن ابن عباس : كان رسول الله ’ يدعوا واحدا يقول : يا رحمن يا رحيم . فقال المشركون : هذا يزعم انه يدعوا واحدا وهو يدعو مثني ….
فهؤلاء هم سلف الجهمية والاشاعرة في انكار اسماء الله وصفاته ، وبئس السلف لبئس الخلف ..
ابن جریر روایتی را از ابن عباس نقل کرده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مردم را به سوی توحید دعوت می کرد و می فرمود : یا رحمن و یا رحیم . اما مشرکین فکر می کردند خدا یکی نیست ؛ بلکه دو تا است ….
این مشرکین و گروه های کفار ، سلف جهمیه و اشاعره هستند که اسماء و صفات را انکار می کنند. چه بد سلفی برای بد خلفی هستند .
یعنی مشرکان با اشاعره یکی هستند . اشعری همان مشرکان قریش هستند که رحمن و رحیم را انکار می کردند . اشاعره هم صفات خدا را انکار کرده و به تأویل می برند . در ادامه هم آیاتی را بیان می کنند و با اشاعره تطبیق می دهد و تا این که در صفحه 121 می گوید :
ونصوص الصفات من المحكم لا من المتشابه يقرؤها المسلمون ويتدارسها ويفهمون معناها ولا ينكرون منها شيئا …
وانما ينكرها المبتدعة من الجهمية والمعتزلة والاشاعرة الذين ساروا علي منهج مشركي قريش الذين يكفرون بالرحمن ويلحدون في اسماء الله وقد قال الله تعالي : وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ….
وتوعد الذين يلحدون في اسمائه فينفونها عنه او يؤولونها عن معانيها الصحيحة بانه سيجزيهم علي عملهم بالعقاب والعذاب كما وصفهم بالكفر في قوله تعالي : هم يكفرون بالرحمن .
نصوص صفات از محکمات قرآن هستند نه از متشابهات که مسلمانان آن را می خوانند و تدریس می کنند و معنای آن را می فهمند و انکار نمی کنند .
در ادامه هم روایتی از اعمش و سفیان بیان می کند که در آینده توضیحات بیشتری بیان میکنیم .
اما این صفات خدا را بدعت گذارنی از جهمیه و اشاعره و معتزله انکار می کنند . اشاعره و معتزله و جحمیه منهج مشرکین قریش را قبول کردند ، کسانی که در اسماء و صفات خدا ملحد و کافر بودند .
تکفیر از این واضح تر و آشکار تر نمی شود . برادران اهل سنت ، اشاعره و معتزله چشمانتان را باز کنید که با چه کسانی طرف هستید که شما را صریح و واضح شما را در کنار مشرکین قریش قرار می دهد. مشرکان قریش صفات خداوند ، رحمن و رحیم را انکار می کردند . شما هم صفات و اسماء خدا را انکار می کنید و برای خدا دست قبول ندارید ، شما هم برای خدا پا و کمر بزرگ قائل نیستید .
کسانی که اسماء خداوند را نفی میکنند یا از معانی صحیحش تأویل ببرند ،خداوند آن ها را عقاب و عذاب خواهند کرد . همان طور که خداوند در قرآن کریم این آیه را در مورد کفر اشاعره و جحمیه بیان کرده است .
صالح الفوزان ، الارشاد ، چاپ عربستان ، ص 119 به بعد
از یک وهابی عادی خیلی بعید است که تا این حد صریح و واضح اشاعره را تکفیر کند ، در حالی که تمام مسلمانان اهل سنت امروز ، به نحویی اشعری هستند . البته در این جا شیعه از اضافه نکرده ؛ اما در کتاب های دیگرش زیاد گفته .
این هم سخن صالح فوزان الفوزان بود . ایشان تمام مسلمانان را تکفیر می کند ، چون صفات خدا را از معانی اصلی آن تأویل میبرند و آیه ” وهم تکفرون بالرحمن ” را به اشاعره تطبیق می دهند .
مجری:
این هم قول یکی از علمایی که خود را سلفی می داند . در حالی که آقای محمد عمر سربازی گفته بود این ها به دروغ خود را سلفی می دانند و می خواهند بر سر مردم کلاه بگذارند .
این عالم وهابی به راحتی اهل سنت را تکفیر کردند . ما در آینده کلیپ هایی را پخش خواهیم که در شبکه های خود هم همین حرف ها را تکرار کرده و اهل سنت را تکفیر می کنند .
کلیپ بعدی از یکی از محققان و متفکران اهل سنت است که در مورد توحید سلفی ها صحبت می کند .
کلیپ 2 ) :
حسن بن فرحان المالکی از متفکرین و علمای اهل سنت :
اهل کتاب ؛ فرهنگ باور به تجسیم و تشبیه خداوند به مخلوقاتش را نشر دادند . به این دلیل که در کتب آن ها خداوند با داود کشتی می گیرد و این در نزد آنان عادی است . یعنی خداوند با داود کشتی میگیرد و داود پیروز می شود . یعنی خداوند در نزد آنان دارای جسم و جسد است . در حالی که در قرآن کریم خداوند مانند او چیزی نیست و کسی به ذره ای از علمش آگاهی نمی یابد ، مگر آن که خداوند بخواهد و همچنین در کلامی از امام علی که باید آن را ذکر کنیم . چون امام علی شاگرد پیامبر است و کلمات زیبایی دارد . یعنی زمانی که میگوید : سرآغاز دین شناختن اوست یعنی شناختن خداوند و کمال شناخت خداوند تصدیق اوست و کمال تصدیق خداوند باور به توحید او است .
مانند چنین کلام ارزشمندی با این فرق دارد که خداوند به شکل یک جوان بی ریش موفرفری است و دو کفش دارد و نزول می کند و ظاهر می شود و برای پیامبر به اندازه چهار انگشت جا خالی گذاشته است تا کنارش بنشیند . چنین کلاسی جایز نیست . این تفکر اهل کتاب است .
این روایات هرچند که علمای و زاهدان به آن ها اعتقاد دانسته اند (صحیح نیست ) . آیا می دانید یکی از علمای زاهد در کتابش در مسأله صفات خداوند حدیثی آورده است . او فکر می کند خداوند از عرقاسب خلق شده است ؟ این سخن جایز نیست . این از اقوال افراد زندیق است .
مجری :
این هم سخن آقای حسن بن فرحان المالکی از متفکرین و علمای اهل سنت بود که خودشان زمانی سلفی متشدد و متعصب بودند که از آن افکار دست برداشت و بعد به نقد آن افکار پرداخته و کتاب های زیادی در مورد آن ها نوشته . ایشان در برنامه های تلویزیونی متعددی حاضر شده و در نقد همان افکار که ناشی از افراط گری و تند روی صحبت می کند . از جمله در بحث توحید که گفتند : این افکار برگرفته از اهل کتاب است .
استاد یزدانی :
ابن تیمیه هم در کتاب های متعدد خود بحث تأویل را مطرح کرده و شاید تند تر از همه در این باره صحبت کرده . در کتاب شرح حدیث النزول ، تألیف ابن تیمیه ، با تحقیق محمد بن عبد الرحمن الخمیس ، چاپ دار العاصمه عربستان ، صفحه 218 :
والنزول منا يكون بمعنيين : احدهما : الانتقال من مكان الي مكان ، كنزولك من الجبل الي الحضيض ومن السطح الي الدار . والمعني الاخر : اقبالك الي الشيء بالارادة والنية ، كذلك الهبوط والارتفاع والبلوغ والمصير واشباه هذا الكلام .
نزول دو معنا دارد : معنای اول ، انتقال از مکانی به مکان دیگر است . مثل نزول از کوه به سمت دره یا این که از بام به سمت پایین بیاید .
حرفی که ایشان می زند از دیدگاه تمام مسلمانان کفر محض است . این که خدا نازل می شود یعنی خداوند از این جا به جای دیگر می رود و به عبارت دیگر خداوند حرکت می کند و در ظرف مکان قرار دارد و حجم و اندازه مخصوص دارد . ابن بطوطه نقل می کند که ابن تیمیه روی منبر نشسته بود و می گفت : خداوند از آسمان به زمین نازل می شود ، مثل نزول من از این پله های منبر . وقتی هم که از منبر پایین آمد ، مردم او را زدند .
این جا هم دقیقا همان حرف را می زند که در آن جا خیلی از وهابی ها ناراحت می شوند که ابن بطوطه دروغ گفته . در صورتی که همان حرف را در کتاب خود هم بیان کرده .
معنی دیگر این که به سمت چیزی قصد کنی یا این که آن را اراده کنی . یا مسائلی مثل هبوط و ارتفاع و بلوغ و مصیر و مسائلی مثل این است .
در صفحه بعد توضیح می دهد :
قلت : وتأويل المجيء والاتيان والنزول قلت : وتأويل المجيء والإتيان والنزول ونحو ذلك – بمعنى القصد والإرادة ونحو ذلك – هو قول طائفة . وتأولوا ذلك في قوله تعالى : { ثم استوى إلى السماء } [ البقرة : 29 ] وجعل ابن الزاغوني وغيره ذلك : هو إحدى الروايتين عن أحمد .
والصواب : أن جميع هذه التأويلات مبتدعة ، لم يقل أحد من الصحابة شيئا منها ، ولا أحد من التابعين لهم بإحسان ، وهي خلاف المعروف المتواتر عن أئمة السنة والحديث – أحمد بن حنبل ، وغيره من أئمة السنة .
تأویل به معنای آمدن و اتیان و نزول و قصد و اراده ، قول طائفه ای هست که به هیچ وجه درست نیست . مثل این که در آیه ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ ، استوی را به تأویل بردند .
کلام صواب این است که همه این تأویلات بدعتی که نزول را به معنای قصد و اراده و توجه می گیرید ، هیچ کدام از صحابه نگرفتند . روایتی از احمد است که این آیه را به تأویل برده .
وقتی به بحث استوی رسیدیم ، به صورت مفصل مطالب را بیان خواهیم کرد .
هیچ کدام از تابعین هم این را نگفته اند . معروف متواتر از ائمه اهل سنت و حدیث خلاف این است مثل احمد بن حنبل و دیگران از ائمه اهل سنت که به تأویل نمی برند .
ابن تیمیه ،شرح حدیث نزول ، با تحقیق محمد بن عبد الرحمن الخمیس ، چاپ دار العاصمه عربستان ، ص 218
این هم نظر ابن تیمیه که این تأویلات را بدعت می دانست . این که شرک و کفر می داند ، به صورت مفصل بیان خواهیم کرد .
جالب است که همین ابن تیمیه که این تأویلات را بدعت و شرک و کفر می داند و بسیاری از علمای را به خاطر همین تأویل تکفیر می کند ، در کتاب های متعدد خود آیات قرآن را از معنای ظاهری به معنای دیگری به تأویل برده .
در کتاب مجموع فتاوی ،تألیف ابن تیمیه حرانی ، چاپ به دستور ملک فهد ، جلد 2 ، با تحقیق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم ، صفحه 433 :
فقوله : كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ اي دينه وارادته وعبادته .
تمام چیز ها از بین رفتنی هستند ، غیر از وجه او .
یعنی همه چیز از بین می رود ، فقط صورت خدا باقی می ماند . به بحث وجه که رسیدیم ، به حدی اهل بیت (علیهم السلام) زیبا تفسیر می کنند که انسان لذت می برد . خود ابن تیمیه که تأویل را اشتباه می داند ، مجبور می شود که بگوید :
وجه در این جا به معنای دین و اراده و عبادت خدا از بین نخواهد رفت و برای همیشه باقی خواهد ماند .
ابن تیمیه ، مجموع فتاوی ، با تحقیق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم ، ج 2 ، ص 433
اگر در این جا ” وجه ” را به معنای صورت بگیرد ، یعنی پای خدا ، دست خدا ، کمر خدا ، موی خدا ، سر خدا ، گوش خدا از بین می رود و فقط صورت خدا باقی می ماند . به همین خاطر مجبور شده که به تأویل ببرد . در صورتی که جاهای دیگر اگر کسی ” وجه ” را به تأویل ببرد ، به شدت تقبیح می کند . یکی از آیاتی که اصرار می کند خدا حتما صورت دارد ، همین آیه است .
در کتاب الجواب الصحیح ، تألیف ابن تیمیه ، جلد 4 ، چاپ دار العاصمه ، صفحه 412 آیه دیگری را به تأویل برده :
وقالت اليهود يد الله مغلولة غلت أيديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء ( واليهود أرادوا بقولهم يد الله مغلولة أنه بخيل فكذبهم الله في ذلك وبين أنه جواد لا يبخل فأخبر أن يديه مبسوطتان كما قال ) ولا تجعل يدك مغلولة إلى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (فبسط اليدين المراد به الجواد والعطاء ليس المراد ما توهموه من بسط مجرد .
یهود می گفت : دستان خدا بسته است .
دستان خود آن ها بسته است لعنت خدا بر آن ها به خاطر این حرف که زده اند .
یعنی خدا بخیل است . خدا یهود را در آن آیه تکذیب کرد و روشن کرد که خداوند جواد است و بخیل نیست و هر دو دست خدا باز است .
جالب است که ما همین الان این مطلب را از ابن عثیمن خواندیم که یکی از تأویلات باطل را همین آیه می دانست . اما ابن تیمیه در این جا مجبور می شود که آیه را به تأویل ببرد . باز آیه دیگری را هم می آورد :
دستت را به گردنت نبند . خیلی هم دستت را باز نگذار .
بسط یدین به معنای جواد و بخشش است و مراد آن چیزی نیست که بعضی ها توهم کرده اند که فقط دست خدا باز است .
ابن تیمیه ، الجواب الصحیح ، ج 4 ، چاپ دار العاصمه ، ص 412
این جا دقیقا جواب ابن عثمین را می دهد . در جای دیگر هم خودش تأویلات همین ” یدان مبسوطتان ” را جایز ندانسته که ان شاء الله به بحث دست رسیدیم ، به صورت مفصل توضیح خواهیم داد.
به هر حال ابن تیمیه می گوید : تأویل بدعت است . فوزان می گوید : مشرکین بودند که صفات خدا را انکار می کردند و به تأویل می بردند . اشاعره که سلفشان مشرکین قریش بودند و این خلف آن ها هستند ، این ها هم به تأویل می برند . این ها مشرک هستند و خداوند آن ها را تکفیر کرده .
ابن تیمیه هم که خودش آیات قرآن را تأویل برده . پس ابن تیمیه هم بدعت گذار است و طبق نظر ابن عثیمن ، مشرک و کافر هستند .
مجری :
این هم مبنایی که اهل حدیث و پیروان احمد بن حنبل گذاشتند و در جاهایی هم با آن مبنا مخالفت کردند و این تناقضات باعث شده که کتاب خدا و احادیث رسول الله (صلی الله علیه وآله) را متوجه نشوند و دیگران را به خاطر این مطلب تکفیر کردند و اهل بدعت خواندند . ما نمی دانیم که این حکم را در مورد خودشان هم به کار می برند یا نه ؟
کلیپ بعدی از یکی از متفکران و محققان اهل سنت است که در مورد این قضیه صحبت می کند .
کلیپ 3 ) :
عدنان ابراهیم ، از علمای اهل سنت :
عقایدی که ما منکر آن هستیم و جمهور اهل سنت از مالکی و شافعی و احناف آن را به فضل خداوند قبول ندارند .گرایش این برادران سلفی و اهل حدیث متأسفانه به تشبیه و تجسیم در باب موضوعات مرتبط به خداوند است . آن ها عقاید خطرناکی دارند ، مثلا به این مطلب اعتماد دارند که خداوند کسی را در کنارش می نشاند . یعنی این که خداوند تبارک و تعالی در سمت راستش بر عرش و کرسی خودش جایی را خالی گذاشته است و در روز قیامت پیامبر را روی آن می نشاند . این عقیده ی تجسیمی واضح است والعیاذ بالله . این یک مسأله خطرناک و موجب نگرانی و ترس است .
مجری :
آقای عدنان ابراهیم در مورد کسانی صحبت می کرد که خود را از حنابله می دانند . این برنامه ایشان ، برنامه بسیار مفصلی بود که عقاید متعددی از وهابیت را صحبت می کند که وقتی به بحث توحید می رسد ، می گویند : عده ای از حنابله بودند که چنین دیدگاهی داشتند و الان هم وهابی ها و سلفی ها این عقیده را دارند که منجر به تجسیم و تشبیه می شود . این عقیده بسیار خطرناک است . مثالی هم زدند که در آینده به آن می پردازیم . همین مثال یک عقیده تجسیمی واضح است .
استاد یزدانی :
این ها خود را از پیروان احمد بن حنبل می دانند ، در صورتی که خود احمد بن حنبل طرفدار تأویل است که ما می توانیم آن را در جاهای متعدد ثابت کنیم . امشب یک مستند را در این باره نشان می دهم . کتاب البدایه و النهایه ، تألیف ابن کثیر ، چاپ دار الهجر ، جلد 14 ، با تحقیق دکتر عبد الله بن عبد المحسن الترکی ، صفحه 386 :
وروي البيهقي عن الحاكم عن ابي عمرو بن السماك عن حنبل ان احمد بن حنبل تأول قول الله تعالي : وجاء ربك ، فجر / 22 انه جاء ثوابه ، ثم قال البيهقي : وهذا اسناد لا غبار عليه .
احمد بن حنبل این آیه را تأویل می برد که خداوند فرموده : وجاء ربک ، به این که ثواب خداوند به سمت مؤمنین سرازیر می شود . بیهقی هم می گوید : این سندی است که هیچ اشکالی در آن نیست .
ابن کثیر ، البدایه و النهایه ، چاپ دار الهجر ، با تحقیق دکتر عبد لله بن عبد المحسن الترکی ، ص386
یعنی با سند صحیح ثابت شده که احمد بن حنبل آیات قرآن را تأویل می برد که یک نمونه از آن را در این جا بیان شده است . پس آقای احمد بن حنبل طبق آقای فوزان ، خلف و پیرو مشرکین قریش است و طبق نظر ابن تیمیه و بن باز ، احمد بن حنبل بدعت گذار است .
جالب است که فقط همین مطلب یک ساعت وقت من را گرفت . چون هر چه در نسخه ای که همیشه مطالب را از آن می گرفتم که چاپ دار ابن کثیر و با تحقیق شعیب الارنؤوط وهابی بود ، پیدا نکردم . تا این که متوجه شدم آقایان وهابی ها امانت داری کرده و این مطلب را از این نسخه حذف کردند. چون اگر حذف نمی کردند ، ثابت می شد که آقایان وهابی حتی پیرو احمد بن حنبل هم نیستند . احمد بن حنبل تأویل را جایز می دانست و آیات را به تأویل می برد ؛ اما وهابی ها و سلفی های جدید ، هیچ کدام تأویل را جایز نمی دانند . این ها نه از قرآن و نه از سنت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و نه از صحابه و تابعین و نه از ائمه اهل سنت پیروی نمی کنند . ما در آینده تأویل از زبان شافعی ، ابوحنیفه و مالک خواهیم آورد .
مجری :
در مورد آیه ” وجاء ربک ” کلیپی را پخش خواهیم که یک عالم سلفی که خود را اهل دین می داند ، نسبت به یک اهل سنت که فخر رازی باشد ، چه اهانت زشتی در جلسه درس خود می کند .
تماس بینندگان
بیننده : آقای بابایی از کرمانشاه ـ اهل سنت
در مورد تجسم که بعضی ها در مورد خداوند قائل هستند ، آیا حدیث مستقلی در این باره هست ؟ اگر این حدیث باشد ، دیگر این همه شبهه به وجود نمی آید .
مجری :
قبل از این که حدیثی باشد ، آیه قرآن در این باره است . در این صورت نیازی به حدیث نیست .
بیننده :
آیه قرآن که می گوید : خداوند یک دست دارد ، گاهی هم می گوید : دو دست دارد .
مجری :
این ها همه آیات متشابه است . در این باره استاد یزدانی توضیحات مفصلی را بیان خواهند کرد .
استاد یزدانی :
ما در این باره در آینده به صورت مفصل توضیح خواهیم داد . این که خداوند جسم است به حدی مسخره بود که در بین خیلی از متکلمین این بحث ها اصلا مطرح نشده بود . این یک بحث یک صریح عقلی است . خدایی که جسم است ، باید در جایی بنشیند که در آن صورت هم به زمان و هم به مکان محدود می شود . وقتی محدود باشد ، باید نیاز داشته باشد . خدایی که نیاز دارد ، مرکب است . این مباحث از دیدگاه مسلمانان به حدی واضح است که اصلا در مورد آن بحث نکرده اند .
آیات قرآن مثل ” لیس کمثله شیء ” همه این شبهات را ثابت می کند . ما روایاتش را از طریق اهل بیت (علیهم السلام) خواهیم خواند . همان طور که شبکه های وهابی آن ها را خواندند . در زمان امام حسن عسکری (علیه السلام) این مباحث مطرح شد . امام عسکری (علیه السلام) صریح و واضح می فرمایند : خداوند جسم نیست .
جالب است که یکی از برنامه های این شبکه را روز شنبه دیدم ،حدود یک ساعت و نیم جان کند تا به این روایت پاسخ دهد ؛ اما نتوانست . در صورتی که استاد ابوالقاسمی خیلی واضح استدلال کردند . به این صورت که هر کس به صورت اطلاق بگوید خدا جسم است یا جسم نیست ،بدعت گذار است . چون هیچ کس از سلف نگفته . آقای دهقان از کتاب های شیعه با سند صحیح روایت می خواند که امامان شیعه به صورت مطلق می گویند : خدا جسم نیست . به هر معنایی که باشد . در این صورت از نظر ابن تیمیه ، ائمه ما بدعت گذار می شوند . این تفاوت واضح بین ابن تیمیه و امامان ما است .
آقای دهقان یک ساعت و نیم جان کند ، اما در آخر هم متوجه نشد که چه گفت . جواب خیلی واضح است . اصلا بحث این که خدا جسم است یا جسم نیست ، جایز نیست . اما این ها ما را در این مباحث انداخته اند و مجبوریم که پاسخ دهیم .
بحث مناظره آقای دهقان هنوز هم برقرار است . ایشان نامه ای به مراجع شیعه نوشتند . به قول استاد ما هم که مراجع این افراد را اصلا آدم حساب نمی کنند که بخواهند پاسخ دهند . اگر بنده به آل الشیخ نامه بنویسم که با من مناظره کنید ، طبیعی است که اصلا نگاه هم نکند .
ایشان به نام بنده نامه نوشته و سلام داده که السلام علی من ناصر المکارم . به نام بقیه اساتید شبکه هم نامه نوشته . ما هم گفتیم همان چیزی را که خواستید بحث می کنیم . در مورد قسم به غیر خدا مفصل بحث کردیم ؛اما هیچ بخاری از آقای دهقان بلند نشد . گفتیم شاید در بحث قسم مهارتی ندارند . روایت بسیار صریح و واضح بود که خود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به غیر خدا قسم خورده . از صحابه هم روایت خواندیم که آقایان وهابی تصحیح کرده بودند که صحابه به غیر خدا قسم خورده بودند . از این بحث گذشتند . بحث شد الرحال را که خودشان مطرح کرده بودند ، دو جلسه مفصل بیان کردیم . ما از اهل بیت (علیهم السلام) روایت صحیح آوردیم که سفر کردن برای زیارت قبور اهل بیت (علیهم السلام) اشکالی ندارد ؛ بلکه ثواب هم دارد .روایت هم صحیح و هم صریح بود . شما اگر مرد هستید ، معارض آن را پیدا کنید . در مورد امام حسین (علیه السلام ) که روایت از حد تواتر هم گذشته . اما باز هم پاسخی از این آقا دریافت نکردیم .
آقای دهقان ! اگر شما مرد بحث کردن نیستید ، چرا نامه می نویسید . وقتی بهسمت یک بچه شیعه کلوخ پرتاب کنید ، طبیعی است که به سمت شما سنگ پرتاپ می کند . ما همچنان منتظر ایشان هستیم .
بیننده : آقای امامی از اصفهان ـ شیعه
بنده مطلبی را از یکی از شبکه های وهابی شنیدم . با وجود این که می دانم اشتباه است ؛ اما ترس دارم که آن را مطرح کنم و شبهه جدیدی ایجاد شود . می گفتند : در اصول کافی آمده که قرآن 17 هزار آیه داشته . در صورتی که قرآنی که امروز در دست داریم ، 4 هزار آیه است .
اگر امکان دارد به این سؤال پاسخ دهید .
استاد یزدانی :
ما بارها در این زمینه توضیح دادیم که چنین روایتی در کتاب شریف کافی ، جلد 2 ، صفحه 635 ، حدیث 28 آمده :
علي بن الحكم ، عن هشام بن سالم ( 2 ) ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : إن القرآن الذي جاء به جبرئيل ( عليه السلام ) إلى محمد ( صلى الله عليه وآله ) سبعة عشر ألف آية ( 3 ) .تم كتاب فضل القرآن بمنه وجوده
از امام صادق (علیه السلام) نقل می کنند قرآنی که بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) نازل شد ، هفده هزار آیه بود .
کلینی ، کافی ، ج 2 ، ص 635
اما این که مقصود از آیه چیست ، اولا ، این نسخه تصحیف شده است و کلمه” عشره ” اضافه شده و در نسخه های دیگر کتاب شریف کافی که تحقیق شده هم هستند ،کلمه ” عشره ” وجود ندارد . همانطور که در کتاب وافی که شرحی بر اصول کافی است ، همین روایت را می آورد که این کلمه وجود ندارد :
7 الكافي ، 2 / 634 / 28 / 1 علي بن الحكم عن هشام بن سالم عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال « إن القرآن الذي جاء به جبرئيل عليه السّلام على محمد صلّى الله عليه وآله وسلّم سبعة آلاف آية .
در این جا کلمه سبعه آلاف ، هفت هزار آیه است .
فیض کاشانی ، ج 9 ، ص 178
این خیلی تحریف به حساب نمی آید . ما روایت صحیح از خود این ها داریم که می گوید : قرآن یک میلیون کلمه است . در حالی قرآن امروزی 300 هزار و خورده ای کلمه است . اگر بخواهیم از این ها جواب دهیم ، پاسخ زیاد است . ضمن این که حتی اگر روایت صریح و صحیح هم باشد ، صحت روایت برای پذیرش آن ، قدم اول است . برای این که یک روایت از نظر شیعه حجت باشد ، قدم های بعدی که سخت تر است را باید بگذراند . اولا روایت نباید مخالف و متعارض نداشته باشد . اگر معارض داشته باشد ،به باب تعارض و تراجیح می رود و یکی از آن ها مقدم می شود . قطعا این روایت مقدم نخواهد شد . مخالف عقل و قرآن نباشد . وقتی با نص صریح قرآن در تضاد است ، کسی به این روایت عمل نمی کند و اصلا برای شیعه حجت نیست و کسی نمی تواند از این روایت بر علیه شیعه استفاده کند .
امروز قرآن شیعه مشخص و معلوم است و قرآنی که در کشورهای شیعه چاپ می شود ، هیچ تفاوتی با قرآنی که در میان اهل سنت چاپ می شود ، ندارد . اما اگر ما بخواهیم تحریف قرآن را ثابت کنیم ، از صحیح ترین کتاب های این ها روایت می آوریم .
بیننده : آقای عرب از زرند کرمان ـ شیعه
استاد یزدانی ! بنده می خواستم مطلبی را بیان کنم که در کتاب تورات نوشته خدا شب تا به صبح با ابراهیم (علیه السلام) راه رفت . در جای دیگر هم گفته خداوند با یعقوب کشتی گرفت . یعقوب هم فن فیتیله پیچ خدا را گرفت ، می خواست خدا را بزند که خدا قسمش داد و یعقوب منصرف شد . در جای دیگر هم هست وقتی آدم از آن میوه ممنوعه خورد ، آدم پنهان شد . خدا او را پیدا نکرد . خدای خدا گفت : اگر آدم بیرون برود ، به نیک و بد معرفت پیدا می کند .
این ها خیلی شبیه حرف های وهابی ها است . این ها دین شان را از همین تورات گرفته اند .
بیننده : آقای شعبانی از قروه ـ شیعه
بنده سؤالی در مورد بیننده اول آقای بابایی داشتم . چون ایشان در برنامه دیگری قرار بود در مورد روایت انی تارک فیکم الثقلین .. تحقیق کنند . اما ایشان در این باره پاسخی ندادند .
پیشنهادی هم داشتم که در مورد مهدویت و شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) ، پی دی افی تهیه شود و در اختیار بینندگان قرار دهید .
مجری :
از شما استاد یزدانی عزیز و هم چنین شما بینندگان ارجمند تشکر می کنیم .
اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی مدد
خدا یار و نگهدارتان .
.