بر اساس رواياتي كه اهل حديث تصحيح كردهاند، كرسي، غير از عرش و محلي است كه خداوند پاي خود را در آن ميگذارد…
برنامه : يهوابيت (38)
تاريخ :11 / 10 /96
مجري:
اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت شما بينندگان عزيز شبكه جهاني ولايت سلام و عرض ادب دارم. طبق روال دوشنبه شب ها با برنامه يهوابيت با كارشناسي استاد يزداني عزيز در خدمت شما هستيم. مستحضر هستيد كه موضوع برنامه درباره توحيد سلفيت و وهابيت و اهل حديث است و به صورت خاص در خصوص اسماء و صفات الهي و ادعاهاي آن ها در اين جا مطرح و بررسي و نقد مي شود و در كنار آن ديدگاه ساير مذاهب اسلامي و ساير مسلمانان و هم چنين ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام)پرداخته و تبيين مي شود . ان شاء الله همه ي اين موارد آن طور كه شايسته است دنبال كنيم.
همان طور كه در جريان هستيد ما در مورد صفات الله تعالي از ديدگاه سلفيت و وهابيت امروزي بحث مي كنيم. وارد مصداق ها شديم و به صورت خاص به اعضاء و جوارح خداي وهابي ها و سلفي هاو اهل حديث پرداختيم كه براي خداي خودشان اعضائي قائل هستند و خيلي هم صريح به اين مطلب اشاره مي كنند و ابائي ندارند و بعضي از توجيهاتي كه بعضا در كتاب ها و شبكه هاي خود مطرح مي كنند، پاسخ داده شده و ديديد كه هر آن چه مي خواهند به خداوند نسبت ميدهند؛ اما با اين توجيه كه مثل انسان ها نيست. مثلا خداوند دست دارد؛ اما دست خداوند شبيه انسان ها نيست. در اين باره مفصل بحث كرديم كه اين توجيهات كمكي به وهابي ها و سلفي ها نمي كند كه از تشبيه و تجسيم خارج شوند؛ بلكه در دامي گرفتار شدند كه هيچ راه رهايي نيست جز اين كه تأويل را بپذيرند و اصل دعوا بر اين است كه آن ها تأويل را قبو ل ندارند. در صورتي كه ما و اشاعره و ماتريديه از اهل سنت بر تأويل صفات تأكيد دارند و ديدگاه مكتب اهل بيت (عليهم السلام) كه خيلي واضح است. ما بنا بر فرموده اهل بيت (عليهم السلام) قائل به تأويل هستيم و آن چيزي كه عقل هر انسان سالمي حكم مي كند، بايد تأويل كنيم؛ اما چون سلفي ها تأويل نمي كنند، قائل به اعضاء و جوارح شدند.
در برنامه گذشته در مورد پاي خدا و ساق پاي او و رواياتي كه در اين باره وارد شده و مي گويند: بايد همين ظاهر را عمل كنيم . ان شاء الله امشب همين بحث را ادامه خواهيم داد .
استاد يزداني :
در بحث صفات خبري خداوند، كل مسلمانان به دو طيف تقسيم شدند؛ يك طيف شيعه اماميه است كه به پيروي از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) و معتزله به پيروي از واصل بن عطا و عمرو بن عبيد و اشاعره به پيروي از ابو الحسن اشعري و ما تريدي پيرو ابومنصور ماتريدي كه اين ها در بحث صفات خبري خداوند يك طيف هستند كه معتقدند ما بايد اين صفات را تأويل ببريم و نمي توانيم آياتي كه در صفات خبري خداوند آمده به ظاهرش عمل كنيم و ظاهر آن ها را بگيريم و به خداوند نسبت دهيم؛ چون ثابت مي شود كه خداوند جسم است. جسم بودن خدا همانا و كفر بودن آن همان.
اما يك طيف كه در برابر اين ها قرار دارند، اهل حديث هستند. اين ها خود را اهل حديث يا اهل اثر يا اهل سنت مي دانند كه مدعي هستند صفات خبري خداوند را بايد به همان معناي ظاهري و واقعي آن بگيريم و حق تأويل نداريم و نمي توانيم اين آيات را تأويل ببريم. اگر خدا در قرآن گفته : خدا دست دارد، حتما دست دارد. همان معناي واقعي دست است؛ اما مي گوييم مانند دست ما نيست. اگر خدا در قرآن گفته : پا دارد، حتما پا دارد. اگر در روايتي است كه خدا فلان جا نشسته يا در قرآن آمده كه روي عرش خود نشسته، به معناي جلوس واقعي است و خداوند تكيه مي دهد و روي عرش مي نشيند و پا روي پا مي اندازد و خستگي درمي كند. وزن زيادي دارد، هيكل بزرگي دارد و از عرش يا بزرگتر است يا كوچك تر است . در هر صورت ما حق نداريم كه اين صفات خبري را تأويل ببريم.
اين مباحث را گفتيم؛ از جمله بحث عرش ، بحث نزول و مباحث ديگري كه تمام شد تا اين كه به بحث پاي خداوند رسيدم كه آيا خداوند پا دارد يا ندارد؟
در اين باره دو روايت خوانديم كه اصل اين روايات در صحيح بخاري و صحيح مسلم است و در مسند امام احمد بن حنبل كه استاد بخاري و مسلم و مروزي و بقيه مي باشد. سرمنشأ همه اين احاديث آقاي احمد بن حنبل است كه متأسفانه اين احاديث را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) نسبت دادند كه همه دروغ است و هيچ كدام از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل نشده؛ بلكه از كعب الاحبار يهودي نقل شده و به پيامبر بزرگوار (صلي الله عليه وآله) نسبت داده شده.
يك روايت اين است كه خدا روز قيامت هر چه گنهكاران را در جهنم مي اندازد ، پر نمي شود تا اين كه پاي خود را داخل جهنم مي گذارد و جهنم مي گويد: بس است ،بس است و پاي خداوند جهنم را پر مي كند.
اگر ما به معناي ظاهري آن بگيريم، عين تجسيم است. اگر هم تأويل ببريم كه راه تأويل زياد و فراوان است؛ اما اگر به معناي حقيقي آن بگيريم، قطعا تجسيم از آن اثبات مي شود و تجسيم حتما كفر است.
روايت دوم هم باز در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده و ما از زبان ابن تيميه و ابن عثيمن و ابن قيم نشان داديم كه خداوند در روز قيامت ساق پاي خود را به همه نشان ميدهد و مردم از ساق پاي او، خدا را مي شناسند.
روز قيامت خدا به همه ي بندگان خود مي گويد: هر كس جهنمي است به جهنم برود و هر كس بهشتي است، به بهشت برود. مؤمنين مي ايستند و نمي روند. از آن ها مي پرسند: چرا نمي رويد؟ مي گويند: ما تا خداي خود را نبينيم، نمي رويم. مي پرسند: اگر خدا را ببينيد، چطور مي شناسيد؟ مي گويند: اگر خدا ساق پاي خود را نشان دهد، او را مي شناسيم و خدا شلوار خود را بالا مي زند و ساق پاي خود را نشان ميدهد. وقتي مردم ساق پاي خدا را مي بينند، مي گويند: اين خداي ما است.
از ابن قيم الجوزيه خوانديم كه ساق پاي خدا خيلي بزرگ است. در كتاب الصواعق المرسله علي الجهميه والمعطله ، تأليف ابن قيم جوزيه ، جلد اول ، چاپ دار العاصمه ، صفحه 252 :
” ومن حمل الآية على ذلك قال قوله تعالى { يوم يكشف عن ساق ويدعون إلى السجود } [ القلم/ 42 .
اين مطلب را صفتي از صفات خدا مي داند و اين كه روايتي در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده كه خدا وقتي ساق خود را برهنه مي كند، همه ي مسلمانان به سجده ميافتند و مي گويند: تو خود خداي ما هستي. به همين خاطر اين آيه را اين طور حمل كردند.
در صفحه بعد ادامه مي دهد:
مطابق لقوله فيكشف عن ساقه فيخرون له سجدا وتنكيره للتعظيم والتفخيم كأنه قال يكشف عن ساق عظيمة جلت عظمتها وتعالى شأنها أن يكون لها نظير أو مثيل أو شبيه …
اين آيه مطابق با روايت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) است كه فيكشف عن ساقه فيخرون له سجدا. اين كه خدا به صورت نكره آورده
به خاطر اين است كه عظمت را تفهيم كند و اين كه خدا از يك ساق خيلي بزرگ پرده بر ميدارد. هيچ ساقي شبيه ساق خداوند نيست. به اندازه خود خدا بزرگ است.
ابن قيم الجوزيه،الصواعق المرسله علي الجهميه والمعطله ،ج اول ، چاپ دار العاصمه ، ص 252 و 253
ما گفتيم كه اگر بخواهيم اين را محاسبه كنيم، خيلي بزرگ مي شود. شما اگر زمين را در برابر سيارات ديگر ببينيد، زمين خيلي كوچك تر است. همه اين ها و منظومه شمسي و ديگر منظومه ها، شايد بخشي از آسمان اول باشد و اين ها مدعي شدند كه آسمان اول در برابر آسمان بالاتر، مثل قطره در برابر دريا است و آسمان دوم در برابر آسمان سوم، قطره اي در برابر دريا است. آسمان سوم نسبت به آسمان چهارم و آسمان چهارم نسبت به آسمان پنجم تا آسمان هفتم . آسمان هفتم بايد خيلي بزرگتر از اين آسمان ها باشد. نمي دانيم كه اين ها چطور مقياس آن را حساب كردند.
هم چنين مدعي شدند كه عرش خدا از همه آسمان ها و زمين ها بزرگتر مي شود و خدا يا به اندازه عرش است يا چهار وجب بزرگتر است يا مقداري كو چكتر است كه گاهي پيامبر (صلي الله عليه وآله) را هم در كنار خود مي نشاند.
خدايي كه اين قدر بزرگ است، بايد ساق پايش چقدر بزرگ باشد؟ اين كه مي گويد:يكشف عن ساق عظيمة ، چطور انسان ها مي توانند اين عظيم را ببينند؟ چون اگر ما در برابر يك كوه بايستيم، ديگر نمي توانيم كوه پشت آن كوه را ببينيم. اصلا امكان پذير نيست. ما الان نمي توانيم سيارات ديگر را با چشم خود به آساني ببينيم. اگر يكي از اين سياره ها به ما نزديك شود، ديگر نمي توانيم سيارات ديگر را ببينيم. چطور اهل حديث مي توانند ساق پاي اين خداي عظيم را ببينند؟
ما اين روايت را خوانديم. هم چنين از ابن عثيمن و از ابن قيم و ابن تيميه خوانديم كه ساق خدا واقعا به معناي حقيقي است كه ابن تيميه در كتاب عقيدة الواسطيه ، با شرح ابن عثيمن وهابي، با تحقيق سعد بن فواز الصميل ، جلد 2 ، چاپ دار ابن جوزي ، صفحه 30 به بعد ميگويد:
والحاصل انه يجب علينا ان نؤمن بان الله تعالي قدما وان شئنا، قلنا : رجلا؛ علي سبيل الحقيقة مع عدم المماثلة ولا نكيف الرجل ….
نتيجه اين كه بر ما ( اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها) واجب است كه ايمان بياوريم به اين كه خدا پا و قدم دارد. اين پا و قدم هم حقيقي مي باشد. اما شبيه پاي مخلوقين نيست.
ابن تيميه ، عقيده الواسطيه ، با شرح ابن عثيمن ، با تحقيق سعد بن فواز الصميل ، ج 2 ، چاپ دار ابن جوزي ، ص 30 تا 32
پاي ما در برابر پاي خدا اصلا محاسبه نمي شود. همان طور كه ابن قيم گفته بود: پاي خدا خيلي بزرگ است.
به هر حال از اين دست روايات بسيار زياد است. از طرف ديگر ما از زبان علماي اهل سنت مثل نووي و ابن كثير خوانديم كه آن ها قائل به تأويل هستند. ابن كثير با اين كه شاگرد ابن تيميه است؛ اما اين جا مجبور شده تأويل را بپذيرد و رواياتي كه از صحابه نقل شده بود، را قبول كند. ان شاء الله اين هفته هم ديدگاه علماي اهل سنت و ديدگاه ائمه اهل بيت (عليهم السلام) را خدمت شما خواهيم خواند.
مجري :
اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها به تعبير قرآني ” لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ ” هستند و اهل فهم نيستند و خودشان هم نمي فهمند كه چه عقايدي دارند. ديديد كه گفته بودند: خدا واقعا پا دارند و بعيد مي دانم كه صريح تر از اين گفته باشند. قبلا هم خوانديم كه خداوند واقعا دست دارد، واقعا خود خدا در يك سوم پاياني شب به آسمان زمين مي آيد و صحبت مي كند. يعني مي گويند : خود خداوند مي آيد و خود خداوند واقعا اعضاء و جوارح حقيقيه اي دارد كه دست و پا و اعضاي ديگري كه متصور هستند و ظاهر اين روايات را قبول ميكنند. در مورد پا هم ديديم كه به چه رواياتي استناد مي كنند كه يكي از آن ها را ما مفصل بحث كرديم و كليپ هايي هم پخش شد.
اما يك كليپ باقي مانده كه در نوع خود جالب است از يكي از چهره هاي سلفي و وهابي كشور مغرب مي باشد. ما سعي مي كنيم از كشورهاي مختلف كليپ هايي پخش كنيم تا ببنيد كه در همين شرايط فعلي، كساني هستند كه در كشورهاي مختلف هستند و اين عقايد را دارند و اين افكار و عقايد منحصر به كشور عربستان سعودي نيست. سلفي ها و وهابي ها در كشورهاي مختلف هستند كه همين اعتقادات را دارند كه خداوند واقعا دست و پا دارد. پاي خود را واقعا در جهنم مي گذارد كه يكي از همين روايات است كه به آن استناد كردند. اين كليپ را با شرح و توضيح عالم وهابي و سلفي مي بينيم.
كليپ (1) :
حسن الشنقيطي ـ مبلغ سلفي :
در حديث صحيح آمده است كه خداوند پايش را در جهنم مي گذارد. سپس جهنم مي گويد: كافي است! كافي است!
اين حديث از احاديث صفات خداوند است. پس شايسته است كه همانطور كه اهل سنت با آن برخورد كرده اند، رو به رو شويم. همان طور كه در مورد تمامي اسماء و صفات خداوند گفته اند، هيچ چيز مانند او نيست و او شنوا و بينا است. ما صفت را براي خداوند ثابت مي كنيم و ميگوييم دست معلوم است و كيفيتش مجهول .
هم چنين در مورد اين حديث مي گوييم پاي خداوند معلوم است و كيفيتش ناشناخته است. ايمان به آن واجب است و سؤال كردن از آن بدعت است چيزي مانند او نيست و او شنوا و دانا است. اين عقيده ي پيامبر و عقيده ي سلف است و آن طور كه اشعري ها و ماتريديه و اهل بدعت صفات را تأويل مي كنند، نيست. پس ما صفات را براي خداوند ثابت مي كنيم. همانطور كه علماء گفته اند يعني اثبات معاني و تفويض كيفيت .
مجري :
آقاي حسن الشنقيطي ، وهابي و سلفي اهل مغرب بود كه گفتند: ما اهل سنت هستيم. اهل بدعت را هم معرفي كردند و گفتند: اشاعره و ماتريديه و بقيه مذاهبي كه اهل تأويل هستند. اين كلام را صريح بيان كردند. اين كه ما بارها گفتيم اين ها اهل سنتي كه اشاعره و ماتريديه هستند كه اكثر قريب به اتفاق اهل سنت امروزه ماتريدي و اشعري هستند، را اهل بدعت ميدانند و فقط خود را اهل سنت واقعي مي دانند. چون صفات خدا را تأويل مي كنند . خداوند واقعا پا دارد و واقعا پاي خود را در آتش جهنم مي گذارد و جهنم صدا مي زند كه كفايت ميكند و ديگر گنجايش ندارم.
اين روايات را اينگونه برداشت مي كنند و اين فهم سلفي ها است . البته روايات ديگري هم هست كه از زبان استاد يزداني خواهيم شنيد.
استاد يزداني :
ما هفته گذشته يكي دو ديدگاه از ديدگاه هاي علماي اهل سنت را خوانديم. باز هم ديدگاه علماي اهل سنت را مي خوانيم تا مشخص شود كه اهل سنت با اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها كاملا متفاوت هستند. الان اگر ما جمعيت سلفي ها را در برابر جمعيت اهل سنت حساب كنيم، بيشتر از 5 درصد يا 10 در صد نمي شود. اكثر اهل سنت يا اشعري هستند يا ماتريدي هستند. همانطور كه بارها گفتيم تمام شبه قاره هند، تمام آسياي ميانه ، افغانستان و شرق ايران و تركيه ماتريدي هستند. اندونزي ، مالزي، تمام كشورهاي آفريقايي و كشورهايي مثل سوريه و اردن و مصر اشعري هستند. اهل حديث و سلفي ها،تعدادي در عربستان سعودي هستند و جمعيتشان نسبت به مسلمانان خيلي كم است. اين جمعيت كم، همه مسلمانان را در بحث توحيد تكفير مي كنند كه توحيد شما خراب است، خداي شما اين طور است، شما خدا را قبول نداريد. شما مشرك هستيد. ما بايد شما را بكشيم.به خاطر همين شعار توحيدشان، الان مي بينيم كه سال هاست چه بلايي بر سر مردم سوريه و يمن و افغانستان و پاكستان آوردند. فقط به خاطر همين مسأله به هم ريختند و اين نشانه ي اهميت بحث توحيد است كه ما بايد ثابت كنيم توحيدي كه سلفي ها از آن دم مي زنند، خدايي كه سلفي ها سنگش را به سينه مي زنند، چنين خدايي است. خدايي كه به قول فخر رازي اگر اين خدا غلام بود، هيچ كس رغبت نمي كرد چنين غلامي را بخرد. سه دست دارد، دو دست سمت راست و يك دست سمت چپ. يك پا دارد. شش انگشت دارد و حرف هاي عجيب و غريبي كه در مورد خدايشان مي زنند.
ديدگاه علماي اهل سنت در مورد صفات خبري خداوند
ابوالفرج ابن جوزي
آقاي ابن جوزي با اين كه حنبلي است، اما در بحث صفات خبري، كاملا با احمد بن حنبل و پيروانش در تضاد است. اين كه شخصي در فقه حنبلي باشد، حتما دليل بر اين نيست كه آن شخص در كلام هم اهل حديث باشد. اين موارد را بايد كاملا تفكيك كنند. نمونه اش هم آقاي ابن جوزي، با اين كه حنبلي و به شدت دشمن شيعه است و با شيعه به شدت مشكل دارد؛ اما در صفات خبري از اهل حديث نيست و كاملا طرفدار تأويل است.
كتاب كشف المشكل من حديث الصحيحين ، تأليف ابوالفرج ابن جوزي، با تحقيق دكتر علي حسين البواب، چاپ دار الوطن ، جلد 3 ، صفحه 244 دقيقا همان حديث را مي آورد:
وفي الحديث التاسع والتسعين : « لا تزال جهنم يلقى فيها وتقول : هل من مزيد حتى يضع رب العزة فيها قدمه » ( 1 ) .كان من تقدم من السلف يسكتون عند سماع هذه الأشياء ولا يفسرونها مع علمهم أن ذات الله تعالى لا تتبعض ، ولا يحويها مكان ، ولا توصف بالتغير ولا بالإنتفال ….
فأما من ادعى سلوك طريق السلف ثم فهم من هذا الحديث أن القدم صفة ذاتية وأنها توضع في جهنم ، فما عرف ما يجب لله ولا ما يستحيل عليه ، ولا سلك منهاج السلف في السكوت ، ولا مذهب المتأولين ، وأخسس به من مذهب ثالث ابتدعه من غضب من البدع .
در حديث آمده كه يكسره داخل جهنم ريخته شدند و جهنم مدام ميگفت : باز هم گنهكاران را داخل من بيانداز. آيا باز هم هست ؟ تا اين كه خدا پاي خود را در جهنم مي گذارد و جهنم صدا مي كند كه كفايت مي كند، بس است.
ايشان در شرح اين روايت مي گويد:
سلف و گذشتگان ما وقتي چنين اخباري را مي شنيدند، اصلا تفسير نمي كردند.
اين ها در تأويل معناي سلف، مذاهب متعدد دارند كه سلف چه كساني هستند؟ اصلا سلفي يعني چه ؟ بعضي ها گفتند: سلف همان صحابه هستند. بعضي ها گفتند: سلف صحابه به علاوه تابعين هستند. بعضي ها گفتند: سلف، صحابه و تابعين و اتباع تابعين هستند. بعضي ها گفتند: سلف يعني سه قرن اول كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: خير القرون قرني ثم يلي من بعدي ثم يلي من بعده ، سه قرن اول. به هر حال خودشان در معناي سلف اختلاف دارند و اصلا نمي توانند مشخص كنند كه بالاخره سلف به چه معنا است؟
با اين كه مي دانستند ذات خداوند قابل جز جز كردن و مركب نيست و خداوند مكان ندارد.
خدايي كه جا داشته باشد، به آن مكان نيازمند مي شود. از اين گذشته، خدايي كه مكان دارد، قبل از اين كه در آن مكان باشد، كجا بوده؟ الان خدا روي عرش نشسته. قبلا كجا بوده؟ اگر بگويند: قبلا جاي ديگري بوده كه ثابت مي شود خداوند حركت مي كند. حركت كردن خدا همانا و جسم بودن خدا هم همان.
اگر هم بگويند از اول روي عرش بوده ،ثابت مي شود كه عرش در كنار خدا قديم بوده. يعني دو قديم وجود دارد كه يكي خدا است و ديگري عرش است و اين كه ما دو قديم داشته باشيم، عين كفر است. به هر حال اين مشكلات را دارد؛ اما متأسفانه چون سلفي ها عقل را حجت نمي دانند و تفكر نمي كنند و اصلا سراغ عقل نمي روند، اين حرف را مي زنند. ابن جوزي حنبلي مي گويد:
خدا كه تغيير نمي كند و متصف به انتقال نمي شود كه از يك مكان به مكان ديگر منتقل شود.
ما چنين خدايي را قبول نداريم.
اما كساني كه خود را سلفي مي دانند، از اين احاديث استفاده مي كنند و ميگويند: خدا صفت قدم ذاتي دارد. اين ها خدا را نشناختند كه واجب است خدا چه چيزهايي بايد داشته باشد و چه چيزهايي محال است كه خدا داشته باشد. اين ها راه سلف را در سكوت نرفتند.
اين ها بايد وقتي اين روايات را مي شنيدند،سكوت مي كردند.
اين ها نه مذهب متأولين را رفتند و نه مذهب سلف را رفتند؛ بلكه خودشان يك مذهب بدعتي درست كرده و اين حرف ها را مي زنند.
در صفحه بعد مي گويد:
… تعالى الله عن تخاييل المتوهمة المجسمة .
خدا خيلي بالاتر از اين خيال ها و توهماتي است كه مجسمه در مورد او دارند.
ابوالفرج ابن جوزي،كشف المشكل من حديث الصحيحين ، با تحقيق دكتر علي حسين البواب، چاپ دار الوطن ، ج 3 ، ص 244 و 245
در حقيقت مي گويد: آقايان سلفي ! شما مجسمه هستيد و خدا را جسم مي دانيد. اين خدايي كه شما داريد، يك خداي توهمي و خيالي است. چنين خدايي وجود خارجي ندارد. واقعا اين حرف براي آقايان سلفي كفايت مي كند كه از شخصي مثل آقاي ابن جوزي چنين مشتي دريافت كنند.
ابن حبان
آقاي ابن حبان بستي شافعي، عالم مشهور و بزرگ اهل سنت و كسي است كه اكثر علماي اين ها در علم رجال و حديث، سر سفره ي ايشان نشستند. اما الان سلفي ها مقداري بر عليه ايشان شدند؛ چون كساني را توثيق كردند كه به مذاق آن ها خوش نمي آيد.
ايشان كتابي به نام صحيح دارد كه تمام رواياتي كه از نظر خودش صحيح بوده را در اين كتاب جمع كرده. آقاي الباني التعليقات الحسان علي صحيح ابن حبان را نوشته يعني بر اين كتاب حاشيه زده .
التعليقات الحسان، تأليف ناصر الدين الباني وهابي ، متوفاي 1420 هـ، جلد اول ، چاپ دار باوزير رياض ، صفحه 324 باز همان روايت را مي آورد :
يلقى في النار فتقول : هل من مزيد ؟ حتى يضع الرب جل وعلا قدمه فيها فتقول : قط قط
صحيح ـ ظلال الجنة .
قال أبو حاتم : هذا الخبر من الأخبار التي أطلقت بتمثيل المجاورة وذلك أن يوم القيامة يلقى في النار من الأمم والأمكنة التي عصي الله عليها فلا تزال تستزيد حتى يضع الرب جل وعلا موضعا من الكفار والأمكنة في النار فتمتلىء فتقول : قط قط تريد : حسبي حسبي لأن العرب تطلق في لغتها اسم القدم على الموضع قال الله جل وعلا : { لهم قدم صدق عند ربهم } [ يونس : 2 ] يريد : موضع صدق لا أن الله جل وعلا يضع قدمه في النار جل ربنا وتعالى عن مثل هذا وأشباهه.
همان روايت صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد و سنن ترمذي و بقيه كتب شان آمده.
الباني ميگويد:
روايت صحيح است.
ابو حاتم بستي شافعي مي گويد: اين خبر از اخباري است كه با تمثيل مجاورت معنا مي شود. خدا در روز قيامت آن هايي را كه گناه كردند، داخل جهنم مي اندازد.
مثلا مردم نجد را كه اهل گناه و انتحار و انفجار بودند را داخل جهنم مي اندازد.
اما جهنم مي گويد: خيلي كم است، باز هم گنهكاران را بيانداز. به حدي مي اندازد كه خدا منطقه اي از كفار را داخل جهنم مي اندازد تا اين كه جهنم پر مي شود و جهنم مي گويد: بس است. بس است. يعني كافي است.
گاهي عرب ” قدم” مي گويند كه مقصودشان مكاني خاص است. مثل اين سوره ي مباركه كه مي فرمايد: لهم قدم صدق عند ربهم ” …
اگر بخواهيم مثل وهابي ها و سلفي ها معنا كنيم اين است كه آن ها يك پاي راست در نزد خدا دارند.
يعني خدا پا ندارد كه بخواهد داخل جهنم كند؛ بلكه به اين معني است كه خدا مكاني از مكان هاي كفار را داخل جهنم مي اندازد.
ناصر الدين الباني ،التعليقات الحسان ، متوفاي 1420 هـ، ج اول ، چاپ دار باوزير رياض ، ص342
مثلا خدا كفار منطقه ي آفريقا يا كفار منطقه اروپا يا كفار عربستان را داخل جهنم مي اندازد و جهنم پر مي شود. اين تفسير و تأويل يك عالم سني از اين روايتي كه سلفي ها و وهابي ها روي آن مانور مي دهند.
ابن حجر عسقلاني
ايشان يكي از علماي معروف و مشهور و يكي از ستون هاي علم رجال اهل سنت است و اگر بخواهند ابن حجر و ذهبي را از اين ها بگيرند، دستشان كاملا خالي مي شود.
فتح الباري بشرح صحيح بخاري، تأليف ابن حجر عسقلاني،با تعليقه ي عبد الرحمن بن ناصر البراك (از مفتيان عربستان سعودي)، چاپ دار الطيبه عربستان سعودي، جلد 17 ، صفحه 435 ، باب 24 ، حديث 7434 و 7447 :
واما الساق فجاء عن بن عباس في قوله تعالى يوم يكشف عن ساق قال عن شدة من الأمر والعرب تقول قامت الحرب على ساق إذا اشتدت ومنه قد سن أصحابك ضرب الأعناق وقامت الحرب بنا على ساق وجاء عن أبي موسى الأشعري في تفسيرها عن نور عظيم قال بن فورك معناه ما يتجدد للمؤمنين من الفوائد والألطاف وقال المهلب كشف الساق للمؤمنين رحمة ولغيرهم نقمة وقال الخطابي تهيب كثير من الشيوخ الخوض في معنى الساق ومعنى قول بن عباس إن الله يكشف عن قدرته التي تظهر بها الشدة وأسند البيهقي الأثر المذكور عن بن عباس بسندين كل منهما حسن …
وأنشد الخطابي في إطلاق الساق على الأمر الشديد في سنة قد كشفت عن ساقها وأسند البيهقي من وجه آخر صحيح عن بن عباس قال يريد يوم القيامة …
مراد از ساق در آيه شريفه” يوم يكشف عن ساق ” ، خدا از ساقي كشف مي كند، يعني سختي روز قيامت . عرب وقتي جنگ به نهايت و سختي خود مي رسد، مي گويد: جنگ به ساق رسيد.
از ابو موسي اشعري هم نقل شده كه مقصود از ساق در اين آيه يعني نور عظيم نه اين كه خدا پاي خود را برهنه كند. ابن فورك گفته : منظور اين است كه خداوند الطاف خود را به مردم نشان مي دهد. مهلب گفته : منظور اين است كه خدا رحمتش را براي مؤمنين و نقمتش را براي كفار نشان مي دهد.
در ادامه روايت ابن عباس را مي آورد و مي گويد:
با دو سند حسن از ابن عباس نقل شده كه مقصود شدت و سختي روز قيامت است….
با سند صحيح از ابن حبان نقل كرده كه مقصود اين است كه خدا روز قيامت را به مردم نشان مي دهد كه چه سختي هاي دارد.
ابن حجر عسقلاني،فتح الباري بشرح صحيح بخاري، با تعليقه ي عبد الرحمن بن ناصر البراك ، چاپ دار الطيبه عربستان سعودي، ج 17 ، ص 435 ، باب 24 ، ح 7434 و 7447
باز در جلد 11 از همين كتاب مي گويد:
وقال عبد الرزاق عن معمر عن قتادة في قوله يوم يكشف عن ساق قال عن شدة أمر وعند الحاكم من طريق عكرمة عن بن عباس قال هو يوم كرب وشدة قال الخطابي فيكون المعنى يكشف عن قدرته التي تنكشف عن الشدة والكرب …
ثم أخرجه من طريق حفص بن ميسرة عن زيد بن أسلم بلفظ يكشف عن ساق قال الإسماعيلي هذه أصح لموافقتها لفظ القرآن في الجملة لا يظن أن الله ذو أعضاء وجوارح لما في ذلك من مشابهة المخلوقين تعالى الله عن ذلك ليس كمثله شيء …
عبد الرزاق از معمر از قتاده نقل مي كند كه مقصود از ساق در آيه ، شدت و سختي روز قيامت است. حاكم از عكرمه از ابن عباس نقل كرده كه مقصود قدرت الهي است….
از اسماعيلي هم نقل مي كند كه گفته : اين كه منظور آيه ، سختي و شدت روز قيامت است، اصح است. چون با قرآن سازگار تر است. ما نمي توانيم تصور كنيم كه خدا اعضاء و جوارج داشته باشد و او را شبيه مخلوقين كنيم. خداوند شبيه هيچ چيزي نيست.
ابن حجر عسقلاني،فتح الباري بشرح صحيح بخاري، با تعليقه ي عبد الرحمن بن ناصر البراك ، چاپ دار الطيبه عربستان سعودي، ج 11 ، ص 68
اين نظر يك عالم اهل سنت است و آن نظر ابن عثيمن بود كه ميگفت : واقعا خدا پا دارد. آن نظر ابن قيم شاگرد ابن تيميه بود كه مدعي بود خداوند يك پاي خيلي بزرگ دارد. نظرات ابن تيميه و بخاري و مسلم بود كه همه از اهل حديث هستند. نظر اين عالم اهل سنت را هم ديديم كه همان نظر صحابه بود. آيا شما ابوموسي اشعري را قبول داريد؟ آيا ابن عباس را قبول داريد؟ مفسريني مثل قتاده را قبول داريد؟ اين ها مي گويند منظور از آيه شدت و كرب روز قيامت است.
مجري :
اين هم نمونه اي از تأويلات علماي اهل سنت و اشعري مذهب بود كه اين نظر را داشتند. سلفي ها هم بدون هيچ ابايي ميگويند: اين ها در بحث صفات خبري، اهل بدعت و ضلال و گمراهي هستند. يعني خيلي راحت به علماي اهل سنت توهين ميكنند. ما قبلا كليپ هايي را پخش كرديم كه چه القاب زشتي را نسبت به فخر رازي به كار مي بردند. در بحث اسماء و صفات هم چون اين علماء تأويل مي كنند، اهل بدعت و گمراهي هستند و در اين مسائل از اهل سنت محسوب نمي شوند.
در مسأله پاي خداوند روايت ديگري هم هست كه به آن استناد مي كنند كه در برنامه ي امشب به صورت مفصل به آن خواهيم پرداخت. اما قبل از طرح اين روايت، كليپي را با هم ببينيم كه در اين زمينه است.
كليپ (2) :
عائض القرني ـ مبلغ وهابي :
وسع كرسيه السماوات و الارض و كرسي جاي دو پاي خداوند است.
مجري :
ديديم كه آقاي عائض القرني گفتند: كرسي خداوند، موضع قدمين خداوند است. طبق روش وهابي ها و سلفي ها كه خودشان آن را به صراحت مي گويند كه آن را در كليپ ها خواهيم ديد، مي گويند: بر مبناي اين روايتي كه در كتاب هاي ما نقل شده و آن را تصحيح كرده و قبول دارند، خدا دو پا دارد ؛ چون قدمين گفته شده .
اين را بايد خودشان جواب دهند كه خدايي كه دو پا دارد، وقتي يك پاي خود را داخل جهنم مي كند، يك پاي ديگرش را كجا مي گذارد؟ سؤالاتي كه در مورد انگشتان و دستان خدا هم مطرح شده بود.
به هر حال بر مبناي اين روايت ، نتيجه مي گيريم كه خدا دو پا دارد و جايگاه پاي خدا هم كرسي است. از طرف ديگري بايد توضيح دهند كه طبق روايتي كه خدا پاي خود را داخل جهنم مي گذارد، بالاخره جايگاه پاي خدا كجا مي شود؟
اين يكي از رواياتي است كه به ظاهرش عمل مي كنند و ميگويند: خداوند واقعا پا دارد.
استاد يزداني :
قبل از اين وارد اين بحث شويم، ديدگاه اهل بيت (عليهم السلام) را به صورت خلاصه بيان ميكنم. ديدگاه اهل بيت (علهيم السلام) در بحث ساق چيست؟ اين كه قرآن كريم مي فرمايد: يوم يكشف عن ساق ، خدا در روز قيامت ساقي را برهنه مي كند، يعني چه ؟
در اين باره روايات زياد نقل شده. شيخ صدوق در كتاب التوحيد ، صفحه 154 در ذيل همين آيه رواياتي را نقل ميكنند :
حدثنا علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رحمه الله قال : حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي ، قال : حدثنا محمد بن إسماعيل البرمكي ، قال : حدثنا الحسين بن الحسن ، عن بكر ، عن الحسين بن سعد ، عن أبي الحسن عليه السلام في قوله عز وجل : ( يوم يكشف عن ساق ) قال : حجاب من نور يكشف ، فيقع المؤمنون سجدا ، وتدمج أصلاب المنافقين فلا يستطيعون السجود ( 2 ) .
2 – أبي رحمه الله ، قال : حدثنا سعد بن عبد الله ، عن إبراهيم بن هاشم ، عن ابن فضال ، عن أبي جميلة ، عن محمد بن علي الحلبي ، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله عز وجل : ( يوم يكشف عن ساق ) قال : تبارك الجبار ، ثم أشار إلى ساقه فكشف عنها الإزار …
احتمالا منظور از ابي الحسن (عليه السلام) در اين جا امام رضا (عليه السلام) باشند.
از امام رضا (عليه السلام) نقل شده كه فرمودند: منظور از اين آيه ، حجابي از نور است كه كشف مي شود.
از علماي اهل سنت هم بود كه ابوموسي اشعري شبيه چنين چيزي گفته بود. از زبان اهل بيت (عليهم السلام) در منابع شيعه هم نقل شده. روايت دوم هم در اين جا نقل شده، سندش معتبر است.
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه مقصود از آيه يوم يكشف عن ساق ، اين است كه خداوند خيلي بزرگتر از اين حرفها است و اين صفات به خداوند نمي آيد. سپس به ساق پاي مبارك خود اشاره كردند و پاچه ي شلوار خود را بالا زدند و فرمودند: خداوند نمي تواند اين باشد.
اين كه شما بگوييد: خدا شلوار خود را بالا بزند و پاي خود را به مردم نشان دهد تا آن ها پاي خدا را ببينند، چنين چيزي براي خداوند تصور نمي شود.
شيخ صدوق (ره) توضيح ميدهد:
قال محمد بن علي مؤلف هذا الكتاب : قوله عليه السلام : تبارك الجبار وأشار إلى ساقه فكشف عنها الإزار ، يعني به : تبارك الجبار أن يوصف بالساق الذي هذا صفته .
خداوند كه نمي تواند ساق داشته باشد، ساقي كه منظور شما است كه شلوارش را بالا بزند و آن را به مردم نشان دهد. چنين خدايي را نمي توان قبول كرد.
روايت بعد :
حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمه الله قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر ، عن الحسين بن موسى ، عن عبيد بن زرارة ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : سألته عن قول الله عز وجل : ( يوم يكشف عن ساق ) قال : كشف إزاره عن ساقه ، ويده الأخرى على رأسه فقال : سبحان ربي الأعلى.
قال مؤلف هذا الكتاب : معنى قوله : ( سبحان ربي الأعلى ) تنزيه لله عز وجل أن يكون له ساق .
از عبيد بن زراه از امام صادق (عليه السلام) در مورد اين آيه سؤال كردم كه ” يوم يكشف عن ساق ” يعني چه ؟ امام عليه السلام شلوار خود را بالا زد و پاي خود را نشان دادند و دستشان را بر سر گذاشته و فرمودند : خداي بزرگ ما منزه است از اين كه خواهند اين طور توصيف كنند.
ساق يعني خدا شلوار داشته باشد، شلوارش را بالا بزند و مردم پايش را ببينند. خداي ما از اين صفات منزه است.
شيخ صدوق (ره) توضيح ميدهند :
مقصود از سبحان ربي الاعلي اين است كه خدا منزه از اين است كه ساق داشته باشد.
شيخ صدوق ، التوحيد، ص 154
اين هم دو سه روايت كه در يك باب از يك كتاب از كتاب هاي شيعه آمده . نظر شيعه هم همين است كه نمي توان تصور كرد خدا ساق داشته باشد. ما اين ها را به هيچ وجه قبول نداريم. همانطور كه اشاعره و ماتريديه و ديگر مسلمانان قبول ندارند، جز تعداد اندكي از سلفي ها كه خود را پيرو ابن تيميه و احمد بن حنبل مي دانند و مدعي هستند ما مسلمان واقعي هستيم. در صورتي كه مسلمانان معتقدند خداوند نمي تواند ساق و دست و پا و انگشت و كمر و … داشته باشد.
دوستان مي توانند اين آيه مباركه را در نرم افزارهاي شيعه سرچ كنند تا ده ها و صدها روايت در اين موضوع مي آيد كه خدا هيچ وقت به پا توصيف نمي شود.
اما بحث روايتي كه اين وهابي در كليپ خواند، اين روايت در صد ها كتاب از كتاب هاي اهل حديث و سلفي ها و منابع اهل سنت آمده . اما اهل حديث و سلفي ها منظورشان را چيز ديگري گرفته اند.
ابن تيميه در كتاب مجموع فتاوي ، جلد 5 ، با تحقيق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، چاپ عربستان، صفحه 51 مي گويد:
وَرَوَى البيهقي وَغَيْرُهُ بِإِسْنَادِ صَحِيحٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدٍ الْقَاسِمِ بْنِ سلام قَالَ : هَذِهِ الْأَحَادِيثُ الَّتِي يَقُولُ فِيهَا { ضَحِكَ رَبُّنَا مِنْ قُنُوطِ عِبَادِهِ وَقُرْبِ غَيْرِهِ } { وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَا تَمْتَلِئُ حَتَّى يَضَعَ رَبُّك فِيهَا قَدَمَهُ } { وَالْكُرْسِيُّ مَوْضِعُ الْقَدَمَيْنِ } وَهَذِهِ الْأَحَادِيثُ فِي ” الرُّؤْيَةِ ” هِيَ عِنْدَنَا حَقٌّ حَمَلَهَا الثِّقَاتُ بَعْضُهُمْ عَنْ بَعْض …
بيهقي و ديگران با سند صحيح از ابي عبيد قاسم بن سلام نقل كردند كه مي گفت : اين رواياتي كه در آن خنديدن خدا آمده و اين كه جهنم با گذاشتن پاي خدا پر مي شود و اين كه كرسي جاي پاي خدا است، نزد ما حق است و بعضي از ثقات از بعضي ديگر نقل كردند.
ابن تيميه ،مجموع فتاوي ، با تحقيق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، ج 5 ، چاپ عربستان، ص 51
البته اين روايت را در كتاب هاي ديگر خود هم آورده ؛ اما بنده فقط همين يك مورد را نشان دادم كه اين روايت را از نظر ابي عبيد قاسم بن سلام تصحيح مي كند؛ اما نظر پيامبر (صلي الله عليه وآله) چيست؟ قاسم بن سلام كجا و پيامبر (صلي الله عليه وآله) كجا و صحابه كجا؟ مي گويد:اين رواياتي كه كرسي جاي پاي خداوند باشد، حق است. در صورتي كه در معناي كرسي اختلاف دارند؟ آيا كرسي همان عرش است يا چيزي غير از عرش است؟ بعضي ها گفتند: يك عرش داريم كه خدا روي آن مي نشيند و يك كرسي دارم خدا پاي خود را روي آن مي گذارد. مثل اين كه كسي براي اين كه خسته نشود، يك زيرپايي مي گذارند. اين ها هم مي گويند: مقصود از كرسي در واقع همان زير پايي است كه خدا پاي خود را روي آن قرار مي دهد.
ابن عثيمن از علماي معاصر وهابي هم در كتاب مجموع فتاوي ، جلد 5 ، چاپ دار الوطن ،صفحه 34 همين روايت را مي آورد و مي گويد:
والعرش لغة : السرير الخاص بالملك .
وفي الشرع : العرش العظيم الذي استوى عليه الرحمن جل جلاله ، وهو أعلى المخلوقات وأكبرها ، وصفه الله بأنه عظيم ، وبأنه كريم ، وبأنه مجيد .
والكرسي غير العرش ؛ لأن العرش هو ما استوى عليه الله تعالى ، والكرسي موضع قدميه لقول ابن عباس رضي الله عنهما : ” الكرسي موضع القدمين ، والعرش لا يقدر أحد قدره “
عرش در لغت تخت مخصوص پادشاه است.
در شرع هم عرش عظيمي است كه خدا روي آن نشسته و اين بالاتر از همه مخلوقات است و از همه مخلوقات هم بزرگتر است. خدا گفته اين عرش خيلي عظيم و خيلي كريم و خيلي مجيد است.
كرسي هم غير از عرش است. عرش آن است كه خدا روي آن تكيه داده و نشسته و كرسي جاي پاي خدا است. چون ابن عباس گفته : كرسي جاي پاي خداوند است.
ابن عثيمن ،مجموع فتاوي ، ج 5 ، چاپ دار الوطن ،ص 34
نمي گويند اين خدايي كه پاي خود را روي كرسي گذاشته ، قبل از آن پاي خود را كجا گذاشته؟ اين كرسي را چه زماني خلق كرده؟ آيا خدا وقتي قديم بوده، اين كرسي هم با خدا بوده يا نبوده؟ اگر بوده ، در آن صورت دو قديم در كنار هم كفر مطلق است. اگر نبوده، قبل از آن پاي خدا در كجا بوده؟ آويزان بوده؟ اين كه نمي شود؛ چون بايد خدا پايش را جايي بگذارد و خدا به كرسي اي كه پايش را بگذارد، احتياج دارد.
آقاي عبد الله جنيدي از علماي معاصر وهابي است كه در كتاب رسالة الي اهل الثغر، تأليف ابو الحسن اشعري، با تعليقه عبد الله جنيدي ، چاپ مكتبه العلوم و الحكم در مدينه،صفحه 235 :
وقد دل الله سبحانه علي ذلك بقوله : وسع كرسيه السموات والارض
خداوند در سوره بقره 255 مي فرمايد:خداوند كرسي اي دارد كه به اندازه ي آسمان ها و زمين است.
از طرف ديگر مي گفتند: عرش هم به اندازه آسمان ها و زمين است.
آقاي جنيدي در پاورقي مي گويد:
وقد اجمع اهل السنة علي ان الله كرسيا هو موضع قدميه، قال الامام احمد في رسالة السنة : والماء فوق السماء العليا السابعة وعرش الرحمن عزوجل فوق الماء والله عزوجل علي العرش والكرسي موضع قدمين .انظر /74 ، 75
اهل سنت (اهل حديث) بر اين كه كرسي جاي قدم هاي خداوند است اجماع دارند. امام احمد در رساله السنه خود اين مطلب را گفته كه آب بالاي آسمان هفتم است و عرش بالاي آب است و خداوند روي عرش و كرسي جاي پاي خداوند است.
ابو الحسن اشعري، رسالة الي اهل الثغر، با تعليقه عبد الله جنيدي ، چاپ مكتبه العلوم و الحكم در مدينه،ص 235
بنده سخن احمد را از كتاب هاي متعدد نقل مي كنم. هم چنين ديدگاه علماي اهل سنت را در مورد اين مطلب نشان خواهم داد. به هر حال اين عالم وهابي مي گويد: اهل سنت بر اين اجماع دارند. البته منظور اين شخص از اهل سنت، اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها هستند.
مجري :
اين روايت را در كليپ قبل از زبان يكي از مبلغان وهابي شنيديم كه هم آن را خواند و هم به آن استدلال كرد. حال همين روايت را از زبان يكي از بزرگترين علماي وهابي معاصر بشنويم كه چه مطلبي بيان مي كند.
كليپ (3) :
بن عثيمن ـ عالم وهابي :
ابن عباس گفته است كه كرسي جايگاه دو پاي خداوند است. اين حديث موقوف بر ابن عباس است. اما آيا حكم حديث مرفوع را دارد؟ بسيار خب، شكي نيست كه جايي براي اجتهاد خود ابن عباس در اين حديث نيست؛ چون از امور خبري محض است. اما ابن عباس از كساني است كه به اخذ حديث از بني اسرائيل شناخته شده است.به همين دليل اينجا اشكالي ايجاد مي شود. اما اين كه علماء اين حديث را قبول كرده اند، نشان مي دهد كه اين حديث صحيح است. سلف اين حديث را قبول كرده اند و به آن اعتماد كرده اند و در اين حديث آمده كه كرسي جايگاه دو پاي خداوند است و اثبات پا براي خداوند حق است.
در حديث صحيح از پيامبر آمده است كه جهنم به صورت پيوسته پر مي شود. در حالي كه مي گويد: آيا بيشتر هم هست؟ تا اين كه خداوند پايش را در جهنم مي گذارد و آن جا جمع و به هم پيوسته مي شود و جهنم مي گويد : كافي است. اما اثبات دو پا براي خداوند را را فقط از حديث ابن عباس مي دانم.
مجري :
آقاي بن عثيمن از بزرگترين چهره هاي وهابي معاصر كه هيچ وهابي اي روي حرف ايشان حرف نمي زند، روايت را خواندند و گفتند: يك سري ان قلت هايي بر اين روايت است كه بعضي ها آن را از اسرائيليات دانستند ؛ اما چون سلف (سلفي كه اين ها معتقدند) قبول كردند، ما هم قبول مي كنيم. اين استدلال خيلي عجيب است. يعني اگر خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) چيزي بگويند، شايد آقايان وهابي اينقدر تعصب نداشته باشند تا روي سلفي كه خود اين ها تعريف ميكنند نه آن سلف حقيقي كه ما هم افتخار مي كنيم پيرو آن سلف حقيقي باشيم. اما سلفي اي كه اين ها معتقدند ممكن است اسرائيليات را هم قبول كنند. آقاي بن عثيمن هم گفتند: بعضي ها گفتند اين روايت از اسرائيليات است؛ اما چون سلف تلقي به قبول كردند، ما هم قبول مي كنيم. اشكالي هم ندارد كه از اسرائيليات باشد.
خداوند دو پا دارد كه روي كرسي مي گذارد. اين كه اين تجسيم است يا نيست، هر انسان عاقلي به يك نتيجه ي مشخصي مي رسد كه اگر تأويل نكنيم و اين ها را قبول كنيم، نتيجه اش تجسيم و تشبيه است.
استاد يزداني:
همين روايت را آقاي ذهبي نقل كرده و يك عالم سني مذهب تعليقه مي زند. ايشان در كتاب العلو لعلي الغفار، تأليف ابو عبد الله ذهبي ، باتحقيق حسن بن علي السقاف (عالم مشهور اهل سنت اردن) ، چاپ دار امام الرواس ، صفحه 261 ، روايت 132 مي گويد:
حديث سفيان الثوري عن عمارة الدهني عن مسلم البطين عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال الكرسي موضع القدمين والعرش لا يقدر أحد قدره / / رواته ثقات /
از ابن عباس نقل شده كه كرسي موضع پاهاي خداوند است ….
روات روايت هم ثقه هستند.
محقق كتاب آقاي حسن السقاف در پاورقي ميگويد:
كفر اسرائيلي وهو صحيح الاسناد عن ابن عباس موقوفا وهو مما نقله عن الاسرائيليات …
هذا الاثر رواه ابن خزيمة في كتاب التوحيد ص (108 ) و الحاكم (2/ 282 ) والخطيب البغدادي في تاريخه (9/251) و ابن جوزي في العلل المتناهية (1/ 22) وقد رفعه بعض الرواة من باب القاعدة الفاسدة الباطلة (ان هذا لا يقال من قبل الرأي) واقول : نعم لا يقال من قبل الرأي وانما من قبل كعب الاحبار والكتب المحرقة وقد بين الحافظ ابن الجوزي في العلل ان رفعه خطأ ولذلك حزمت بانه موضوع مرفوعا …
اين روايت كفر و اسرائيلي است. درست است كه روايت با سند صحيح از ابن عباس نقل شده؛ اما اين روايت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل نشده و خود ابن عباس اين مطلب را از اسرائيليات نقل كرده .
ابن عباس، صحابي جليل القدر پيامبر (صلي الله عليه وآله) ، حبر الامة، اين روايت را از چه كسي شنيده كه به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت داده يا با زبان خود نقل كرده ؟ از كعب الاحبار!!!
روايت را ابن خزيمه ، خطيب بغدادي، ابن جوزي نقل كردند.
قاعده اي است كه صحابه از پيش خود حرفي نمي زنند و حتما هر چه كه ميگويند از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله) است.
بعضي ها از اين قاعده فاسد و باطل استفاده كرده و گفتند: ابن عباس اين روايت را از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل كرده كه الكرسي موضع القدمين .من به عنوان يك اهل سنت مي گويم كه ايشان از طرف خودش نگفته. بلكه ابن عباس اين روايات را از كعب الاحبار يهودي و كتاب هاي تحريف شده ي يهود شنيده و به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت داده . ابن جوزي در كتاب العلل المتناهيه خود گفته : نسبت دادن اين روايت به پيامبر (صلي الله عليه وآله) اشتباه است و به همين دليل من يقين كردم كه اين روايت جعلي است و اصلا نمي تواند نسبتش به پيامبر(صلي الله عليه وآله) درست باشد.
ابو عبد الله ذهبي ، العلو لعلي الغفار ، باتحقيق حسن بن علي السقاف ، چاپ دار امام الرواس ، ص 261 ، ح 132
اما با سند صحيح از ابن عباس نقل شده؛ اما ابن عباس نه از پيش خود گفته و نه از پيامبر (صلي الله عليه وآله)گفته؛ بلكه از كعب الاحبار شنيده و به خورد شما سلفي ها داده و شما به جاي اين كه فكر كنيد و عقلتان را به كار بياندازيد و به پيامبر درونتان كه خداوند قرار داده ، آن ها را دربست مي پذيريد و گرفتار كفر و اسرائيليات مي شويد.
جالب است كه آقاي الباني در موسوعه عقيده خود همين روايت را مي آورد و مي گويد : اين روايت از اسرائيات است.
در كتاب موسوعة العلامة الامام مجدد العصر محمد ناصر الدين الباني ، جلد اول ، با تحقيق شادي بن محمد بن سالم آل نعمان، چاپ مركز النعمان، صفحه 311 :
سؤال : بالنسبة لصفات الله تبارك وتعالي هي توقيفة لا مجال للرأي والاجتهاد فيها، فمسألة اثبات قدمين تبارك وتعالي بقول ابن عباس رضي الله عنهما : عندما سئل عن الكرسي فقال : هو موضع القدمين …
الشيخ : حديث ابن عباس كما تعلم هو موقوف والاحاديث الموقوفة لا يطلق فيها القول بانها في حكم المرفوع او انها ليست في حكم المرفوع بل لابد في ذلك من التفضيل.
والذي انتهي اليه علمي هو الثاني: اذا كان الحديث الموقوف لايمكن يقال من قبل الرأي والاجتهاد اولا، ولا يحتمل ان يكون من الاسرائيليات حينئذ يكون له حكم المرفوع هذا الحديث ليس ان يكون هذا القبيل لانه يحتمل ان يكون من الاسرائيليات …
سؤال شده كه نسبت به صفات خداوند كه توقيفي هستند ما نمي توانيم طبق نظر و رأي خودمان، صفتي به صفات خدا اضافه كنيم. آيا صفت قدمين كه به ابن عباس نسبت داده شده،درست است يا درست نيست؟
جواب مي دهد: همان طور كه مي دانيد حديث ابن عباس موقوف است و به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نمي رسد و از زبان خودش نقل شده.حديث موقوف هم دو قسم است و ما نمي توانيم به صورت صد در صد حديث موقوف را بپذيريم.
گاهي ما حديث موقوفي داريم كه يقين داريم آن را صحابي از پيش خود نگفته و اجتهاد و نظر خودش نيست و از اسرائيليات هم نيست، مي توانيم بگوييم اين حديث، حكم مرفوع را دارد يعني از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله) گفته شده. حتي اگر از زبان صحابه نقل شده باشد. اما اين حديث (الكرسي موضع القدمين) از اين قبيل نيست و احتمال دارد كه از اسرائيليات باشد.
محمد ناصر الدين الباني ، موسوعة ،ج اول ، با تحقيق شادي بن محمد بن سالم آل نعمان، چاپ مركز النعمان، ص 311
يعني ابن عباس ، صحابي پيامبر (صلي الله عليه وآله)، حديث از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل نكرده، اجتهاد هم نكرده و رأي خودش هم نبوده؛ بلكه اين روايت را از كعب الاحبار يهودي شنيده و آن را به عقايد مسلمانان نسبت دادند.
مجري:
كليپ بعدي از يك شخصيت وهابي و سلفي ديگري است كه در زمينه اين روايت صحبت مي كند.
كليپ (4) :
بشير حسن ـ مبلغ سلفي :
اما كرسي كه خداوند آن را ذكر كرده است ، وسع كرسيه السموات والارض، اين كرسي جاي دو پاي خداوند است و اي تفسير ابن عباس است كه امت آن را قبول كرده اند.
مجري :
آقاي بشر حسن ، شخصيت مشهور سلفي بود كه اين روايت را خواند و گفت : امت اين روايت را قبول كرده. منظور از امت هم مشخص است. هر جا بگويند اهل سنت يا امت يا مسلمين، وهابي ها و سلفي ها منظورشان خودشان است. چون اساسا بقيه را مسلمان حقيقي نمي دانند. اگر تكفير فقهي نكنند، قطعا تكفير كلامي مي كنند و مي گويند: شما مسلمان نيستيد و فقط ظاهر اسلام را داريد . مثلا نجس نيستيد. هر چند كه بعضي از وهابي ها آن را هم هيچ ابايي ندارند.
اما گفت : امت هم اين روايت را قبول كردند. يعني همه وهابي ها و سلفي ها اين را قبول دارند كه خداوند پاهايي دارد كه يك جايي آن ها را قرار مي دهد.
استاد يزداني :
بحث مهم ديگر، بحث احمد بن حنبل ، مؤسس اهل حديث است كه از ايشان هم در اين زمينه مطالبي نقل شده كه آيا واقعيت دارد يا ندارد، در ادامه از زبان آقاي ذهبي توضيح خواهم داد.
در كتاب طبقات الحنابله ، تأليف قاضي ابي يعلي حنبلي ،جلد اول ، با تحقيق ابن عثيمن، صفحه 55 :
حدثنا أبو العباس أحمد بن جعفر بن يعقوب بن عبد الله الفارسي الإصطخري قال قال أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل .هذه مذاهب أهل العلم وأصحاب الأثر وأهل السنة المتمسكين بعروقها المعروفين بها المقتدى بهم فيها من لدن أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم إلى يومنا هذا وأدركت من أدركت من علماء أهل الحجاز والشام وغيرهم عليها فمن خالف شيئاً من هذه المذاهب أو طعن فيها أو عاب قائلها فهو مبتدع خارج من الجماعة زائل عن منهج السنة وسبيل الحق .
آقاي عبد الله اصطخري از ابو عبد الله احمد بن حنبل نقل كرده كه مي گفت :اين حرف هايي كه مي زنم، مذهب اهل علم و اصحاب اثر و و اهل سنت و اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) تا به امروز است.
اصحاب اثر يعني پيروان اثر صحابه و تابعين.
هر كس مخالف اين مذهب باشد يا به آن طعن مي زنند يا اشكال و عيب به آن بگيرد ، مبتدع و خارج از جماعت هستند و از منهج اهل سنت برگشتند و راه خود را از راه حق جدا كردند.
پس آقاي الباني كه گفت اين ها از اسرائيليات است، شامل اين تعريفات مي شوند.
در ادامه مطالب ديگري هم بيان مي كند تا اين كه در صفحه 60 مي گويد:
وعرش الرحمن عزوجل فوق الماء والله عزوجل علي العرش والكرسي موضع قدميه …
عرش خدا روي آب است، خدا هم كه روي عرش نشسته، كرسي هم جاي پاي خداوند است.
قاضي ابي يعلي حنبلي ،طبقات الحنابله ،ج اول ، با تحقيق ابن عثيمن، ص 55 تا 60
اين مطلب را ابن قيم الجوزيه در كتاب حادي الارواح هم نقل كرده .
حادي الارواح ، تأليف ابن قيم الجوزيه ، جلد اول ، چاپ دار عالم الفوائد، صفحه 97 دقيقا همان موارد را نقل مي كند:
قال أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل .هذه مذاهب أهل العلم وأصحاب الأثر وأهل السنة المتمسكين بعروقها المعروفين بها المقتدى بهم فيها من لدن أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم إلى يومنا هذا وأدركت من أدركت من علماء أهل الحجاز والشام وغيرهم عليها فمن خالف شيئاً من هذه المذاهب أو طعن فيها أو عاب قائلها فهو مبتدع خارج من الجماعة زائل عن منهج السنة وسبيل الحق .
در صفحه 98 ادامه مي دهد :
وعرش الرحمن عزوجل فوق الماء والله عزوجل علي العرش والكرسي موضع قدميه …
عرش خدا روي آب است، خدا هم كه روي عرش نشسته، كرسي هم جاي پاي خداوند است.
ابن قيم الجوزيه، حادي الارواح، ج 1 ،چاپ دار عالم الفوائد، ص 97 و 98
آقاي ذهبي در كتاب سير اعلام النبلاء (يكي از بهترين كتاب هاي تراجم اهل سنت)،چاپ مؤسسه الرساله ، جلد 11 ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، صفحه 177 ، شرح حال 78 :
هو الامام حقا، وشيخ الاسلام صدقا ، ابوعبد الله احمد بن حنبل …
تا صفحه 302 :
حدثنا أحمد بن جعفر الإصطخري ( 2 ) ، قال : قال أبو عبد الله أحمد بن حنبل : هذا مذاهب أهل العلم والأثر ، فمن خالف شيئا من ذلك أو عاب قائلها ، فهو مبتدع . وكان قولهم : إن الايمان قول وعمل ونية ، وتمسك بالسنة ، والايمان يزيد وينقص ، ومن زعم أن الايمان قول ، والأعمال شرائع ، فهو جهمي ، ومن لم ير الاستثناء في الايمان ، فهو مرجئ ، والزنى والسرقة وقتل النفس ،والشرك كلها بقضاء وقدر من غير أن يكون لاحد على الله حجة . إلى أن قال : والجنة والنار خلقتا ، ثم خلق الخلق لهما لا تفنيان ، ولا يفنى ما فيهما أبدا . إلى أن قال : والله تعالى على العرش ، والكرسي موضع قدميه …
آقاي عبد الله اصطخري از ابو عبد الله احمد بن حنبل نقل كرده كه مي گفت :اين حرف هايي كه مي زنم، مذهب اهل علم و اصحاب اثر و و اهل سنت و اصحاب پيامبر (صلي الله عليه وآله) تا به امروز است.هر كس مخالف اين مذهب باشد يا به آن طعن مي زنند يا اشكال و عيب به آن بگيرد ، مبتدع است…
تا اين كه مي گويد :خداوند روي عرش است و كرسي جاي پاي خداوند است.
يعني عرش بايد غير از كرسي باشد و قطعا عرش هم بايد بزرگتر باشد.
تا اين كه آقاي ذهبي در صفحه بعد مي گويد :
إلى أن ذكر أشياء من هذا الأنموذج المنكر ، والأشياء التي -والله – ما قالها الامام . فقاتل الله واضعها
اين ها چه چيزهايي است كه شما نقل كرديد. به خدا قسم امام احمد بن حنبل اين حرف ها را نزده. خدا آن كسي را كه اين ها را جعل كرده ، بكشد.
اگر مقداري تفكر كنيم،همه ي اين مطالب كفر محض است.
آقاي شعيب الارنؤوط وهابي، محقق كتاب، در پاورقي مي گويد :
رحم الله المؤلف وجزاه عن الاسلام خيرا، فهو كما وصفه تلميذه الصلاح الصفدي 2 / 163 بانه لم يكن عنده جمود المحدثين ولا كودنة النقلة، بل هو فقيه ، له دربة باقوال الناس ومذاهب الائمة من السلف وارباب المقالات فهو لا يكاد يمر علي حديث او خبر في سنده ضعف او في متنه نكارة حتي يعلق عليه …
خدا مؤلف را رحمت كند و جزاي خير به او دهد. همان طور كه آقاي صفدي ايشان را توضيح داده كه ايشان مثل محدثين جمود نداشته و مثل نقله ي حديث كودن نبوده. بلكه او يك فقيه بوده و اقوال مردم و مذاهب ائمه ي سلف و كساني كه صاحب نظر بودند را مي شناخته . اگر ضعفي در سند يا اشكالي در متن مي ديد، حتما تعليقه مي زد.
ذهبي ، سير اعلام النبلاء،چاپ مؤسسه الرساله ، ج 11 ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، ص 177 به بعد ، شرح حال 78
اين آقاي ذهبي است كه در اين جا نظر خود را بيان كرده كه چنين چيزي درست نيست. به هر حال ما كدام را قبول كنيم كه امام احمد بن حنبل اين مطلب را گفته يا نگفته ؟ اگر گفته، ثابت مي شود كه احمد بن حنبل اهل تجسيم بوده. اگر خدا روي عرش بنشيند و پاي خود را روي كرسي بگذارد، يعني خدا نياز به كرسي و عرش دارد و از روز اول كرسي و عرش با خدا بوده باشد. خدا قبل از عرش و كرسي كجا بوده ؟ روي چه چيزي مي نشسته ؟ اگر عرش و كرسي قديم نبوده، يعني خدا حركت داشته و از جايي به جاي ديگري منتقل شده و انتقال و حركت عين كفر است. اگر بگويند خدا قديم بوده و عرش و كرسي هم قديم بوده، سه قديم در كنار هم مي شود كه باز هم كفر محض است و كسي اين را نمي پذيرد و همان ثنويت و تثليث است كه مسيحيت مي گويند. علاوه بر اين خدا مركب مي شود و هر مركبي براي تشكيل شدن به اجزاي خود نيازمند است و هر كدام از اين اجزاء كه نباشد، ذاتش قابل قبول نيست و نمي توان آن را پذيرفت. هر مركبي هم حادث است. حدوث و تركيب هم از بدهيات عقلي است. كسي كه تركيب را تصور كند، حتما به حدوث هم مي رسد و خدايي كه حادث باشد، چه كسي سازنده ي او است؟ خودش كه نمي تواند خود را بسازد؛ چون هر معلولي بايد علتي داشته باشد. اگر كس ديگري باشد، آن كيست؟
به هر حال افكار و عقايد سلفي ها اشكالات زيادي دارند. ان شاء الله در هفته هاي آينده هم ثابت خواهيم كرد كه خداي وهابيت و سلفيت را هيچ مسلماني نمي پرستد و ما اصلا چنين خدايي را قبول نداريم.
مجري:
ديديم روايتي است كه مورد انتقاد علماي سلفي مسلكي مثل آقاي ذهبي هم قرار گرفته . حتي بعضي علماي وهابي معاصر هم اعتراف كردند كه اين روايات از اسرائيليات است. مثل كليپي كه از بن عثيمن پخش شد و مثل قول الباني كه در اين جا خوانده شد. حال مي خواهيم همان قول الباني را در قالب كليپ ببينيم.
كليپ (5) :
محمد ناصر الدين الباني ـ عالم سلفي :
سؤال كننده : سؤال در مورد اثبات دو پا براي خداوند بر اساس كلام ابن عباس مي باشد. زماني كه از او در مورد كرسي سؤال شد،پاسخ داد كه آن جايگاه دو پاي خداوند است .
جواب : حديث ابن عباس همانطور كه مي داني موقوف است و احاديث موقوف را در حكم مرفوع نمي دانند. بحث در مورد چنين احاديثي نيازمند تفصيل است تا جايي كه من مي دانم. اگر حديث موقوف اولا، از روي اجتهاد و رأي خود ناقل نباشد و از اسرائيليات هم نباشد، در اين حالت حكم مرفوع را دارد. اما حديث ابن عباس از اين نوع نيست؛ چون امكان دارد از اسرائيليات باشد.
مجري :
آقاي الباني هم گفتند كه احتمال دارد اين روايت از اسرائيليات باشد. با اين وجود مي بينيم كه سلفي ها و اهل حديث در قرون متوالي تا به امروز اين مطلب را قبول كردند و در مجالس و منابر و شبكه ها و كتاب هاي خود بيان كرده و چاپ مي كنند. در كنار آن اعتراف هم مي كنند كه شايد اين روايت از اسرائيليات باشد و هر انساني هم كه عقل خود را حاكم كند، متوجه مي شود كه اين روايت از اسرائيليات است يا از سنت صحيحه و معتبره پيامبر (صلي الله عليه وآله) است؟
اما پيامك هايي از بينندگان عزيز داريم كه آن ها را مي خوانم و از استاد يزداني تقاضا دارم كه پاسخ آن ها را بيان كنند. اولين پيامك از آقاي صادقي از هلند است كه پرسيدند: آيا در كتب وهابيت حديثي وجود دارد كه خداوند وهابيت بند شلوار دارد و قليان مي كشد؟
استاد يزداني :
بحث شلوار و كمربند خداوند را در برنامه هاي آينده توضيح خواهيم داد. بله ، در اين باره روايت هست و تأكيد هم بر آن دارند و مي گويند مردم در روز قيامت يا زماني كه آن ها را خلق كرده، به كمربند خداوند آويزان شدند.
مجري :
بيننده ي ديگري در مورد روايتي قط قط كه در ابتداي برنامه بيان كرديد، پرسيدند كه باز هم نشان دهيد.
استاد يزداني :
اين روايت را از كتاب بيان تلبيس الجهميه ، جلد 5 ، صفحه 473 خوانديم :
وقد يقال ان ظاهر القرآن يدل علي ذلك من جهة انه اخبر انه يكشف عن ساق ويدعون الي السجود لايصلح الا الله ، فعلم انه هو الكاشف عن ساقه. وايضا فحمل ذلك علي الشدة لا يصح …
ابن تيميه ، بيان تلبيس الجهميه ، ج 5 ، ص 473
البته اصل روايت در كتاب صحيح بخاري آمده . صحيح بخاري ، با تحقيق دكتر مصطفي ديب البغاء ، جلد 4 ، صفحه 1835 ، باب 33 از كتاب التفسير :
حدثنا عبد الله بن أبي الأسود حدثنا حرمي بن عمارة حدثنا شعبة عن قتادة عن أنس رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال يلقى في النار وتقول هل من مزيد حتى يضع قدمه فتقول قط قط
از انس از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده كه خدا پاي خود را داخل جهنم ميگذارد و جهنم مي گويد: بس است.
در صفحه بعد هم دقيقا همين روايت را بيان مي كند:
حدثنا عوف عن محمد عن أبي هريرة رفعه وأكثر ما كان يوقفه أبو سفيان يقال لجهنم هل امتلأت وتقول هل من مزيد فيضع الرب تبارك وتعالى قدمه عليها فتقول قط قط .
به جهنم گفته مي شود كه بس است ؛اما جهنم مي گويد: آيا بيشتر از اين هم هست؟ خدا هم پاي خود را داخل جهنم مي گذارد و جهنم مي گويد : بس است و كفايت مي كند.
روايت سوم :
عن أبي هريرة رضي الله عنه قال قال النبي صلى الله عليه وسلم تحاجت الجنة والنار فقالت النار أؤثرت بالمتكبرين والمتجبرين وقالت الجنة مالي لا يدخلني الا ضعفاء الناس وسقطهم قال الله تبارك وتعالى للجنة أنت رحمتي ارحم بك من أشاء من عبادي وقال للنار إنما أنت عذاب أعذب بك من أشاء من عبادي ولكل واحدة منهما ملؤها فأما النار فلا تمتلئ حتى يضع رجله فتقول قط قط.
صحيح بخاري ، با تحقيق دكتر مصطفي ديب البغاء ، ج 4 ، ص 1835 ، باب 33 از كتاب التفسير
اگر اين بيننده مقصودشان روايت ساق باشد، اين روايت هم در صحيح بخاري ، جلد 4 ، صفحه 1871 ، كتاب التفسير باب يكشف عن ساق آمده :
حدثنا آدم حدثنا الليث عن خالد بن يزيد عن سعيد بن أبي هلال عن زيد بن أسلم عن عطاء بن ياسر عن أبي سعيد رضي الله عنه قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول يكشف ربنا عن ساقة فيسجد له كل مؤمن ومؤمنة ويبقى من كان يسجد في الدنيا رياء وسمعة فيذهب ليسجد فيعود ظهره طبقا واحدا ز
از ابي سعيد نقل شده كه نعوذ بالله پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند: خداوند پاي خود را برهنه مي كند. همه مؤمنين از زن و مرد در برابر خدا سجده مي كنند …
صحيح بخاري ، ج 4 ، ص 1871 ، كتاب التفسير، باب يوم يكشف عن ساق
از اين دست روايات زياد است كه ما از ابن تيميه و ابن قيم و ابن باز و ابن عثيمن در هفته هاي گذشته نشان داديم. همه ي اين ها در سايت شبكه جهاني ولايت و در سايت خود بنده موجود است و مي توانند به آن جا مراجعه نمايند.
مجري :
از شما استاد عزيز و هم چنين شما بينندگان ارجمند كه ما را همراهي كرديد، تشكر ميكنيم.
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي مدد
خدا يار و نگهدارتان.