كارشناسان وهابي ادعا كردهاند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله با ابوبكر و عمر در جنگ بدر مشورت فرمودند و ادعا كردهاند كه شيعيان به عمر بن خطاب تهمت شرابخواري زدهاند
اما به راستي حقيقت چيست؟
برنامه : كلمه طيبه
تاريخ : 16 / 05 / 91
مجري :
با نام و ياد خداي عزيز و بخشنده ي مهربان كلام را آغاز مي كنيم كه نامش بهترين نام ها و يادش آرامش جان ها است. خدمت شما بينندگان عزيز و ارجمند و همراهان هميشگي و دوست داشتني شبكه جهاني ولايت سلام عرض مي كنيم . طاعات و عبادات و بندگي هاي شما در ماه مبارك رمضان قبول درگاه الهي باشد . اميدواريم ما را هم در لحظات افطار و سحر دعا كنيد.
هفدهم ماه مبارك رمضان كه گذشت ، دو سه مناسبت بسيار مهم داشت . اول ، معراج پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) كه بسيار مشهور و معروف است و آيات قرآن هم به آن اشاره كرده كه سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آَيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ .
مناسبت دوم ، وقوع جنگ بدر از مناسبت هاي ماه مبارك رمضان است و از ديگر مناسبت ها ، تأسيس مسجد مقدس جمكران به امر آقا امام زمان (عليه السلام) است .
با توجه به اين كه برنامه كلمه طيبه دوشنبه شب ها تقديم حضور شما مي شود ،عمده مطالبي كه امشب توسط اساتيد مطرح مي شود ، در مورد جنگ بدر و وقايع و اتفاقاتي است كه پيرامون اين جنگ رخ داده و شبهاتي كه از طرف وهابيت مطرح شده و كارشناسان عزيز برنامه قرار است به آن پاسخ دهند .
استاد يزداني :
اعوذ بالله من الشيطان اللعين الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذي اظهر الوجود ومنه بدأ كل حمد واليه يعود والصلاة والسلام علي الشاهد والمشهود لكل موجود محمد المحمود وعلي آله آل الله الودود خلفاء الله علي عالم الغيب والشهود سيما الحجة بن الحسن المهدي المنتظر الموعود .
بنده هم خدمت حضرتعالی و دوست عزيزم جناب آقاي ابوالقاسمي و همچنین خدمت بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت ، سلام و عرض ادب و احترام دارم.اميدوارم طاعات و عبادات شما مورد قبول درگاه الهي قرار گرفته باشد و ما را از دعاي خير خود فراموش نكنيد .
استاد ابوالقاسمي :
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين اللهم صل علي محمد المصطفي وعلي المرتضي وفاطمة الزهراء والحسن الرضا والحسين المصفاء وجميع الاوصياء والمصابيح الدجي وصل علي من بيمنه رزق الوراء بالوجوده ثبتت الارض والسماء .
خدمت شما جناب آقاي يزداني و بينندگان شبكه جهاني ولايت عرض سلام و وقت به خير دارم و اميدوارم در شب هاي قدر ما را از دعاي خير خود فراموش نكنند .
مجري :
اين شب هاي يكي از ذكرهايي كه باعث نورانيت دل و جان مي شود ، ذكر صلوات بر محمد وآل محمد (عليهم السلام) است . همان طور كه گفتم موضوع برنامه امشب و اكثر مباحثي كه قرار است مطرح شود ، در خصوص جنگ بدر است كه در هفدهم رمضان كه گذشت ، سالروز وقوع آن بود . براي اين كه بحث را آغاز كنيم ،لازم است اولين كليپ را كه شبهه اي كه در آن مطرح شده را ببينيم .
كليپ (1) :
عقيل هاشمي ، كارشناس وهابي :
در قسمت گذشته به اين مطالب اشاره شد كه در سرزمين بدر ، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) از آن جايي كه با اهل مدينه كه با او بيعت كرده و با او پيمان بسته بودند مبني بر اين كه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) در محدوده مدينه حمايت كنند ، رسول خدا (صلي الله عليه وسلم ) نظر خواهي كرده و مشورت كردند كه اي قوم ! نظر خود را به من بدهيد . يكي از مهاجرين و يا اهل مكه گفت : يارسول خدا ! ما با تو هستيم . بار ديگر رسول خدا تكرار كردند و دوباره همان شخص و اهل مكه ايستادند . براي بار سوم هم اين عمل را تكرار كردند ؛ اما باز هم پاسخ از اهل مكه بود .
چون منظور رسول خدا (صلي الله عليه وسلم ) اهل مدينه بود ؛ چون اهل مدينه پيمان بسته بودند از اين كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) حمايت كنند . بار ديگر رسول الله صلي الله عليه وسلم اعلام فرمودند و يكي از سران اهل مدينه به نام سعد بن عباده ايستاد و گفت : اي رسول خدا ! ما به تو ايمان آورديم و تو را تصديق كرديم . اگر به ما دستور دهي كه دريا را بپيماييم يا به ما دستور دهيد كه بيابان ها را بپيماييم ، ما با تو هستيم . ما مانند ياران موسي نيستيم كه به موسي گفتند : اذهب انت وربك فقاتلا انا هاهنا قاعدون . ما اين گونه نيستيم كه به بگوييم :اي موسي ! تو با خدايت بجنگ و ما اين جا ايستاده و نشسته ايم . بلكه ما به تو مي گوييم : اذهب انت وربك فقاتلا نحن معكما مقاتلون . تو و خدا بجنگيد و ما با شما هستيم .
با اين كلام چهره مبارك رسول خدا صلي الله عليه وسلم از خوشحالي درخشان شد و صحابه اين را ملاحظه كردند كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم به وجد آمده و اين قضيه سبب شد كه مسلمانان يك انرژي خاصي گرفتند و بعد از آن دستور نبرد صادر مي شود و وارد معركه نبرد مي شوند .
مجري :
استاد يزداني ! بحث مشورت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با اصحابشان در جنگ بدر مطرح شد و اين كارشناس وهابي ادعا كرد كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مشورت كردند كه بجنگند يا نجنگند ؟ رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دوبار درخواست خود را تكرار كردند و فقط يك نفر از مهاجرين پاسخ داد و در مرتبه سوم يك نفر از انصار سخني گفت كه مورد قبول آن حضرت قرار گرفت و باعث شد كه آن حضرت تصميم به جنگ بگيرند .
لطف كنيد و در مورد اين مشورت و اين كه چه كساني سخن گفتند ،بيشتر توضيح دهيد .
استاد يزداني :
متأسفانه اين كارشناس وهابي مثل هميشه در گزارش تاريخ خيانت هايي كرد و در حقيقت ماجرا را براي بينندگان خود بسيار عوضي و بر عكس مطرح كرد . ما براي اين شخص بسيار متأسف هستيم كه كارش خيانت در گزارش هاي تاريخي شده . اين كارشناس در اين نقل چند خيانت كرد . خيانت اول ايشان اين بود كه نام آن مهاجر را كه در آن جا سخن گفته بود را نياورد . همه نام ايشان را مي دانند و همه كتاب هاي شيعه و سني نوشتند كه اين شخص مقداد بن عمرو معروف به مقداد بن اسود بود . چون مقداد پسر عمرو بود ؛ اما در خانه اسود بزرگ شده بود ، معروف به مقداد بن اسود شد . اين شخص از اصحاب و ياران خاص اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) است و در شجاعت زبانزد خاص و عام زمان خود بوده كه حتي در كتاب هاي شيعه داريم كه قلب او از نظر شجاعت ، كزبر الحديد ، مثل آهن و فولاد سخت بوده .
به هر حال اين شخص به خاطر اين كه از خواص اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) بود و در زمان سقيفه بني ساعده و بعد از آن ، با ابوبكر مخالفت كرد و هيچ وقت بيعت نكرد ، به همين دليل فكر مي كنم آقاي هاشمي متأسفانه اصلا نامي از اين مهاجر بزرگ و اين صحابي جليل القدر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نبردند و اين نشانگر بغض و عداوت اين آقا با اهل بيت (عليهم السلام) و شيعيان آن است .
خيانت دوم اين بود كه سخن مقداد بن اسود را كه در آن جا به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گفت ، به سعد بن عباده نسبت داد . در صورتي كه اين مطلب به هيچ وجه صحت ندارد . اين روايت در صحيح بخاري ، جلد 4 ، صفحه 1465 آمده :
حدثنا إسرائيل عن مخارق عن طارق بن شهاب قال سمعت ابن مسعود يقول شهدت من المقداد بن الأسود مشهدا لان أكون صاحبه أحب إلى مما عدل به أتى النبي صلى الله عليه وسلم وهو يدعو على المشركين فقال لا نقول كما قال قوم موسى اذهب أنت وربك فقاتلا ولكنا نقاتل عن يمينك وعن شمالك وبين يديك وخلفك فرأيت النبي صلى الله عليه وسلم أشرق وجهه وسره يعنى قوله .
مقداد بن اسود به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نيستيم كه بگوييم تو با پروردگارت بجنگ و ما در اين جا نشستيم و شما را نگاه مي كنيم . هم خودت و هم خدايت قدرت داريد و نيازي به بودن ما نيست . اما ما (صحابه ) از روبه رو ،از پشت سر ، از چپ و از راست از شما حمايت مي كنيم و همراه تو مي جنگيم . وقتي مقداد اين حرف را زد ،ديدم كه صورت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از خوشحالي بشاش شد و از اين سخن مقداد خوشش آمد .
صحيح بخاري ، ج 4 ، ص 1465
متأسفانه اين كارشناس وهابي سخني را كه براي مقداد بن اسود يا مقداد بن عمرو و از اصحاب خاص اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) است ، به خاطر بغضي كه دارد به سعد بن عباده نسبت مي دهد . البته سعد بن عباده هم از دشمنان اين ها است ؛ اما به هر حال ايشان نمي خواهد يكي از اصحاب اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) در اين جا نام برده شود .
خيانت سوم اين بود كه نگفت وقتي پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) مطرح كرد ، ابوبكر و عمر چه پاسخي دادند . بحث اصلي بايد روي خليفه اول و دوم باشد كه اين ها هميشه مي گويند : پيامبر (صلي الله عليه وآله) ابتدا با ابوبكر و بعد با عمر و بعد با اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) و بقيه مشورت مي كرد . در اين جا هم بايد اول با ابوبكر و عمر مشورت كرده باشد . چرا مشورت اين ها و حرف هايي كه ابوبكر و عمر در اين مشورت بيان كردند را نگفت . اين خيانت بسيار بزرگي است .
حقيقت ماجرا اين است كه وقتي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) قبل از جنگ بدر اصحاب خود را جمع كرد تا با آن ها مشورت كند ، عده اي از صحابه از جمله ابوبكر و عمر با رسول خدا (صلي الله عليه وآله ) به مجادله پرداختند و شديدا با جنگ مخالف بودند و رسما اعتراض خود را كردند . از جمله خليفه دوم در آن جا بلند شد و حرف هايي را زد كه اي پيامبر ! ما از زماني كه زنده هستيم و قريش را شناختيم ،آن ها عزيز بودند و هيچ وقت ذليل نشدند . در اين جنگ هم آن ها به شدت با شما خواهند جنگيد . اين سخني بود كه خليفه دوم زد ؛ اما رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از حرف او و ابوبكر به شدت بدشان آمد و صورت خود را از آن ها برگرداند .
اين روايت را از كتاب الجمع بين الصحيحين نشان مي دهم .
عن حماد عن ثابت عن أنس : أن رسول الله ( ص ) حيث بلغه إقبال أبي سفيان قال فتكلم أبوبكر فأعرض عنه ، ثم تكلم عمر فأعرض ، فقال سعد بن عبادة : إيانا تريد يا رسول الله ؟ والذي نفسي بيده لو أمرتنا أن نخيضها البحار لأخضناها ولو أمرتنا أن نضرب أكبادها إلى برك الغماد . قال : فذكر عفان نحو حديث عبدالصمد إلى قوله فما أماط أحدهم عن موضع يد رسول الله ( ص)
از حماد بن سلمه از ثابت از انس نقل شده كه ابوبكر سخن گفت و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از او روي برگرداند . عمر هم حرف زد و مشورت داد و پيامبر (صلي الله عليه وآله) از او هم روي برگرداند .
معلوم مي شود كه حرف هاي آن ها بسيار بد بوده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از آن ها روي گردانده .
سعد بن عباده بلند شد و گفت : يا رسول الله ! مثل اين كه منظور شما ما هستيم . بعد حرف هاي بسيار زيبايي زد و مسلمانان را تشويق به جنگ كرد و پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي جنگيدن با مشركين دلگرم شد .
جمع بين الصحيحين
دقيقا همين روايت در صحيح مسلم ، جلد 3 ، صفحه 1403 نقل شده :
حدثنا أبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ حدثنا عَفَّانُ حدثنا حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن ثَابِتٍ عن أَنَسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ e شَاوَرَ حين بَلَغَهُ إِقْبَالُ أبي سُفْيَانَ قال فَتَكَلَّمَ أبو بَكْرٍ فَأَعْرَضَ عنه ثُمَّ تَكَلَّمَ عُمَرُ فَأَعْرَضَ عنه فَقَامَ سَعْدُ بن عُبَادَةَ فقال إِيَّانَا تُرِيدُ يا رَسُولَ اللَّهِ وَالَّذِي نَفْسِي بيده لو أَمَرْتَنَا أَنْ نُخِيضَهَا الْبَحْرَ لَأَخَضْنَاهَا وَلَوْ أَمَرْتَنَا أَنْ نَضْرِبَ أَكْبَادَهَا إلى بَرْكِ الْغِمَادِ لَفَعَلْنَا قال فَنَدَبَ رسول اللَّهِ e الناس فَانْطَلَقُوا حتى نَزَلُوا بَدْرًا وَوَرَدَتْ عليهم رَوَايَا قُرَيْشٍ وَفِيهِمْ غُلَامٌ أَسْوَدُ لِبَنِي الْحَجَّاجِ فَأَخَذُوهُ فَكَانَ أَصْحَابُ رسول اللَّهِ e يَسْأَلُونَهُ عن أبي سُفْيَانَ وَأَصْحَابِهِ فيقول مالي عِلْمٌ بِأَبِي سُفْيَانَ وَلَكِنْ هذا أبو جَهْلٍ وَعُتْبَةُ وَشَيْبَةُ وَأُمَيَّةُ بن خَلَفٍ فإذا قال ذلك ضَرَبُوهُ فقال نعم أنا أُخْبِرُكُمْ هذا أبو سُفْيَانَ فإذا تَرَكُوهُ فَسَأَلُوهُ فقال مالي بِأَبِي سُفْيَانَ عِلْمٌ وَلَكِنْ هذا أبو جَهْلٍ وَعُتْبَةُ وَشَيْبَةُ وَأُمَيَّةُ بن خَلَفٍ في الناس فإذا قال هذا أَيْضًا ضَرَبُوهُ وَرَسُولُ اللَّهِ e قَائِمٌ يُصَلِّي فلما رَأَى ذلك انْصَرَفَ قال وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَتَضْرِبُوهُ إذا صَدَقَكُمْ وَتَتْرُكُوهُ إذا كَذَبَكُمْ قال فقال رسول اللَّهِ e هذا مَصْرَعُ فُلَانٍ قال وَيَضَعُ يَدَهُ على الأرض ها هنا وههنا قال فما مَاطَ أَحَدُهُمْ عن مَوْضِعِ يَدِ رسول اللَّهِ .
صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1403
اين هم روايت صحيح مسلم كه هيچ شكي در صحت آن نيست . در هر صورت اعراض رسول خدا (صلي الله عليه وآله) براي ما پيام هايي دارد . آيات قرآن كريم در مورد اعراض پيامبر (صلي الله عليه وآله) فراوان است كه بايد از چه كساني اعراض كنند . سوره اعراف ، آيه 199 كه مي فرمايد :
وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ
پيامبر ! از جاهلين روي برگردان .
يا در سوره انعام ،آيه 106 و سوره حجر ،آيه 94 باز مي فرمايد :
وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ .انعام /106 و حجر /94
يا در سوره نجم ، آيه 29 و 30 مي فرمايد :
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا . نجم / 29
از كساني كه از ذكر و ياد خداوند روي گردان هستند ، شما از آن ها روي گردان . آن هايي كه فقط و فقط زندگي دنيا را مي خواهند و دوست ندارد در راه خدا جهاد كنند و جان خود را فدا كنند .
آيات متعدد ديگري در قرآن كريم است كه خداوند به پيامبرش دستور مي دهد از منافقان اعراض كن . مثلا در سوره نساء ، آيه 63 مي فرمايد :
أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ … نساء / 63
يا در سوره نساء ، آيه 81 مي فرمايد :
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا . نساء /81
سوره انعام ،آيه 60 ، سوره سجده / 28 و 30 و آيات متعدد كه خداوند به پيامبرش دستور مي دهد كه از مشركان روي بگرداند و با آن ها مشورت نكند و حرف آن ها را گوش ندهد . در اين روايتي كه ما در صحيح مسلم خوانديم و بينندگان عزيز هم ديدند ، وقتي ابوبكر صحبت مي كند ، پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) از او روي بر ميگرداند . موارد متعددي در داستان هاي مختلف آمده كه وقتي ابوبكر و عمر صحبت كردند ،پيامبر (صلي الله عليه وآله) از آن ها روي برگردانده . اما متأسفانه اين كارشناس وهابي ، اين سخن پيامبر (صلي الله عليه وآله) را از صحيح مسلم نقل نمي كند و اين خيانت در گزارش تاريخ است .
شما اگر مي خواهيد حقيقت را بيان كنيد ، بايد عين روايت را به مردم نشان دهيد و بخوانيد . مردم خودشان متوجه ميشوند كه روايت چيست و در مورد آن قضاوت ميكنند .
روايات متعددي در مورد سخن عمر هم در كتاب هاي زيادي آمده ،از جمله در تاريخ الاسلام آقاي ذهبي كه ميگويد :
وقال عمر : يا رسول الله ، إنها قريش وعزها ، والله ما ذلت منذ عزت ولا آمنت منذ كفرت . ) : : : :
والله لتقاتلنك ، فتأهب لذلك .
اي رسول خدا ! آن ها قريش هستند و هميشه عزيز بودند . به خدا قسم آن ها هيچ وقت از زماني كه عزيز شدند ،ذليل نشدند و هيچ وقت ايمان نياورده اند ، از آن زماني كه كافر شدند . به خدا قسم آن ها با شما خواهد جنگيد . پس آماده باش !
ذهبي ، تاريخ الاسلام ، ج 2 ،ص 106
به هر حال طوري با رسول خدا (صلي الله عليه وآله) صحبت كرد كه آن حضرت را دلسرد كرد و زماني كه حضرت اين سخن را شنيد ،متوجه شد كه قصد اين شخص ، خدا و پيامبر (صلي الله عليه وآله) و جنگيدن با دشمنان نيست و هدفش دنيا و زندگي در اين دنيا و فرار از جنگ است ، از او روي برگرداند . ابوبكر هم حتما اين طور حرف زده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از او رو برگردانده . در حالي كه ما آيات قرآن را خوانديم كه خداوند دستور داده يا از جاهلين يا از منافقين و يا از مشركين روي برگردانيد .
جالب است كه من امروز اين جمله را جستجو مي كردم ، سايت هاي وهابي از اين روايت جواب داده و گفته بود : قصد پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين بوده كه از انصار مشاوره بگيرد ؛ چون آن ها با پيامبر (صلي الله عليه وآله) پيمان بسته بودند كه از آن حضرت دفاع كنند . از آن ها مي خواست مشورت بگيرد كه وقتي ابوبكر و عمر حرف زدند ، پيامبر (صلي الله عليه وآله) از آن ها روي برگرداند . اين جوابي بود كه وهابي ها داده بودند . جواب اين قضيه خيلي واضح است كه ما از صحيح بخاري خوانديم كه مقداد بن اسود يا مقداد بن عمرو كندي ، وقتي صحبت كرد ، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از سخن او بشاش شد . چطور از سخن مقداد كه از مهاجرين بود ، ناراحت نشدند . چون او گفته بود : اي رسول خدا ! ما مثل قوم موسي نيستيم تو با پروردگارت بجنگ و ما در اين جا نشسته ايم . ما كساني هستيم كه از تو دفاع خواهيم كرد و جملات متعددي كه در كتاب ها ذكر شده و متأسفانه آقاي بخاري آن ها را نقل نكرده .
پس اعراض رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از ابوبكر و عمر ، به دليل اين نبود كه آن ها از مهاجرين بودند ؛ بلكه به خاطر حرف هايي بود كه زده و ترسو بودن خود را در آن جنگ نشان دادند ، بود .
ما از آقاي هاشمي درخواست داريم كه هر زمان خواستند ، مطلبي را از تاريخ نقل كنند ؛ حداقل روايت بخاري و مسلم را براي بينندگان عزيز بخوانند و خيانت در گزارش تاريخ نكنند .
مجري :
بخش بعدي كه قرار است صحبت هاي استاد ابوالقاسمي را بشنويم ، لازمه اش اين است كه شبهه اي را كه در كليپ دوم مطرح شده را ببينيم تا پاسخ را از ايشان بشنويم .
كليپ (2) :
خدمتي ، كارشناس وهابي :
اين كفر است كه انسان را از دايره ايماني بيرون مي كند و از همه چيز عاري مي سازد . با گفتن كلمه كفر ، لباس ايمان را از تن شما بيرون مي كند يا خود لباس ايمان را از تن بيرون مي آوريد . زماني كه منافقين به جنگ تبوك همراه رسول خدا (صلي الله عليه وسلم) و بقيه صحابه مي رفتند ، چند نفر از آن ها گفتند كه ما را در اين گرما به كجا مي بري و فلان و فلان كه در آخر به وسيله جبرئيل به رسو ل الله صلي الله عليه وسلم وحي شد و حضرت علي چنين حرفي را از منافقين شنيد و نزد رسول الله صلي الله عليه وسلم رفت و گفت : اين ها از خدا و رسول خدا صلي الله عليه وسلم بد مي گويند . حضرت رسول فرمود : همين الان قبل از اين كه شما بياييد ، وحي نازل شد و من خبردار شدم . خدا فرمود : قد كفرتم بعد ايمانكم ، شما بعد از اين حرف كافر شديد . حرف كفر ،كفر است و شما را از ايمان بيرون مي كند .
مجري :
استاد ابوالقاسمي ! اين كارشناس وهابي يك ادعاي عجيب و خنده داري را مطرح كرد و گفت : مقصود از آيه ي 65 و 66 سوره توبه ، منافقين هستند . با اين كه در متن آيه آمده كه آن ها مؤمن بودند . توضيحات شما را در اين باره مي شنويم .
استاد ابوالقاسمي :
اين كارشناسان وهابي هميشه نؤمن ببعض و نكفر ببعض هستند . هر كجا كه در باب عدالت صحابه دچار مشكل مي شوند ، سعي مي كنند بگويند : اين ها منافق بودند كه اين كارها را انجام دادند . ما نمي دانيم بعد از حرف هاي شما ، كسي غير از منافقين در اطراف پيامبر (صلي الله عليه وآله) باقي مي ماند يا خير ؟ هر كس بود ، منافق بود . كتابي به نام الاصابه دارند كه حدود دو هزار صحابه در آن نام برده شده كه هر كدام داراي مشكلي هستند . مشكل اين ها چه بوده ؟ مي گويند : اين ها منافق بودند يا منافق شدند . چه كسي به اين ها صحابه مي گويند ؟؟
در سوره توبه خداوند مي فرمايد :
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآَيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ، لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ . توبه /65 و 66
اي پيامبر ! وقتي از آن ها سؤال كني ، مي گويند : ما بازي مي كرديم . بگو با آيات خدا و پيامبرش بازي مي كرديد ؟؟ هيچ بهانه اي قبول نيست . بعد از اين كه شما مؤمن بوديد ، كافر شديد .
در صورتي كه اين كارشناس وهابي مي گويد : اين افراد منافق بودند . چرا ؟ چون طبق نظر اهل سنت ، داخل در تعريف صحابي نشوند . گرچه ما قبلا ثابت كرديم كه تعريف صحابي از ديدگاه اهل سنت ، شامل منافقين هم مي شوند . در خود صحيح بخاري وقتي مي خواهد تعريف صحابي را بيان كند ، مي گويد : مسلماني كه پيامبر (صلي الله عليه وسلم ) ديده يا همراه آن حضرت بوده ، صحابي مي شود و مسلمان شامل منافق هم مي شود .
اما در اين جا قطعا گفته : قد كفرت بعد ايمانكم ، شما به خاطر همين كلمه اي كه گفتيد ، ابتدا مؤمن بوديد و بعد كافر شديد . جالب اين جا است كه محمد بن عبد الوهاب كه اين ها سنگش را به سينه مي زنند ، در كتاب كشف الشبهات در توحيد ، تأليف محمد بن عبد الوهاب ، صفحه 14 مي گويد :
ويقال أيضاً ، الذين قال الله فيهم : ) يحلفون بالله ما قالوا ولقد قالوا كلمة الكفر وكفروا بعد إسلامهم ( سورة التوبة آية : 74 . أما سمعت الله كفرهم بكلمة مع كونهم في زمن رسول الله e ويجاهدون معه ويصلون ويزكون ويحجون ويوحدون . وكذلك الذين قال الله فيهم : ) قل أبالله وآياته ورسوله كنتم تستهزئون ، لا تعتذروا قد كفرتم بعد إيمانكم ( سورة التوبة آية 65 ، 66 . فهؤلاء الذين صرح الله فيهم أنهم كفروا بعد إيمانهم وهم مع رسول الله e في غزوة تبوك ، قالوا كلمة ذكروا أنهم قالوها على وجه المزح فتأمل هذه الشبهة وهي قولهم : تكفِّرون من المسلمين أناساً يشهدون أن ( لا إله إلا الله ) ويصلون ويصومون ؛ ثم تأمل جوابها فإنه من أنفع ما في هذه الأوراق .
اين ها كساني بودند كه با يك كلمه كافر شدند ، با اين كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بودند . با آن حضرت جهاد كردند ، نماز مي خوانند ، حج انجام مي دادند ، زكات مي دادند ، موحد هم بودند . هم طور كساني كه خداوند در مورد آن ها گفته : آيا آيات خدا و رسولش را مسخره مي كرديد ؟ هيچ عذري نياوريد . اين ها كساني هستند كه خداوند تصريح كردند بعد از اين كه ايمان آوردند ،كافر شدند . با اين كه اين ها همراه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در جنگ تبوك بودند . آن ها چيزي را به شوخي گفتند .
محمد بن عبد الوهاب ، كشف الشبهات در توحيد ،ص 14
يعني محمد بن عبد الوهاب تصريح ميكند كه اين ها جزء صحابه هستند . جالب اين جا است كه براي توجيه عقايد باطل خود مي گويد : عده اي به ما وهابي ها مي گويند : چطور مسلمانان را تكفير مي كنيد ؟ مي گويد : نگاه كنيد ! خدا آن ها را در قرآن تكفير كرده . اين ها مسلمان بودند و فقط با گفتن يك كلمه كافر شدند .
اگر در فهرست همين كتاب نگاه كنيد ، مي گويد :
در آيه قرآن مي فرمايد : مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ ، اين ها ” والذين معه ” را علامت صحابه مي دانند .
الذين كفروا وهم مع رسول الله صلي الله عليه وسلم في غزوة تبوك بكلمة قالوها علي سبيل المزح ، وجاء التصريح في القرآن بكفرهم …
كساني كه در تبوك از همراهان پيامبر (صلي الله عليه وآله) بودند ، به خاطر يك كلمه اي كه به شوخي گفتند ، كافر شدند.
محمد بن عبد الوهاب ، كشف الشبهات ، فهرست كتاب
بنابراين اين كه ادعا مي كنند اين ها منافقيني بودند كه كافر شدند ، درست نيست . بلكه آن ها به تصريح قرآن كريم اول مؤمن بودند و بعد كافر شدند . يعني اين ها از صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بودند و به تصريح آيه قرآن ، كافر شدند . همان طوري كه در خود صحيح بخاري روايات فراواني است كه تصريح ميكند تعداد زيادي از صحابه در روز قيامت مرتد مي شوند. خداوند خطاب به پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد : با اين كه اين ها از اصحاب شما هستند ،بايد از حوض دور شوند ؛ چون آن ها بعد از شما مرتد شدند .
جالب است همين آقاي محمد بن عبد الوهاب در كتاب التوحيد خود ، صفحه 119 ، باب 47 مي گويد :
من هزل بشئ فيه ذكر الله او القرآن او الرسول
فيه مسائل :
الثانية : ان هذا هو تفسير الآية فيمن فعل ذلك كافيا من كان .
كسي كه حرفي بزند و خدا و پيامبر (صلي الله عليه وآله) را به مسخره بگيرد .
همين آيه را ذكر مي كند و در برداشت اين روايت مي گويد :
در اين روايت مسائلي هست : اول اين كه ، هر كس با آيات قرآن شوخي كند ، كافر است . اين تفسير ظاهر آيه است ، هر كس كه باشد .
محمد بن عبد الوهاب ، التوحيد ، ص 119 ، باب 47
در كتاب قبلي تصريح كرده بود كه اين ها صحابي پيامبر (صلي الله عليه وآله) بودند . در اين جا نمي گويد كه اين ها صحابي بودند ؛ اما مي گويد : هر كسي كه مي خواهد باشد ، به خاطر اين كارش كافر مي شود .
بنابراين اين ها مطالبي نيست كه با گفتن اين ها منافق بودند ، از زير آن بگذرند . اين ها صحابه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بودند ، منافق هم بودند . به عهده شما است ، شما مي گوييد همه صحابه عادل هستند . كافر هم شدند ، به گردن شما است . چون شما مي گوييد همه صحابه عادل هستند . ما چنين ادعايي نداريم ، بلكه ما مي گوييم در بين صحابه ، عادل و غير عادل هم بود . در بين صحابه پيامبر (صلي الله عليه وآله) مؤمن بودند ، منافق هم بودند . در بين صحابه كساني بودند كه بر اسلام باقي ماندند و كساني بودند كه كافر شدند .
اگر اين را قبول نداريد ، بگوييد كتاب كشف الشبهات و التوحيد محمد بن عبد الوهاب ، غلط زيادي دارد . اگر بگوييد غلط دارد ، آن مطلبي كه تا به حال ادعا مي كرديد كه در اين كتاب هيچ غلطي وجود ندارد ،بر باد فنا مي رود .
مجري :
توحيد كه لا اله الا الله است
شرط به خدا علي ولي الله است
اسماء دوازده امام معصوم
توضيح محمد رسول الله است
اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم
كم كم به ايام شهادت مولاي متقيان اميرالمؤمنان علي عليه السلام است . امشب هم اولين شب قدر و شب ضربت خوردن آن حضرت است . نهايت مظلوميت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) در اين شب ها و اين روز ها براي همگان نمايان خواهد شد كه يك امام و يك جانشين پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مسجد و در محل عبادت و در حال نماز ، فرقش شكافته شود . درود و سلام بر روح مبارك و نوراني و مطهر آقا و مولايمان اميرالمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرستيم .
كليپ بعدي را با هم مي بينيم و بعد از آن توضيحات لازم را بيان مي كنم .
كليپ (3) :
سجودي ، كارشناس وهابي :
اجازه دهيد من اين مطلب را تكرار كنم . شايد شما بگوييد به بحث مربوط نيست . اما مربوط است . اصحاب جنگ بدر اسلام را زنده كردند . شما با كدام حيا و با كدام منطق به اين اصحاب تهمت مي زنيد . در صورتي كه مي توانستند در همان جنگ پيامبر خدا را بكشند و غائله را ختم كنند . حداقل از او دفاع نمي كردند ، حداقل با او مواجه نمي شدند . من فكر نمي كنم قومي بي منطق تر از علماي شيعه باشد و فكر نمي كنم قومي سمج تر از علماي شيعه باشد كه باطل را توانسته لباسي بر او بپوشاند .
هاشمي ، مجري وهابي :
متأسفانه دقيقا همين گونه هستند . انسان سيرت رسول خدا را در غزوه بدر مي خواند . انسان مي ماند كه اگر همين افراد نبودند ،واقعا رسول خدا صلي الله عليه وسلم دست خود را بلند كرد و گفت : بار الها ! اگر اين گروه از بين بروند ، كسي توحيد تو را زنده نخواهد كرد . يعني اين گروه بودند كه اسلام را حفظ كردند . يا اين كه رسول الله صلي الله عليه وسلم ميفرمايد : لعل الله فلا علي اهل بدر فقال اعملوا ما شئتم … ،
سجودي ، كارشناس وهابي :
علماي شيعه كه بخواهد تهمت شرابخوري به ابوبكر و عمر و ديگر بزنند ، حديثي درست كردند كه اين ها بر كشته هاي كافران در جنگ بدر گريه ميكردند . آيا كسي كه منطق داشته باشد ، مي تواند چنين حديثي را بسازد ؟ اين كه نشستند و شعر ساختند كه چرا ابوجهل مرده ؟ پس چرا اين ها جنگيدند ؟
هاشمي :
متأسفانه ، عقده و كينه انسان را نابود مي كند و از بين مي برد .
مجري :
استاد يزداني ! كارشناسان وهابي دور هم نشسته و به راحتي مي گويند و به راحتي قضاوت مي كنند و تصميم مي گيرند، مطالبي را در مورد جنگ بدر بيان كردند . البته بنده اين توضيح را بيان كنم كه روز هفده رمضان كه گذشت ، سالروز واقعه جنگ بدر بود . به همين دليل كارشناسان عزيز برنامه مباحث را از اين دست انتخاب كردند .
اين كارشناس وهابي مطالب زيادي را در مورد اصحاب بدر بيان كرد . از جمله اين كه خداوند فرموده : اصحاب بدر هر گناهي خواستند انجام دهند ، هيچ گناهي از آن ها در پرونده اعمالشان ثبت نمي شود . قطعا هم آن ها اهل بهشت هستند .
اين مطلب عجيب و غريبي بود كه مطرح كردند . شما به عنوان يك كارشناس به اين مطالب پاسخ دهيد .
استاد يزداني :
همان طور كه شما گفتيد ، در اين كليپ مطالب متعددي بيان شد . از جمله اين كه اگر اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) منافق بودند ، چرا آن حضرت را در بدر نكشتند و چرا ايشان را ياري كردند . در ادامه هم به علماي شيعه حمله كرد كه شما چقدر بي منطق هستيد . اين مطلب اول آقاي سجودي بود .
مطلب دوم اين بود كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود : اگر اصحاب بدر كشته شوند ، ديگر كسي خداوند را عبادت نمي كنند و به عبارتي ديگر اين ها بودند كه دين اسلام را نگه داشتند .
مطلب سوم ، روايت ” اعملوا ما شئتم ” بود كه در صحيح بخاري نقل شده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) به اصحاب بدر گفتند : هر كاري خواستيد انجام دهيد . هر عملي انجام دهيد ، در پرونده اعمال شما ثبت نمي شود . شراب بخوريد ، زنا كنيد ، مسجد ضرار بنا كنيد ، قمار بزنيد ، به عايشه اتهام فحشا بزنيد ، هر كاري خواستيد انجام دهيد . ان شاء الله به همه اين مدارك از كتب اهل سنت اشاره خواهيم كرد .
نكته چهارم اين بود كه چقدر علماي شيعه بي منطق هستند كه روايتي ساختند و گفتند : ابوبكر و عمر در رثاي كشته هاي كفار در بدر شعر خواندند . چطور امكان دارد آن ها چنين كاري انجام داده باشند .
بنده پاسخ مطلب اول و دوم را يك جا مي دهم كه متأسفانه آقاي سجودي به شيعيان تهمت مي زنند . ما هيچ شيعه اي را در طول تاريخ نداشتيم و نداريم و نخواهيم داشت كه اصحاب بدر را دوست نداشته باشند و به آ ن ها درود نفرستد و آن ها را احترام نكند . اصلا در طول تاريخ شيعه اي را پيدا كنيد كه همه اصحاب بدر را كافر بداند و به آن ها توهين و لعن كنند . شما حتي يك مسلمان را هم پيدا نمي كنيد . بله ، اگر منظور شما از اصحاب بدر فقط ابوبكر و عمر است كه آن ها تمام بحث هايشان از ساختن روايت ” اعملوا ما شئتم ” توجيه كارهاي ابوبكر و عمر است . اگر منظور شما اين دو نفر است ، در كليپ قبلي ثابت كرديم خود رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از آن ها روي برگردانده . يا اين كه خداوند در قرآن كريم مي فرمايد : وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ، وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ ، اگر منظور شما اين ها است كه حرف شما صحيح است .
اما چند نكته را خدمت اين كارشناس وهابي عرض مي كنم :
اصحاب بدر 313 نفر بودند
اول اين كه ، اصحاب بدر 313 نفر بودند . اما از اين 313 نفر چند نفر بعد از پيامبر (صلي الله عليه وآله) زنده ماندند ؟ 14 يا 15 نفر از آن ها در همان بدر به شهادت رسيدند . حدود 40 يا 50 نفر از آن ها ،در جنگ احد به شهادت رسيدند . بنده نام هاي آن ها را پيدا كردم . از جمله :
1 . انيس بن قتاده بن ربيعه
2 . اوس بن ثابت انصاري
3 . ثابت بن عمرو بن زيد بن عدي
4 . ثابت بن نعمان
5 . ثعلبۀ بن سعد
6 . حارث بن انس
7 . حارث بن سليم
8 . حمزه بن عبد المطلب
9 . خارجۀ بن زيد
10 . خلاش بن قتاده …..
بنده يك ساعت وقت صرف كردم و 39 نفر از آن ها را پيدا كردم كه از اصحاب بدر بودند و در احد به شهادت رسيدند . در جنگ خندق هم از اين افراد بودند :
1 . ثعلبۀ بن عنمه
2 . سعد بن معاذ
3 . ابو سنان صيفي
4 . كعب بن زيد
5 . طفيل بن مالك
در جنگ خيبر همه از اين افراد بودند :
1 . سعد بن خيثمۀ بن حارث
2 . مسعود بن سعد
3 . مسعود بن ربيعه
4 . ربيعۀ بن اكثم
در جنگ بعر معونۀ و يوم الرجيع :
1 . ابوشيخ ابي بن معاذ
2 . انس بن معاذ
3 . اوس بن معاذ
4 . ثابت بن خالد ….
تا بيست و پنج نفر را بنده پيدا كردم كه اگر وقت بيشتري بگذارم ، قطعا افراد بيشتري در آن جنگ بودند .
در جنگ موته هم دو نفر بودند كه پيدا كردم و تعداد زيادي از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) كه در زمان حضرت از دنيا رفتند . ما همه اين ها را دوست داريم و برايشان احترام قائل هستيم و معتقديم كه اين ها برترين مخلوقات خداوند بعد از انبياء هستند . ان شاء الله اين ها در قيامت هم از افراد برتر هستند ؛ چون اسلام را ياري كردند . زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ياوري نداشت ، اين افراد آمدند و آن حضرت را ياري كردند و در راه خدا به شهادت رسيدند . عده اي از اين ها بعد از پيامبر (صلي الله عليه وآله) زنده ماندند و هشتاد نفر از آن ها در ركاب اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) در جنگ صفين حضور داشتند كه خود علماي اهل سنت گفتند كه 25 نفر از آن ها توسط معاويه به شهادت رسيدند . عده زيادي از همين اصحاب در جنگ جمل در ركاب اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) به شهادت رسيدند . مثل عمار بن ياسر ، سهل بن عمرو انصاري ، سهل بن حنيف ، خواطب بن جبير ،ابوسعد ساعدي ، رفاعۀ بن رافع ….
ما همه اين ها را دوست داريم ، همه اين ها در قلب ما جاي دارند . منتهي از بين اين 313 نفر كساني هستند كه شيعه و سني معتقدند كه اهل جهنم هستند . در ادامه مدارك آن را ارائه خواهم كرد . فقط ابوبكر و عمر هستند كه فقط شيعه آن ها را قبول ندارد و اهل سنت آن ها را قبول دارند .
اعملوا ما شئتم اصحاب بدر !!
نكته دوم و مطلب اعملوا ما شئتم اين ها كه در صحيح بخاري آمده :
شخصي از اصحاب بدر براي مشركين جاسوسي كرده بود و وقتي شناخته شد ،عمر بن خطاب نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آمد و گفت : اي رسول خدا ! اجازه بده من گردن اين منافق را بزنم .
اين شخص از اصحاب بدر است ؛ اما عمر بن خطاب مي گويد : اجازه بده من گردنش را بزنم .
رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ميفرمايد : اين شخص كسي است كه در جنگ بدر حضور داشته و خدا بر اهل بدر مطلع شده و گفته : هر كاري خواستيد انجام دهيد كه من بخشيدم ؛ حتي اگر براي مشركين جاسوسي كنيد .
صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 1095
اين روايت با آيات قرآن كاملا در تضاد است . خداوند در قرآن كريم مي فرمايد :
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (7) وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا
چه يك ذره خير و چه يك ذره شر انجام دهيد ،در قيامت حساب مي شود . زلزله / 7 و 8
در اين جا خداوند استثناء قرار نداده ، چه از اصحاب بدر باشد و چه از اصحاب بدر نباشد . اين با آيه قرآن كريم در تضاد است . يا خداوند در سوره اعراف ، آيه 6 خطاب به پيامبران خود مي فرمايد :
فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ . اعراف / 6
هم از امت و هم از پيامبراني كه براي اين امت ها فرستاديم ، سؤال مي شود كه چه كارهايي انجام داديد يا انجام نداديد .
در صورتي كه اين ها مي گويند : اعملوا ما شئتم ، هر كاري خواستيد انجام دهيد ما گناهان آينده شما را بخشيديم .
در سوره انعام بعد از نام بردن 18 نفر از پيامبران خود مي فرمايد :
وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ . انعام /88
اگر اين ها مشرك مي شدند ، همه آن چه را كه انجام داده بودند ،از بين مي رفت .
در بين اصحاب بدر كساني داريم كه بعدها منافق شدند كه مدارك آن را نشان خواهيم داد . يا اين كه خداوند خطاب به پيامبر (صلي الله عليه وآله) مي فرمايد :
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ . زمر /65
اگر شرك بورزيد ، همه اعمال تو را از بين خواهيم برد .
يا در سوره الحاقه مي فرمايد :
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ (44) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ . الحاقه /44 و45 و 46
اگر يك كلمه به خدا تهمت بزني و حرف هايي كه من نگفتم را بيان كني ، رگ قلبت راخواهيم زد .
اين سخني است كه به پيامبر خود مي گويد . اگر بخواهيم حرف اين ها را بپذيريم ، شايد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در جنگ بدر نبوده ؛ چون اگر بود كه خداوند چنين حرفي را به پيامبرش نمي زد . خدا به پيامبرش هشدار مي دهد كه مبادا يك ذره خطا كني كه اگر خطا كني با ما طرف هستي . اما اين ها مي گويند اصحاب بدر اعملوا ما شئتم !!!!
اين روايت با اين آيات در تضاد است و همان طور كه گفتيم ، اين روايات را ساخته اند تا فقط كارهاي ابوبكر و عمر را توجيه كنند .
اصحاب بدر كه منافق بودند .
ما گفتيم افرادي از اصحاب بدر بودند كه منافق شدند . از جمله آن ها ثعلبۀ بن حاطب بدري در بدر حضور داشته و منافق شده و آيه مانع صدقات در مورد او نازل شده . ابن اثير جزري در اسد الغابه در شرح حال ايشان مي گويند :
ثَعْلَبَة بن حَاطِب بن عَمْرو بن عُبَيد بن أمَيَّة بن زَيْد بن مالك بن عوف بن عمرو ابن عوف بن مالك بن الأوس الأنصاري الأوسي شهد بدراً ؛ قاله محمد بن إسحاق وموسى بن عقبة . وهو الذي سأل النبي صلى الله عليه وسلّم أن يدعو الله أن يرزقه مالاً .
اين شخص همان كسي است كه نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رفت و گفت من فقيرم . دعا كن كه ثروتمند شوم . رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از او تعهد گرفت كه اگر ثروتمند شدي بايد همه اعمال واجب كه شامل زكات و صدقاتت است را انجام دهي . او قبول كرد ؛ اما زماني كه ثروتمند شد ، كلا زكات را انكار كرد و رسول خدا (صلي الله عليه وآله) دعا كرد و مال از او گرفته شد .
ابن اثير جزري ، اسد الغابه ، ج 1 ، ص 237
ابن عبد البر هم در الاستيعاب همين قضيه را بيان مي كند و ميگويد :
شهد بدرا وهو مانع الصدقة فيما قاله قتادة وسعيد بن جبير وفيه نزلت ) ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن ( الايات إلى آخر السورة .
اين شخص در بدر حضور داشت و كسي بود كه صدقه نداد .
ابن عبد البر ، الاستيعاب ، ج 1 ، ص 210
خداوند اين شخص را در قرآن كريم به شدت مذمت كرد كه در ادامه ، آيه آن را مي خوانيم .
ايشان كسي بود كه مسجد ضرار را ساخت . خداوند در سوره توبه ، آيه 107 مي فرمايد :
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ . توبه / 107
بزرگان اهل سنت مثل ابن ابي حاتم ، محمد بن جرير طبري ، ابن كثير دمشقي ، جلال الدين سيوطي ، ثعلبي ، ابن هشام حميري و ده ها نفر از علماي اهل سنت گفتند : يكي از كساني كه مسجد ضرار را تشكيل داد ، همين شخص بود .
در تاريخ طبري ، جلد 2 ، صفحه 186 آمده :
وكان الذين بنوه اثني عشر رجلا خذام بن خالد من بني عبيد بن زيد أحد بني عمرو بن عوف ومن داره أخرج مسجد الشقاق وثعلبة بن حاطب من بني عبيد …
كساني كه مسجد ضرار را بنا كردند ، دوازده نفر بودند . از جمله خذام بن خالد و ثعلبه بن حاطب از بني عبيد … بود .
طبري ، تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 186
شما مي توانيد در همه تفاسير اهل سنت از جمله تفسير طبري ، جلد 11 ، صفحه 23 و تفسير ابن كثير ، جلد 2 ، صفحه 403 و تفسير ابن ابي حاتم ،جلد 6 ، صفحه 1880 و تفسير عبد المنثور سيوطي ، جلد 3 ، صفحه 277 و تفسير ثعلبي ، جلد 6 ، صفحه 221 و سير النبويه ابن هشام ، جلد 5 ، صفحه 212 و كتاب هاي متعدد ديگري ذيل همين آيه 107 سوره توبه ، مي توانيد اين مطلب را پيدا كنيد . اين شخصي كه از اصحاب بدر بوده ، آيه مسجد ضرار در مورد او نازل شده .
همچنين در آيه 75 و77 مي فرمايد :
وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آَتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ . توبه / 75
فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ . توبه /77
اين شخص گفت : من صدقه مي دهم ؛ اما وقتي خداوند از فضلش به اين شخص عطا كرد ، زير قولش زد و صدقه نداد.
آقاي فخر رازي در تفسير خود مي گويد :
والمشهور في سبب هذه الآية ان ثعلبة بن ابي حاطب قال يا رسول الله …
مشهور اين است كه سبب نزول آيه اين است كه ثعلبه بن ابي حاطب به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) گفت : براي من دعا كن كه ثروتمند شوم و من شكر آن را به جا خواهم آورد .
فخر الدين رازي ، تفسير كبير
ابن كثير در ذيل همين آيه در تفسير خود ، جلد 2 ، صفحه 388 مي گويد :
وقد ذكر كثير من المفسرين منهم ابن عباس والحسن البصري أن سبب نزول هذه الآية الكريمة في ثعلبة بن حاطب الأنصاري …
تفسير ابن كثير ، ج 2 ، ص 388
اين شخص از كساني است كه مسجد ضرار را تشكيل داده ، مانع صدقه هم هست . آيا اين شخص از اصحاب بدر بوده و بخشيده شده . اگر قرار بود اين شخص هر كاري كه مي خواست انجام مي داد ؛ چرا رسول خدا (صلي الله عليه وآله ) مسجد ضرار را خراب كردند ؟ چرا خداوند در مذمت او آيه نازل كرد ؟ چرا رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بر عليه او سخن گفت ؟ همه اين ها دليل مي شود كه ” اعملوا ما شئتم ” اين آقايان دروغ است .
اصحاب بدري كه شراب خوردند
هم چنين قدامه بن مظعون بدري از اصحاب بدر بود و آقاي ابن حجر عسقلاني در الاصابه ،جلد 5 ، صفحه 424 در شرح حال ايشان مي گويد :
ان عمر استعمل قدامة بن مظعون على البحرين وكان شهد بدرا وهو خال حفصة وعبد الله ابني عمر فقدم الجارود سيد عبد القيس على عمر من البحرين فقال يا أمير المؤمنين ان قدامة شرب فسكر واني رأيت حدا من حدود الله حقا علي …
قال قدامة قال الله عز وجل ليس على الذين آمنوا وعملوا الصالحات جناح فيما طعموا الآية فقال عمر أخطأت التأويل أنت إذا اتقيت الله اجتنبت ما حرم الله ….
قدامه بن مظعون از اصحاب بدر بود . ايشان در زمان عمر بن خطاب شراب خورد . مردم نزد عمر شهادت دادند كه او شراب خورده . وقتي براي عمر ثابت شد ، مي خواست او را حد بزند . قدامه به يك آيه قرآن استدلال كرد و گفت :مگر خداوند نگفته كساني كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند ، اشكالي ندارد ، هر چه مي خواهند بخورند . وقتي اين آيه را خواند ، عمر بن خطاب عصباني شد و گفت : تو در اجتهادت اشتباه كردي و بايد از محرمات الهي اجتناب مي كردي . حال كه اجتناب نكردي بايد حد بخوري .
ابن حجر عسقلاني ، الاصابه ،ج 5 ، ص 424
چرا اين شخص نگفت من از اصحاب بدر هستم و خدا گفته : اعملوا ما شئتم ؟؟ چرا عمر بن خطاب بر خلاف امر الهي اين شخص را حد زد . اين داستان در كتاب هاي متعدد با سند هاي صحيح نقل شده .
اصحاب بدر كه اتهام فحشاء به عايشه زدند
مطلب بعد كساني از اصحاب بدر كه به عايشه اتهام فحشا زدند . از جمله آقاي حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه كه قبلا داستان آن را خوانديم . آيا اين ها راست گفتند يا اين كه دروغ گفتند ؟ اگر راست گفتند ، خودتان بايد پاسخ دهيد . اگر هم دروغ گفتند ، آن هم دروغي به اين بزرگي كه يكي از همسران پيامبر (صلي الله عليه وآله) چنين كار زشتي انجام داده باشد ،جاي تأمل دارد .
اما اين كه گفتند : چرا شما شيعيان تهمت مي زنيد كه عمر بن خطاب شراب خورده و در مورد كشته شده هاي مشركين در بدر شعر گفته . بنده روايت آن را از كتاب هاي اهل سنت نشان مي دهم . كتاب ربيع الابرار آقاي زمخشري ، جلد 5 ، آمده :
أنزل الله تعالى في الخمر ثلاث آيات، أولها يسألونك عن الخمر والميسر، فكان المسلمون بين شارب وتارك، إلى أن شرب رجل ودخل في الصلاة فهجر، فنزلت: يا أيها الذين آمنوا لا تقربوا الصلاة وأنتم سكارى، فشربها من شرب من المسلمين، حتى شربها عمر فأخذ لحي بعير فشج رأس عبد الرحمن بن عوف، ثم قعد ينوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن عبد يغوث .
خداوند سه آيه در مورد حرمت شراب نازل كرد …
تا اين كه عمر شراب خورد و بعد اين اشعار را در رثاي كشته هاي بدر خواند .
زمخشري ، ربيع الابرار ، ج 5
خود علماي اهل سنت اين روايت را گفته اند . با هر منطقي كه گفتند ، به ما ارتباطي ندارد . شما كتاب هاي شيعه را بخوانيد ، چنين روايتي نقل نشده . اگر هم نقل كرده باشند ، از كتاب هاي خود اهل سنت نقل كردند و ما شيعيان چنين روايتي را نقل نكرديم .
آقاي ابوحامد غزالي در كتاب مكاشفه القلوب ، صفحه 240 مي گويد :
شربها عمر فأخذ لحي بعير فشج رأس عبد الرحمن بن عوف، ثم قعد ينوح على قتلى بدر …
عمر بن خطاب شراب خورد و بعد با پاي شتر سر عبد الرحمن بن عوف را شكست و بعد نشست و بر كشته هاي بدر گريه كرد .
ابوحامد غزالي ، مكاشفه القلوب ، ص 240
يكي از كشته هاي بدر هم ابوجهل است كه بايد با احترام از او حرف زد ؛ چون دايي خليفه دوم بود . همه بزرگان اهل سنت نقل كردند كه ايشان دايي خليفه دوم است و خليفه دوم بر دايي خود گريه كرده .
در كتاب المستطرف ، تأليف آقاي شهاب الدين ابشيهي ، جلد 2 ، باب 74 همين قضيه را نقل كرده :
حتى شربها عمر رضي الله تعالى عنه فأخذ بلحى بعير وشج به رأس عبد الرحمن بن عوف ثم قعد ينوح على قتلى بدر بشعر الأسود بن يعفر يقول :وكائن بالقليب قليب بدر
من الفتيان والعرب الكرام
شهاب الدين ابشيهي ، المستطرف ، ج 2 ، باب 74
قضيه شرابخواري خليفه دوم و بعد شعرخواني در رثاي كشته هاي مشركين بدر در كتاب هاي متعدد را نقل كردند . البته اين شعرخواني بعد از جنگ بود كه خليفه دوم از ناراحتي اين شعرها را براي دايي خود ابوجهل كه كشته شده بود ،هميشه مي خواند و حفظ شده بود . زماني هم كه شراب خورد ، اين شعرها را تكرار مي كرد .
فبلغ ذلك رسول الله e ، فخرج مغضباً يجر رداءه، فرفع شيئاً كان في يده ليضربه،
زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله)شنيدند ، با عصبانيت خارج شدند به طوري كه عبايشان روي زمين كشيده مي شد . چيزي را بلند كرد و با دستش عمر را زد .
زمخشري ، ربيع الابرار ، ج 5
مجري :
نكته اي كه اين كارشناس وهابي گفته اين بود كه چطور ممكن است كسي خودش در جنگي باشد و با دشمن مبارزه كند و در آخر براي كشته هاي آن ها گريه كند و شعر بخواند .
استاد يزداني :
اين به ما ارتباطي ندارد . مطلبي است كه علماي اهل سنت نقل كرده و بايد پاسخ آن را بدهند . اگر عمر و ابوبكر در جنگ بدر بر عليه مشركين جنگيده بودند ،چرا اين اشعار را در رثاي كشته هاي مشركين گفتند ؟ علماي شيعه هم اگر اين مطلب را نقل كرده باشند ،از كتب اهل سنت نقل كردند .
مجري :
كليپ بعدي را هم مي بينيم و بعد از آن توضيح مختصري مي دهم .
كليپ (4) :
حيدري ،كارشناس وهابي :
در اين جا شجاعت در سرشت اين اهل ايمان قرار مي گيرد ، در طبع اين انسان قرار مي گيرد . چرا ؟ چون مؤمن است و ايمان دارد . چون ايمان دارد ، حرف وجود ندارد . بزدلي و فرار وجود ندارد . در كلمات پيامبر گرامي صلي الله عليه وسلم هم آمده كه صابرا فيقتلوا ، صابرا محتسبا مقبلا غير مدبر . چقدر در اين جا تأكيد آمده . براي همين فرار از ضعف و فرار از جنگ در روز جايي كه بايد جهاد و جنگ باشد ، يكي از گناهان كبيره و موقفات صبر است . يكي از گناهان كبيره ، فرار از جنگ است .
مجري :
استاد ابوالقاسمي ! اين كارشناس وهابي گفت : فرار از جنگ يكي از گناهاني است كه انسان براي هميشه وارد جهنم مي شود و آن جا نگه داشته مي شود . اولا ، آيا چنين روايتي وجود دارد كه اگر كسي از جنگ فرار كرد ، براي هميشه اهل جهنم است . اگر چنين روايتي صحت دارد ، تكليف اصحابي كه در جنگ هاي مختلف فرار كردند ، چه مي شود ؟
استاد ابوالقاسمي :
اين سؤال را بايد آقاياني كه ادعا مي كنند همه صحابه عادل هستند ، پاسخ دهند . آن ها ادعا مي كنند هر كسي در جنگ فرار كند ، مرتكب گناه كبيره شده و جايگاهش جهنم است . البته آيه اي هم داريم كه مي فرمايد :
وَمَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزًا إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ .انفال / 16
هر كس از جنگ فرار كند ؛ اما قصدش يك نيرنگ نظامي نباشد ، غضب خداوند را براي خود خريده كه جايگاه او جهنم است و اين جايگاه بد جايگاهي است .
مطلب ، يك مطلب مشخص و غير قابل تشكيكي است . اما نكته مهم اين است كه چه كساني فراري بودند ؟ اگر فرار در جنگ احد را مطرح كنيم ، اين ها مي گويند : خدا بخشيده . اگر چه كه خداوند نبخشيده و آن آيه تفسير ديگري دارد .ما سراغ اين جنگ نمي رويم . سراغ جنگ هاي ديگري مي رويم كه در آيات قرآن و روايات اهل سنت هم آمده .
از جمله اين ها ، يكي از رواياتي كه قبلا هم خوانديم از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) است :
أخبرنا أبو قتيبة سالم بن الفصل الآدمي بمكة ثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة ثنا علي بن هاشم عن بن أبي ليلى عن الحكم وعيسى عن عبد الرحمن عن أبي ليلى عن علي أنه قال يا أبا ليلى أما كنت معنا بخيبر قال بلى والله كنت معكم قال فإن رسول الله e بعث أبا بكر إلى خيبر فسار بالناس وانهزم حتى رجع هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
ابي ليلا از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمودند : يا ابا ليلي ! با ما در خيبر نبودي ؟ گفتم : بله ، با شما بودم . حضرت فرمودند : رسول خدا (صلي الله عليه وآله) ابوبكر را فرستادند و او شكست خورد و زود برگشت .
حاكم مي گويد : سند اين روايت صحيح است .
آقاي ذهبي مي گويد :
في التلخيص صحيح .
سند روايت را صحيح مي دانند .
حاكم نيشابوري ، مستدرك ، ج 3 ، ص 39
ما مي خواهيم از آقايان اهل سنت بپرسيم كه شما گفتيد كسي كه از جنگ فرار كند ،در جنهم جاودانه است . در اين زمينه روايت ديگري در مستدرك حاكم آمده :
أخبرنا أبو العباس محمد بن أحمد المحبوبي بمرو ثنا سعيد بن مسعود ثنا عبيد الله بن موسى ثنا نعيم بن حكيم عن أبي موسى الحنفي عن علي رضي الله عنه قال سار النبي e إلى خيبر فلما أتاها بعث عمر رضي الله تعالى عنه وبعث معه الناس إلى مدينتهم أو قصرهم فقاتلوهم فلم يلبثوا أن هزموا عمر وأصحابه فجاؤوا يجبنونه ويجبنهم فسار النبي e الحديث هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .
قال الذهبي في التلخيص : صحيح .
ابو موسي حنفي از اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) نقل مي كند : پيامبر (صلي الله عليه وآله) به خيبر رفتند. وقتي به آن جا رسيدند ، عمر را با تعدادي از مردم فرستادند تا بجنگند . اما چيزي نگذشت كه عمر و اصحابش شكست خوردند و برگشتند . عمر رو به اصحابش گفت : شما ترسيديد و فرار كرديد ؛ ولي آن ها مي گفتند : تو ترسيدي و فرار كردي .
ما حرف كدام يك از آن ها را قبول كنيم . مگر شما نمي گوييد كلهم عدول . آيا همه راست گفتند كه عمر ترسيده و فرار كرده يا بگوييم همه صحابه دروغگو هستند و عمر راست گفته .
حاكم ميگويد : سند اين روايت صحيح است . ذهبي هم در تلخيص سند روايت را صحيح دانسته .
حاكم ، مستدرك ، ج 3 ، ص 40
بنابراين اين روايت هيچ اشكالي ندارد . جالب است كه اين روايت را در جامع الاحاديث سيوطي ، جلد 16 ، صفحه 135 نقل شده :
عَنْ عَلِيَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ : ( سَارَ رَسُولُ اللَّهِ إِلاى خَيْبَرَ ، فَلَمَّا أَتَاهَا رَسُولُ اللَّهِ بَعَثَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَمَعَهُ النَّاسُ إِلاى مَدِينَتِهِمْ وَإِلاى قَصْرِهِمْ فَقَاتَلُوهُمْ ، فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ ، فَجَاءَ يَجْبُنُهُمْ وَيَجْبُنُونَهُ ، فَسَاءَ ذالِكَ رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ : لأبُعَثَنَّ عَلَيْهِمْ رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولُهُ ، وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ، يُقَاتِلُهُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ، لَيْسَ بِفَرَّارٍ ، فَتَطَاوَلَ النَّاسُ لَهَا ، وَمَدُّوا أَعْنَاقَهُمْ يَرُونَهُ أَنْفُسَهُمْ رَجَاءَ مَا قَالَ ، فَمَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ سَاعَةً فَقَالع : أَيْنَ عَلِيٌّ ؟ فَقَالُوا : هُوَ أَرْمَدُ ، قَالَ : ادْعُوهُ لِي ، فَلَمَّا أَتَيْتُهُ فَتَحَ عَيْنِي ، ثُمَّ تَفَلَ فِيهَا ، ثُمَّ أَعْطَانِي اللوَاءَ فَانْطَلَقْتُ بِهِ سَعْيَاً خَشْيَةَ أَنْ يُحْدِثَ رَسُولُ اللَّهِ فِيهَا حَدَثَاً أَوْ فِيَّ ، حَتَّى أَتَيْتُهُمْ فَقَاتَلْتُهُمْ ، فَبَرَزَ مَرْحَبٌ يَرْتَجِزُ ، وَبَرَزْتُ لَهُ أَرْتَجِزُ كَمَا يَرْتَجِزُ حَتَّى الْتَقَيْنَا ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ بِيَدِي ، وَانْهَزَمَ أَصْحَابُهُ ، فَتَحَصَّنُوا وَأَغْلَقُوا الْبَابَ ، فَأَتَيْنَا الْبَابَ ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى فَتَحَهُ اللَّهُ ) . ( ش ، والْبزار ، وسندُهُ حَسَنٌ ) .
اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) نقل مي كند : پيامبر (صلي الله عليه وآله) به خيبر رفتند. وقتي به آن جا رسيدند ، عمر را با تعدادي از مردم فرستادند تا بجنگند . اما چيزي نگذشت كه عمر و اصحابش شكست خوردند و برگشتند . عمر رو به اصحابش گفت : شما ترسيديد و فرار كرديد ؛ ولي آن ها مي گفتند : تو ترسيدي و فرار كردي . پيامبر (صلي الله عليه وآله) خيلي عصباني شدند . فرمودند : كسي را خواهم فرستاد كه خدا و رسول را دوست داد و خدا و رسول هم او را دوست دارند . آن قدر مي جنگد تا پيروز شود . فرار كننده نيست . وقتي حضرت اين حرف را زدند ، هر كسي خود را مي گفت تا اين كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) پرسيدند علي بن ابيطالب (عليه السلام) كجاست ؟ گفتند : او چشم درد دارد ….
حضرت رفتند و قلعه خيبر را فتح كردند . اين روايت را بزار نقل كرده و سند آن حسن و معتبر است .
سيوطي ، جامع الاحاديث ، ج 16 ، ص 135
همين مطلب را آقاي متقي هندي در كنز العمال ، جلد 10 ، صفحه 209 نقل كرده :
عن علي قال : سار رسول الله e إلى خيبر ، فلما أتاها رسول الله e بعث عمر ومعه الناس إلى مدينتهم وإلى قصرهم فقاتلوهم ، فلم يلبثوا أن هزموا عمر وأصحابه فجاء يجبنهم ويجبنونه فساء ذلك رسول الله e فقال : لأبعثن عليهم رجلا يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله يقاتلهم حتى يفتح الله له ليس بفرار فتطاول الناس لها ، ومدوا أعناقهم يرونه أنفسهم رجاء ما قال ، فمكث رسول الله e ساعة فقال : أين علي ؟ فقالوا : هو أرمد قال : ادعوه لي فلما أتيته فتح عيني ، ثم تفل فيها ، ثم أعطاني اللواء فانطلقت به سعيا خشية أن يحدث رسول الله e فيها حدثا أو في حتى أتيتهم فقاتلتهم فبرز مرحب يرتجز وبرزت له أرتجز كما يرتجز حتى التقينا ، فقتله الله بيدي ، وانهزم أصحابه فتحصنوا وأغلقوا الباب فأتينا الباب فلم أزل أعالجه حتى فتحه الله . ش ) والبزار ، وسنده حسن .
سند روايت را حسن مي داند .
متقي هندي ، كنز العمال ، ج 10 ، ص 209
يعني خود رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هم مي فرمايند كه اين ها فراري هستند . ما از شما آقاي كارشناس مي پرسم كه مي گوييد شيعيان هر سؤالي دارند از ما بپرسند . ما هم مي پرسيم كه با سند معتبر در كتاب هاي شما آمده كه در غير بدر و احد ، خلفاي شما از جنگ فرار كردند . يا اين كه خليفه دوم بعد از جنگ بدر شراب خورده و هاي هاي براي دايي اش ابوجهل گريه كرده . شما به اين سؤالات پاسخ دهيد . البته با دقت به سؤال ما گوش دهند و با دقت به آن پاسخ دهند . چون گاهي اوقات است كه در بين صحبت هايشان متوجه مي شوند كه مطلبي را اشتباه گفتند يا اين كه در تماس ها ، بينندگان به ايشان تذكر مي دهند كه شما اين مطلب را اشتباه بيان كرديد .
اما خلاصه مطالبي كه در اين هفته مطرح شد :
1 . گفتند : كساني كه از ما كليپ پخش مي كنند ، دشمن دين و دشمن پيامبر (صلي الله عليه وآله) هستند و پخش كليپ نشانه استيصال آن ها است . اگر اين نشانه استيصال است ؛ چرا شما يكي دو كليپ از ما پخش كرديد ؟ يعني شما از دست ما مستأصل شديد .
2 . گفتند : در شبكه ولايت گفتند : ما تا چه زماني از اين ها كليپ پخش كنيم . اين ها نشانه ي ضعف شبكه ولايت است .
بنده وقتي اين مطلب را شنيدم لطيفه اي به ذهنم رسيد كه شخصي از گروهي جوك مي گفت . روزي توبه كرد و گفت : ديگر نمي خواهم جوك بگويم . به حج رفت . شخصي از همان گروه ، در مسجد الحرام پرسيد : قبله از كدام طرف است ؟ گفت : خدايا خودت ببين . اين جا هم كاري مي كنند كه من در مورد آن ها جوك بگويم .
ما هم هر چقدر نخواهيم در مورد شما حرف نزنيم ،شما كاري مي كنيد كه در مورد شما كليپ بسازيم . هيچ راهي فراري هم نيست . اگر ما هم درست نكنيم ، كس ديگري درست مي كند . اين كارهايي مي كنند كه واقعيت براي همه روشن شده . يك كارشناس مؤدب به نام كلهر داشتند كه كليپي از ايشان در اينترنت پخش شده كه قابل گفتن نيست . چندين نفر با شبكه ي آن ها تماس گرفته كه اين چه كسي است كه شما به عنوان كارشناس آورديد . يا آقاي دمشقيه كه از ايشان كليپ ساختيم و اصلا جرأت دوباره آمدن ندارند .
3 . بيننده هايي كه با اين شبكه تماس گرفتند .بيننده اي تماس گرفت و گفت : من چند ماه است كه برنامه شما را نگاه مي كنم . قبلا شيعه بودم ، بعد مسيحي شدم ، بعد زرتشتي شدم و الان با برنامه شما هدايت شدم و مي خواهم شهادتين را بگويم : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله . بعد از هدايت شدنم به عمره هم رفتم !!!!
واقعا نمي دانيم اين شخص چه زماني عمره ثبت نام كرده ؟ آن زمان كه مسيحي بود يا آن زماني كه زرتشتي بود ؟!!!
بيننده ي ديگري تماس گرفته و مي گويد : من از برنامه هاي شما خيلي خوشم مي آيد . برنامه هاي شما خيلي جذاب است . شيعه بودن يا اهل سنت بودن خودرا هم بيان نكرد . مجري وهابي گفت : طريقه هدايت خود را بيان كن .
آقاي هاشمي ! شما مقدار تأمل كنيد كه حرف بيننده تمام شود . خوب مي شد اگر شما هم با بيننده هماهنگ مي شديد . شما بايد صبر مي كرديد كه بيننده ميگفت : من شيعه بودم و سني شدم . بعد شما طريقه هدايت را مي پرسيديد .
4 . آقاي خدمتي اقرار كردند كه حرم سازي كار اهل سنت بوده و حرم هايي كه در بقيع بوده را اهل سنت ساخته . اهل سنت چندين قرن حرم ساختند و خيلي بيشتر از شيعه هم ساختند . البته اهانتي هم به حرم امام رضا (عليه السلام) كردند . جالب اينجا است كه شخصي پرسيد : ما در خوزستان هستيم . اشكالي ندارد كه با اذان شما افطار كنيم ؟ گفت : نه ، اشكال ندارد . دين ، دين راحتي است .
اذان خوزستان حداقل 10 دقيقه بعد از اذان تهران است . شما كه مي خواهيد دين را راحت كنيد ، اصلا روزه نگيريد . چرا مي گوييد روزه بگير و ده دقيقه مانده به اذان روزه ات را افطار كن ؟؟!!
5 . خانم صفايي در مورد خون باريدن از آسمان در شهادت ائمه (عليهم السلام) مطلبي را در شبكه آن ها مطرح كرد كه در جواب گفت : سند اين روايت ضعيف است .
آقاي هاشمي ! شما بارها گفته بوديد مطالبي كه در منابع رجالي ما است ، نيازي به بررسي سندي ندارد . اين قضيه در سير اعلام النبلاء آمده و نيازي به بررسي سندي ندارد . يا در بحث فرار خلفاء در جنگ احد ، اين مطلب را خود علماي شما در كتب رجالي مطرح كردند . از جمله فرار آقاي ابوبكر در احد را آقاي مزي در تهذيب الكمال ، جلد 13 ، صفحه 417 ، در ترجمه آقاي طلحه بيان كرده . آقاي ذهبي در تاريخ الاسلام ،جلد 2 ، صفحه 191 و آقاي صفدي در وافي الوفيات ،جلد 16 ، صفحه 273 آورده و طبق قواعد شما اين ها نيازي به بررسي سندي ندارد . پس چرا زماني كه شيعه اي با شما تماس مي گيرد و اين ها را نقل مي كند ، مي گوييد : ما اين ها را قبول نداريم و براي آن سند مي خواهيم . يا اين كه بگوييد : من اشتباه گفتم و الان نمي توانم جواب آن را بدهم . يا بگوييد اين قواعد درست است و ما خلفاي خود را فراري مي دانيم و همان طور كه آقاي حيدري گفت كه فرار از جنگ جزء گناهان كبيره است . اين سؤالي است كه بايد پاسخ دهند . عزيزان بيننده اين ها را رها نخواهند كرد .
مجري :
خدا را شكر كه ما را با محبت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) و اولاد معصومين (عليهم السلام) آن حضرت زنده داشت . ان شاء الله با همين محبت بميراند .
تماس بينندگان
بيننده : سيد احمد از افغانستان ـ شيعه
بنده از بينندگان دائمي برنامه هاي شما هستم . از زحمات شما تشكر مي كنم و تقاضا دارم آدرس سايت شبكه ولايت را زير نويس كنيد .
بيننده : آقاي معاوي از خوزستان ـ شيعه
بنده سؤالي داشتم . اين كه آيه خليفه اول و دوم از خويشاوندان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بودند ؟ دوم اين كه از برادران اهل سنت تقاضا داريم كه در مورد اصل خلافت صحبت كنيد . اين كه مسائلي مثل مسأله صيغه را مطرح مي كنيد ، فرار كردن از مسأله خلافت است .
استاد يزداني :
جواب اين سؤال خيلي ساده است . رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از نه تا شانزده پدر زن داشته . همه ي پدر زن هاي آن حضرت ، غير از ابوبكر و عمر بلا استثناء كافر بودند . معروف ترين آن ها پدر صفيه بود كه از يهودي هاي مشهور بود . اين دليل نمي شود كه چون پدر زن پيامبر (صلي الله عليه وآله) بودند ، پس خوب هستند . از اين گذشته ، ابولهب عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله) است كه خداوند يك سوره در مذمت او نازل كرد . اگر عموي پيامبر (صلي الله عليه وآله) انسان بدي بوده ، پس پدر زن آن حضرت هم مي تواند انسان بدي باشد .
از همه اين ها گذشته ،عمر بن خطاب كه از يك طرف با رسول خدا (صلي الله عليه وآله) خويشاوند بوده ،از طرف ديگر با بقيه خويشاوند بوده .
در كتاب غريب الحديث ، ابن قتيبه دينوري ، آمده :
ابن حنتمة : عمر بن الخطاب وأمه حنتمة بنت هشام بن المغيرة .
ابن حنتمه ،عمر بن خطاب است كه مادرش حنتمه دختر هشام بن مغيره مي باشد .
ابوجهل هم عمرو بن هشام است كه حنتمه دختر هشام بن مغيره است .
ابن قتيبه دينوري ، غريب الحديث ، ج 2 ، ص 370
در كتاب المعارف ابن قتيبه هم آمده :
وأما عمر بن الخطاب فيكنى أبا حفص وأمه حنتمة بنت هشام ابن المغيرة المخزومي .
ابن قتيبه دينوري ، المعارف ، ج 1 ، ص 180
در كتاب المجالسه ابوبكر دينوري ، قاضي مالكي متوفاي 303 هـ مي گويد :
وأمه حنْتمة بنت هشام بن المغيرة المخزومي .
ابوبكر الدينوري ، المجالسه ، ج 1 ، ص 38
ابن حبان هم در شرح حال خليفه مي گويد :
أبو حفص العدوى وأم عمر حنتمة بنت هشام بن المغيرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم أخت أبى جهل بن هشام …
در اين جا تصريح كرده كه حنتمه خواهر ابوجهل است .
ابن حبان ،الثقات ، ج 2 ، ص 190
در كتاب مشاهر علماء الامصار هم همين مطلب را تصريح ميكند :
وأم عمر حنتمة بنت هشام بن المغيرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم أخت أبى جهل …
ابن ابي حاتم ، مشاهر علماء الامصار ، ج 1 ، ص 5
در كتاب هاي متعدد ديگري از جمله معجم الكبير ، رجال صحيح بخاري ، معرفه الصحابه ،تاريخ مدينه الدمشق در چندين مورد اين قضيه را نقل كرده . الكامل في التاريخ ، مختصر تاريخ دمشق در سه جا ، تاريخ الاسلام ذهبي كه واضح و روشن است و مي گويد :
استشهد في أواخر ذي الحجة . وأمه حنتمة بنت هشام المخزومية أخت أبي جهل .
در اواخر ذي الحجه توسط ابولؤلؤ به شهادت رسيد و مادرش حنتمه دختر هشام خواهر ابوجهل بوده .
ذهبي ، تاريخ الاسلام ، ج 3 ، ص 253
ابن كثير هم در البدايه و النهايه مي گويد :
امه حنتمة بنت هشام اخت ابي جهل .
ابن كثير ، البدايه و النهايۀ
به هر حال بنده در 23 منبعي كه پيدا كردم ، ابوجهل را به عنوان دايي عمر بن خطاب معرفي كرده . اگر اين نسبت ها مهم است ، ابوجهل دايي عمر است و حلال زاده هم كه به دايي خود مي رود .
بيننده : جواد از تهران ـ شيعه
بنده از تمامي اساتيد شبكه تشكر و قدردارني فراوان دارم و اميدوارم در پناه حضرت حجت (عليه السلام) باشيد . از همه برادارن اهل سنت و شبكه هاي وهابي هم يك سؤال داشتم مبني بر اين كه اگر اشكالي به شيعه گرفتند و كارشناسان عزيز شبكه ولايت نتوانستند جواب آن ها را بدهند ، مطمئن باشند كه بنده و خانواده از صف شكنان آن ها خواهم شد .
نكته دوم اين كه چرا شما مناظرات آيت الله قزويني و استاد ابوالقاسمي را در شبكه ولايت ؛ حتي با زبان عربي پخش نمي كنيد و ما بايد از شبكه هاي وهابي اين مناظرات را ببينيم .
بيننده : سيد حسن از مشهد مقدس ـ شيعه
چند شب قبل مطلبي را از يكي از شبكه هاي وهابي شنيدم مبني بر اين كه در روز ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) پرده خانه خدا را مي كشند تا شكافي كه بر ديوار خانه خدا از روز ميلاد آن حضرت ايجاد شده ،ديده نشود . جالب است كه آن كارشناس وهابي ناصبي گفت : اصلا چنين چيزي درست نيست كه حضرت علي (عليه السلام) در خانه كعبه به دنيا آمده . اگر امكان دارد كارشناسان عزيز به اين مطلب پاسخ دهند . چون بنده و شيعيان با شنيدن اين مطلب دلشكسته و ناراحت شديم ؛ گرچه مي دانيم كه اين يك دروغ محض است .
استاد ابوالقاسمي :
در جواب اين مطلب بنده مطلبي را از كتاب المستدرك علي الصحيحين ، جلد 3 ، صفحه 310 نشان ميدهم :
فقد تواترت الأخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في جوف الكعبة
متواتر است كه فاطمه بنت اسد (رضوان الله تعالي عليها) اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) را در درون كعبه به دنيا آورد .
حاكم ، المستدرك ، ج 3 ، ص 310
آقاي سيوطي در طبقات الحفاظ در مورد حاكم نيشابوري مي گويد :
وكان امام عصره في الحديث
ايشان امام و پيشواي زمان خود در حديث بود .
سيوطي ، طبقات الحفاظ
چنين شخصي در مورد اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) سخن گفته .
آقاي ازدي در كتاب تاريخ الموصل در سال 126 مي گويد :
در كعبه كسي غير از خليفه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) به دنيا نيامده است .
ازدي ، تاريخ الموصل
در اخبار مكه فاكهي ، صفحه 226 آمده :
اولين هاشمي كه در كعبه به دنيا آمده ، اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام ) بوده .
فاكهي ، اخبار المكه ، ص 226
و ديگر مصاديقي كه اهل سنت بر آن تأكيد كرده اند .
بنده در آخر اين برنامه مطلبي را بيان كنم كه ما اصلا كارشناسان شبكه كلمه را در شأن مناظره با خود نمي دانيم ؛ گرچه بارها آن ها را به مناظره دعوت كرديم . لذا ما مناظراتي را كه با اين بچه ها داشتيم را در شبكه پخش نمي كنيم . اما باز هم از آقاي دمشقيه كه به شبكه كلمه آمده بود و ما ايشان را مفتضح كرديم ، براي يك مناظره علمي در مورد ولايت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) در روايات اهل سنت يا در مورد فرار خلفاء يا در مورد مسائل اختلافي بين شيعه و سني دعوت مي كنيم.
مجري :
از شما بينندگان عزيز و همچنين اساتيد بزرگوار تشكر مي كنيم .