هركس قبول نداشته باشد كه خداوند پيامبرش را در عرش در كنار خود مينشاند، كافر، زنديق و خونش حلال است.
برنامه : يهوابيت (22)
تاريخ : 02 / 05 / 96
مجري : اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت تک تک شما بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت عرض سلام و ادب و احترام داریم . ميلاد با سعادت حضرت معصومه (سلام الله عليها) و آغاز دهه كرامت را كه به ميلاد امام رضا (عليه السلام) ختم مي شود را به شما عزيزان تبريك عرض مي كنيم . ان شاء الله نائب الزياره شما در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله عليها) خواهيم بود . آن عزيزاني هم كه در مشهد مقدس هستند ، ما را از دعاي خير خود فراموش نكنيد . با برنامه اي ديگر از سري برنامه هاي يهوابيت با كارشناسي استاد يزداني عزيز ، در خدمت شما هستيم .
استاد يزداني :
اعوذ بالله من الشيطان اللعين الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذي اظهر الوجود ومنه بدأ كل حمد واليه يعود والصلاة والسلام علي الشاهد والمشهود لكل موجود محمد المحمود وعلي آله آل الله الودود خلفاء الله علي عالم الغيب والشهود سيما الحجة بن الحسن المهدي المنتظر الموعود .
بنده هم خدمت حضرتعالی و همچنین خدمت بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت ، سلام و عرض ادب و احترام دارم. من هم به نوبه خود سالروز ميلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) و هم چنين دهه كرامت را تبريك مي گويم و اميدوارم خداوند ما را هميشه در سايه الطاف حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها) حفظ كند و هميشه توفيق زيارت آن حضرت را از ما نگيرد .
مجري :
آخرين موضوعي كه در برنامه يهوابيت بحث و بررسي شد و چند جلسه طول كشيد ،بحث استواء بر عرش بود كه با هم آن را پيش برديم .سلفي ها و اهل حديث در مورد استواء بر عرش ادعا مي كنند كه منظور از آياتي در اين باره نازل شده ، به اين معنا است كه حقيقتا خداوند بر عرش نشسته است كه ما گفتيم اهل سنت اشاعره و ماترديدي و شيعيان اماميه به تبعيت از اهل بيت (عليهم السلام) اين آيات را تأويل كردند و بر غير معناي ظاهرش حمل كرده و عقل و شرع وارد شده از طريق اهل بيت (عليهم السلام ) همين را ثابت و تأييد مي كند . در كنار آن عقيده اقعاد را كه سلفي ها مطرح مي كنند و معتقدند از مقامات پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين است كه خداوند آن حضرت را در كنار خود بر روي عرش مي آورد و مي نشاند . اين عقيده ثابت سلفي ها و اهل حديث است . هرچند كه برخي از آن ها به خاطر شرم آور بودن اين عقيده ، آن را انكار كردند و گفتند : ما اين عقيده را قبول نداريم. اما اين عقيده تا به امروز هست . در اين باره كليپ هايي را پخش كرديم و امشب هم كليپ هايي را پخش خواهيم كرد كه اين مقام از مقامات ويژه پيامبر (صلي الله عليه وآله) و مقام محمود است .
از استاد يزداني عزيز تقاضا داريم كه اگر مطالبي باقي مانده ، بيان بفرمايند .
استاد يزداني :
ما بحث اقعاد را از زبان بسياري از علماي اهل سنت يا اهل حديث و ابن تيميه و شاگردانش نقل كرديم . هر چند كه مطالب بسيار زيادي باقي مانده كه به خاطر كمي وقت از بيان همه ي آن ها عاجز هستم .
بنده شنيدم كه بعضي ها صحت حديث اقعاد را منكر شدند و گفتند :اين روايت درست نيست .
در جواب اين ها بايد گفت : روايت اقعاد پيامبر (صلي الله عليه وآله) و اين كه خداوند پيامبرش را در كنار خود خواهد نشاند ، از زبان هفت نفر از اصحاب نقل شده و خود علماي اهل سنت گفتند : اگر روايتي از چهار صحابي نقل شود ، متواتر به حساب مي آيد . آقاي ابن حزم در كتاب المحلي ، جلد 2 ، صفحه 135 بعد از اين كه روايتي را براي بعضي ها نقل مي كند ، به چهار نفر از صحابه مي رسد و مي گويد :
فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ فَهُوَ نَقْلُ تَوَاتُرٍ لاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ قال عَلِيٌّ وقد تَقَصَّيْتُ الْكَلاَمَ في هذا في مَسْأَلَةِ الْمَنْعِ من بَيْعِ الْمَاءِ في كِتَابِ الْبُيُوعِ من دِيوَانِنَا هذا وَالْحَمْدُ لِلَّهِ .
اين ها چهار نفر از صحابه هستند و اين نقل يك نقل متواتر است كه اصلا جايز نيست با آن مخالف كنيم .
ابن حزم ، المحلي ، ج 2 ، ص 135
اين به معناي آن است كه اگر روايتي به چهار نفر از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) برسد ، متواتر است و مخالفت كردن با آن جايز نيست .
باز در المحلي ، جلد 9 ، صفحه 7 هم دقيقا همين مطلب را بيان مي كند :
فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ .
اين ها چهار نفر از صحابه هستند و اين نقل يك نقل متواتر است كه اصلا جايز نيست با آن مخالف كنيم .
ابن حزم ،المحلي ، ج 9 ، ص 7
اما حديث اقعاد پيامبر (صلي الله عليه وآله) در كنار خداوند و اين كه خداوند پيامبر (صلي الله عليه وآله) را در كنار خود مي نشاند ، از طريق چند نفر از اصحاب نقل كردند . بنده از طريق ابويعلي فراء حنبلي در كتاب ابطال التأويلات نقل مي كنم .
ابطال التأويلات لاخبار الصفات ، تأليف ابويعلي فراء ، جلد 2 ، چاپ دار ايلاف كويت ، صفحه 476 به بعد به بحث مقام محمود مي رسيم . روايت 440 :
روايت اول :از عبدالله بن عمر
عن ابن عمر ، عن النبي ، صلى الله عليه وسلم ، في قول : عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا سورة الإسراء آية ، قال : يجلسه معه على السرير ….
اولين راوي عبد الله بن عمر است كه اين آيه را از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله) تفسير كرده كه حضرت فرموده : پيامبر (صلي الله عليه وآله) با خداوند بر تختش خواهند نشست .
روايت دوم :از عايشه
عن عائشة رضي الله عنها قالت : سألت رسول الله عن المقام المحمود فقال : وعدني ربي القعود معه على العرش .
از عايشه نقل شده كه من از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از مقام محمود سؤال كردم . حضرت فرمودند : خدا به من وعده داده كه من را در كنارش در عرش بنشاند .
تا اين جا دو صحابي روايت را نقل كردند : عبد الله بن عمر و عايشه همسر پيامبر (صلي الله عليه وآله) .
روايت سوم :از انس بن مالك
عن أنس قال : سألت رسول الله صلى الله عليه وسلم عن المقام المحمود فقال لي : ” القعود على العرش .
از انس بن مالك نقل شده كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از مقام محمود پرسيدم ، حضرت به من فرمود : مقصود نشستن در عرش است .
روايت چهارم : از عمر بن خطاب
قال عمر بن الخطاب : سألت النبي صلى الله عليه وسلم عما أوعده ربه جل اسمه فقال : ” أوعدني المقام المحمود وهو القعود على العرش .
عمر بن خطاب گفت : از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) سؤال كردم آن وعده اي كه خداوند به تو داد چيست ؟ نعوذ بالله حضرت فرموده باشند : خداوند وعده مقام محمود به من داد و آن مقام محمود نشستن در عرش است .
روايت پنجم : از عبد الله بن سلام
عن عبد الله بن سلام قال : ” إذا كان يوم القيامة جيء بنبيكم صلى الله عليه وسلم فأقعد بين يدي الله تعالى على كرسيه …
عبد الله بن سلام گفت :وقتي روز قيامت مي شود پيامبر شما را مي آورد و او را در مقابل خداوند بر كرسي مي نشانند …
در ظاهر مسلمان است ؛ اما مي گويند : پيامبر شما !!!!
روايت ششم : از عبد الله بن مسعود
عن ابن مسعود قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ” لو كنت متخذا خليلا ، لاتخذت ابن أبي قحافة خليلا ، ولكن خلة الإسلام أفضل ” ثم قرأ : { عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا } قال : يجلسه على العرش .
از ابن مسعود نقل شده كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند : منظور از آيه ، نشستن پيامبر در عرش است .
روايت هفتم : از عبد الله بن عباس
عن مجاهد عن ابن عباس في قوله عز وجل : { عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا } قال : يقعده على العرش .
از مجاهد از ابن عباس در مورد اين آيه نقل شده كه مقصود از مقام محمود نشستن پيامبر (صلي الله عليه وآله) در عرش است .
ابويعلي فراء حنبلي ،ابطال التأويلات لاخبار الصفات ، جلد 2 ، چاپ دار ايلاف كويت ، ص 476 ، ح 440
تا اين جا هفت نفر از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) روايت را نقل كردند . اهل سنت هم گفته بودند اگر چهار نفر از صحابه يك روايت را نقل كنند ،متواتر است .
از تابعين هم افراد زيادي هستند كه اين روايت را نقل كردند مثل مجاهد .ما قبلا ليست اين افراد را از زبان ابن قيم و بقيه خوانديم . از طرف ديگر خود ابن تيميه در جاهاي مختلف گفته : اگر روايت متواتر باشد ، ولو تمام روات آن ها فاسق باشند يا به قول عده ي ديگري حتي اگركافر هم باشند ، سخنشان قابل قبول است . اصلا متواتر ضعيف نمي تواند شود . وقتي به حد تواتر رسيد ، ضعيف معنا ندارد . ولو فاسق و كافر باشد تواترش قابل قبول است و از طرف ديگر خود ابن تيميه و پيروانش گفتند : انكار روايت متواتر كفر است .
آقاي ابويعلي در اين كتاب مطالب زياد ديگري هم نقل كرده كه فرصت خواندن همه آن ها نيست . بنابراين هفت نفر از اصحاب اين روايت را نقل كردند كه خداوند پيامبرش را در كنار خود خواهد نشاند و اين متواتر است . انكار روايت متواتر هم كفر است . شبكه هايي كه اين روايت را انكار مي كنند ، بدانند كه انكار اين مطلب كفر است . البته خودشان فراوان فتوا دادند كه كفر است . از جمله آقاي خلال كه از پيروان احمد بن حنبل و امام حنابله است . ايشان در كتاب السنه تمام رواياتي را كه مروذي و ابو يعلي حنبلي و دار قطني نقل كرده ، آورده . اما ما فرصت خواندن همه آن را نداريم و فقط رواياتي كه تكفير صريح است را مي خوانم .
كتاب السنه ، خلال ، چاپ دار الرايه ، صفحه 209 به بعد روايات متعددي را بيان كرده . در صفحه 214 از ابو داود سجستاني نقل مي كند :
وسمعت أبا داود يقول : من أنكر هذا فهو عندنا متهم ، وقال : ما زال الناس يحدثون بهذا ، يريدون مغايظة الجهمية ، وذلك أن الجهمية – [ 215 ] – ينكرون أن على العرش شيئا .
كسي كه اين را روايت را انكار كند ، متهم است . مردم هميشه اين روايت را مي خوانند (ناس : حنبلي ها) تا خشم جهميه را در بياورند . چون جهميه انكار ميكنند كه چيزي روي عرش است .
باز از ابوبكر بن ابي طالب نقل مي كند :
قال أبو بكر بن أبي طالب : من رده فقد رد على الله عز وجل ، ومن كذب بفضيلة النبي صلى الله عليه وسلم فقد كفر بالله العظيم …
هر كس اقعاد پيامبر (صلي الله عليه وآله) و روايت مجاهد را رد كند ، مثل اين است كه در مقابل خدا ايستاده و سخن خدا را رد كرده . و كسي كه اين فضيلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) را انكار كند ، به خداي عظيم منكر شده .
شبكه هاي وهابي كه منكر اين قضيه را منكر هستيد ، از زبان علماي خودتان كفر شما ثابت شد . آقاي الباني ، آقاي ذهبي ،آقاي شعيب الارنؤوط و وهابي هايي كه الان عقل پيدا كرديد و اين مطالب را انكار مي كنيد ، انكار اين مطالب يعني ايستادن در مقابل خدا و رد سخن خداوند و انكار فضيلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه به كفر شما ختم مي شود .
وأخبرني أحمد بن أصرم المزني ، بهذا الحديث ، وقال : « من رد هذا فهو متهم على الله ورسوله ، وهو عندنا كافر ، وزعم أن من قال – [ 216 ] – بهذا فهو ثنوي ، فقد زعم أن العلماء والتابعين ثنوية ، ومن قال بهذا فهو زنديق يقتل »
احمد بن اصرم مزني گفته : كسي كه اين روايت را انكار يا رد كند ، به خدا و پيامبرش تهمت زده و از نظر ما اهل سنت كافر است .هر كس اين روايت را انكار يا رد كند ،به علما و تابعين توهين كرده و آن ها را ثنوي دانسته و اين شخص زنديق است و بايد كشته شود .
يعني بايد كسي با اين فتوا همه كارشناسان شبكه هاي وهابي را بكشد . روايت مجاهد را نقل مي كند . بعد از آن سخن ابوبكر بن حماد مقري را مي آورد :
قال أبو بكر بن حماد المقرئ : $ 167 $ من ذكرت عنده هذه الأحاديث فسكت فهو متهم على الإسلام ، فكيف من طعن فيها ؟ ، وقال أبو جعفر الدقيقي : من ردها فهو عندنا جهمي ، وحكم من رد هذا أن يتقى ، وقال عباس الدوري : لا يرد هذا إلا متهم ، وقال إسحاق بن راهويه : الإيمان بهذا الحديث والتسليم له ، وقال إسحاق لأبي علي القوهستاني : من رد هذا الحديث فهو جهمي ، وقال عبد الوهاب الوراق للذي رد فضيلة النبي صلى الله عليه وسلم يقعده على العرش فهو متهم على الإسلام ، وقال إبراهيم الأصبهاني : هذا الحديث حدث به العلماء منذ ستين ومائة سنة ، ولا يرده إلا أهل البدع ، قال : وسألت حمدان بن علي عن هذا الحديث ، فقال : كتبته منذ خمسين سنة ، وما رأيت أحدا يرده إلا أهل البدع ، وقال إبراهيم الحربي : حدثنا هارون بن معروف ، وما ينكر هذا إلا أهل البدع ، قال هارون بن معروف : هذا حديث يسخن الله به أعين الزنادقة ، قال : وسمعت محمد بن إسماعيل السلمي يقول : من توهم أن محمدا صلى الله عليه وسلم لم يستوجب من الله عز وجل ما قال مجاهد فهو كافر بالله العظيم …
هر كس اين روايت مجاهد را نزدش بخواند و سكوت كند (آن را تأييد نكند ) اسلام او زير سؤال مي رود . چه برسد به اين كه اين روايت را رد كند . آقاي ابوجعفر دقيقي گفته : كسي كه اين روايت را رد كند ،جهمي است و حكمش اين است كه تبعيد شود. عباس دوري (از بزرگان اهل سنت ) گفته :هيچ كس اين روايت را رد نمي كند مگر كسي كه به خدا و پيامبرش تهمت زند . اسحاق بن راهويه (از بزرگان تاريخ اهل سنت ) گفته : بايد به اين روايت ايمان آورد و به آن تسليم شد . اسحاق هم گفته : كسي كه اين روايت را رد كند ،جهمي است . عبد الوهاب وراق در مورد كسي كه اين فضيلت پيامبر (صلي الله عليه وآله) را رد كند گفته : كسي كه روايت اقعاد در عرش را رد كند ،اسلامش زير سؤال مي رود . ابراهيم اصفهاني گفته : اين روايت را علما صد و شصت سال است كه نقل مي كند . كسي كه اين روايت را رد كند ،اهل بدعت است .
از حمدان بن علي در مورد اين روايت سؤال شد و ايشان گفت : اين روايت را كسي غير از اهل بدعت رد نمي كند . ابراهيم حربي از هارون بن معروف نقل كرده : اين روايت را جز بدعت گذار انكار نمي كند . هارون بن معروف گفته : اين روايت مجاهد ، روايتي است كه خداوند در روز قيامت با اين روايت چشم زنديق ها را داغ مي گذارد . محمد بن اسماعيل سلمي مي گويد : هر كس خيال كند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مستوجب روايت مجاهد نيست ، او كافر به خداي عظيم است .
در صفحه 219 ادامه ميدهد :
وسمعت أبا بكر بن صدقة ، يقول : حدثنا أبو القاسم بن الجبلي ، عن إبراهيم الزهري ، قال : سمعت هارون بن معروف ، يقول : « ليس ينكر حديث ابن فضيل عن ليث ، عن مجاهد إلا الجهمية »
وسمعت أبا بكر بن صدقة ، يقول : قال إبراهيم الحربي يوما ، وذكر حديث ليث عن مجاهد ، فجعل يقول : هذا حدث به عثمان بن أبي شيبة في المجلس على رءوس الناس فكم ترى كان في المجلس ، عشرين ألفا ، فترى لو أن إنسانا قام إلى عثمان
از ابراهيم بن زهري نقل شده كه از هارون بن معروف شنيدم كه مي گفت : روايت ابن فضيل از ليث از مجاهد را كسي غير از جهميه انكار نمي كند .
باز در جاي ديگر اين حرف را زده و مي گويد : عثمان بن ابي شيبه در مجلسي سخنراني مي كرد كه در همان مجلس فتوا به قتل كسي دادند .
ابوبكر خلال ، السنه ، چاپ دار الرايه ، ص 214
به هر حال مشخص است كه هر كس روايت مجاهد را كه اقعاد پيامبر (صلي الله عليه وآله) در كنار خداوند را ثابت مي كند ، كافر و زنديق و جهمي و متهم بر اسلام است . اين حكم هم از زبان علماي اهل سنت صادر شده . اين كه آن ها درست فتوا دادند يا ندادند ، به ما ارتباطي ندارد .
مجري :
اين هم بخش ديگري از اقوال عجيب علماي اهل حديث و سلفي بود كه امروز هم وهابي ها و سلفي ها به اين بزرگان افتخار مي كنند . حداقل بايد اين اقوال را از اين كتاب ها بخوانند كه متوجه شوند اين اقوال از آن بزرگان و علما موجود است و ثابت شده كه چنين اقوالي واقعا صادر شده . بايد تكليف اين افراد را مشخص كنند كه آيا كافر هستند يا كافر نيستند ؟ اهل بدعت هستند يا اهل بدعت نيستند ؟ اين ها سؤالاتي است كه هميشه وهابي ها و شبكه هايشان و بزرگانشان از آن ها فراري بودند .
كليپ اول مروري بر بحث استواء است كه در حقيقت زير بناي بحث اقعاد است . چون تا كسي استواء را به معناي نشستن خداوند بر عرش نداند ، به اقعاد و اين مسائل معتقد نخواهند شد .
كليپ (1) :
صالح السحيمي ـ عالم وهابي :
اولا ما حقيقت استواء را براي خداوند ثابت مي كنيم . چرا كه اين خداوند است كه خودش را اين گونه توصيف كرده است.
دوم اين كه استواء را به گونه اي كه شايسته ي جلالت و عظمت خداوند است ، ثابت مي كنيم .
سوم اين كه به گونه اي اين صفت را ثابت مي كنيم كه به صفات و استواء مخلوقات شبيه نباشد .
چهارم اين كه ما اين صفت را تحريف و تأويل نمي كنيم .
پس آن طور كه اهل تعطيل و تأويل ميگويند ما نميگوييم استوا به معناي استولي مي باشد .
پنجم اين كه اين صفت را آن طور كه جهميه و معتزله تعطيل مي كنند و در آن توقف مي كنند ما تعطيل نمي كنيم و در آن توقف هم نمي كنيم .
ششم اين كه اين صفت را تعطيل نمي كنيم .
هفتم اين كه براي اين صفت كيفيت تعيين نمي كنيم . نمي گوييم كه خداوند مثلا به اين شكل بر عرش قرار گرفته است ؛ بلكه اين صفت را به گونه اي كه شايسته ي جلالت خدا است ثابت ميكنيم و اين جا است كه سلف در باب صفات چه استواء و چه غير از آن گفته اند . همانطور كه اين صفات آمده است آن را بدون كيفيت نقل كنيد .
مجري :
يكي از بزرگان وهابيت امروز بود كه خيلي به صراحت گفت : عقيده ما اين است . هر كس هم كه اين ديدگاه را نداشته باشد ، قابل قبول نيست . اين افراد اهل تحريف صفات و تعطيل صفات و معطله و جهميه و معتزله هستند و اگر تكفير نكنند ، حداقل اهل بدعت مي دانند و همان طور كه استاد يزداني گفتند : بنابر برخي اقوال ، اهل كفر هستند .
ادعاي ديگري هم داشتند كه گفتند : آن طوري كه شايسته خداوند است ، استواء را معنا مي كنند كه اين را خود علماي اهل سنت پاسخ داده اند كه در كليپ بعدي است .
استاد يزداني :
در موضوع اقعاد شعري از ابن قيم الجوزيه است كه حيف مي دانم آن را نخوانم .
در كتاب النونيه ، تأليف ابن قيم الجوزيه ، با شرح احمد بن ابراهيم بن عيسي ، جلد اول ، چاپ مكتب الاسلامي بيروت ، صفحه 532 :
في ذكر تفسير المقام لأحمد . . . ما قيل ذا بالرأي والحسبان
إن كان تجسيما فإن مجاهدا . . . هو شيخهم بل شيخه الفوقاني
وقد أتى ذكر الجلوس به وفي . . . أثر رواه جعفر الرباني
أعني ابن عم نبينا وبغيره . . . أيضا والحق ذو التبيان
والدارقطني الإمام يثبت الآثار . . . في ذا الباب غير جبان
وجرت لذلك فتنة في وقته . . . من فرقة التعطيل والعدوان
واما حديث باقعاده …..علي العرش ايضا فلا تجحده
امروا الحديث علي وجهه …..ولا تدخلوا فيه ما يفسده
آقاي مجاهد در بحث مقام محمود رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از روي هوي و هوس و فكر خودش نظر نداده و اين حرف خودش نيست .
اگر واقعا اين تجسيم باشد ، اين مجاهد است كه اين سخن را گفته . كسي كه استاد و بزرگ همه مفسيرين است .
ايشان بحث جلوس را مطرح كرده و در روايتي از جعفر رباني (جعفر طيار) ، پسر عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده .
دار قطني كه امام و پيشواي ما است ، روايات را در اين باره آورده و از هيچ كس هم نترسيده .
اين قضيه در زمان خودش بين فرقه تعطيل و دشمنان آن ها سبب فتنه شد ….
اين كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مقام محمود ، مقام شفاعت است ، اين را ما هم قبول داريم . اما اين كه منظور از مقام محمود ، اقعاد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) باشد را هم انكار نمي كنيم .
حديث را همان طور كه هست نقل كرده و چيز هاي بد را به آن اضافه نكنيد .
ابن قيم الجوزيه ، القصيده النونيه ، با شرح احمد بن ابراهيم بن عيسي ، ج اول ، چاپ مكتب الاسلامي بيروت ، ص 532
در صفحه 330 مي گويد :
وزعمت أن محمدا يوم اللقا ……. يدنيه رب العرش بالرضوان
حتي يري المختار حقا قاعدا ….. معه علي العرش الرفيع الشأن
اين مطلب را از زبان مخالفينش نقل كرده ؛اما آن را قبول دارد .
پيامبر (صلي الله عليه وآله) در روز قيامت در روي عرش به خدا نزديك مي شود و خدا پيامبر مختار خود را نزديك ميكند و كنار خود در عرش مي نشاند .
ابن قيم الجوزيه ، القصيده النونيه ، با شرح احمد بن ابراهيم بن عيسي ، ج اول ، چاپ مكتب الاسلامي بيروت ، ص330
در اين باره شعر از ابن قيم زياد است كه در بحث هاي بعدي از اين كتاب زياد استفاده خواهم كرد .
بنده از زبان علماي اهل سنت هم بيان كنم كه آن ها چه ديدگاهي داشته اند . در كتاب نسيم الرياض في شرح شفاء قاضي عياض ، تأليف آقاي خفاجي مصري از بزرگان اهل سنت مالكي مذهب ، متوفاي 1069 هـ ، با تحقيق محمد قادر عطا ، چاپ دار الكتب العلميه لبنان ، جلد 3 ، صفحه 194 در بحث مقام محمود مي گويد :
واما الوجه الثالث وهو جلوسه صلي الله عليه وسلم مع الله علي العرش والكرسي : فقال الواحدي رحمه الله تعالي : انه قول فاسد مبني علي التجسيم وبين فساده …
نظر سوم اين است كه مقصود از آيه عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا ، نشستن پيامبر (صلي الله عليه وآله) با خداوند در عرش بر كرسي است . واحدي در اين باره گفته : اين قول فاسدي است كه اساس اين قول بر تجسيم بنا شده و تجسيم را ثابت مي كند و دلائلي هم بر رد اين نقل وجود دارد .
خفاجي مصري ، نسيم الرياض ، ج 3 ، چاپ دار الكتب العلميه بيروت ، با تحقيق محمد قادر عطا ، ص 194
پس نظر علماي اهل سنت است كه اگر كسي قائل باشد خدا در روز قيامت پيامبرش را در كنار خود مي نشاند ، تجسيم است و تجسيم طبق فتواي علماي اهل سنت ، كفر است .از يك طرف اين ها و از طرف ديگر آن ها تكفير كردند . ما اين وسط مانديم كه حق با چيست . در ادامه قصد داريم نظر اهل بيت (عليهم السلام) را نقل كنيم .
مجري :
كليپ بعدي از يكي از علماي سرشناس وهابي معاصر تفكيري كه بسيار شيعه ستيز هم هست .
كليپ (2 ) :
صالح الفوزان ـ عالم وهابي معاصر :
سؤال : آيا اين درست است كه خداوند پيامبر را روي عرش مي نشاند ؟ آيا اين تفسير صحيح است ؟
جواب : بله ، اين در حديث وارد شده است و جزو مقام محمود است . فقط اين مورد مقام محمود نيست ؛ اما جزء مقام محمود است . شفاعت و نشاندن پيامبر بر عرش مقام محمود است . اين ثابت شده است و موجود است . طبري و غيره از او آن را نقل كرده اند و ابن قيم آن را در نونيه آورده است .
مجري :
آقاي صالح الفوزان هم نظر خود را به صراحت در مورد اقعاد گفتند . اين كه قبول دارند و افراي مثل طبري و ابن قيم در كتاب النونيه خود آورده كه اين جزء مقام محمود پيامبر (صلي الله عليه وآله) است . يعني گفتند : وجوهي كه نقل شده را با هم جمع مي كنيم كه هم شفاعت پيامبر (صلي الله عليه وآله) است و هم بحث اقعاد است كه به عنوان يك وهابي تكفيري معاصر آن را قبول دارند . ايشان الان حي و حاضر هستند و هر كس خواستند در اين باره سؤال كنند ، از طريق سايت بپرسند . قطعا ايشان همين نظر را قطعا تأييد خواهند كرد . اين چيزي است كه در دروسشان هم پاسخ دادند .
استاد يزداني :
بحث بعدي ، ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) است . من اصلا روايتي مبني بر اين كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) در كنار خدا در عرش مي نشيند را نديدم . اما بحث اين كه خداوند روي عرش هست يا نيست و به چه معنا است را قبلا از زبان اهل بيت (عليهم السلام) خواندم . باز هم مي خوانم . روايت در كتاب شريف كافي ، جلد 1 ، چاپ دار الحديث ، صفحه 125 ، حديث 345 آمده :
قال : سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز وجل : ” وكان عرشه على الماء ( 1 ) ” فقال ما يقولون ؟ قلت : يقولون : إن العرش كان على الماء والرب فوقه ، فقال :كذبوا ، من زعم هذا فقد صير الله محمولا ووصفه بصفة المخلوق ولزمه أن الشئ الذي يحمله أقوى منه
از امام صادق (عليه السلام) در مورد آيه وكان عرشه علي الماء پرسيدم كه چه به چه معنا است ؟
وهابيت ها واقعا تصور كردند عرش خدا روي آب است ، مثل تختي كه روي آب تكان مي خورد .
امام (عليه السلام) سؤال ميكند : آن ها چه ميگويند ؟ گفتم : آن ها مي گويند : عرش واقعا روي آب است و خداوند روي آن نشسته . حضرت فرمودند : آن هايي كه اين حرف را زدند ، دروغ گفتند و خدا را محمول قرار دادند . (بايد چيزي باشد كه خدا را حمل كند ) اين كه كسي را چيزي حمل كند ، صفت مخلوقات است و لازم است چيزي كه شخص را حمل مي كند قوي تر باشد .
عرش قوي تر است يا خدا قوي تر است . پس طبيعي است كه اگر خداوند قوي تر از عرش باشد ، عرش نمي تواند خدا را تحمل كند . بايد قدرت خداوند از عرش كمتر باشد و عرش از او قوي تر باشد .
در صفحه بعد توضيح مي دهد :
قلت : بين لي جعلت فداك ؟ فقال : إن الله حمل دينه وعلمه الماء قبل أن يكون أرض أو سماء أو جن أو إنس أو شمس أو قمر ، فلما أراد الله أن يخلق الخلق نثرهم بين يديه فقال لهم : من ربكم ؟ فأول من نطق : رسول الله صلى الله عليه وآله وأمير المؤمنين عليه السلام والأئمة صلوات الله عليهم فقالوا : أنت ربنا ، فحملهم العلم والدين ،
حضرت فرمودند : خدا اول آب آفريد و بعد علم و دين خود را به آب داد ….
كليني ، كافي ، ج 1 ، چاپ دار الحديث ، ص 125 ، ح 345
در اين جا امام (عليه السلام) مشخص مي كند كه منظور از آب در اين جا چيست و قبل از عرش خداوند آب را خلق كرده و مسائل ديگري كه به بحث ما مربوط نيست . در هر صورت روايت زيبايي است كه اگر بينندگان خواستند مي توانند آن را مشاهده كنند .
اما بحث اين كه خدا كجاست ؟ آيا پرسيدن اين سؤال لايق خداوند هست يا نيست ؟ چون هميشه از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) سؤال كردند . از امام صادق (عليه السلام) هم سؤال كردند . الان هم گاها سؤال مي كنند كه خدا كجاست ؟ ائمه ما به اين سؤال پاسخ دادند كه اصلا لايق خدا نيست كه سؤال كنيم خدا كجاست ؟ چون اين كه فلاني كجا است يا فلان چيز كجا است ، بايد مكاني باشد كه روي آن مكان بنشيند . در حقيقت بايد يك مكاني را تصور كنيم تا در آن جا باشد . درصورتي كه خداوند خالق همه مكان ها است . وقتي خدا خالق مكان است ،ديگر نمي پرسيم كه خدا كجا است . مكاني نبود كه خداوند بود . آيا در كنار خداوند مي توان مكاني را قديم تصور كرد ؟ اصلا قابل تصور نيست . چون آن قديم و واجب الوجود، فقط خدا است . اصلا اين كه بپرسيم خدا كجا است ، نهايت بي معرفتي است . چون خدا را نمي شناسند و خدا را جسم مي دانند و مكاني براي خدا تصور مي كنند ، اين سؤال را مي كنند .
در اين باره روايت بسيار شيرين و جذابي از زبان اهل بيت (عليهم السلام) است كه چقدر تفاوت بين معارف زلال و نابي كه از طريق اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده و دروغ ها و اسرائيلياتي كه از زبان كعب الاحبار و عبد الله بن سلام و خلال و ابن تيميه و ابن قيم و ابو يعلي و محمد بن عبد الوهاب نقل شده .
در كتاب شريف كافي ، جلد اول ، صفحه 220 ، باب كون والمكان :
باب الكون والمكان )
1 – محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن الحسن بن محبوب ، عن أبي حمزة قال :
سأل نافع بن الأزرق أبا جعفر عليه السلام فقال : أخبرني عن الله متى كان ؟ فقال : متى لم يكن
حتى أخبرك متى كان …
جاء رجل إلى أبي الحسن الرضا عليه السلام من وراء نهر بلخ فقال : إني أسألك عن مسألة فإن أجبتني فيها بما عندي قلت بإمامتك ، فقال أبو الحسن عليه السلام : سل عما شئت فقال : أخبرني عن ربك متى كان ؟ وكيف كان ؟ وعلى أي شئ كان اعتماده ؟ فقال أبو الحسن عليه السلام : إن الله تبارك وتعالى أين الأين بلا أين وكيف الكيف بلا كيف وكان اعتماده على قدرته …
عن أبي بصير قال : جاء رجل إلى أبي جعفر عليه السلام فقال له : أخبرني عن ربك متى كان ؟ فقال : ويلك إنما يقال لشئ لم يكن : متى كان ،إن ربي تبارك وتعالى كان ولم يزل ( 1 ) حيا بلا كيف ، ولم يكن له كان ، ولا كان لكونه كون ، كيف ولا كان له أين ، ولا كان في شئ ، ولا كان على شئ ، ولا ابتدع لمكانه مكانا ولا قوي بعد ما كون الأشياء ولا كان ضعيفا قبل أن يكون شيئا …
، فليس لكونه كيف ولا له أين ولا له حد …
ولا أين موقوف عليه ولا مكان جاور شيئا …
نافع بن ازرق از امام باقر (عليه السلام) سؤال مي كند كه خدا چه زماني بوده ؟ حضرت فرمود : تو بگو چه زماني خدا نبوده كه من بگويم خدا چه زماني بوده ؟
روايت بعدي از امام رضا عليه السلام نقل شده كه سند آن معتبر است .
مردي از بلخ آمده بود و از امام رضا (عليه السلام) سؤالاتي كرد و گفت : اگر به سؤالات من پاسخ دهي ،من امامت شما را قبول مي كنم . امام رضا (عليه السلام) فرمودند : هر چه مي خواهي سؤال كن .
از بعضي ها وقتي در مورد تيميم سؤال مي كردند ، نميتوانست جواب دهد ؛ اما اميرالمؤمنين (عليه السلام) روي منبر مي نشيند و مي فرمايد : هر چه مي خواهيد از من سؤال كنيد . امام صادق (عليه السلام) در مسجد كوفه در محضر بزرگان تاريخ اهل سنت مي نشينند و مي فرمايند : سلوني قبل ان تفقدوني . امام رضا (عليه السلام) هم مي فرمايند : هر خچه مي خواهي سؤال كن . چه كسي غير از ائمه معصومين (عليهم السلام) چنين جرأتي دارند كه هر چه مي خواهيد از من بپرسيد . بعضي ها چنين جرأتي به خرج دادند و آبرويشان رفت .
به من خبر بده كه خداي تو چه زماني بوده ؟ چگونه است ؟ و خداي تو بر چه چيزي تكيه كرده ؟
شخص كافر و كسي كه خدا را نمي شناسد چنين سؤالي مي پرسد .
امام (عليه السلام) فرمودند : خداي تبارك و تعالي مكان ها را خلق كرده . مكان را خود خدا مكان كرده .
به اين معنا كه همه مكان ها از عرش و زمين و آسمان و كهكشهان ها نبود كه خدا بود . اصلا هيچ كيفيتي نبود و خدا كيفيت را خلق كرد . وقتي خود خدا خلق كرده ، محتاج مخلوق خود كه نمي شود .
خدا بر قدرت خود تكيه داده .
روايت بعدي از ابابصير است كه مي گويد :
شخصي نزد امام باقر (عليه السلام) آمد و سؤالاتي كرد كه خدا چه زماني بوده ؟ حضرت فرمودند : اين چه سؤالي است كه از من مي پرسي . خدا هميشه بوده بدون اين كه كيفيتي داشته باشد . خدا درون چيزي نيست ، روي چيزي ننشسته . اصلا نمي توان تصور كرد كه خدا مكاني داشته باشد . وقتي خدا همه مخلوقات را خلق كرد ، قوي تر نشد و بودن مخلوقات در قوت خداوند هيچ تأثيري نداشت . قبل از اين كه مخلوقات نبود ،خدا ضعيف نبود .
يعني اين ها هيچ تأثيري در قوت و قدرت خداوند ندارد .
خدا كيفيت ندارد . نمي توان براي خدا مكان تصور كرد و نمي شود براي خدا حد قائل بود ….
خدا مكاني ندارد كه در كنار جاي ديگري باشد .
اگر تصور كنيم عرشي است كه اين عرش را گوزن و ملائكه و گاو نر و مرد قوي هيكل برداشته و خدا روي آن نشسته ،كفريات محض است . اصلا نمي توان براي خدا مكاني را تصور كرد .
روايت بعدي :
وروي انه سئل عليه السلام : اين كان ربنا قبل ان يخلق سماء وارضا ؟ فقال عليه السلام : اين سؤال عن مكان وكان الله ولا مكان .
از امام (عليه السلام) سؤال شد : خدا قبل از اين كه زمين و آسمان را خلق كند ، كجا بوده ؟ امام عليه السلام مي فرمايند : اين چه سؤالي است كه تو مي كني ؟ سؤال از مكان خداوند معنا ندارد . خدا بود و هيچ مكاني نبود .
همه مكان ها خلق شد و باز هم در قدرت خداوند تغييري ايجاد نشد ، نه خدا ضعيف تر و نه قوي تر شد . خداوند خالق مكان است و اين كه خدا در كجاست ، سؤال غلطي است .
روايت هفتم :
علي بن محمد رفعه ، عن زرارة قال : قلت لأبي جعفر عليه السلام : أكان الله ولا شئ قال : نعم كان ولا شئ قلت : فأين كان يكون ؟ قال : وكان متكئا فاستوى جالسا وقال : أحلت ( 1 ) يا زرارة وسألت عن المكان إذ لامكان .
به اما باقر (عليه السلام) گفتم : آيا خدا بود و هيچ چيزي نبود ؟ حضرت فرمود : بلكه خدا بود و چيزي نبود . گفتم : اگر هيچ چيزي نبود خدا كجا بود ؟ امام (عليه السلام) تكيه دادند و فرمودند : اين چه سؤالي است كه مي پرسي اي زراره ؟ از مكاني سؤالي ميكني …
كليني ، كافي ، ج 1 ، ص 220 به بعد ، باب كون و مكان
اين ها رواياتي است كه فراوان از طريق اهل بيت (عليهم السلام) در اين زمينه به ما رسيده و ثابت مي كند كه سؤال از اين كه خدا كجا است ، اشتباه و غلط است . چون زماني مي توان اين سؤال را پرسيد كه ما براي خدا مكاني را تصور كنيم كه خدا در آن جا باشد . فرقي نمي كند كه عرش باشد يا آسمان يا بهشت و جهنم . بايد جايي قابل تصور باشد كه خدا در آن جا نشسته باشد . در حالي كه همه مكان ها مخلوق خداوند هستند . نه مكان و نه زماني بود و خداوند بود . هيچ چيزي را در كنار خداوند نمي توان به صورت قديم تصور كرد و هر كس چنين تصوري داشته باشد عرش باشد ، بهشت باشد ، زمين باشد ، كرسي باشد ، با معارف اهل بيت (عليهم السلام) و با قرآن در تضاد است .
مجري :
تفاوت خيلي واضح است و به قول ضرب المثل هاي عربي بايد گفت : اين كجا و آن كجا ؟ اقوال افرادي مثل ابويعلي فراء حنبلي و ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب و متقدمين آن ها كجا و روايات اهل بيت (عليهم السلام) كجا ! كه حتي آن ها را هم پاسخ گفته در مقابل كفار و مخالفين شيعه در آن زمان ، مذاهب مختلفي كه چنين باورهايي داشتند و الان هم دارند . اين ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) است . كساني كه ادعا مي كنند همه اين ها يك عقيده داشتند ، حقيقتا مضحك است و بايد به اين ادعا ها خنديد و به خاطر همين است كه شايد در سايت ها و شبكه هايشان كمتر سراغ مباحث اصلي مثل توحيد ميروند و به جاي آن به سراغ مباحث فرعي و فقهي را مطرح مي كنند ؛ اما از مباحث توحيد غافل هستند يا شايد خود را به غفلت مي زنند . دليلش هم مشخص است ، به خصوص با روايات زيبايي كه از اهل بيت (عليهم السلام) قرائت شد و ديدگاه ما حقيقتا همين است. كليپ بعدي خلاصه اي از ديدگاه يك عالم سلفي است كه نماينده اي از يكي از علماي سلفي سرشناس است و در مورد مبحث استواء صحبت مي كند .
كليپ (3) :
صالح المغامسي ـ عالم وهابي :
پس در مورد اين آيه كه مي گويد : الرحمن علي العرش استواي ، استواء معلوم است و كيفيت آن مجهول است . معناي مجهول اين نيست كه موجود نيست ؛اما ما نمي دانيم كه خداوند چگونه بر عرش قرار گرفته است . اما يقين داريم كه خداوند به گونه اي كه شايسته ي جلالت و عظمتش مي باشد ، بر عرش قرار گرفته است .
مجري :
آقاي مغامسي يكي از علماي سرشناس سلفي و وهابي در عربستان سعودي است كه حتي به گونه اي مي توان گفت از ساير علماي وهابي معتدل تر هستند ؛ اما در عقايد تفاوتي با آن ها ندارند . از جمله در مباحثي مثل توحيد . اين توجيهاتي كه ايشان آوردند كه كيفيت مجهول است يا نشستن و قعودي كه شايسته ذات خدا است را شما در ذهن داشته باشيد . در دو كليپ بعدي از دو عالم اهل سنت پاسخ آن را خواهيم شنيد .
اما قبل از ديدن كليپ ها ، استاد يزداني يك سؤالي زياد مطرح مي شود كه اگر خدا مكان ندارد يا اگر ميگوييم كسي كه براي خدا مكاني را تصور كند ، خدا را محدود كرده و تجسيم منتهي مي شود ، پس چرا خيلي از اوقات خود ما و مسلمانان و حتي غير مسلمانان ، وقتي از خدا ياد مي كنند يا دعا مي كنند ، به آسمان نگاه مي كنند و دستان خود را رو به آسمان مي برند . آيا به اين معنا است كه خدا در آسمان است و مكاني دارد كه در اين صورت ديدگاه ما باطل مي شود . يا اين كه دليل ديگري دارد ؟
استاد يزداني :
اين سؤال در زمان اهل بيت (عليهم السلام) هم مطرح بود . عده زيادي از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) و ساير ائمه اين سؤال را پرسيدند كه اگر خدا روي عرش و در آسمان ننشسته و لم نداده و پاهاي خود را روي هم نيانداخته ، پس چرا ما رو به آسمان دعا مي كنيم ؟ چرا هر زمان ياد خدا مي كنيم ، به آسمان نگاه مي كنيم ؟
در اين زمينه كتاب توحيد شيخ صدوق ، روايات بسيار زيادي نقل كرده كه بنده يك مورد از آن ها را مي خوانم . چقدر جالب است كه شخصي صفحه به صفحه اين كتاب را با توحيد ابن خزيمه مجسم از اهل حديث مقايسه كند .
كتاب توحيد ،تأليف شيخ صدوق ، چاپ دار المعرفه بيروت ،صفحه 243 ، باب 26 باب الرد علي الثنويه والزنادقه :
حدثنا علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رحمه الله ، قال : حدثنا أبو القاسم العلوي ، قال : حدثنا محمد بن إسماعيل البرمكي ، قال : حدثنا الحسين ابن الحسن ، قال : حدثني إبراهيم بن هاشم القمي ، قال : حدثنا العباس بن عمرو الفقيمي عن هشام بن الحكم في حديث الزنديق الذي أتى أبا عبد الله عليه السلام فكان من قول أبي عبد الله عليه السلام له : لا يخلو قولك : إنهما اثنان ، من أن يكونا قديمين قويين …
اين روايت را با سند خودشان از هشام نقل مي كند و مي گويد :شخص زنديقي نزد امام صادق (عليه السلام) مي رود و مطالبي را مي پرسد . سؤالات چند صفحه طول مي كشد كه همه سؤالات توحيدي هستند . تا در صفحه 248 مي گويد :
قال السائل : فقوله : ( الرحمن على العرش استوى ) ( 2 ) قال أبو عبد الله عليه السلام :بذلك وصف نفسه وكذلك هو مستول على العرش بائن من خلقه من غير أن يكون العرش حاملا له ولا أن يكون العرش حاويا له ولا أن العرش محتاز له ولكنا نقول : هو حامل العرش وممسك العرش ، ونقول من ذلك ما قال : ( وسع كرسيه السماوات والأرض ) ( 3 ) فثبتنا من العرش والكرسي ما ثبته ، ونفينا أن يكون العرش والكرسي حاويا له أو يكون عز وجل محتاجا إلى مكان أو إلى شئ مما خلق ، بل خلقه محتاجون إليه .
قال السائل : فما الفرق بين أن ترفعوا أيديكم إلى السماء وبين أن تخفضوها نحو الأرض ؟ قال أبو عبد الله عليه السلام : ذلك في علمه وإحاطته وقدرته سواء ، ولكنه عز وجل أمر أولياءه وعباده برفع أيديهم إلى السماء نحو العرش لأنه جعله معدن الرزق ، فثبتنا ما ثبته القرآن والأخبار عن الرسول صلى الله عليه وآله حين قال : ارفعوا أيديكم إلى الله عز وجل ، وهذا يجمع عليه فرق الأمة كلها .
اين كه الرحمن علي العرش استوي ، خداوند روي عرش استوا دارد ، به چه معنا است ؟ حضرت فرمودند : خداوند خودش گفته الرحمن علي العرش ، اما به معناي استولي است يعني خدا بر همه مخلوقات خود حاكم است . نه اين كه عرش خدا را حمل كند و نه به اين معنا كه عرش خدا را در خود جاي داده باشد و نه اين كه جاي خدا در عرش باشد . ما ثابت مي كنيم كه عرش و كرسي است ؛ اما نفي مي كنيم كه عرش و كرسي خدا را در خود جاي دهد يا اين كه خدا محتاج مكان باشد .
ما اين را قبول نداريم . اگر كسي قبول داشته باشد كه خدا روي عرش مي نشيند و پيامبرش را در كنار خود در عرش مي نشاند ، به اين معنا است كه خدا به عرش محتاج است .
سائل گفت : اگر خدا در همه جا است و روي عرش ننشسته ، چه فرقي مي كند هنگام دعا دستمان را رو به آسمان ببريم يا رو به پايين ببريم ؟ حضرت فرمودند : فرقي نمي كند كه شما دست به آسمان ببريد يا دست به پايين ببريد و دعا كنيد . در علم و قدرت و احاطه خدا هيچ تفاوتي نمي كند . اما خدا خودش به اوليا و بندگانش دستور داده كه وقتي دعا مي كنند ،دست به آسمان ببرند . چون آسمان معدن رزق همه بندگان است .
بحث فيزيك آن كه چطور شده همه چيز از آسمان است و روزي هاي ما به خورشيد مرتبط است و اگر خورشيد نباشد ، چيزي سبز نمي شود . اگر آب نباشد ، اگر باران نباشد ، هيچ روزي در اين دنيا نيست . اين ها بحث هايي است كه بينندگان عزيز بهتر از ما وارد هستند .
هر چيزي كه قرآن تثبيت كند ، ما هم تثبيت مي كنيم . هر چه را كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي ما تثبيت كرده ، ما هم تثبيت مي كنيم . خود رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گفته : دستانتان را به سوي خداوند بلند كنيد . همه فرقه هاي اسلامي به اين اجماع دارند كه هنگام دعا ، دست را به آسمان بلند كنند .
اين دستور پيامبر (صلي الله عليه وآله) است ؛ وگرنه براي علم و احاطه خداوند تفاوتي نمي كند كه رو به آسمان دعا كنيد يا رو به زمين دعا كنيد يا خوابيده يا نشسته دعا كنيد .
شيخ صدوق ،توحيد ، چاپ دار المعرفه بيروت ،ص 243 به بعد ، باب 26 باب الرد علي الثنويه والزنادقه
روايت بعدي از كتاب تهذيب الاحكام ،تأليف شيخ طوسي ، جلد 2 ، چاپ دار التعارف بيروت ، صفحه 282 :
أحمد بن أبي عبد الله عن القاسم بن يحيى عن جده الحسن بن راشد عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليه السلام عن آبائه عليهم السلام ان أمير المؤمنين عليه السلام قال : إذا فرغ أحدكم من الصلاة فليرفع يديه إلى السماء ولينصب في الدعاء فقال ابن سبأ : يا أمير المؤمنين أليس الله في كل مكان ؟ فقال :بلى قال فلم يرفع يديه إلى السماء ؟ قال : أما تقرأ في القرآن ( وفي السماء رزقكم وما توعدون ) ( 1 ) فمن أين يطلب الرزق إلا من موضعه ، وموضع الرزق وما وعد الله السماء .
سند روايت معتبر است .
از احمد بن ابي عبد الله از قاسم بن يحيي از جدش حسن بن راشد از ابي بصير از امام صادق عليه السلام از پدرانشان از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمودند : هر كس نمازش تمام شد ، بايد دست هايش را رو به آسمان برده و دعا كند . ابن سبأ گفت :
اين ابن سبأ با آن ابن سبأي كه وهابي ها مي گويند زمين تا آسمان تفاوت دارد . آن ابن سبأ يهودي خيالي است كه سيف بن عمر جعل كرده ؛ اما اين ابن سبأ واقعيتي تاريخي است كه در زمان امير المؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) بوده و هيچ كدام از اين افسانه ها را خلق نكرده .
يا اميرالمؤمنين ! مگر خدا در همه جا نيست ، چرا ما بايد رو به آسمان دعا كنيم ؟ حضرت فرمود : بله ، خدا در همه جا است . گفت : پس چرا بايد دست ها را رو به آسمان كنيم ؟ حضرت فرمودند : مگر در قرآن نخوانديد كه روزي شما و آن چه وعده داده شده در آسمان است . پس رزق و روزي را از همان جايي كه هست ، بخواهيم .
شيخ طوسي ، تهذيب الاحكام ، ج 2 ، چاپ دار التعارف ، ص 282
وگرنه براي خدا هيچ تفاوتي نمي كند ، خدا در همه جا هست و شما در هر مكاني كه باشيد و خدا را بخوانيد ، جواب شما را خواهند داد و دعاي شما را مستجاب خواهد كرد . اما خود خدا و پيامبرش دستور داده كه رو به آسمان دعا كنيم .
خلاصه مطلب اين كه رزق ما در آسمان است ، ثانيا ما تابع پيامبر (صلي الله عليه وآله) هستيم كه به ما دستور داده رو به آسمان دعا كنيم .
روايات در اين باره زياد است كه بنده به همين اندازه اكتفا مي كنيم .
مجري :
كليپ بعدي پاسخ علماي اهل سنت است . از آقاي علي جمعه ، مفتي سابق مصر و الازهر و از شخصيت هاي تراز اول جهان اسلام براي اهل سنت هستند . ايشان به ادعاي وهابي ها و سلفي ها پاسخ دادند كه ما هر چيزي را كه براي خدا ثابت مي كنيم ، مثل مخلوقات نيست . مثلا مي نشيند ، نه مثل مخلوقات ، خداوند مي خندد ، نه مثل مخلوقات .
كليپ (4) :
شيخ علي جمعه ـ مفتي سابق مصر :
به خاطر همين سخني آميخته با باطل به هم بافتند ، مي گويند : خداوند به گونه اي خداوند به گونه اي كه شايسته ي اوست نشست و مانند نشستن مخلوقات نيست . اينگونه جلوس اصلا معنا ندارد ! چون مانند جلوس مخلوقات نيست و اين جلوس شايسته ي ذات خداوند است و ذات خدا جلوس را قبول نمي كند .
پس اين كلام معنا ندارد . چرا اين گونه رفتار مي كنند ؟ تا نص را تأويل نكنيم و فقط همين نص را به ظاهرش قبول كنيم.
مجري :
از ديد علماي اهل سنت اين توجيه كه مي گويند ما قائل به نشستن خداوند هستيم ؛ اما نشستن خداوند فرق دارد ، يك كلام كاملا بي معنا و كاملا باطل است .استدلالي هم كه آوردند كاملا منطقي بود كه اگر بگوييم جلوس است ،اما مثل جلوس مخلوقات نيست ،اصلا كلمه جلوس بر آن بار نمي شود . جلوس دقيقا بر همين عملي بار شده كه انسان انجام مي دهد . والا غير از آن اصلا معنايي ندارد و عدم است و شايسته ذات خداوند نيست به هر معنايي كه بخواهيد معنا كنيد .
كليپ بعدي پاسخ به آن ادعايي است كه مي گويند : استواء معلوم است ، كيف مجهول است و سؤال از آن بدعت است و به برخي از علماي بزرگ اهل سنت نسبت مي دهند . يك عالم بزرگ مالكي مذهب به اين مطلب پاسخ داده كه با هم مي بينيم .
كليپ (5 ) :
محمد المنتصر الازيرق ـ عالم اهل سنت
تجسيم و تشبيه و تمثيل و اين كه خداوند مكان و محدوده ي زماني معيني داشته باشد ، باطل است . چرا كه مكان و جهت و زمان و عرش و آسمان ها و زمين و جهان و همه را خداوند آفريده و قبل از آن هم بوده است . از امام مالك بن انس شروع مي كنيم . به مردم عادي مي گويند : كه مالك بن انس مي گويد : استواء معلوم است و كيفيت مجهول است و ايمان به آن واجب و سؤال كردن از آن بدعت است .
وقتي ما ثابت كنيم كه كيفيت مجهول است . ببين كيف مجهول است يعني يك كيف وجود دارد ؛ اما مجهول است . امام مالك چنين چيزي نگفته است و سند صحيحي هم براي آن وجود ندارد .
مجري :
آقاي محمد المنتصر يكي از علماي سرشناس اهل سنت سودان هستند كه مناظرات زيادي با سلفي ها و وهابي ها داشتند كه اگر به اينترنت مراجعه كنيد ،همه آن مناظرات موجود هستند و در همه اين مناظرات جواب طرف وهابي را خوب داده و بعضا طرف وهابي و سلفي پاسخي در مقابل ايشان نداشتند . اين جا مناظره نبود ؛اما باز هم پاسخي به وهابي ها و سلفي ها دادند كه گفتند : اين ها به انسان هاي عادي مي گويند : امام مالك چنين سخني دارد . درصورتي كه اصلا انتساب اين كلام كه الاستواء معلوم و الكيف مجهول ، به مالك بن انس ثابت نيست .
تماس بينندگان
بيننده : محمد از تهران ـ شيعه
بنده از استاد يزداني عزيز سؤالي داشتم . بنده با يكي از دوستان اهل سنت صحبت مي كردم كه بحث برنامه شما مطرح شد . ايشان چند سؤال داشتند كه زحمت بيان آ نرا به بنده دادند .
آيا تأويل آياتي كه مربوط به تجسيم واجزاي خداوند و استواء بر عرش ، در كتب اهل سنت وجود دارد ؟ اگر امكان دارد چند نمونه را نشان دهيد .
استاد يزداني :
در كتاب دعوۀ الامام محمد بن عبد الوهاب ، تأليف ابوالمكرم بن عبد الجليل ، با تحقيق صفي الرحمن المباركفوري و عبد العزيز بن محمد بن عتيق ، چاپ دار السلام رياض ، صفحه 157 :
وهناك مسائل اخري غير المذكورة اعلاه ، خالف الوهابية فيها اهل السنة ، واما اكابرنا فهم يخالفون الطائفة الوهابية في جميع هذه المسائل وينهجون منهج اهل السنة فيها ، وهذه المسائل مثل : مسألة الاستواء ، فان الطائفة الوهابية تثبيت الجهة والاستواء الظاهري في آية : الرحمن علي العرش استواء وغيرها من الآيات في هذا الموضوع ، مما يؤدي الي اثبات الجسم وغيره لله سبحانه واما اكابرنا الاجلاء فانهم في مثل هذه الآيات والاحاديث ، اما يتوقفون عن التجسيم وسمات الحدوث مثل اسلافهم واما يؤولونها بتأويلات كأخلافهم …
مسائلي غير از مسائلي كه در بالا ذكر كرديم هست كه وهابي ها با اهل سنت در آن اختلاف كردند . بزرگان ما اهل سنت با طائفه وهابيت در همه اين مسائل فرق دارند و اين ها منهج اهل سنت را رفتند . از جمله مسأله استواء است . طائفه وهابيت استوا و جهت براي خداوند ثابت مي كنند و از آيه الرحمن علي العرش استواء استفاده مي كنند . اما بزرگان اهل سنت در همه اين آيات و احاديث ، يا توقف مي كنند كه گرفتار تجسيم نشوند يا اين كه تأويل مي برند .
تأويل الرحمن علي العرش استواء اين است كه خداوند بر عرش استولي و قدرت دارد .
ابوالمكرم بن عبد الجليل ، دعوة الامام محمد بن عبد الوهاب ،با تحقيق صفي الرحمن المباركفوري و عبد العزيز بن محمد بن عتيق ، چاپ دار السلام رياض ، ص 157
دقيقا در اين جا تفاوت اهل سنت و وهابيت را مشخص كرده . وهابي ها طرفدار تجسيم هستند و آيه الرحمن علي العرش استوي را بر همان معناي ظاهري حمل ميكنند و مي گويند : خدا روي عرش مي نشيند . اما بزرگان اهل سنت در اين آيات يا توقف مي كنند يا تأويل ميكنند ، تأويلي كه شايسته مقام خداوند است كه هم گذشتگانشان و هم امروزي هايشان اين عقيده را دارند . كليپ ها را هم ديديد كه شيخ علي جمعه تكليف وهابيت و اهل سنت را واضح مشخص كردند .
بيننده :
سؤال دومم جريان دعوت شما به مناظره از شبكه وهابي در مورد توحيد و تجسيم داشتيد ، چه شد ؟ ما منتظر يك مناظره خوب بين شما و آقاي دهقان ، كارشناس شبكه وهابي بوديم . نتيجه اين دعوت چه شد ؟
استاد يزداني :
شما بايد نتيجه را از آن ها بپرسيد . ما كه يكسره منتظر هستيم . بنده چند بار در همين برنامه از آن ها دعوت كردم ، كلي كنايه زدم كه بخاري از آن ها بلند شود و به اين مناظره بيايند ، اما حاضر نشدند . بارها از خودم كليپ ساختم به كانال اين آقا فرستادم كه بياييد با هم مناظره كنيم . مگر شما نمي گوييد ما كافر هستيم و شما موحد هستيم و خداي شما از خداي ما بهتر است ، سر همين خدا بحث كنيم كه خداي شما واقعا خدا است يا خداي ما ؟ اما اين ها هيچ وقت چنين كاري را انجام نخواهند داد و هيچ وقت حاضر به مناظره به خصوص در مبحث توحيد نخواهند شد .
بيننده : آقاي اعظميان از اصفهان ـ شيعه
خدا خيرتان دهد كه منهج فكري شيعه را آن طور كه بايد و شايد ، از زبان اهل بيت (عليهم السلام) بيان كرديد و به اين نتيجه رسيديم كه خداي اهل بيت (عليهم السلام) كجا و خداي وهابيت كجا ؟ به اين نتيجه رسيديم كدام تفكر به يهود نزديك تر است كه صد رحمت به يهود كه حتي اگر خدا را هم قبول نداشته باشند ، مي توان آن ها را توجيه كرد . اما اگر برخي از اين وهابي جماعت را توانستيد در مورد توحيدشان توجيه كنيد ، هنر كرده ايد . بحث كردن با اين ها خيلي سخت است . زماني سخت مي شود كه حرف خودشان را خودشان باور ندارند .
استاد ! شما اين همه مستند در مورد تجسيم بودن خدا و قبول نداشتن تأويل آورديد . در قابل مسائل مختلفي كه در جلسات گذشته بحث كرديد و به شدت بر آن مانور داديد ،اما دريغ از يك استدلال علمي كه در اين شبكه هايشان بيان كنند . اين قدر كه توحيد و توحيد مي كنند و اين قدر كه ادعاي موحد بودن مي كنند ، آيا رمز موحد بودن اين ها ، همين است ؟ آيا اين خداي آن ها است ؟ به آن ها بشناسيد كه چطور قائل به تجسيم بودند و چطور آيات قرآن را از روي ظاهر معنا مي كردند . آن هايي كه پاي اين شبكه ها مي نشينند ، اول بايد توحيدشان را ثابت كنند . 1400 سال است كه انبياء و اولياي الهي آمدند كه راه درست حقيقت و شريعت را به سمت خداوند ياد دهند ؛اما هنوز وهابي ها ياد نگرفته اند كه خدايشان چه خدايي است و جايگاه خدايشان كجاست ؟ فقط مي گويند : اليس الله بكاف عبده . اين به چه معني است ؟ ما بارها معناي آن را پرسيده ايم ؛ اما هيچ جوابي نداشتند .
بنده به اين آقايان مي گويم كه تكليف خود را با خداي خود مشخص كنيد . آن زمان است كه متوجه مي شويم رمز موحد بودن از زبان شما چيست ؟
بيننده : علي از كرمان ـ شيعه
در اين چند روز اين وهابي ها نسبت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) بي احترامي و جسارت كردند . براي ما مسلمانان و شيعيان ، آقا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) بسيار عزيز است كه حتي به خودمان جسارت نمي دهيم كه آن حضرت را در ذهن خود مجسم كنيم كه خدايي نكرده توهين شود . حب آقا اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) جواز بهشت براي ما است . حالا اين كارشناسان شبكه هاي وهابي چطور به خودشان اجازه مي دهند كه به آن حضرت اهانت كنند . اين ها با اين كار خود ناصبي بودن خود را ثابت كردند .
استاد يزداني :
ما در اين جلسه بحث اقعاد و استواء را تمام كرديم ؛ اما بحث اين كه خدا روي عرش هست يا نيست و اين كه مكان خدا چه خصوصيتي دارد و در چه وضعيتي است . آيا روي آب است يا نيست ؟ آيا صدا دارد يا ندارد ؟ چه چيز هايي عرش را حمل مي كنند را به صورت مفصل در برنامه هاي آينده ادامه خواهيم داد و اين كه آقايان معتقد هستند ماري اطراف عرش خدا را محاصره كرده و حرف هاي عجيب و غريبي كه اين ها مي زنند . واقعا اين قدر فكر نمي كنند كه اين چه ماري است . از طرف ديگر مي گويند عرش خدا همه زمين و آسمان را احاطه مي كند ، از طرف ديگر مي گويند عرش خدا روي آب است .
اين مباحث را در هفته هاي آينده توضيح مي دهيم و ثابت مي كنيم كه اين ها مشكل دارند و هر زمان گفتند كه شما موحد نيستيد ،بايد بگوييم كه شما از كدام خدا صحبت مي كنيد ،آن خدايي كه شما از او حرف مي زنيد ، نسل اندر نسل ما كافر به آن خدا است و اصلا آن توحيدي را كه شما داريد را نمي پذيريم . توحيد شما باقي مانده از عبد الله بن سلام و كعب الاحبار يهودي است ؛ اما توحيد ما از طريق اهل بيت (عليهم السلام) و پاك و پاكيزه و زلال است و هيچ كدام از اعتقاداتي را كه شما در مورد خدا داريد ،ما قبول نداريم . علماي اهل سنت هم اين خدا را قبول ندارند .
مجري :
بنده از شما استاد يزداني عزيز و هم چنين شما بينندگان محترم تشكر و قدر داني مي كنيم .
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي مدد
خدا يار و نگهدارتان .