برنامه کلمه طیبه، قسمت دوم ، با موضوعات : مقصود از ناصبی چه کسانی هستند؟ ؛ نقد روایت : المسلمين استخلفوا اميرين صالحين ؛ آیا قرآن بطن دارد؟ ازدواج با محارم و ….
با صلوات بر محمد و آل محمد. عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بينندگان شبکه جهاني ولايت.
با برنامه کلمه طيبه در خدمت شما هستيم.
اساتيد محترم برنامه حجج اسلام ابوالقاسمي و يزداني هستند. انشاء الله بتوانيم مباحث مفيدي را جهت آشنايي بيشتر با معارف اهل بيت عليهم السلام تقديم حضورتان کنيم.
کليپ شماره 1. (از يکي از شبکه ها)
… تعبير اينکه اهل سنت ناصبي هستند.
شما داريد دروغ ميگوييد. علماي بزرگوار شما ميگويند که اهل سنت ناصبي هستند و ميتوان روي سر ناصبي ديوار را خراب کنيد. يا ميتوانيد او را غرق کنيد يا اينکه هر جوري او را توانستيد بکشيد، اين کار را بکنيد. اگر توانستيد دروغ بگوييد دروغ بگوييد . حالا متوجه شديد که چه کساني ناصبي هستند و دروغ ميگويند؟
– (يکي از بينندگان): آقاي هاشمي اگر اجازه بفرماييد من يک جمله بگم و خداحافظي کنم.
– – خير اجازه نميدهم. ما انسانهاي صادق ميخواهيم. و شما آقاي زارعي عادتشان به دروغ است.
البته جزء اعتقادشان است. ديشب هم خوانديم. اگر دروغ نگويد گناه کرده. اگر لعنت نکند گناه کرده و شما جناب آقاي زارعي شما بايد دروغ بگويد در غير اين صورت بايد از اين مذهب خارج شويد.
مجري: کارشناس برنامه ادعا کرد که علماي شيعه ، اهل سنت را از نواصب ميدانند.
استاد: به يک دروغگويي گفتند تا حالا در عمرت راست گفتي؟
گفت: اگر بگويم بله. ميشود يک دروغ ديگر.
اين کارشناس شبکه وهابي ، شخص شيعه را به دروغگويي متهم ميکند و ميگويد علماي شيعه ، اهل سنت را از نواصب ميدانند و اشاره ميکند به کتاب الصوارم المحرقه شهيد نور الله تستري، ( لطفاً صفحه مانيتور بنده را به نمايش دهيد)
همانطور که ايشان گفتند: ” و لهذا يعبرون عن جمهور اهل السنه بالناصبه” .
اين کارشناس وهابي اگر ميخواست حق روشن شود، دو خط بالاتر را هم اشاره ميکرد.
8 دليل آورده که اهل سنت مسلمان هستند و برادران ما.
دليل هشتم آن ” و اما ثامن: فلأن جمهور الشيعه لا يکفر اهل السنة في تفضيلهم لابي بکر”
جمهور شيعه يعني غير از شاذ و نادر کسي اين نظر را ندارد. اهل سنت را به خاطر تفضيل ابوبکر تکفير نميکنند. افرادي بسيار نادر که به عدد انگشتان دست نميرسند. آنها هم ادعا کردند که خلافت علي عليه السلام ضروري و بديهي است و اگر کسي گفت من شبهه دارم و انکار کرد ، دروغ ميگويد.
اما ميگوييم نه! خيلي از اهل سنت نميدانند.
يعني کساني هم که به عدد انگشتان دست نميرسند، مدرکشان يک سري مدارک باطلي است. يا ميگويند خلافت امير المؤمنين براي همه اهل سنت ضروري و بديهي است، که خيليها نميدانند. يا اينکه ميگويند بسياري از اهل سنت دشمن اهل بيت هستند که اين واقعيت ندارد، خيلي از اهل سنت محب اهل بيت عليهم السلام هستند.
بعد ميفرمايد: و آن گروه نادر که اهل سنت را دشمن حضرت علي ميدانند، از اهل سنت تعبير به ناصبي ميکنند. و اين گروه به تعداد انگشتان اهل دست هم نيستند. آيا واقعاً اين حرف با آن ادعا يکي است؟
آيا اين مثل کلام علماي اهل سنت و وهابي است که سه بار تکرار کرد، شيعه بايد کشته شود بايد کشته شود، بايد کشته شود؟
چند مورد دليل آوردند که شيعه ميگويد اهل سنت ناصبي است. حالا يکي يک حرفي زده و دلايلش هم باطل است، اما همه علماي شيعه ميگويند اينگونه نيست. ايشان همان يک مطلب باطل را ميگيرد و بزرگنمايي ميکند و متهم ميکند شيعه را به دروغگويي و بي ادبانه اجازه نميدهد که بيننده حرفش را تمام کند. آنوقت ادعا ميکند که شبکه ما شبکه برادري است و هر کس ميخواهد زنگ بزند.
اما ما که زنگ ميزنيم، شماره قم مي افتد، اصلاً جواب نميدهند.
کليپ بعدي:
علي هم ابوبکر را بر خود برتر ميداند.
در خود نهج البلاغه که ميفرمايد: ما ميدانيم که ابوبکر چه فضيلتي دارد و … آدرسش يادم نيست.
” و انا لنعلم احق الناس بنا” …
استاد ابوالقاسمي: اين عبارتي که اشاره فرمودند هم کارشناس و هم مجري فرمودند در نهج البلاغه است. در صورتي که تصويري که نشان دادند پاورقي کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد بود که يک شرح شيعي نيست.
چقدر اين کارشناس راستگوست؟!
مثل اينکه ما بگوييم در صحيح بخاري آمده ولي شرح صحيح بخاري را نمايش بدهيم.
کليپ بعدي:
قال الله عزوجل: ” ثم ان المسلمين استخلفوا اميرين صالحين ”
اين فرمايش علي عليه السلام يعني حضرت علي به شورا اعتراف دارد و با لفظ اميرين صالحين خلفا را تمجيد کردند. در حالي که آقايان ميگويند : ” صنمي قريش” که موجب لعن است.
در ادامه ميفرمايد: اين اميرين صالحين ” اعملا بکتاب الله” . اين تعريف و اين تمجيد و اين مدال از حضرت علي عليه السلام به گردن اين دو خليفه است.
البته آنقدر بر ضد خلفاء فضاي اختناقي بود که حضرت خواستند که اين جو را بشکنند و اين فرمايشات بعد از رحلت ايشان بود و نه در زمان حيات ايشان.
و اين فرمايشات از زبان علي عليه السلام بود که فردي کاملاً مخلص بود.
ميفرمايد: ” عملا بکتاب الله و احسنا با السنة” به عبارتي اين دو نفر سوء پيشينه اي نداشتند.
” و لم يعدوا السنة” از سنت رسول الله صلي الله و عليه و آله و سلم تجاوز نکردند.
” ثم توفاهم الله عزوجل فرضي الله عنهما” بعد از اينکه اين عمل را انجام دادند خداوند آندو را ميراند، پس رضاي خدا بر ابوبکر و عمر باد.
اين علي است که ميگويد. اين از عايشه نيست، از عثمان نيست و از ابوهريره نيست که بگوييد حديث ميفروخت و تجارت ميکرد.
مجري: دوست دارم اين روايات را با بينندگان بخوانم.
کارشناس برنامه: شما کتاب شوشتري صفحه 336 را بياوريدو.
مجري: از نهج البلاغه نقل نفرموديد؟ من داشتم نهج البلاغه را سرچ ميکردم
استاد : نه …
استاد ابوالقاسمي: ديديد که اول کارشناس ميگويد از نهج البلاغه، اما مجري هرچه ميگردد پيدا نميکند.
کارشناس اول ميگويد نهج البلاغه بعد ميگويد الغارات …
تازه آن متني هم که آوردند با اين متن يکي نبود. و عبارت تاريخ طبري را ميخواند
اولش گفتند: ” ان المسلمين استخلفوا” ببينيد تنها نتيجه اي که مي آيد تاريخ طبري و البداية و النهاية است.
” ثم … اميرين صالحين …” دقيقاً همين عبارت تاريخ طبري و البداية و النهاية را ميخواند.
اما وقتي به روايات شيعه ميرسد، نه ” اميرين صالحين” وجود دارد و نه ” رضي الله عنهما” .
ايشان از کتاب الغارات که سند ندارد حديث نقل کرد. و همچنين به يک کتاب شيعه که به الغارات استناد کرده اشاره کرد که خودش اشتباه است.
نه تنها کتاب معتبر نيست، بلکه خود اين حديث هم اشکال سندي دارد.
ابن ابي الحديد ميگويد من يک کتاب قديمي داشتم که سند اين روايت در آن آمده که در سلسله آن دو نفر مهمل وجود دارند، آن دو نفر هم از کلبي نقل کردند . که البته بر ضد اهل سنت ميشود، چرا که در اين کتاب روايت آورده که ” عثمان احدث احداثاً ” نوآوريهايي انجام داد که منجر شد امت بر او غضب کنند.
و جالب است مجري ميگويد کتاب تاريخ طبري، که مال خود شماست (يعني يک کتاب شيعي است). طبري که در هفته قبل عرض کردم مي آورد” شيعه يُقتَل يُقتل” اين آدم ميشود شيعه؟
ما قضاوت را به بينندگان واگذار ميکنيم.
کليپ بعدي:
مجري: شما به ظاهر آيات نگاه نکنيد در باطن اين آيات معاني اي نهفته است که شايد ما نفهميم.
کارشناس: ببينيد اگر بنا شد قرآن با معاني اي که ما نتوانيم با چشم ببينيم و نفهميم، نزول قرآن ميشود عبث. اگر اينگونه بود لزومي نبود که قرآن نازل شود. … ” الم ذلک الکتاب لا ريب فيه هدي للمتقين” ” …. لتبين للناس ما نزل … ”
مجري: دوستان ادعا ميکنند که قرآن بطن دارد، و هر بطن هفتاد بطن دارد و هيچ کس نميتواند قرآن را بفهمد و فقط ائمه قرآن را ميفهمند و …
خلاصه کليپ: شيعه اعتقاد دارد که قرآن بطن دارد و هر بطن، بطن دارد، و کسي توانايي فهم قرآن را ندارد و فقط ائمه عليهم السلام توانايي فهم قرآن را دارند. لذا ظاهر قرآن هيچ اثري براي ما ندارد(البته طبق نظر شيعه)
استاد يزداني: اينکه قرآن بطن دارد و نياز به تأويل دارد و نياز به تبيين و تفسير دارد شيعه و سني اتفاق نظر دارند ( بر اينکه قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن)
در کتب اهل سنت روايات صحيح السندي وجود دارد که قرآن بطن دارد، هر آيه بطن دارد و حتي هر کلمه قرآن بطن دارد که انشاء الله بررسي سندي هم خواهيم کرد.
خود همين آقا قرآن را خواند تا پيامبر براي مردم تبيين کند اما از طرفي ميگويد همه مردم قرآن را ميفهمند. خب اگر اينگونه بود چرا پيامبر براي مردم تبيين کند؟ قرآن که به زبان عربي نازل شد در اين صورت چه نيازي به تبيين و تفسير دارد؟
بعد خود همين آقا از اول قرآن آياتي خواندند، از ايشان بپرسيم اگر قرآن نياز به تبيين ندارد، ” الم” يعني چه؟ لطفاً براي ما تبيين بفرماييد. يس را تفسير کنيد و … .
شما که ميگوييد قرآن براي همه مردم قابل فهم است.
ما انشاء الله ثابت خواهيم کرد که قرآن هم ظاهر دارد و هم باطن (لطفاً مانيتور بنده را نمايش دهيد) با سند صحيح از کتب اهل سنت
ـ مجمع الزوائد آقاي هيثمي، ج 7 ص 316
عن عبد الله بن مسعود: “ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال: انزل قرآن علي سبعة احرف لکل آية منها ظهر و بطن”.
قرآن به هفت حرف (تفاسير مختلف است) نازل شده که هر آيه از قرآن هم ظاهري دارد و هم باطني.
ـ رواه البزار و ابويعلي في الکبير : لکل منها ظهر و بطن … و طبراني في الاوسط …
که هر حرفي از قرآن داراي ظاهر و باطني است.
يعني اين روايت حداقل دو سند صحيح دارد.
چرا اينها را از کتابهاي خودشان نميخوانند؟
و روايت بعدي
ـ آقاي علامه محمد عبد الرئوف المناوي در جلد 3 ص 46 از کتاب فيض القدير شرح الجامع الصغير: “هيچ حرفي از قرآن نيست مگر اينکه ظاهري دارد و باطن … اما علي بن ابيطالب هم علم ظاهر را دارد و هم علم باطن را”.
و اخبار در باب اصلاً قابل شمارش نيست.
يعني علامه مناوي ميگويد: ” لا تکاد احصاها” روايات در اين باب آنقدر زياد است که قابل شمارش نيست.
ـ آقاي ناصر الدين الباني در ح 2487، سلسلة احاديث الصحيحة. اينکه شيعه ميگويد قرآن تأويل باطني دارد.
رواياتي صحيح السندي وجود دارد که پيامبر فرمود: در ميان شما کسي است که بر تأويل قرآن ميجنگد همانطوري که من بر تنزيل قرآن ميجنگم.
… ما گردنمان را بالا کرديم تا ببينيم که منظور پيامبر کيست. … پيامبر فرمود: آن کسي است که کفشهاي مرا پينه ميزند. يعني علي عليه السلام نه …
ـ آقاي ناصر الدين الباني در ح 2589، رسول خدا دعا ميکند که خداوند متعال به ابن عباس علم تأويل قرآن عنايت بفرمايد. ” اللهم فقهه في الدين و علمه التأويل …” .
و اين روايت بدون شک صحيح است . چرا که بعضيها گفتند بر شرط بخاري و مسلم است و برخي گفتند که فقط شرط مسلم را دارد.
(رواياتي وجود دارد که ابن عباس تأويل قرآن را از علي عليه السلام آموخت).
ـ جامع الاحکام قرطبي،
مقايسه اي است بين ابوبکر و ابن عباس و علي عليه السلام.
” سئل ابوبکر الصديق عن الحرف من القرآن … ( و فاکهة و أبا)
بعد ابوبکر گفت: کدام آسمان بر روي من سايه بيندازد و کدام زمين مرا نگه دارد. چه کنم و کجا بروم که حرفي بزنم که منظور خداوند چيز ديگري باشد. (شما که ادعا ميکنيد که همه مردم قرآن را ميفهمند !!!)
و بعد ادامه ميدهد ” اما صدر المفسرين … ” اما سردسته همه مفسران علي بن ابيطالب هست و بعد از علي بن ابيطالب مفسر قرآن عبد الله بن عباس بود … ابن عباس هم گفت: من هر چيزي را در تفسير قرآن بلد هستم از علي بن ابيطالب عليه السلام ياد گرفتم.
و ادامه ميدهد… ” عن عامربن واصله …”
علي عليه السلام را ديدم که در خطبه اي ميفرمايد (سوگند ياد ميکند): ” سلوني، فو الله لا تسئلوني عن شيء الي يوم القيامة الا حدثتکم به”
از من سؤال کنيد. به خدا قسم از هر چيزي تا روز قيامت سؤال کنيد براي شما از آن خواهم گفت. … از من بپرسيد که آيات در شب نازل شد يا روز؟ در دريا يا در بيابان … .
روايت ثابت ميکند که علي عليه السلام عالم به تمام علوم تا روز قيامت هست. اين روايتي است که در کتب اهل سنت هست و اسنادش هم مورد اعتماد است.
مجري: خود قرآن هم ميفرمايد: ” و ما تأويله الا الله و الراسخون في العلم”
زحمات اساتيد قابل تقدير هست که ساعتها براي پاسخها وقت ميگذارند.
کليپ شماره 7: شيعيان ميگويند با محارم ميشود ازدواج کرد.
اگر شخصي با کسي ازدواج کرد و بعد فهميد که از محارم اوست احکامي بر آن مترتب هست. شيعه براي اين مطلب احکامي را مطرح کرده و البته قسمتهايي که برايشان خوب است را ميگيرند.
پاسخ استاد ابوالقاسمي: هر کس يک کار خلافي را انجام دهد و بعد بيايد ديگران را متهم کند ، گناهش چند برابر است . ما که ثابت کرديم تحريف کار چه کساني است. در همين چند کليپ مشخص شد.
در جلسه قبل از ما سؤال شد که آيا ابوحنيفه چنين فتوايي داده که آيا ميشود کسي با محارم خود ازدواج کند ولي حد بر او جاري نشود؟ ما پاسخ داديم که بله. مجري وهابي ميگويد آقاي ابوحنيفه گفته اگر جاهل باشد و ازدواج بکند ، چنين شخصي بچه به او ملحق ميشود و اين تحريف شيعه است.
در کتاب ” المحلي ابن حزم” ، ج آخر، ص 253، باب ورد في حد من تزوج امراة ابيه، اداره الطباعة المنيرية (خيلي از ظاهري مذهبها، ميگويند ما ابن حزم را خيلي قبول داريم)، آمده است: ” وقد اختلف الناس في هذا”گروهي از مردم اختلاف کردند، ” و قالت طائفة : من تزوج امه او ابنته او حريمته او زنا بکل واحدة منهن سواء، و ازدواج کلا ازدواج” هر کس با مادرش يا دخترش يا يکي از محارمش ازدواج بکند يا زنا بکند يکي است، و عقدي هم که خواندند باطل است، ” و عليه حد الزنا کاملاً ” .
آيا واقعاً اگر زني نداند و ازدواج بکند و بعد بفهمد آيا بايد بر او حد زنا جاري کنند؟
اين نظر برخي از شاگردان ابوحنيفه است.
اما مالک نظر ديگري دارد. يک بار عقد نکاح است، يک بار ملک يمين است. يعني يک بار خواهرش آزاد است و با او عقد ازدواج ميخواند، يک بار اسير است، او را ميخرد و با او ازدواج ميکند، ( يک يک مشخص ميکند که خواهر ،مادر، خاله، عمه، مادر رضاعي، خواهر رضاعي، و …) و صريحتاً در کتاب آورده که “در حالي که صراحتاً علم به قرابت و حرمت آنها نداشته باشد” فرزند به او ملحق شده و حد هم ندارد، فقط بايد تعزير بشود. بعد در پايين تر متن از قول ابوحنيفه ميگويد: ” اگر عقد بخواند يا به کنيزي بگيرد محارمش را، ( و باز محارم را مشخص کرده) و ميداند که محارمش است و عالم است به حرمت اين کاريست، هم فرزند به او ملحق ميشود، و هم اينکه بايد مهريه را نيز بپردازد. و فقط تعزير ميزنند.
و در ادامه ميگويد: ” زنا با نکاح فرق ميکند” اگرچه ميداند که مادرش هست، اگر چه ميداند محرمش هست، چون عقد خوانده زنا نيست. اين فتاوي را علماي شما صريح گفتند.
شبيه همين مطلب را ما در سايت آورديم که آقاي ابوحنيفه گفته است که : ” سجده بر نجاسات جايز است” ، علماي شيعه اين را نقل کردند و يک دعوايي در سايت درست شد که گفتند: علماي شيعه دروغ ميگويند. ما گشتيم و اين فتوا را پيدا کرديم و ديديم که بله! چنين فتوايي وجود دارد و در سايتمان آورديم. سايت وهابيت ايران در مقام پاسخ توجيهي آورد که آقاي ابوحنيفه نظرش براي زماني است که شخص مضطر باشد. پاسخش اين است که خب اگر شخص مضطر باشد حتي اگر در حوض خون هم باشد ميتواند نماز بخواند.
در واقع اين شيوه آنهاست که شيعه را متهم به دروغ ميکنند، در حالي که هر چه شيعه نقل کرده عيناً مطالب خود آنهاست.
مجري: خيلي متشکر از استاد ابوالقاسمي
کليپ بعدي: در مورد فدک است . زماني که حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آمد خدمت حضرت ابوبکر و فدک را که ترکه رسول خدا بود مطالبه کرد، حضرت ابوبکر با آن حديث معروف ” نحن معاشر الانبياء لا نورث ما ترکنا صدقه” به کار خاتمه داد.
و اين احاديثي که شيعه دارد، که حضرت فاطمه ( سلام الله عليها) با ابوبکر حرف نزد، جعلي است.
پاسخ استاد يزداني:
خشم زهرا سلام الله عليها ، معلوم نبودن قبر حضرت ، شرکت نکردن خلفا در تشييع جنازه حضرت، هزينه اي بسيار سنگيني براي عقايد اهل سنت دارد که خشم حضرت زهرا سلام الله عليها ثابت ميشود. حضرت زهرايي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در حقش فرمود: ” ان الله يغضب لغضبک و يرضي لرضاک” و در روايتي ديگر فرمود: ” فاطمة بضعة مني، فمن اغضبها اغضبني ” که با اسناد غير قابل خدشه در کتب معتبر اهل سنت وجود دارد (صحيح بخاري، محمدبن اسماعيل بخاري، ج 3 ص 1361 ) وقتي اين مطلب باشد و ثابت هم بشود که حضرت زهرا تا پايان عمر با خلفا صحبت نکرد، باز هم اينها ميخواهند که بر مطلب خدشه بکنند، چرا که اساس اعتقاد اينها زير سؤال نرود. و اين مطلب صحيح نيست و دروغ است. من اين آقا را ارجاع ميدهم به کتاب صحيح بخاري، البته اينها صحيح بخاري را ميخوانند ولي بايد يک جوري اين مطالب راتوجيه کنند چرا که در غير اينصورت بايد دست از مذهب خود بردارند.
صحيح بخاري، کتاب فضل الخمس: روايت 3092 و 3093 حضرت زهرا ميراث خود را از ابوبکر طلب کرد و ابوبکر هم در جواب آن حديث ” نحن معاشر الانبياء لا نورث ” را گفت.
بعد در ادامه متن مي آورد: ” فغضبت فاطمة بنت رسول الله فهجر ابوبکر و …” حضرت زهرا بر ابوبکر خشمگين بود ، با او سخن نگفت تا اينکه از دنيا رحلت فرمود.
آنهايي که ميگويند دروغ است، پس بايد بگويند صحيح بخاري دروغ است
روايت ديگري نيز داريم. صحيح بخاري ح 4241، صفحه 803 از اين کتاب.
باز همان روايت هست . حضرت زهرا با ابوبکر قهر بود و با او تکلم نکرد تا اينکه از دنيا رفت.
(البته از صحيح بخاري روايات ديگري نيز وجود دارد)
روايت ديگر: از کتاب صحيح مسلم، دارالفکر بيروت لبنان، ص 887
باز همان روايت صحيح بخاري در اين کتاب هم هست.
اين آقايان هر هفته ميگويند دروغ است. اگر دروغ است، چرا بخاري و مسلم نقل کردند؟
مجري: با تشکر
کليپ شماره 9: ” ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا” اين يک مصداقيت بود براي صحابه و همه اهل راستي و درستي بودند و دروغ يک مسئله زشتي براي صحابه بود. در روايت آمده که انسان مؤمن ممکن است دزدي کند، ظلم کند و … اما دروغ نميگويد.
پاسخ استاد ابوالقاسمي: اولاً ما به اين کارشناس محترم عرض ميکنيم، که شما که ميفرماييد اين روايت صحيح السند هست، چرا خودتان دروغ ميگوييد؟
حالا ادعا ميکنيد که صحابه هم زشتي گناه را ميدانستند و اين کار را نميکردند، لطفاً تفسير آيه 6 از سوره حجرات را بفرماييد. ” يا ايها الذين آمنوا ان جائکم فاسق بنبأ فتبينوا” اين آيه کي و کجا نازل شده است؟ اجماعي است که در مورد وليد بن عقبه صحابي است (همان کسي است که بعد از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم شراب خورد و … )
دومين نکته: آيه خيلي واضح تر است آيه 11 سوره نور، در قرآن ميفرمايد: ” إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْلَا تَحْسَبُوهُ شَرّاً لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ (11) “. افک يعني چه؟ يعني دروغ و تهمت. سوره نور آيه 11. کساني که به همسر پيامبر تهمت فاحشه بودن زدند صحابه بودند. در صحيح بخاري روايت شماره 4141 ، ضمن يک روايت طولاني آورده است که چه کساني بودند که به همسر پيامبر تهمت فحشاء زدند.
تقاضا ميکنيم آقايان وهابي صحيح بخاري را باز کنند و براي برادران اهل سنت بخوانند.
آقاي کارشناس گفته صحابه به هيچ وجه دروغ نميگويند. بعضي از صحابه هم به همسر پيامبر تهمت فحشاء زدند. چگونه خواهد بود؟؟
شما آقايان وهابي براي اينکه مبناي غلط خود را درست کنيد يک قاعده جعلي ساختيد ، اگر شما ميگوييد صحابه دروغ نميگويند يعني چه؟ يعني اينکه العياذ بالله همسران پيامبر مرتکب فحشاء شدند.
اما شما به دروغ ميگوييد شيعيان همسر پيامبر را به فحشاء نسبت ميدهند. در حالي که شيعه چنين کاري نميکند.
علماي شيعه نيز تصريح کردند که همسران تمامي پيامبران از فحشاء مبرا هستند. اما جناب آقاي الباني گفته است که شايد چنين کاري از همسران پيامبران نيز سر بزند.
به سراغ آيه ديگري ميرويم. سوره نور آيه 6 تا 9، بحث لعان. ” وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ (6) وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَيَدْرَأُ (7) عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (8) وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ (9)” .
شخصي وارد خانه شد و ديد که همسرش با يک مرد غريبه مرتکب فحشاء شده است، به خدمت رسول خدا شرفياب شد و عرض شکايت کرد و گفت که حاضر به زندگي با اين زن نيستم و اگر بخواهم طلاق بدهم بايد مهرش را بپردازم. پيامبر فرمود در اينجا لعان مطرح است، به اين معني که مرد چهار بار شهادت ميدهد و قسم ياد ميکند که زن من مرتکب فحشاء شده است. (در اينجا همسرش بايد بر او حد جاري شود مگر اينکه آن زن نيزچهار بار قسم بخورد و بار پنجم بگويد که لعنت خدا بر من اگر شوهرم راست گفته باشد)
در زمان پيامبر لعان صورت گرفته. يا بايد بگوييد آن مرد راست گفته يا دروغ، آن زن هم سوگند خورد که من مرتکب فحشاء نشده ام. اگر مرتکب فحشاء نشده باشد مرد دروغ گفته و اگر شده باشد زن دروغ گفته. اين مطلب در صحيح بخاري شماره 4747 اين عبارت آمده است. ” خداوند متعال ميداند که يکي از شما دو نفر سر اين بحث دروغ ميگويد”. اين فرمايش رسول خداست.
آقاي کارشناس! يک سر به صحيح بخاري بزن بعد بيا اين حرف را بزن!
يا اينکه شما صحابه را عادل ميدانيد. آقاي بخاري و مسلم و ساير علماي اهل سنت مبناي رجاليشان اين است که اگر سند تا به صحابه رسيد ديگر تمام است، چرا که همه صحابه عادل و راستگو هستند. ( ما از قرآن ثابت کرديم که صحابه هم دروغ ميگويند). پس مبناي رجالي آقاي مسلم و بخاري و ساير علماي اهل سنت که بر پايه عدالت صحابه است با اين مطلب از درجه اعتبار ساقط ميشود. چون شما طبق قاعده عدالت و راستگو بودن صحابه اين مبنا را چيديد.
کليپ 10: معاويه ميدانست که بغض علي حرام است. اما شيعيان ميگويند معاويه به سعد بن ابي وقاص دستور داد برو بالاي منبر و لعن علي کن. اين مطلب درست نيست. معاويه هيچگاه علي را دشنام نداد و علي نيز هيچگاه معاويه را دشنام نداد.
پاسخ استاد يزداني: در صحيح بخاري کتاب الايمان باب 26، تمام اهل سنت اين روايت را نقل کردند که : “هر کس به مسلماني فحش بدهد فاسق است و هر کس با مسلماني بجنگد کافر است”.
در کتب اهل سنت هست که معاويه هر دو کار را انجام داده است. معاويه به امير المؤمنين عليه السلام هم دشنام داده و هم جنگ کرده. اگر اين مطلب ثابت شود که معاويه در جنگ صفين 70000 مسلمان را به کشتن داده است. در سوره نساء آيه 93 آمده است که : ” وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً (93)”
هر کس مؤمني را به عمد، به قتل برساند براي هميشه در جهنم خواهد بود.
اثبات اين مطلب که معاويه بغض علي عليه السلام را داشته و به او فحش داشته و با او جنگيده ، تمام مبناي اعتقادي اهل سنت را زير سؤال ميبرد، چرا که اساس مذهب ايشان بر عدالت صحابه استوار است.
ببينيد دوستان در صحيح مسلم شماره 2404و 6114: ” عن عامر بن سعد بن ابي وقاص: قال امر معاوية بن ابي سفيان سعداً قال ما منعک ان تسب ابا تراب” معاوية بن ابي سفيان به سعد دستور داد و گفت : چه چيزي مانع شده که تو به ابوتراب سب نميکني؟
اين روايت ثابت ميکند که معاويه به سعد دستور داد تا به علي بن ابيطالب فحش بدهد. که سعد در جواب سه خصال از علي عليه السلام را بر شمرد و گفت به اين خاطر علي را سب نميکنم
در سنن ابن ماجه قزويني ج 1 ص 45 ح 121، نيز همين روايت را نقل کرده است.
در کتاب صحيح سنن ابن ماجه ( تأليف ناصر الدين الباني) شماره 98120 نيز همين روايت را آورده است (با توضيحات بيشتر).
البته ممکن است کسي بگويد از اين روايات دستور دادن به سب علي فهميده نميشود.
پاسخ: ده ها نفر از علماي اهل سنت توضيح دادند، آقاي ابن تيميه حراني در منهاج السنه” اين روايت را شرح داده ” اما حديث سعد که معاويه دستور داد به سعد که به علي فحش بدهد ، اما او امتناع کرد… اين روايت صحيح است که مسلم آن را در صحيحش روايت کرده است”.
مأمورٌ به را در اين جا خوب مشخص کرده است.
معاويه نه تنها خودش فحش داد، بلکه به سعد نيز دستور داد تا به امير المؤمنين فحش بدهد.
همچنين شيخ موسي شاهين لاشي (از علماي معاصر مورد اعتماد وهابيت)، از ابن تيمه بهتر شرح داده. ” امر معاوية بن ابي سفيان سعداً … ” آقاي مسلم يا هر کس ديگر “مأمورٌ به” را حذف کرده است تا مردم به معاويه بدبين نشوند، اما معاويه به فحش دادن به علي دستور داد. (فتح المنعم شرح صحيح مسلم ج 9 ص 332، دار الشروح قاهرة).
اين روايت ثابت ميکند که معاويه هم خودش فحش داد و هم دستور داد به علي عليه السلام فحش بدهند.
کليپ شماره 11: اما اينکه چرا معاويه با علي دشمني کرده؟
مسئله جنگيدن و مخالفت معني دشمني در بر ندارد. دشمن کسي است که بغض شما را به دل دارد و به خاطر ايمان شما با شما دشمن است و نابودي و زوال شما را خواستار است. حالا شما دل معاويه را کاويده ايد که بغض علي را فهميده شود؟
پاسخ استاد يزداني: معاويه حدود 70000 نفر از مسلمانان را به کشتن ميدهد. آيا جنگ مصداق اتم و کامل دشمني نيست؟ آيا معاويه از روي محبت 70000 نفر را به کشتن داده است؟ اين هم شيعاني که شما وهابيها ميکشيد به خاطر محبت به شيعيان است؟ اينها که اين همه دم از عقل ميزنند، در اينجا عقلشان کجا رفته است؟
اگر علي و معاويه با هم روبرو ميشدند آيا همديگر را در آغوش ميگرفتند؟
در کليپ بعدي خود اين کارشناس تصريح دارد که عده اي با علي دشمن بودند.
کليپ 12: متأسفانه در زمان حکومت حضرت علي، خوارج و ديگران مانع اين بزرگوار شدند تا جايي ، سرزميني، قسمتي از جهان را فتح کند، برعکس خلفاي گذشته و … .
پاسخ استاد يزداني: جنگ علي عليه السلام با خوارج مگر چقدر به طول انجاميد؟ قضيه خوارج دو ماهه جمع شد. اما قبلش چطور؟ کدام دشمن بوده که نگذاشته علي عليه السلام فتوحات داشته باشد؟
آيا کسي غير معاويه، غير طلحه و زبير و عايشه بودند ؟
کليپ 13: آيه رجع و ارضاع کبير از قرآن نسخ شده است.
پاسخ استاد ابوالقاسمي: اين آيه که ” الشيخ و الشيخة اذا زنيا فرجموهما البته” اين آيه ايست که خليفه دوم ادعا کرده که اين آيه در قرآن بوده ولي الآن نيست. ما ببينيم اين آيه طبق روايات اهل سنت چگونه نسخ شده است؟ صحيح سنن ابن ماجه ، تأليف آقاي ابن ماجه قزويني، ج 2 چاپ مکتبة المعارف رياض، باب رضاع الکبير (روايتي است که هم مربوط به رضاع کبير است و هم آيه رجم، روايت شماره 1593 يا 1975) ” عن عائشه قالت: لقد نزلت آية رجم و رضاعة الکبيرة عشراً و لقد کانت في صحيفة تحت سريري ” خب چگونه نسخ شده؟ ميگويد بعد از رحلت پيامبر، وقتي مشغول کفن و دفن پيامبر بوديم يک گوسفندي وارد شد و آن را خورد. (اين روايت را آقاي الباني حسن دانسته).
سؤال: نسخ بايد زمان حيات پيامبر اتفاق بيفتد يا بعد از آن؟
شما ميگوييد اين آيه بعد از پيامبر توسط يک گوسفند نسخ شده است، نه توسط خداوند يا رسولش.
حالا شما فرض کنيد يک شيعه بگويد يک انسان بعد پيامبر آن را نسخ کرده است. واويلا خواهد بود.
دوم: نسخ تلاوت چه معنايي دارد؟ يا بايد بگوييد حرمت تلاوت هست، يعني آيه هست ولي کسي نبايد بخواند. مردم متن آيه را ميدانند ولي حرام است بخوانند.
يا اينکه از ذهن رفته و فراموش شده . اين دو معنا براي نسخ است.
اين از کدام مورد است؟
يا بايد بگويد حرمت تلاوت هست اما عايشه و خليفه دوم خواندند. اگر بگوييد فراموش شده است که اين هم نيست. اين يعني اينکه اهل سنت قائل به تحريف قرآن هستند نه شيعيان (طبق اظهارات اين کارشناس)
کليپ 13: در بعضي وقتها آيات از رسول خدا صلي الله عليه و سلم محمد مصطفي، خاتم النبيين گله دارد، اگر بنا بود پيامبر کتمان کند، طبق فرمايش ام المؤمنين عايشه ميبايست سوره ” عبس و تولي ” را حذف ميکرد و هيچ کس هم متوجه نميشد. چرا که آيات اول بر پيامبر نازل ميشد و ايشان ميتوانست آن را کتمان کند تا کسي متوجه نشود. اما اين کار را نکرد. اين آيه در مورد پيامبر نازل شده که از ابن ام مکتوم روي که يک پيرمرد کوري بود روي گرداند.
پيامبر نيز هر موقع ابن مکتوم را ميديد ميفرمود: ” خوش آمد کسي که خداوند متعال در باره او از من گله کرد”.
مجري: اشاره دارد به توهين اين کارشناس وهابي به ساحت مقدس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
پاسخ استاد يزداني: ” عَبَسَ وَتَوَلَّى (1) أَن جَاءهُ الْأَعْمَى (2) وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (3) أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى (4) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى (5) فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى … “.
ميگويند درباره پيامبر نازل شده که يک پيرمرد نابينايي به نام ابن ام مکتوم به محضر رسول خدا شرفياب شد، ايشان روي مبارک را در هم کشيد و از او روي گرداند و او را از خود طرد کرد که بعد اين آيات نازل شد و در روايات آوردند که پيامبر هر موقع ام مکتوم را ميديد ميفرمود: ” مرحباً بمن عاتبني فيه ربي”.
علماي اهل سنت تصريح کردند که مخاطب اين آيه رسولخدا نيست بلکه عثمان است ، عثمان بود که به خاطر اينکه سرمايه دار بود دوست نداشت با فقرا بنشيد. اگر مخاطب رسول خدا بود ميبايست با ضمير مخاطب ميفرمود:” عَبَستَ وَتَوَلَّيتَ” ، نه با ضمير غائب.
آقاي زهکشي از علماي بزرگ اهل سنت در کتاب البرهان نيز همين مطلب را ميگويد. “بعضيها ميگويند آن شخصي که از ابن ام مکتوم روي گرداند، امية بن خلف بود. آيا نديدي که خداوند نگفته ” عبستَ” “.
قاضي عياض نيز همين حرف را ميزند.
ما معتقديم که اين حرفها با اخلاق پيامبر و با ” انک لعلي خلق عظيم ” تناسب ندارد.
جناب آقاي فخر رازي هم کتابي دارد به نام ” عصمة الانبياء” که پيامبر اين رفتار را با کافر و منافق نداشته، چه برسد به يک مسلمان فقير نابينا.
مجري: تماس تلفني داريم
بيننده: در مورد متعه با زن شوهر دار؟ و پول خيانتي که يکي از همسران پيامبر جمع کرد.
پاسخ استاد يزداني: اينکه کارشناسان وهابي رواياتي را ميخوانند که از ديدگاه شيعه متعه با زن شوهر دار جايز است . در کجا اين مطلب آمده که شيعه متعه با زن شوهر دار را جايز ميداند؟ اين حرف را از کجا آوردند.
در روايت داريم اگر کسي با يک زني ازدواج موقت کرد و بعد فهميد که زن شوهر دارد، اشکالي بر مرد نيست، چرا که زن دروغ گفته است.
اينها جرأت ندارند که سند اين روايات را بيان کنند.
ما روايت بخاري و مسلم را استناد کنيم چيزي براي شما نميماند، اگر بخواهيم به روايات ضعيف استناد کنيم که ديگر هيچي!
اما نکته ديگر اينکه در بحث ازدواج ما به زن اعتماد ميکنيم. ميگوييم اگر زن گفت اينجوري هست قبول ميکنيم. به چيزهايي که به زن مربوط هست، اعتماد ميکنيم.
برعکس خليفه دوم. ابن حجر عسقلاني سه روايت را مي آورد که در سه مورد مختلف، خليفه دوم وقتي ميخواست با يکي از کنيزها يا زنان خود نزديکي کند ، آنها ميگفتند که ما عادت ماهيانه هستيم، و اين کار را نکن. عمر کار را انجام داد و بعد فهميد که زن راست ميگويد. آقاي ابن حجر ميگويد اين حديث حسن هست.(المطالب العاليه بزوائد المثان الثمانيه، ج 2 ص 536، دار الغيث السعوديه، 1419).
پس ما شيعيان بناي ما اين است که در مسائلي که مربوط به زنان ميشود اعتماد ميکنيم.
پاسخ استاد ابو القاسمي : در مورد خيانت. در صحيح مسلم باب لو لا حوا لم تخن انثي زوجها الدهر” اگر حوا نبود هيچ زني به شوهرش خيانت نميکرد.
روايت چيست؟ روايت شماره 1470، چندين سند نقل ميکند که اگر حوا نبود هيچ زني به شوهرش خيانت نميکرد. خب خيانت حوا چه بوده؟ آيا غير آدم و حوا کس ديگري آنجا بوده که بخواهد با کسي زنا کند؟ مجبوري بگويي خيانت؟! شايد بگوييد عدم اتباع از پيامبر ميشود خيانت .
دوماً اين روايتي که شما از کتب شيعه نقل ميکند که عايشه از خيانت جمع کرده، لطف کنيد يک بار سندش را بخوانيد. يک بار سندش را نشان بدهيد.
در سندش آمده ” … عن رجل… ” اين عن رجل يعني چه؟ يعني سند نياز به بررسي ندارد. چرا که روايت معتبر نيست.
شما در مسلم ميگوييد : حوا خيانت کرده، ما روايت ضعيف داريم که عايشه خيانت کرده. شما هر تفسيري براي آن کردي، ما هم اين را تفسير ميکنيم. بنابر اين نبايد چنين بگويند.
در قرآن کريم داريم : ” فخانتاهما” دو تا از زنان پيامبر خيانت کردند. تمام علماي شيعه تصريح دارند که اين خيانت يعني اينکه از دستور شوهرش خيانت کرده اند.
بنا بر اين اينگونه تفسير کردن روايت ، آن هم سند ضعيف، چيزي جز پوشاندن حقايق نيست.
سؤال بيننده: منظور از شرط بخاري و مسلم را توضيح بفرماييد.
پاسخ استاد ابو القاسمي: آقاي بخاري شرط ميداند که تمامي رواة ، ثقات باشند، و جداي از ثقه بودن، بايد اتصال بين اين دو نفر ، در روايت ديگر ثابت شده باشد. يعني براي ما ثابت شده باشد اين دو نفر همديگر را ديده باشند.
اما آقاي مسلم ميگويد که نه! اگر شخص راستگو باشد و از ديگري روايت نقل کند، درست است، و نيازي نيست که ثابت کنيم که آيا همديگر را ديده اند يا خير.
پاسخ استاد يزداني: روايت ديگري را هم کارشناس از کتاب حافظ رجب بورسي ميخواند، که : ” عايشه چهل دينار، از خيانت جمع کرده بود و در کف اتاقش دفن کرده بود و بعد آن چهل دينار را در بين مردم پخش کرد”
اين روايت را ميخواند و هجمه ميکرد که شيعه ميگويد عايشه از خيانت چهل دينار جمع کرد.
اولاً اين روايت مرسل است. اصلاً سند براش نقل نکرده. و بر اساس يک روايت مرسل به شيعه هجمه کرد. و پاسخ ديگر اينکه از کجا به دست آورديد که خيانت يعني زنا؟
خيانت يعني اينکه اموالي که عايشه از معاويه ميگرفت تا بين دشمنان علي عليه السلام تقسيم کند.
ما در سايتمان اين روايت را مفصلاً توضيح داديم ولي اينها چشم بسته به شيعه توهين ميکنند.
سؤال بيننده: من يک پزشک هستم و هم شبکه کلمه را ميبينم و هم شبکه ولايت را. شيعيان که به شبکه کلمه تماس ميگيرند، آقاي هاشمي با آن ظرافتي که دارد يک جوري شيعيان را ميپيچانند. چرا علماي اعلام و طلبه ها به اين شبکه ها تماس نميگيرند؟
پاسخ استاد يزداني: من خودم ماه مبارک رمضان بارها تماس گرفتم، اگر تلفن قم را ببينند که وصل نميکنند، مجبور شدم با موبايل تماس بگيرم. اما به محض اينکه صداي ما را شناختند، ده دقيقه پشت خط معطل بودم، آخرش هم به يک خانه اي وصل کردند، عربي و انگليسي حرف ميزد
سؤال بيننده: آيا اهل سنت کتاب حسکاني را قبول دارند؟
پاسخ استاد ابوالقاسمي: در کتاب سير اعلام النبلاء ج 18 ص 268، آقاي ذهبي راجع به حسکاني گفته است: ” الحسکاني، الامام المحدث الباري القاضي ابو القاسم عبيد الله بن عبد الله بن حسکان القرشي العامري ” که يک شخص بسيار جا افتاده است در نظر آقاي ذهبي.
خدانگهدار