برنامه كلمه طيبه قسمت بيست و يكم با موضوعات:
ـ امكان استدلال به خبر واحد در اعتقادات و حكم كسي كه استدلال به آن را انكار كند از ديدگاه اهل سنت
ـ اثبات صحت سند روايت مبارزه اميرمؤمنان عليه السلام با عمرو بن عبدود در جنگ خندق
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 01/10/1399
برنامه: کلمه طیبه
مجری:
اولین کلیپی که آماده شده کلیپ شماره 79 هست با هم میبینیم.
کلیپ شماره 79:
+ در مورد جنگ تن به تنی که بین حضرت علی و عمرو بن عبدود در کتابهای سیرت میآید. شیخ البانی در سلسله احادیث ضعیفه (سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة) مجلد یک صفحه 577 است، اگر شما که لعمرو بن عبدود را در مکتبه شامله جستجو بزنید، میآید. میگوید که
«و قصة مبارزة علی رضی الله عنه لعمرو بن ود و قتله إیاه مشهورة فی کتب السیرة»
«و إن کنت لا أعرف لها طریقاً مسنداً صحیحاً، و إنما هی من المراسیل و المعاضیل»
این در کتابهای سیرت مشهور است. در این مورد روایت صحیحی که مسند باشد وجود ندارد؛ بلکه مرسل هست یعنی روایتهای که در این مورد آمده صحت ندارد و مسند نیست. پس امام البانی در این مورد میگوید که اصلاً سند صحیحی نیست و ثانیاً اصلاً جنگ مستقیم و تن به تنی رخ نداده، تنها تیرهایی که از همدیگر انداخته میشد از پشت خندق، بخاطر وجود خندق نمیتوانستند گذر کنند حالا هر آن چیزی گفته شده، یا فاصله کمی یک جایی بوده توانسته از آنجا عبور کند، نه هیچ کدام صحیح نیست.
«قلت و قصة مبارز علی عنه لعمرو بن ود و قتله ایاه مشهورة فی کتب السیر و إن کنت لا أعرف لها طریقاً مسنداً صحیحاً و إنما هی من المراسیلی و معاضیل»
بعد میگوید که سیر بن هشام نگاه کن دلایل النبوه بیهقی هست، سیر بن کثیر هست، خب این را حتی حاکم این را نقل کرده ولی خب سند صحیحی این قضیه ندارد.
– یعینی مبارزه علی (رض) با عمرو بن عبدود
+ فقط چیزی که میگوید شیخ البانی که در کتابهای سیره آمده اما سند درستی ندارد. آنچه که مسلم هست این است که درگیری مستقیم رخ نداده تیرهایی از هم دیگر انداخته میشد. سعد ابن معاذ بر اساس یکی از تیرهایی که انداخته میشود مجروح میشود و بعد به شهادت میرسد،
– چون آنگونه که در بعضی از کتب سیرة آوردند این است که انگار میگویند که عمر بن عبدود از خندق رد میشود.
+ یک قسمتی را میگویند کمتر بوده فاصله توانسته با اسب بپرد، در حالی که اینجا شیخ البانی میگوید هیچ کدام از اینها صحت ندارد که اصلاً کسی از خندق رد شده باشد. کسی از خندق رد نشده . به طور کلی پشت خندق از هم دیگر تیر میانداختند.
مجری:
بله این هم از اوضاع این افراد که انسان این ها را میبیند و معنای ناصبی و معنای آن بغضی که در دلشان نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و آن اتفاقاتی که افتاده ، برایش روشن میشود که واقعاً چنین افرادی هم داریم که تمام تلاششان را میکنند تا بلاخره طوری به این نور خدا ضربهای بزنند و این آقایان وهابی آگاه نیستند که وعده خدا هست که می فرماید:«و الله متم النوره و لو کره ». ، بسیار خب حضرت استاد اینها ادعایی که میکنند این است که اصلاً چنین پیکاری اتفاق نیافتاده و اصلاً امکانش نبوده کسی از خندق بخواهد عبور کند که بعدش بخواهد جریان پیکار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با عمرو بن عبدود رخ داده باشد، اصلاً چنین چیزی افسانه است و وجود نداشته.
استاد یزدانی:
خیلی طبیعی است علیه امیرالمؤمنین علیه السلام به این صورت موضع گیری کنند و فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را یکی یکی منکر شوند. از وهابی جماعت غیر از این نباید انتظار داشته باشیم بخصوص از کسانی که این ها دوست دارند که هیچ گونه حرکتی در جنگ خندق و بقیه جنگ ها از آن ها دیده نشده و کاری برای مسلمانها نکرده اند. وقتی میبینند که از یک طرف هیچ خبری نیست، هیچ فضیلتی و هیچ شجاعتی برای آن ها نقل نشده، حتی یک تیر در جنگی انداخته نشده. اما از آن طرف همه چیز برای امیرالمؤمنین علیه السلام هست. همین باعث میشود که حسادت کنند و عصبانی و ناراحت شوند و سعی کنند که منکر فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام شوند. در صورتی که منکر شدنی نیست و راهی برای این کار وجود ندارد. روایتها با سند صحیح نقل شده. در کتابهای شیعه که فراوان است من فقط برای تیمن و تبرک این روایت را از کتاب« المزار الکبیر» محمد بن جعفر مشهدی خدمت بینندگان عزیز نشان می دهم که روایت بسیار زیبایی هست. همان زیارت غدیریه معروف که از زبان امام عسکری (ع) از امام هادی نقل شده و یکی از بهترین زیارت نامههای امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد. پیشنهاد میکنم بینندگان عزیز هر زمان حتی امام رضا علیه السلام هم مشرف شدید این زیارت نامه را که سراسر فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام هست را بخوانید. روبه قبر امام رضا علیه السلام بنشینید و با آن حضرت این فضائل بی نظیری را که امام هادی علیه السلام نقل شده، تکرار کنید و لذت ببرید. در کتاب «المزار الکبیر» صفحه 273، روایت طولانی هست که میفرماید
«وَ أَنْتَ الْمَخْصُوصُ بِعِلْمِ التَّنْزِيلِ وَ حُكْمِ التَّأْوِيلِ وَ نَصِّ الرَّسُولِ وَ لَكَ الْمَوَاقِفُ الْمَشْهُودَةُ وَ الْمَقَامَاتُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْأَيَّامُ الْمَذْكُورَةُ يَوْمَ بَدْرٍ وَ يَوْمَ الْأَحْزَابِ»
روز احزاب چه روزی بود؟
شما در روز بدر و روز احزاب جنگها و نبردهای بسیار مشهوری دارید.
اما روز احزاب
«إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»
آن روزی که چشمها تار شده بود. به حدی جنگ سخت بود که فشار عصبی بر مسلمانها آمده بود. دیگر چشمهای مسلمانها نمیدید و تار شده و از ترس و وحشت جانشان به گلوگاهشان رسیده بود. این گزارشی است که خدا دارد از جنگ خندق میدهد ترسیم میکند. به خدا گمان بد بردند که خدا به ما وعده پیروزی داده بود ولی چه شد؟ بعد میگوید
«هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالا شَدِيدا»
خدا مؤمنین را امتحان کرد زلزله شدیدی اتفاق افتاد.
نه این زلزله و زمین لرزه؛ بلکه مؤمنین آمدند و آنجا کاری انجام دادند که مثل یک زلزله همه چیز دشمن را هم پاشید. منافقین و آنهای که در قلبشان مرض بود میگفتند خدا وعده دروغ به ما داده. اما یک عدهای هم میگفتند:
«يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا»
مردم مدینه جای شما اینجا نیست ، فرار کنید.
عده ای هم فرار کردند. تا آنجای که خداوند میفرماید:
«وَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ لَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلا إِيمَانا وَ تَسْلِيما»
اما مؤمنین وقتی احزاب را دیدند تازه بر ایمانشان افزوده شد. گفتند این همان وعدهای هست که خدا و پیامبر صلی الله علیه وآله به ما داده، چه کسانی بودند؟ کتابهای تاریخی را بخوانید عدهای فرار کرده و در باغی پنهان شده بودند. روایت در این باره بسیار زیاد هست؛ اما قصد پرداختن به آن را ندارم. چون ارزش بیان کردن ندارد. اما امیرالمؤمنین علیه السلام چه کار کرد؟
«فَقَتَلْتَ عَمْرَهُمْ وَ هَزَمْتَ جَمْعَهُمْ»
تو بودی که عمرو را کشتی عمرو بن عبدود را کشتی و با همین کشتن کُل جمع احزاب از هم پاشید و جنگ تمام شد.
المزار الکبیر، محمد بن جعفر مشهدی، ص 273
این قضیه در کتابهای شیعه فراوان از شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی نقل شده و از اهل سنت هم مفصل این داستان بیان شده. آقای آلبانی همانطور که ایشان گفت در کتاب «سلسلة الاحادیث ضعیفه» جلد اول چاپ ریاض چاپ 1412 روایت 400 میگوید: این روایت ضعیف است.
سلسلة الاحادیث ضعیفه، آلبانی، چاپ ریاض چاپ 1412، ج 1، روایت 400
«و قصة مبارزة علی رضی الله عنه لعمرو بن ود و قتله إیاه مشهورة فی کتب السیرة»
این قصه در کتب سیره مشهور است اما سند صحیح ندارد من سند صحیحی ندیدهام،
کور شود چشمی که ندیده باشد. چون ایشان همین روایت را قبل از این که بیاورد، از نظر ذهبی و حاکم را نقل میکند . ولی روایتهای قبل و بعدش را نمیبیند.من روایت حاکم نیشابوری را خدمتتان نشان می دهم المستدرک حاکم نیشابوری «المستدرک علی الصحیحین» «حاکم نیشابوری» جلد 3، چاپ دوم، چاپ 1422، چاپ دارلکتب العلمیه بیروت لبنان روایت 4326، از اینجا شروع میشود
آقای شمس الدین الذهبی در تلخیص المستدرک میگوید صحیح است، سند این روایت صحیح است؛ روایت از فلانی از فلانی از ابن عباس نقل شده، تا آنجایی که بحث امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام مطرح می شود:
«و قتل من بنی عامر بن لؤی عمرو بن عبد ود»
از بنی عامر چه کسی کشته شد، عمرو بن عبدود، چه کسی کشت؟
«علی بن ابی طالب مبارزة»
علی بن ابی طالب علیه السلام با عمرو بن عبدود مبارزه کرد و او را کشت.
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، چاپ دوم، چاپ 1422، دار کتب العلیمیه، بیروت لبنان، ج3، روایت، 4326
ذهبی گفته سندش صحیح است ،حاکم نیشابوری گفته سندش صحیح است. ولی بخاری و مسلم نقل نکردند. حالا از کجا میگویم آقای البانی دیده، ببینید روایت بعدی هم است که از بهز بن حکیم از پدرش، از جدش، نقل شده، و باز روایت بعدی از ابن شهاب زهری نقل شده که باز حاکم نیشابوری میگوید سندش صحیح است شرایط بخاری و مسلم را دارد، و بعد آقای البانی می گوید آقای ذهبی در مورد روایت 4327 گفته:
«قبح الله رافضیا افتراه»
زشت باد چهره آن رافضی که این روایت را جعل کرده
همین مطلب را آقای البانی آنجا نقل کرده . پس روایت را دیده در صورتی که میگوید من ندیدم. یعنی این روایت 4327 را دیده و آن را تضعیف کرده؛ اما یک روایت قبل و یک روایت بعد این روایت را ندیده.
«لمبارزة علی بن ابی طالب لعمرو بن عبد ود یوم الخندق افضل من اعمال امت الی یوم»
این روایت را دیده و تضعیف کرده ؛ اما آن سند صحیح را ندیده؟، سندی که هم حاکم تصحیح کرده هم ذهبی تصحیح کرده و بعد میگوید من ندیدم، چرا روایت را 4329، را ندیده؟ همان روایت مفصل داستان مبارزه امیرالمؤمنین علیه السلام و آمدن عمرو بن عبدود را نقل کرده، اشعاری که امیرالمؤمنین علیه السلام آنجا در وصف پیروزی خودش خوانده را مفصل نقل کرده . روایت 4330، 4331، را هم نقل کرده، و در آخرمیگوید چرا این ها را مفصل نقل کردم؟ حاکم می گوید به این دلیل بود که عدهای از خوارج تصور میکردند که محمد بن مسلمه هم ضربهای به عمرو بن عبدود زده. من میخواستم ثابت کنم که تنها کسی که در این مبارزه شرکت داشت، فقط امیرالمؤمنین علیه السلام بود و هیچ کس او را کمک نکرد.
«إن عمرو بن عبد ود لم یقتله و لم یشترک فی قتله غیر المیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)»
فقط امیرالمؤمنین تک و تنها بود هیچ کس شرکش نبود، میگوید اینها همه را من آوردم، خب چهار پنجتا روایت میآورد که دوتایش را تصحیح میکند، یکیش که قطعاً صحیح است که هم حاکم تصحیح کرده هم ذهبی تصحیح کرده. بعد جالب است آقای ذهبی در پاورقی یکی از این روایات، میگوید این روایت را ابن اسحاق نقل کرده «و ذکر بن اسحاق مبارزته علیاً مستقسیاً» مفصل نقل کرده. چرا شما این روایت را ندیدی و میگویی من نمیشناسم؟ متأسفانه ناصبی است و کار ناصبی انکار فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام هست. از اینها گذشته خود ابن تیمیه در جاهای مختلف در چندین جا از کتابهای خودش این داستان را نقل کرده امیرالمؤمنین عمرو بن عبدود را کشته. «مجموع فتاوی»، جلد4، چاپ عربستان سعودی، صفحه 492، میخواهد بگوید جنگ خیلی جنگ سختی نبود و همگانی صورت نگرفت ولی کشتن عمرو بن عبد ود را نمیتواند منکر شود.
«و فیها قتل علی عمرو بن عبد ود العامری»
مجموع فتاوی، ابن تیمیه، چاپ عربستان، ج3، ص492،
باز در همین جلد صحفه 494، همین داستان را نقل کرده، باز در مجموع فتاوای، جلد28، صفحه 464، همین را نقل کرده، در کتاب الفتاوی الکبری و کتابهای متعدد خود نقل کرده.
بنابراین سند کاملاً صحیح است این که آقای البانی یک روایتی را تضعیف کند، به چه دردی میخورد؟ چرا نمیروید تحقیق کنید؟ شما مثلا کارشناس هستید. یک سره فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را برای بیننده منکر میشوید. آقای حاکم نیشابوری میگوید سند آن درست است، ذهبی میگوید صحیح است، بعد آقای البانی میگوید من نمیشناسم. تو نمیشناسی یا خودت را به نشناختن زدی؟ واقعاً جای تأسف دارد.
مجری:
البته استاد این سبکی است که فقط مختص روایتی است که نسبت به فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام هست وگرنه نسبت به خودشان که دنبال همانها میگردند تا آنها را بولد کنند.
کلیپ بعدی کلیپ شماره 80 را با هم میبینیم.
کلیپ شماره 80:
-آقای ترشابی جلسه گذشته اگر یادتان باشد در رابطه با امامت الهی علی بن أبیطالب علیه السلام من به حدیثی استناد کردم که پیامبر فرمودند «وأنت خليفتي في كلِّ مؤمنٍ مِن بعدي» و عرض هم کردم که جناب البانی، بخاری زمان آن را تصحیح کرده و این روایت را قبول کرده که پیامبر فرمود که تو جانشین من در بین همه مؤمنان پس از من هستی . شما گفتید که بعضیها این را تضعیف کردهاند بعضیها این را قبول کردهاند شما لطف کنید ضعف این روایت را ثابت کنید و إلا باید امامت الهی علی بن أبیطالب علیه السلام را قبول کنید.
+آقای رضا شما چرا صحبتهای ما را نصفش را میآورید من دوتا مطلب ذکر کردم؛ یکی گفتم که برخیها این روایت را تضعیف کردهاند و بعد گفتم فرض بر این بگیریم که دیدگاه کسانی را بپذیریم که این روایت صحیح است، در اصطلاح محدثین به یک چنین روایاتی که یک فرد روایت کند و جمع کثیر روایت نکنند به آن خبر واحد میگویند. اگر یک روایتی جمع خیلی کثیری روایت کنند که توافقشان بر کذب محال باشد به آن خبر متواتر میگویند. مثلاً کل قرآن کریم متواتر هست به این معنی که از دوران صحابه هزاران نفر آن را حفظ و روایت کردهاند تا امروز هم هزاران نفر و میلیونها نفر حفظ و روایت کردهاند. این متواتر هست یعنی مو لای درز آن نمیرود یعنی کسی نمیتواند بگوید که این درست نیست و خبر واحد آن هست که یک نفر یا تعداد اندکی روایت کنند که به حد تواتر نرسد. حالا این خبر را خبر واحد میگویند. خبر واحد نمیتواند نزد همه چه شیعه و چه سنی نزد همه کسانی که ادعای اسلام دارند که یک اصل اعتقادی را ثابت کند. مثلاً نبوت را ما با یک حدیث خبر واحد ثابت کنیم یا معاد را با یک خبر واحد ثابت کنیم یا توحید را با یک خبر واحد که یک نفر نقل کرده ثابت کنیم. این ممکن نیست در نتیجه شما فرض بگیرید که این روایت صحیح است یک خبر واحد هست، خبر واحد نزد علماء علم یقین نمیآورد که بتواند اصلی از اصول دین را اثبات کند. در نتیجه فرض بر این بگیریم که یک روایت درست باشد در آن این احتمال وجود دارد که یکی از راویان اشتباه کرده باشد و ما متوجه آن خلال آن نشده باشیم وگرنه مسئلهی به این بزرگی که امامت الهی علی بن أبیطالب بود باید صدها نفر آن روایت میکردند من جمله خود علی بن أبی طالب خودش صحبت میکرد که این صحبتی نیست.
-در مورد اینکه گفتید امامت جزو اصول دین است و جزو مسائل اعتقادی است شما که بحث امامت را جزو مسائل فروع میدانید شما نباید در مورد این مطلب حرف بزنید این در مورد اندیشه امامت باید در آن حوزه بحث شود شما که این بحث را فروع میدانید نمیتوانید به اینکه چون خبر واحد است پس نمیتواند قابل قبول باشد.
+ بگذارید یک جمله برای ایشان هم بگویم کاملش بکنم که خب ما که اصلی از اصول دین نمیدانیم ما که مشکلی نداریم اصلاً، شما که اصلی از اصول دین میدانید باید با تواتر اثبات بکنید با قرآن اثبات بکنید نه با یک خبر واحدی که درباره صحت و سقم آن اختلاف نظر وجود دارد.
مجری:
این هم از آقای ترشابی دوتا سؤال توسط بیننده مطرح شد و ایشان هم در دو مرحله مطالبی را گفتند. در مرحله اول نسبت به خبر واحد بودن و ضعیف بودن این روایت «وأنت خليفتي في كلِّ مؤمنٍ مِن بعدي» گفتند که اگر متواتر باشد به ضعیف و صحیح بودن آن نداریم. اما اگر خبر واحد باشد باید طبیعتاً صحت آن اثبات شود. در مرحله دوم اگر هم صحت آن ثابت شد طبق چیزی که بیان شد این است که چون پذیرش امامت از اصول دین هست پس ما نمیتوانیم با صرف چنین روایتی بخواهیم امامت را اثبات کنیم.
استاد یزدانی:
متأسفانه این آقا با قواعد احتجاج و استدلال آشنا نیست. طبق مبنای که خود این وهابیها قبول دارند امامت جزء اصول دین نیست، حتی جزء فروع دین هم نیست. اصلاً میگویند هیچ نه پیغمبر صلی الله علیه السلام در باره آن حرف زده نه خدا. پس چیزی نه پیغمبر صلی الله علیه وآله درباره آن حرف زده، نه خدا و نه جزء اصول میتواند باشد نه فروع. پس جزء هیچ چیزی نمیتواند باشد. اصلاً جزء دین نباید باشد این مبنایشان است. حال اگر روایتی ولو ضعیف هم باشد باید بپذیرند؛ چون مرتبه بالایی برای آن قائل نیستند.
اولاً مبنای شما این است که خلافت یک امر دنیوی هست و اصلاً امر دین نیست. در چنین چیزی اگر پیغمبر صلی الله علیه وآله اظهار نظری کرده باشد، روایت معتبری باشد، چرا نمیپذیرید؟ چرا چنین چیزی باید تواتر داشته باشد ؟ چیزی که شما اصلاً اعتقاد ندارید به اینکه دینی هست. اگر یک روایت واحد هم در مورد آن از پیغمبر صلی الله علیه وآله باشد، چرا نمیپذیرید؟ چرا باید متواتر باشد؟ مگر شما برای خلافت أبو بکر و عمر روایت دارید؟ که هر کس خلافت أبو بکر و عمر را قبول نداشته باشد از اسلام خارج و کافر است .کشتن او جایز است، حتی واجب است. طبری گفته باید کشته شود. یک سند ضعیف بیاورید که پیغمبر صلی الله علیه وآله گفته باشد خلیفه بعد از من فلانی است، چنین روایت صریحی ندارید. از آن گذشته چه کسی گفته که امامت جزء اصول دین نیست؟ من یکی دو تعبیر از بزرگان شما بیاورم متأسفانه ایشان خیلی خبر ندارد.
کتاب «السیاسة الشرعیه» آقای «إبن تیمیه حنبلی» امام، خدا و پیغمبر شما که در عربستان سعودی وزارت اوقاف عربستان سعودی در سال 1419 چاپ شده صفحه 129 فصلی باز کرده با این عنوان که واجب است
«أَنْ يُعْرَفَ أَنَّ وِلَايَةَ أَمْرِ النَّاسِ مِنْ أَعْظَمِ وَاجِبَاتِ الدِّينِ»
ولایت بر مردم از بزرگترین واجبات دینی است
«بَلْ لَا قِيَامَ لِلدِّينِ وَلَا لِلدُّنْيَا إلَّا بِهَا»
نه دنیا را میشود بدون حاکم و امیر پیش برد و نه آخرت را
السیاسة الشرعیه، إبن تیمیه حنبلی، چاپ وزارت اوقاف عربستان سعودی، چاپ 1419، ص 129
باید باشد، حتی از پیغمبر صلی الله علیه وآله نقل میکند اگر سه نفر سفر رفتید یک نفر را به عنوان امیر خودتان انتخاب کنید. میگوید تجربه هم ثابت کرده که باید حتماً خلیفه تعیین شده باشد، روایت در باره این قضیه کجا است ؟ چرا از پیغمبر صلی الله علیه وآله روایتی ندارید که خلافت بعد از من آقای فلانی است؟ مگر پیغمبر صلی الله علیه وآله نمیفرماید که از اعظم واجبات دین است؟ شما از کجا فهمیدید؟ شما چطور فهمیدید؟ از چه طریقی فهمیدید که اعظم واجبات دینی است؟ مگر واجبات دین را نباید پیغمبر بگوید؟ مگر خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله نباید بیان کنند که این واجب دینی است، آن هم از اعظم واجبات دینی؟ پس چرا خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله در باره آن حرفی نزده ؟
خیلی از علمای اهل سنت از جمله آقای قرطبی صریح گفتهاند امامت رکنی از ارکان دین است. کتاب تفسیر قرطبی تفسیر «الجامع الاحکام القرآن» ، جلد اول، تحقیقی آقای دکتر عبدالله عبدالمحسن الترکی، چاپ اول مؤسسة الرسالة بیروت سال 1427 صفحه 396 بحث جالبی را پیش میکشد که خیلی جای تحلیل زیاد داردو
«ثم ان الصدیق لما حضرته الوفاة عهد الی عمر فی الامامة»
خلیفه اول وقتی در حالت احتضار بود، وصیت کرد که بعد از من عمر بن خطاب خلیفه باشد.
حالا چرا پیغمبر صلی الله علیه وآله انتخاب نکرده بود؟ سنت پیغمبر صلی الله علیه وآله این بود که بعد از خودش انتخاب نکند. چرا خلیفه اول انتخاب کرد؟ از طرف دیگر میگویند دلیل بر مشروعیت خلافت ما اجماع هست، اجماع کجا است ؟ پس یک نفر انتخاب کرده، أبو بکر را هم یک نفر انتخاب کرده بعد دوباره همان که أبوبکر را انتخاب کرده، توسط أبو بکر بعد از خودش نائب شده که امیرالمؤمنین علیه السلام هم به این اشاره کرده بعد ایشان از این چه استنباط میکند؟
«فدل علی وجوبها»
واجب است ما حتماً انتخاب کنیم
«و أنها رکن من ارکان دین الذی به قوام المسلمین»
امامت رکنی از ارکان دین است که قوام مسلمانها به همین امامت است
الجامع الاحکام القرآن، قرطبی،محقق آقای دکتر عبدالله عبدالمحسن الترکی، چاپ مؤسسة الرسالة بیروت، چاپ اول، چاپ 1427، ج 1، ص 396
چیزی که رکنی از ارکان دین هست چرا خدا و پیغمبر صلی الله علیه وآله رهایش کردند. چرا نگفتند که امامت رکنی از ارکان دین است. این یک سؤال بسیار مهم است واقعاً من این سؤال را همیشه از سنیها دارم، خدا در قرآنش در باره همه چیز حرف زده، درباره حیض و خون و سگ و همه چیز حرف زده، پیغمبر صلی الله علیه وآلهلهآآییس درباره مسواک زدن، راه رفتن، درباره این که کفشت چه رنگی باشد، عبایت چه رنگی باشد، عمامهات چه رنگی باشد؟ چگونگی رفتن به دستشویی صحبت کرده، اما درباره رکنی از ارکان دین حرف نزده و سکوت کرده. بعد آنها فهمیدند. از کجا فهمیدند؟ از این جا که خلیفه اول انتخاب کردند.
بنابر این اینکه میگویند رکنی است از ارکان دین، حرف بی خودی است، علمای شما گفتند از بزرگترین واجبات دین است و رکنی از ارکان دین هست، پس شما هم باید برایش دلیل بیاورید ما هم برایش دلیل میآوریم، اما دلیل ما چیست؟
اصل روایت، در کتاب «السنه ابن ابی عاصم»، و خیلی از کتابها نقل شده اما آقای ابن ابی عاصم تعبیر زیبا و قشنگی دارند. کتاب السنه ابن ابی عاصم، متوفی 287، با تحقیق آقای محمد ناصر الدین البانی، چاپ المکتب الإسلامیه بیروت صفحه 565، (این روایت خیلی واضح و روشن است و هیچ شک و شبههای در آن نیست) پیغمبر صلی الله علیه وآله میفرماید:
«أنت خلیفة من کل مؤمن من بعدی»
به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید تو خلیفه من بعد از من در میان همه مؤمنین هستی.
السنة، ابن ابی عاصم، تحقیق محمد ناصر الدین البانی، چاپ المکتب الإسلامیه بیروت، ص565
اگر بقیه مؤمن هستند، اگر شما مؤمن هستید، باید بپذیرید که خلیفه بعد از پیغمبر صلی الله علیه وآله امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است، نه خلیفه بعد از عثمان. آقای البانی بخاطر ابی بلج میگوید اسناده حسن. در حالی که ابی بلج هیچ گونه تضعیفی ندارد، تنها تضعیفی که اینها نقل کردند از آقای بخاری است و او هیچ سندی ندارد و تهمت است. آقای بخاری در هیچ کتابی از کتابهای خودش ابو بلج را تضعیف نکرده بقیه از او نقل کردند در حالی که دروغ است، چرا؟ چون ابو بلج هر کجا میرسد فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را نقل میکند، و چون فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام را زیاد نقل کرده، تضعیف شده. حسن یا صحیح فرقی در احتجاج ندارد، از نظر اینها احتجاج روایت صحیح و حسن در مرتبه احتجاج با هم هیچ تفاوتی ندارد، این یک تصحیح.
آقای دکتر و پروفسور باسم بالفیصل الجابره جلد اول از همین کتاب، چاپ دار السمیعی در ریاض دقیقاً همین روایت را میآورد و میگوید «اسناده حسن». حالا کاری نداریم همین روایت با تعبیر های دیگر در «مستدرک حاکم»، «مسند احمد» و خیلی از کتابهای دیگر آمده که هرچند آنها کلمه «من بعدی» را ندارند، « و أنت خلیفتی من بعدی» « و أنت خلیفتی فی کل مؤمنین» را ندارد، ولی در این باره کاملترین روایت هست.
حالا آقایان میگویند روایت واحد نمیتواند در اعتقادات حجت باشد و اعتقادی را ثابت کند. اصولیهای سنی همیشه این حرف را میزدند، ولی علمای محدث اهل سنت و سلفی هابه شدت علیه این ها موضع گیری کردند.
من یکی دو مستند نشان می دهم. «فتاوی الجنه الدائمه للبحوث العلیمه والإفتاء عربستان سعودی» چاپ دار العاصمه در ریاض عربستان سعودی، جلد5، چاپ اول سال 1416، صفحه 13، بحث حجیت خبر واحد است. کارشناس وهابی میگفت خبر واحد است ما قبول نمیکنیم؛ چون با آن اصول اعتقادات را نمی توان ثابت کرد. در این کتاب جواب داده:
«إذا ثبت حدیث الآحاد عن الرسول»
اگر ثابت شد یک حدیث از پیغمبر هست
حدیث واحد، حدیث خبر واحد
«کان حجة فی ما دل علیه اعتقاداً و عملاً بإجماع اهل السنة»
اهل سنت اجماع دارند بر این که خبر واحد هم در مباحث اعتقادات و هم در مباحث فقهی برای ما حجت است.
«و من أنکر الإحتجاج بأحایدث الآحاد بعد إقامة الحجة علیه فهو کافر»
اگر کسی بخواهد حدیث آحاد را انکار کند ، برایش اول اقامه حجت میکنیم، آاگر قبول نکرد «فهو کافر».
فتاوی الجنه الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، چاپ دار العاصمه عربستان، ج 5، چاپ اول، سال 1416، ص 13
آقای البانی دوتا کتاب تخصصی در بحث حدیث حجیت حدیث نوشته، یک کتاب دارد به نام «الحدیث حجة بنفسه فی عقائد و الأحکام» هم در عقیده و هم در احکام، محمد ناصر الدین البانی، چاپ اول، چاپ 1425، در مکتبة المعارف ریاض، صفحه 60، ایشان، اصلاً اسم کتاب مشخص هست چه هست، مفصل حرف میزند
«و بالجمله فأدلة الکتاب و السنه و عمل صحابه و اقول علما تدل دلالتاً قاطعه من وجوب الأخذ بحدیث الآحاد فی کل ابواب الشریعه سواء کان فی الإعتقادیات أو العملیات و أن التفریق بینهما بدعةٌ»
حدیث حجت است،چون خدا، پیغمبر صلی الله علیه وآله گفتند حدیث حجت است. چون عمل صحابه بر این بوده که به خبر واحد عمل می کردند وگفتند حدیث حجت است. اقوال علماء هم دلالت قطعی میکند که باید حدیث واحد را هم در اعتقادات و هم در فقه عمل کرد. اگر کسی فرق بگذارد که این حدیث خبر واحد است من متواتر میخواهم، میگوید این آدم بدعت گذار است.
این حرف را سلف نمیزد، این جدیدها میزنند،
«و هذا التفریق باطل بإجماع الأمه»
این فرق گذاشتن به اجماع همه مسلمانها باطل است.
الحدیث حجة بنفسه فی عقائد و الأحکام، محمد ناصر الدین البانی، چاپ اول، چاپ 1425، مکتبة المعارف ریاض، ص 60
کتاب دیگری هم به نام «وجوب الأخذ به حدیث الآحاد فی العقیده» دارد که خاص جواب آقای ترشآبی را داده. محمد ناصر الدین البانی، رسائل الدعوة السلفیه، صفحه 5، همان اول کتاب، اولین بحثی که میکند این هست که میگوید
«ذهب بعضهم إلی انه لا تثبت العقیده إلا بالدلیل القطعی بالآیه أو الحدیث متواتر تواتراً حقیاً»
بعضیها نظرشان این است که عقیده فقط با دلیل قطعی و حدیث متواتر و آیه ثابت میشود.
آقای ترشآبی و امثال ایشان میگویند که احادیث آحاد که مفید علم نیست، عقیده با آن ثابت نمیشود، جواب میدهد میگوید این حرف اصلاً درست نیست ، به چه دلیل؟ دلیل اول: این قول بدعت است
«أنه قول مبتدء محدث»
این قول بدعت و تازه است
«لا أصل له فی الشریعة الإسلامی الغرّاء»
در اسلام و شریعت اسلامی این حرف ریشه ندارد.
«و هو غریب عن هدی الکتاب و توجیحات السنه»
این حرف از کتاب و سنت دور است
وهیچ کدام از سلف صالح این حرفها را نزده
«بل ولا خطر لهم علی بالٍ»
حتی تصورش را هم نمیکردند.
صحابه حتی تصور هم نمیکردند که ما برای اثبات عقاید باید حدیث متواتر داشته باشیم.
این در دین حنیف و دین اسلام این امور بدعت و باطل است.
روایت از پیغمبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که
«إیّاکم و محدثات الأُمور فإنّ کل محدثةٍ بدعه و کل بدعة الضلاله و کل ضلالة فی النار»
وجوب الأخذ به حدیث الآحاد فی العقیده، محمد ناصر الدین البانی، رسائل الدعوة السلفیه، ص 5
دلیل دومش چیست؟ دلیل دوم این است که اگر ما بخواهیم این حرف را بزنیم صدها حدیث صحیح را باید کنار بگذاریم.
آقای «ابن قیم الجوزیه» کتابی به نام «الصوائق المرسله» دارد که آقای محمد بن الموصلی از شاگردانش،آن را مختصر کرده. جلد اول، چاپ اول، چاپ 1425، مکتبة الأضواء السلف، در ریاض عربستان سعودی هم این کتاب را چاپ کرده، صفحه 362، میگوید
«فلا یحتاج بها فی المسائل القطعیه التی یطلب منها الیقین»
گاهی بعضیها میگویند در مسائل قطعی که نیاز به یقین دارم، نباید به اخبار آحاد احتجاج کنیم. مثل همین اصول دینی که نیاز به یقین دارم، باید قطعی باشد.
«فأرضیتم به ذلک إخوانکم من الملاحده أعداء الدین»
شما با این حرف، میخواهید چکار کنید؟ میخواهید برادران ملحدتان را راضی کنید ؟
آیا هدفتان از این حرف که میزنید که ما در مسائل قطعی نیاز به چه داریم و اخبار آحاد فایده ندارد میخواهید چه کسی را راضی کنید؟
فهذه ثمرة عقولکم»
این حرف ها ، حاصل عقل شما است حاصل استدلالهای عقلی شما است،
«فعلی عقولکم العفاء»
خاک بر این عقل شما
«فإنکم هادیتم المعقول و المنقول»
شما هم دشمن عقل هستید هم دشمن نقل هستید
الصوائق المرسله، محمد بن موصلی، چاپ اول، چاپ 1425، مکتبة الأضواء السلف، ریاض عربستان، ج1، ص 362
در ادامه اشعار دیگری هم دارد که نیاز نیست به آن بپردازیم. به هر حال آقای ترشآبی، آقای ابن قیم الجوزیه شاگر ابن تیمیه دارد میگوید اگر کسی بگوید ما برای مسائل قطعی که نیاز به یقین دارد، به حدیث واحد احتجاج نمیکنیم و باید حدیث متواتر باشد، این هدف رضایت خدا نیست، هدفش رضایت ملحدین است. این چیزی است که از عقل آقای ترشآبی نشأت گرفته، خاک بر این عقل، من نمیگویم، آقای ابن قیم الجوزیه میگوید:«فعلی عقولکم العفاء فإنکم هادیتم المعقول و المنقول»
باز در همین کتاب جلد 4، صفحه 1472 دیگر مفصل از کسانی که گفتند ما خبر واحد عمل میکنیم، صحبت می کند.
«فمن من نص علی أن خبر واحد یفید العلم»
خبر واحد مفید علم است و یقین میآورد
الصوائق المرسله، محمد بن موصلی، چاپ اول، چاپ 1425، مکتبة الأضواء السلف، ریاض عربستان، ج 4، ص 1472
چه کسانی گفتند؟ مالک ، شافعی، احمد بن حنبل، اصحاب ابو حنیفه ، داوود بن علی ظاهری ، محمد بن حزم آندلسی ، حسین بن علی کرابسی، حارث بن اسد محاسبی گفته اند و بعد از ابن خوار من داد نقل میکند که ایشان در کتاب اصول فقه اش گفته این خبر واحد علم ضروری میآورد، نظر مالک همین است. و مفصل کسان دیگری را از افراد مختلف، از مذاهب مختلف با سلیقههای مختلف نام می برد که همه گفته اند خبر واحد مفید علم است. در صورتی که شما میگویید برای اثبات امامت خبر متواتر بیاور، خبری که پیغمبر صلی الله علیه وآله گفته اند امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از من خلیفه است، متواتر نیست. علمایتان میگوید نه خبر متواتر نیاز نیست ، خبر واحد باشد هم مفید علم است. این چه چیز جدیدی است که شما کشف کردید؟
از این گذشته مگر برای خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام فقط همین یک روایت را داریم؟ مگر فقط همین یک روایت است که شما میگویی خبر واحد است، شما یک کلمه یک لفظ پیدا کن که اگر پیغمبر گفته بود من میپذیرم، من الآن ببینید چهاردهتا کلمه را جمع کردم میتوانم نشان بدهم چهاردهتا کلمهای که ، مولی، ولی ، اولی ، خلیفه، امام، قائد، سید، وصی، وارث ، هادی، واجب الإطاعه، نفس پیامبر، صدیق اکبر، باب حطه، فاروق اعظم، خیر امه، شما یک جملهای را بگو که پیغمبر اگر میگفت.
همه این کلمات اسکن شده است که یک مورد از آن را نشان می دهم. آقای البانی، «صحیح سنن ترمزی» آقای البانی، جلد3، که پیغمبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله میفرماید
«و هو ولی کل مؤمن بعدی»
تو ولی هر مؤمنی بعد از من هستی
صحیح سنن ترمزی، آقای البانی، ج 3
سند هم صحیح است، تک تک این روایات از کتب اهل سنت با سند صحیح است.
پیغمبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله چه بگوید که شما قبول کنید؟ خلیفه، مولی ، ولی، حاکم ، وارث، وصی، هر چه بخواهید رسول خدا صلی الله علیه وآله بیان کردند.
مسأله امامت خیلی بالاتر از تواتر است. مگر یک روایت است که شما قبول نکنید؟ اولاً متواتر است، ثانیاً نیاز نیست متواتر باشد.
بینندگان:
بیننده:علی از تبریز
بنده در مورد کتابی به نام پاسخ به شبهات قزوینی که شخصی به نام حسین علی امیری نوشته ، سؤال داشتم. در این کتاب دو شبهه مطرح شده. من این کتاب را خوانده و با عقل خود سنجیده ام که در واقع کلا مسأْله را پاک کرده و از زیر آن فرار می کنند. یکی از شبهات این بود که این که شما می گویید مسأله امامت در قران آمده و حضرت ابراهیم علیه السلام اول پیامبر بود و بعد به مقام امامت رسید. پس در مورد حضرت علی علیه السلام هم باید ایشان اول پیامبر می بود بعد امام می شد.
شبهه دوم این که آن ها حدیث ثقلین را به زعم خودشان اینطور تفسیر می کنند که طبرانی در کتاب معجم الکبیر، جلد 5، صفحه 185 آورده و گفته به دو دلیل ضعیف است اول به خاطر شخصی به اسم شریک قاضی که ذهن نامناسبی داشته و روایت از او نقل شده و ثانیا شخصی به اسم قاسم بن حسن هست. اگر امکان دارد آن را بررسی کنید.
استاد یزدانی:
حدیث ثقلین متواتر است، فرض کنید از هفتاد سند، ده سند ضعیف، بیست سند ضعیف، باز هم مشکلی در آن نیست. الآن من از معجم کبیر طبرانی 11 حدیث پیدا کردم که آقای طبرانی نقل کرده هر کدام که ضعیف باشد بلاخره یک صحیح در این 11حدیث هست. فرض کنیم از این 11تا 5 حدیث آن ضعیف، خب 6 حدیث دیگرش صحیح است. 7تای آن ضعیف باشد، 4تای دیگرش صحیح است، یک دانه صحیح 10تا ضعیف، هیچ وقت ضعف یک سند به بقیه موارد ضرر نمی زند. گذشته از فقط طبرانی نقل نکرده، همه در این باره روایت نقل کردند.
در مورد سؤال اول شما، اگر ما به آن آیه استدلال میکنیم برای اینکه ثابت کنیم امامت الهی است. خداوند به صراحت می فرماید: من امام را انتخاب میکنم و امامت عهد من هست و بعد از امتحانهای فراوان حضرت ابراهیم به مقام امامت میرسد. دلیل ما بر این که امامت بالاتر از نبوت است، این است که حضرت ابراهیم (ع) بعد از آن امتحانهای سخت در اواخر عمر به مقام امامت رسیده . اگر مقام امامت از مقام نبوت پایینتر باشد، حضرت بجای اینکه ارتقاء پیدا کند، تنزل پیدا کرده و به جای اینکه جایزه بگیرد تنبیه شده که این قابل قبول نیست. اما چه کسی گفته امام همه جا نیاز هست این امتحانات را بگذراند تا به مقام امامت برسد؟ ما در قرآن آیه 247 و 246، سوره مبارکه بقره داریم که اصلا امتحان نشد و به مقام امامت رسید. بنی اسرئیل آمدند پیش پیامبرشان آمدند و از او خواستند کسی را برای ما انتخاب کن. پیامبرشان از خداوند درخواست کرد و خداوند حضرت طالوت را به عنوان امام انتخاب کرد.
«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا»
خدا انتخاب کرده، بنی اسرائیل هم میفهمیدند که خدا باید انتخاب کند که پیش پیامبرشان آمدند. پیامبر هم خودش نظر نداد از خدا سؤال کرد و خداوند هم طالوت را برای آنها انتخاب کرد. مگر طالوت قبلش پیامبر بود؟ پیامبر کس دیگری بود، حالا فرض کنیم پیامبر باشد، مگر امتحان شده بود؟ خدا خواست انتخاب کند، چرا باید خدا انتخاب کند؟ به دو دلیل
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ»
خدا خودش انتخاب کرده، خدا خودش علم لدنی داده، خدا خودش قدرت جسمانی به این امامش داده است.
و بعد خود خدا صریح می فرماید:
«وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ»
خدا به هر کسی که دلش بخواهد حکومتش را میدهد
اصلاً به شما چه ربطی دارد؟ خدا خواست امتحان میکند، خواست امتحان نمیکند، خواست به این آقای پول دار میدهد خواست به این فقیر میدهد، شما برای خدا تعیین تکلیف نکنید چرا؟
«وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ»
ملک مال خدا است، حکومت مال خدا است به هرکسی دلش بخواهد می دهد، اینجا هم خدا خواسته به امیرالمؤمنین علیه السلام امامت بدهد. شما حسادت میکنید چرا به فلانی نداد؟ خدا نخواست. خدا خواست و به امیرالمؤمنین علیه السلام داد. پیغمبرش در غدیر خم دست امیرالمؤمنین علیه السلام را بالا برد امتحانش هم کرد یا نکرد، اصلاً به ما هم ربطی ندارد خدا انتخاب کرده. حضرت ابراهیم علیه السلام را امتحان کرد بعد از امتحانهای سخت به مقام امامت رساند، طالوت را امتحان نکرد. با اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام پیامبر الوالعزم است، کلی امتحان شد، ولی طالوت نه پیامبر الوالعزم هم نباشد اختلاف است که پیامبر بوده یا نبوده ولی خدا خواست به او علم لدنی داد به او قدرت فوق بشری داد از همه قدرتمند تر بود و او را به مقام امامت رساند و ملک خودش را به طالوت داد بدون اینکه امتحانش کند.
حالا در دنیا هم ما داریم بعضیها هستند سنی ندارند مثلاً همین شهید زین الدین، 21سالش هست 22 سالش هست، سرلشکر میشود. ولی شخصی هم در 60 سالگی با ستوانی بازنشسته میشود. مردم، فرمانده هان می شناسند که لیاقت و شایستگی سرلشکری را دارند.
بیننده: محسن از تهران
از استاد یزدانی تقاضا دارم در مورد شخصیت ابن تیمیه و عقایدش توضیحاتی را بیان کنند. دوم این که روایتی از کتب شیعه در صفحه اینیستاگرام استاد ابوالقاسمی دیدم که می فرمود:
«يَا سَلْمَانُ حُبُّ فَاطِمَةَ يَنْفَعُ»
استاد یزدانی:
در مورد آن روایت می توانید کامنت بگذارید و از خود استاد بپرسید.
سند روایت خیلی سند طولانی است، کتاب مناقب فضل بن شازان هست دیگر، محمد بن علی بن حسین بن شازان، سند طولانی است بررسی این سند طولانی خب وقت گیر هست الآن فرصتش نیست ولی روایت دیگری هست که
«يَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّ فَاطِمَةَ اِبْنَتِي فَهُوَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعِي وَ مَنْ أَبْغَضَهَا»
خب اگر سندش هم ضعیف باشد اینقدر ما در تأیید فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها از پیغمبر صلی الله علیه وآله در کتابهای شیعه و سنی روایت داریم که ضعف این روایت جبران میشود.شاید سند این روایت هم صحیح باشد؛ اما چون در کتابی ناشناس هست، روایت را نمی شناسم.
در مورد شخصیت ابن تیمیه و عقایدش، حرف بسیار هست که باید در فرصت کافی به آن پرداخته شود.
بیننده:حسین از سرخه
سؤال من این است که آیا قرآن در متنش تحریف میشود یا نه؟ بعضی از موقعها در روایت میخوانم که قرآن چند جا اسم امیرالمؤمنین علیه السلام آمده، ولی حذف شده، مثلاً مثل آن لسان صدق علی نیست که به نحو دیگری خوانده شود، کلاً اسم حذف شده. اگر این اتفاق افتاده باشد، اینکه ما بگوییم قرآن معجزه است و تحریف نمیشود زیر سؤال میرود. تقاضا دارم در این باره توضیحاتی را بیان کنید.
استاد یزدانی:
نظر اختلافی هست، خیلی از علمای اهل سنت قائل به تحریف قرآن بودند. آقای نجار زادگان کتابی در مورد تحریف قرآن نوشتند که مفصل نظرات شیعه و سنی را بحث کرده. بعضی از علمای شیعه هم بودند که قائل به تحریف معنوی بودند، ممکن است کسی قائل به تحریف لفظی باشد. اینها مهم نیست ، آن چیزی که مهم است این است که خداوند گفته من حافظ قرآن هستم و خود خداوند وعده حفظ قرآن را داده.
بیننده:امین از تهران
حاج آقای یزدانی من یک سؤال از شما داشتم، غیر از امام علی هیچ کس در اسلام شجاعت نداشته؟ فقط امام علی شجاعت داشته؟
استاد یزدانی:
امیرالمؤمنین علیه السلام در قیاس با بقیه شجاع تر بود، بعضیها اصلاً شجاع نبودند ترسو بودند در همه جنگها فرار میکردند. ولی امیرالمؤمنین علیه السلام در هیچ جنگی فرار نکرده. اما کسانی بودند که خصوصا در جنگ احزاب ، خصوصاً در احد، خصوصاً در جنگ حنین، خصوصاً در جنگ خیبر، فرار کردند. انسان های شجاع زیاد بودند از جمله مقداد ، ابودجانه ، حضرت حمزه (سلام الله علیه)، جعفر طیار شجاع بودند ولی امیرالمؤمنین علیه السلام در قیاس با بقیه اشجع الناس بود.
بیننده:
یعنی از خلفا کسی شجاعت نداشت، درست است؟
استاد یزدانی:
شما ثابت کن خلیفه اول و دوم و سوم مثلاً در جنگ احد یک نفر را کشتند یا در جنگ بدر، در جنگ خیبر یا در جنگ احزاب، شجاع بودند؟
بیننده:
امام علی در بستر پیغمبر خوابید درست است؟
استاد یزدانی:
بله سند صحیح داریم.
بیننده:
چه کسی که شبانه با پیغمبر راه افتاد رفت؟ حضرت ابوبکر صدیق بود یا نبود؟
استاد یزدانی:
نه نبود، روایت بیاور که بود؟
بیننده:
در کتابهای دینی که آموزش و پرورش چاپ کرده شما بخوان هست،
استاد یزدانی:
از قرآن میخواهی بحث کنیم همین قضیه را ؟
بیننده:
در زمان خلیفه دوم بالای ده تا کشور را ایشان به اسلام آورد، ایشان رفت و آن کشور ها را فتح کرد، ایران شما را، شما را حضرت عمر مسلمان کرد، مصر و سوریه و آذربایجان
استاد یزدانی:
خودش در این جنگها آمده بود ؟
بیننده:
اینها شهامت نیست که ده کشور را به زمیمه اسلام درآورد؟
استاد یزدانی:
سوره مبارکه توبه آیه شماره 40 را میشود بخوانی برای من؟
«إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ۖ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ»
خداوند سکینهاش را بر پیغمبرش نازل کرد، چرا بر همراهش نازل نکرده؟
بحث شجاعت اینها را حضرت آیت الله قزوینی مفصل بحث کردند و بارها تحدی کردند یک مستند از کتابهای خودتان نشان دهید که این ها مگسی را از روی شانه پیغمبر صلی الله علیه وآله پرانده باشند. اگر شجاع بودند چرا در جنگهای زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله نبودند؟ اگر شجاع بودند، زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله چکاره بودند؟ زمانی که پیغمبر صلی الله علیه وآله سه سال در شعب ابی طالب بودند،کجا بودند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام هر شب جای پیغمبر صلی الله علیه وآله میخوابیدند. این ها کجا بودند؟ چرا به کمک پیامبر صلی الله علیه وآله نیامدند؟ این ها در جنگ بدر کجا بودند، چه کسی را کشتند؟ در جنگ احد کجا بودند، در جنگ خیبر کجا بودند؟
مجری:
خود حضرت عالی هم یک مقاله مفصل در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج) دارید که عزیزان میتوانند مراجعه بکنند و مفصلاً راجع به این مطلب هم مطالب آورده شده؛ آقای احمدی از قم پشت خط هستند، آقای احمدی در خدمتتان هستیم،
بیننده:علی کرمی
بنده می خواستم از آقای امین بپرسم که در این جنگ ها و فتوحاتی که خلفا بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله انجام دادند، خودشان هم تشریف داشتند؟
استاد یزدانی:
نه در هیچ جنگی چه در زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله و چه بعد از پیغمبر صلی الله علیه وآله در هیچ جنگی خودشان حاضر نبودند.
بیننده:
نکته بعدی این کشور گشاییها با تمام مهمات و افرادی که بود که پیامبر صلی الله علیه وآله فراهم کرده بودند. دست هر کسی میدادند، میتوانست از این همه نفرات و از این همه امکانات استفاده کند. اگر دست امام علی (ع) میبود، احسن استفاده را از آن میشد.
سؤالم این است که ما در شیعه ادعیه ای از اهل بیت (ع) زیاد داریم. آیا این ها هم ادعیهای از طرف خلفای راشدین دارند؟
استاد یزدانی:
من تا به حال ادعیهای از بزرگان اینها ندیدم. ما از امیرالمؤمنین علیه السلام دعای کمیل و صدهای دعای دیگر را داریم و خود نهج البلاغه کافی است برای اینکه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) و میزان علم و آگاهی آن حضرت را معرفی کند. اگر آنها دعایی در سطح دعای کمیل داشتند قطعاً تا حالا مطرح میکردند. من ندیدم که دعایی از آنها یا خطبهای از خطبههای آنها که از نظر فصاحت و بلاغت مثلاً در سطح یکی از خطبههای نهج البلاغه نقل شده باشد.
بنده به آقای امین مقالهای را پیشنهاد میکنم که در سایت تحقیقاتی مؤسسه حضرت ولی عصر (عج) هست، آنجا غار یا متن آیه را سرچ بزنند، پیدا میشود. آنجا مفصل بحث کردیم. و بحث شجاعتهای این ها هم در شبکه حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و هم در سایت آنجا مفصل آمده و می توانند بخوانند.
مجری:
حضرت استاد از محضرتان مثل همیشه نهایت استفاده را کردیم. همچنین از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند تشکر میکنیم که امشب هم تا پایان برنامه با ما همراه بودید.
«اللهم اجعل محیانا محیا محمد و آل محمد اللهم اجعل مماتنا ممات محمد و آل محمد اللهم صلی علی محمد و آل محمد»
2 Comments
allah
بله . شهامت بود. مگر شهامت دلیل بر امامت است؟
چرا جوابشو ندادی که بله هست، ولی نتیجه اش؟ مگر هر که شجاع بود خلیفه میشود؟
کفار هم شهامت داشتند مثل تیمورلنگ و امثالهم
شما باید منطقی باشه عزیز یزدانی، یعنی بگی خوب شهامت بود، ثم ماذا؟؟؟؟؟؟ استدلالت ناقص نماند، طرح کبری کن ببینم کبری مسئله ات چیست؟ تا الان اگر اثبات میکرد که عمر شجاع بود (در صورت فرماندهی و حضور) تازه با تیمور لنگ کافر برابر میشود چون اون هم شجاع بود ، ثم طرح الکبری القضیه؟؟؟؟؟؟ثم نتیجه
Yazdani
سلام عليكم
بله اين استدلال هم خوبه ديگه . ولي واقعا شجاع نبودند.