نوزدهمين برنامه كلمه طيبه با موضوعات:
_ اثبات خوابيدن اميرمؤمنان عليه السلام به جاي رسولخدا صلی الله عليه وآله در شب هجرت از منابع اهل تسنن
_ جنايت هايي كه خالد بن وليد در هنگام كشتن مالك بن نويره رحمت الله عليه انجام داد از منابع اهل تسنن
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 1399/09/17
برنامه:کلمه طیبه
کلیپ1:
– قضیه خوابیدن حضرت علی (رض) در جای رسول الله در رخت خواب رسول الله (ص) ، اولاً روایتهایی که در این مورد آمده ما ابتدا میبینیم که شیخ شعیب رحمة الله علیه در تخریج مسند امام احمد اینچنین میگویند که تمام روایتهایی که در مورد خوابیدن حضرت علی (رض) آمده «لیس فیها اسناد قائم» سند درستی ندارد هیچ کدامشان
«و قصة النوم علی رضی الله عنه فی فراش رسو الله (ص) هوی فی کتب السیر و غیرها و لیس فیها اسناد قائم»
مسند امام احمد جلد 5، صفحه 185
+ سندی ندارد که بشود به آن تکیه کرد؟
– سند قائم نیست اعتباری ندارد، بلاخره بخصوص آن کسانی که غلو میکردند در محبت حضرت علی (رض) خب بلاخره یک چیزی در باره حضرت علی در این میان بسازند، خب ابوبکر با چه کسی بود؟ با رسول الله خب این منقبت بزرگی است، همسفر رسول الله در این سفر پر خطر بایدبرایش جایزه تعیین بشود هم برای او هم برای رسول الله (ص)، به عنوان دو چهره اساسی مطرح بشوند خب در اینجا این روایت هم ساخته میشود ، که بله نگاه کنید حضرت علی هم شب در جای پیامبر خوابید این چیزی که شما میگویید واقعاً در فیلمها، هرچه فیلمهایی در این مورد درست شده همین قضیه آمده
+ این قضیه آمده بله
استاد یزدانی:
بله فضیلت لیلة المبیت از برترین فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) هست خصوصاً وقتی مقایسه کنيم با فضائل دیگران در همان ایام که پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمودند که جای من بخواب هیچ مشکلی برایت پیش نمیآید و امیرالمؤمنین بدون اینکه لحظهای تردید داشته باشد بدون اینکه لحظهای فکر بکند فوراً این مسئله را پذیرفت اما بقیهای که با پیامبر بودند چه؟ اینها خب طبیعی است که به تکاپو بیافتنتد کلاً این قضیه را منکر بشوند که اصلاً امیرالمؤمنین نخوابیده جای پیغمبر، یعنی یک چیز به این واضحی را و یک چیز به این شهرت را که همه کتابهای سیره نبوی نقل کردند تمام کسانی که داستان هجرت را نقل کردند بحث خوابیدن امیر المؤمنین را نقل کردند در منابع شیعه روایت فراوان است در منابع اهل سنت بیش از دهتا سند دارد ایناها میگویند، هیچ کدام از سندهایش صحیح نیست و حرفی که از آقا شعیب الأرنعوط وهابی نقل میکند که ایشان در کتاب «مسند احمد» جلد5، صفحه 185، چاپ مؤسسه الرساله میگوید
«و قصة النوم علی رضی الله عنه فی فراش رسو الله (ص) هوی فی کتب السیر و غیرها»
این در کتابهای سیره و غیر اینها نقل کرده، اما چه؟
«و لیس فیها اسناد قائم»
هیچ سندی که بشود به آن تکیه کرد وجود ندارد، میگوید کتابهای فلانی را ببینید فلان کتاب را ببینید ،میخواهند از بیخ کلاً منکر بشوند این قضیه را.
مجری:
این کلام شعیب الأرنعوط است؟
استاد یزدانی:
بله این کلام شعیب الأرنعوط است و ایشان هم بر همین مبنا میگفت اصلاً این جعلی است، چرا این را ساختهاند؟ در برابر فضیلت أبو بکر آمدهاند این را ساختهاند که بله علی هم جای پیغمبر خوابیده، اگر أبو بکر همراه پیغمبر بوده یار غار بوده علی هم جای پیغمبر خوابیده، این را جعل کردهاند
«المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری» جلد شماره 3 چاپ دوم چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان چاپ 1422 و 2002 میلادی با تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا صفحه شماره 5 از جلد دوم حدیث شماره 4263
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ دوم چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان چاپ 1422 و 2002 م، ج 3، ص 5، حدیث 4263
از أبو عوانه از أبی بلج از عمرو بن میمون از عبدالله بن عباس که
«قال: شری علیٌ نفسه و لبس ثوب النبی(ص) ثم نام مکانه»
امیرالمؤمنین جان خودش را در معرض خطر قرار داد با جان خودش رضایت خدا را خرید و جای پیغمبر خوابید لباس پیغمبر را پوشید جای پیغمبر خوابید، مشرکین پیغمبر را با سنگ میزدند، همان شب تصور میکردند که مثلاً پیغمبر هست و قصد کشتن پیغمبر را داشتند چون پیغمبر آنجا نبود
«فجعلوا یرمون علیاً»
علی را با سنگ میزدند فکر میکردند پیغمبر هست و این مسائل، کاری به داستانش نداریم که چه اتفاقاتی آنجا افتاد، آقای حاکم نیشابوری اولین کسی است که میگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه»
سند این روایت صحیح است ولی بخاری و مسلم نقل نکردهاند، میگوید أبو داود طیالسی هم این را نقل کرده
اولین نفری که میگوید این روایت سندش صحیح است، شما بشمار ببین چند نفر میشود، این نفر اول آقای حاکم نیشابوری.
«شمس الدین ذهبی» در «تلخیص المستدرک» هم میگوید سندش صحیح است دقیقاً همان 4263 است میگوید سند صحیح است. این نفر دوم.
همین روایت را آقای حاکم نیشابوری در همین جلد صفحه 143 روایت 4652 به تفصیل نقل کرده که حدود 10تا فضیلت از فضائل اختصاصی امیرالمؤمنین را إبن عباس در اینجا نقل میکند، یک گروهی آمده بودند پیش إبن عباس به امیرالمؤمنین بی ادبی کردند توهین کردند ، در زمان صحابه یک عدهای آمدند و این کار را انجام دادند و إبن عباس خیلی ناراحت شد و به اینها گفت اُف و تُف بر شما به کسی فحش میدهید که 10تا فضیلت دارد که هیچ کسی ندارد و فضائلی را میشمارد که اینها مهم هست حالا خدمتتان اهمیتش را خواهم گفت؛ تا میرسد به این روایت که إبن عباس میگوید:
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ دوم چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان چاپ 1422 و 2002 م، ج 3، ص 143، روایت 4652
«وشري علی علیه السّلام نفسه، فلبس ثوب النّبی صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم ثم نام مکانه»
همان روایت هست اینجا در ضمن آن ده حدیث نقل کرده، آقای ذهبی میگوید سندش صحیح است، آقای حاکم نیشابوری میگوید سندش صحیح است، حالا این را تصحیح جدا حساب نمیکنیم تصحیح همان روایت قبلی هست، این دو نفر، حالا ببینم چند نفر دیگر این روایت را تصحیح کردهاند:
إبن عبدالبر بخشی از همان روایت ده روایت را که خدمتتان گفتم بخشی از همان روایت را نقل کرده در کتاب «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب» آقای امام علامه أبی عمر یوسف بن عبدالبر نمری قرطبی جلد دوم چاپ دارالفکر متوفی 463 هست، بخشی از همان روایت را با همان سند حسن بن حماد، أبو عوانه، أبی بلج، عمرو بن میمون از إبن عباس که امیرالمؤمنین اولین نفری بود که مسلمان شد جزء همان ده روایت است این روایت:
الاستیعاب فی اسماء الاصحاب، امام علامه أبی عمر یوسف بن عبدالبر نمری قرطبی، متوفی 463، چاپ دارالفکر، ج 2
«کان علی بن أبی طالب أول من آمن من الناس بعد خدیجة»
بعدش میگوید
«هذا اسناد لا مطعن فیه لأحد لصحته و ثقة نقلَتِه»
این روایت هیچ اشکالی درش نیست هیچ طعنی نمیشود به سند این روایت زد، چرا؟ چون صحیح است، چون همه ناقلان این روایت ثقه هستند؛ اما معارض است با آن روایتی که در باب ابوبکر وارد شده از ابن عباس، حالا معارضش را مشخص است برای چه ساختند، ولی میگوید این روایت هیچ طعنی نمیشود به آن زد سندش صحیح است و تمام راویاتش هم ثقه هستند، این نفر چندم شد؟
استاد یزدانی:
نفر سومی که این روایت را تصریح کرده، آقای ناصر الدین البانی است در کتاب «سلسة الأحادیث الصحیحه» خودش، محمد ناصر الدین البانی جلد شماره 5 چاپ مکتبة المعارف ریاض صفحه شماره 263 یک بخشی از همان روایت هست
سلسة الأحادیث الصحیحه، محمد ناصر الدین البانی، چاپ مکتبة المعارف ریاض، ج 5، ص 263
أبو عوانه از أبی بلج از عمرو بن میمون از عبدالله بن عباس
همان سندی که آنجا گفتم، یک بخشی از آن روایت این بود:
«أنت ولی کل مؤمنٍ بعدی»
علی جان تو ولی هر مؤمنی بعد از من هستی و این روایت از صریحترین روایات شیعه که برای استدلال بر ولایت امیرالمؤمنین هست احمد بن حنبل نقل کرده، حاکم نیشابوری نقل کرده و چه گفته؟
«صحیح الإسناد، و وافقه الذهبی»
حاکم نیشابوری سندش را تصحیح کرده ذهبی هم تأیید کرده
«و هو کما قالا»
سنت روایت همانطوری است که حاکم نیشابوری و ذهبی گفتهاند، اینهم یعنی سندش صحیح الإسناد هست، صحیح الإسناد دیگر کار را تمام میکند فرق است بین اینکه «رجاله ثقات» اینها میگویند، اما صحیح الإسناد دیگر قطعی هست میشود بگوییم که قطعی هست، چهارمین نفری که روایت را تصحیح کرده.
آقای احمد محمد شاکر در «مسند بن احمد حنبل» با تحقیق احمد محمد شاکر جلد شماره 3 چاپ دارالحدیث قاهره صفحه شماره 331 حدیث 3062
مسند بن احمد حنبل، محقق احمد محمد شاکر، ج 3، ص 331، حدیث 3062
ایشان هم همان یحی بن حماد، أبو عوانه، أبو بلج، «إسناده صحیح» سند روایت صحیح است، بعد متن روایت همان متن روایت ده حدیث مفصل هست
«و شری علیٌ نفسه و لبس ثوب النبی(ص) ثم نام مکانه»
و همان داستانی که أبو بکر آمد پیش امیرالمؤمنین و میخواست جای پیغمبر کجاست امیرالمؤمنین نشان داد و رفت دنبال پیغمبر و نزدیکی غار به پیغمبر رسید، این روایت است که ایشان نقل میکنند احمد بن حنبل نقل کرده، نفر ششم آقای احمد محمد شاکر.
آقای إبراهیم العلی از محققین معاصرشان هست کتابی دارد به نام «صحیح سیرة النبویة» دار النفائس در اردن این کتاب را چاپ کرده چاپ اول چاپ 1415 صفحه شماره 120 دقیقاً همین روایت را از عبدالله بن عباس میآورد که عبدالله بن عباس نقل میکند:
صحیح سیرة النبویة، إبراهیم العلی، چاپ دار النفائس، چاپ اول چاپ 1415، ص 120
«شری علیٌ نفسه و لبس ثوب النبی(ص) ثم نام مکانه»
و همان روایت مفصل و بعد تصریحات حاکم و ذهبی را هم در پاین میآورد و مفصل خود روایت را هم نقل میکند، این نفر ششم.
نفر بعدی که این روایت را گفته معتبر هست آقای أبو اسحاق حوینی هست عالِم معروف سلفی مصری که داستانهای مفصلی هم دارد بحث رضای کبیرش خیلی معروف هست، «تهذیب خصائص الإمام علی» اصل کتاب مال آقای نسائی هست احمد بن شعیب نسائی که آقای أبو اسحاق حوینی اثری حجازی محمد بن شریف این کتاب را تحقیق کرده چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان صفحه شماره 34 حدسث شماره 23
تهذیب خصائص الإمام علی، احمد بن شعیب نسائی، محقق أبو اسحاق حوینی اثری حجازی محمد بن شریف، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، ص 34، حدیث 23
همان روایت از میمون بن مثنی، أبو الوضاح، أبو عوانه، أبو بلج، عمرو بن میمون، عبدالله بن عباس، حدیث چه است؟ «إسناده حسن» سند روایت حسن هست، اینهم نفر بعدی.
آقای وضی الله بن محمد عباس در کتاب «فضائل الصحابه احمد بن حنبل» جلد شماره 2 چاپ داربن جوزی صفحه شماره 849 حدیث 1162 میگوید «إسناده حسن» سند روایت حسن هست معتبر هست، فرقی بین صحیح و حسن نیست.
فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، وضی الله بن محمد عباس، چاپ داربن جوزی، ج 2، ص 849، حدیث 1162
نفر آخری آقای شعیب الأرنعوط وهابی؛ شعیب الأرنعوط در اینجا گفته بود
مسند احمد، ج 5، ص 185
«و لیس فیها إسناد قائم»
در مسند احمد جلد 5 صفحه 185 و این وهابی هم تنها دلیلش برای ضعف این روایت همین گفته آقای شعیب الأرنعوط بود، این شعیب الأرنعوط وهابی ناصبی در «شرح مشکل الآثار» «آقای الطحاوي»؛ شرح مشکل الآثار، أبی جعفر احمد بن محمد بن سلامة الطحاوي متوفی 321 با تحقیق شعیب الأرنعوط جلد شماره 9 چاپ مؤسسه الرسالة صفحه شماره 219 حدیث 3582
شرح مشکل الآثار، أبی جعفر احمد بن محمد بن سلامة الطحاوي ، متوفی 321، محقق شعیب الأرنعوط، چاپ مؤسسه الرسالة، ج 9، ص 219، حدیث 3582
همان سند محمد بن مثنی، یحیی بن حماد، أبو عوانه، أبو بلج، عمرو بن میمون، عبدالله بن عباس، همان روایت، صفحه 220 میگوید «حدیثٌ حسنٌ رجاله ثقات» غیر از آقای أبی بلج، اینجا میگوید حدیث حسن هست تمام روایانش هم ثقه هستند أبی بلج هم ثقه هست خودش دانه دانه میآورد فقط بخاری گفته مثلاً «فیهِ نظر» هست که حرف بخاری هم اصلاً ارزش ندارد اینجا، اصلاً قابل اثبات نیست.
آقای «هیثمی» در «مجمع الزوائد» جلد 9 صفحه شماره 109 دقیقاً همان روایت عمرو بن میمون همان حدیث بن عباس و تا در صفحه شماره 111 میگوید:
مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص 111
«رواه احمد والطبرانی فی الکبیر و الأوسط بااختصار و رجال أحمد رجال الصحیح»
تمام راویان احمد راویان صحیح بخاری هستند غیر أبو بلج فزاری که او ثقه است
«و فیه لین»
یک اشکال کوچک در آن هست،چون فضائل امیرالمؤمنین را نقل میکرده عدهای آمدهاند گفتهاند نه این ضعیف است، «بخاری فیه نظر» چرا نظر؟ فضائل امیرالمؤمنین نقل میکند.
در حالی که خود همان شعیب الأرنعوط هم جای دیگر گفته بود «إسناده حسن»، أبی بلج میگوید «إسناده صحیح»، روایت دیگر «إسناده حسن، إسناده حسن» به امیرالمؤمنین که میرسد «إسناده ضعیف»، چرا این کار را تو انجام میدهی؟ اگر واقعاً بغض امیرالمؤمنین را نداری یعنی چه؟ أبو بلج یک جا روایتش صحیح است چون فضائل أبو بکر را نقل کرده، یک جای دیگر ضعیف است چون فضائل امیرالمؤمنین را نقل کرده، این نشانه چه هست؟ چی میخواهید بگویید شما این مسئله را؟ این هم روایاتی که خدمتتان خواندم، یک روایت جالبی هم که خیلیها نقل کردهاند من فقط متن روایت را بخوانم برای اینکه این ناصبیها یک خُرده بیشتر اذیت بشوند دیگر قربة إلی الله شاید نگوییم دیگر بغضاً لِمعاویه میگوییم، «اسدالغابة بن اثیر جزری» جلد 4 چاپ دارالکتب علمیه بیروت لبنان صفحه شماره 98
اسدالغابة، بن اثیر جزری، چاپ دارالکتب علمیه بیروت لبنان، ج 4، ص 98
بحث فضائل امیرالمؤمنین که میرسد اولین فضیلتی که نقل میکند همین است
«و أَمره لیلة خرج إلی الغار و قد أحاط المشرکون بالدار، أن ینام علی فراشه»
پیغمبر دستور داد به امیرالمؤمنین آن شبی که میخواست به طرف غار برود و مشرکین دور خانه را گرفته بود، به امیرالمرمنین دستور داد که جایش بخوابد، و امیرالمؤمنین حرف پیغمبر را گوش کرد
«فَفَعَلَ ذَلَک فَأَوحَی الله إلی جبریل و میکائیل علیهما السلام أنی آخیت بینکما»
بعد که این قضیه اتفاق افتاد و امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید خداوند به جبرائیل و میکائيل وحی کرد گفت من میخواهم بین شما دوتا برادری قرار بدهم عقد اخوت بخوانم و عمر یکی از شما را بیشتر از دیگری قرار میدهم یکیتان عمرش طولانیتر بشود
«فأیکما یؤثر صاحبه بالحیاة؟»
کدام یکی از شما ایثار میکنید حیاتتان را جانتان را تا به آن یکی بدهید؟
عمر یکتان را میخواهم طولانی کنم شما انتخاب کنید یکتان ایثار کنید یکتان عمر طولانی داشته باشید، هیچ کدام ایثار نکردند
«فاختارا کلاهما الحیاة»
هر دوم گفتند نه ما میخواهیم زنده بمانیم
و بعد خداوند وحی کرد به هر دوی آنها
«أفلا کنتما مثل علی بن أبی طالب؟»
نمیخواهید مثل علی بن أبی طالب باشید؟
« آخیت بینه و بین بنی محمد صلی الله علیه وآله وسلم »
من بین او و بین پیغمبر أخوت برقرار کردم
«فبات علی فراشه»
حالا وهابیها همین را خیلی توهین آمیز عوض کردهاند نمیخواهم به آن بپردازم شب مان نمیخواهیم خراب کنیم
جای پیغمبر خوابید
«یفدیه بنفسه»
جان خودش را فدای پیغمبر کرد
«ویؤثره بالحیاة»
ایثار کرد زندگی خودش را در راه پیغمبر
«اهبطا إلی الأرض فاحفظاه من عدوه»
بروید روی زمین و او را از دشمنانش حفظ کنید
بروید نگذارید دشمن به امیرالمؤمنین صدمه بزند، هر دو نازل شدند جبرئیل آمد بالای سر امیرالمؤمنین میکائل آمد زیر پای امیرالمؤمنین نشست
«وجبرئیل ینادی: بخ بخ من مثلک یابن أبی طالب»
خوش به حالت مبارک باشد مبارک باشد پسر أبو طالب
«یباهی الله عزوجل به الملائکة»
خداوند با این کاری که تو کردی در برابر ملائکه مباهات میکند
جبرئیل میکائل! شما ایثار نکردید ولی امیرالمؤمنین در برابر برادرش رسول خدا جان خودش را ایثار کرد، این روایت را خیلیها نقل کرده بودند من فقط متن این روایت را خواندم که اینها ببینند فضائل امیرالمؤمنین را بعد مقایسه کنند با آن کسی که خیلی سنگش را به سینه میزنند با پیغمبر بود پیغمبر به او میگفت
«لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا»
ولی او بر حزنش زیادتر میشد، نمیخواهم بیشتر به آن بپردازم فقط اولین برنامهای که من در شبکه ولایت داشتم بحث همین روایت بود و در همان اولین برنامه آقای مراد زهی از زاهدان زنگ زد و با هم بحث کردیم بعداً از دست من ناراحت شده بود که چرا این را گفتی، گفتم الآن آیه قرآنکریم ثابت میکند آن کسی که با پیغمبر بود حالا هر کسی که میخواهد باشد حزنش دائمی بود و خداوند به همین دلیل سکینهاش را بر او نازل نکرد
«فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلىه»
کلیپ2:
-مسلمانان یک اقدام بکند و اسیر بشود این قانونش دیگر این به طلاق و اینها نیاز ندارد ولی عده را نیاز دارد از دیدگاه اسلام باید عده نگه بدارد بعد در آن تصرفی بشود، من برایم سؤال انگیز شد که چرا این کار را خالد بن ولید با عیال همسر مالک بن نویره این قانون را رعایت نکرد و در همان شبی که بر مالک ظفر یافت خالد همان شب در عیالش تصرف کرد و عبدالله بن عمر از این حرکت خالد خیلی ناراحت شد در حدی که با حالت قهر لشکر را رها کرد و برگشت به حالت اعتراض مدینه و حتی خود خلیفه دوم هم وقتی شنید قضیه را نسبت به این مسئله خیلی شکایت داشت و میگفت برسد خالد مدینه من چه میکنم چه میکنم، برایش خط و نشانهایي کشید، آیا برای این مسئله جوابی دارید یا ما اشتباه شنیدهایم این مسئله اینطور نبوده است؟
+ خالد بله صحابه با او مخالفت کردند و وقتی که فوراً أبوبکر به عنوان خلیفه او را خواست، وقتی او را خواست دید که این به اصطلاح اجتهاد، چونکه خالد سال ششم مسلمان شده بود ولی با این وجود رئیس شده بود حتی در زمان خود پیغمبر و این اشتباهش وقتی که پیش أبو بکر او را خواست حضرت خالد خیلی نگران بود وقتی أبو بکر او را خواست عمر بلند شد در سر عمامهاش تیرا بود نظامی بود ديگر ، تیر اش را گرفت شکاند گفت تو مسلمان را کشتی و فلان و حرفهای زد الآن من یادم نیست دقیقاً خیلی با عصبانیت، خالد جواب نداد چون خود را گناهکار میدید رفت پیش أبو بکر در اتاق دیگر و با او صحبت کرد و عذر کرد، حضرت أبوبکر از او قبول کرد بخشید او را یا عذرش را قبول کرد وقتی بیرون آمد گفت پسر فلانی عمر را صدا کرد، گفت بگو ببینم چه میگویی، عمر فهمید که بخشیده شده و این البته حضرت پیامبر هم که یک صحابی را که رفته بود یکی لا إله إلّا اللّه گفت او را کشت و پیامبر گفت که تو چرا او را کشتی؟ مگر دیده بودی قلبش را شکافته بودی که دروغ میگوید؟ گفت دروغ گفته یا رسول الله، گفت قلبش را شکافته بودی؟ و باز آن نفر به این خالد گفت که پیغمبر شما این را گفته، گفت پیغمبر ما است پیغمبر شما نیست؟ زد او را کشت که مسلمان مرتد شده بود با مرتد جنگ میکردند، میتوانیم در این مورد هم بحث کنیم پس این خالد کارش قابل قبول نبود نه خلیفه اول قبول کرد نه عمر و عمر اینقدر ناراحتی هم از او داشته که وقتی که دمشق را فتح میکردند عمر که خلیفه شد و خلیفه قبلی وفات یافت أبوبکر، فوراً حکم برکناری خالد را داد پس صحابه در حکم خدا محکم بودند اما این نمیشود که اشتباه نکنند، متوجه هستید وقتی یک انسان حاکم شد باید دل بزرگی داشته باشد و این کار عمر هم که بعد خودش حاکم شد گفته بودند که شما عمر را حاکم میکنی و حضرت أبو بکر گفتند، گفت وقتی که پادشاه بشود حاکم بشود مجبور است که مدارا کند.
استاد یزدانی:
در کتاب «مصنف آقای عبدالرزاق صنعانی» نقل شده «کتاب المصنف آقای عبدالرزاق صنعانی» متوفی 211 هست جلد 9 چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان چاپ اول چاپ 1421 صفحه شماره 472
کتاب المصنف، عبدالرزاق صنعانی، متوفی 211، چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان، چاپ اول، چاپ 1421، ج 9، ص 472
عبدالرزاق از معمعر از زهری از أبو قتاده، سند کاملاً صحیح است و همه از بزرگان اهل سنت همه از روات بخاری مسلم، که أبو قتاده میگوید ما در جنگ رده رفتیم تا رسیدیم به یک منطقهای اهل ابیات اهل خانههای که تا غروب انجا ماندیم و نگاه میکردیم به آنها و سمت آنها کمانهای مان را آماده گرفتیم، سؤال کردند:
«من أنتم؟»
شما چه کسانی هستید که آمدید با ما بجنگید گفتیم ما عباد الله هستیم، گفتند:
«و نحن عباد الله»
ما هم بندههای خدا هستیم، اما خالد چی کار کرد بندههای خدا را؟ آنها را اسیر کرد تا صبح آنجا نگهداشت و دستور داد گردن همه این بندههای خدا زده بشود، أبا قتاده همانجا به خالد گفت:
«اتقی الله یا خالد»
ای خالد از خدا بترس این کار برای تو حلال نیست اینها مسلمان هستند چرا گردن اینها را میزنی؟ و خالد جوابش را داد گفت سر جات بنشین و به تو ربطی ندارد و از این مسائل و هیچ وقت دیگر أبو قتاده بعد از آن با خالد بن ولید در هیچ جنگی حاظر نشد.
دلیلش چه بود چرا خالد اینها را کشت؟ در همین روایت که با سند صحیح آمده نقل شده
«قال: و کان الأعراب هم الذین شجعوه علی قتلهم من أجل الغنائم»
اعرابی که با خالد بودند همان اعرابی که اینها میگویند کافر شدند و نمیدانم به هر حال به خالد با هم در یک لشکر بودند، اینها بودند که خالد را تشویق کردند که اینها را بکش، برای چه؟ میخواست غنایم مسلمانها را به دست بیاورد، انگیزه خالد انگیزه آنها اموالی بود که در این قبیله وجود داشت همه را کشتند مردها را کشتند و زنها را هم اسیر کردند، سند روایت هم صحیح است، در کتاب «الإصابه إبن حجر عسقلانی» مهمترین و بهترین کتاب اینها در شرح حال صحابه جلد 5 چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان چاپ اول چاپ 1415 همان شرح حال مالک بن نویره صفحه 560
الإصابه، إبن حجر عسقلانی، چاپ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان، چاپ اول، چاپ 1415، ج 5، ص 560
که مالک بن نویره چه کسی بود، آدم شریفی بود، آدم شجاعی بود، از معدود شجاعان قبیله خودش در جاهلیت بود، از اشرافش بود
«و کان النبی(ص) استعمله علی صدقات قومه»
مأمور پیغمبر و نماینده پیغمبر بود برای جمع آوری زکات در بین قوم خودش، وقتی وفات پیغمبر را شنید این صدقات را پخش کرد بین قوم خودش و به أبو بکر نداد، أبو قتاده از آنهای بود که شهادت داد که اینها اذان گفتند نماز خواندند اما خالد چیکار کرد؟ اینها را در یک شب بسیار سردی اسیر نگهداشت و بعد دستور داد که صبح اینها را بکشید
«و تزوَّجه خالد بعد ذلک امرأة مالک»
بعد از اینکه اینها را کشت همانجا با زنش ازدواج کرد
این یک خُرده مؤدبانهترش را گفته، دلیلش چه بود؟ چرا اینها را کشت؟ میگوید ثابت بن قاسم در دلائل خودش نقل کرد خالد زن مالک را دید
«أن خالداً رأی امرأة مالک، و کانت فائقة فی الجمال»
خیلی زیبا بود زن خالد و بعد مالک وقتی این قضیه را دید، دید که خالد زنش را دیده به زنش گفت
«قتلتنی»
تو من را کشتی
یعنی چه؟
«سأقتل من أجلک»
من به زودی بخاطر تو کشته خواهم شد و کشته شد بعد مالک را کشتند سر مالک را گرفتند زیر دیگ گذاشتند و آتش زدند و با سر خالد آنجا غذا پختند و از آن غذا هم خوردند.
کتاب «الإصابه إبن حجر عسقلانی» جلد شماره 5 صفحه شماره 560.
إبن حزم باز همین داستانها را نقل کرده صفحه شماره 1078 شرح حال 4656 همین کتاب مالک إبن نویره همان داستانها و صریح در اینجا میگوید که اصلاً او مرتد نشده بود أبو قتاده شهادت داد که اینها نماز خواندند أذان گفتند اما خالد آنها را کشت با زنش هم همانجا ازدواج کرد و جالب است ایشان هم نقل کرده وقتی خالد وارد شد بر أبوبکر و وارد مسجد شد عمر بن خطاب به او گفت
اُسد الغابه فی معرفت الصحابه، إبن اثیر، ص 1078، شرح حال 4656
«یا عدوّ الله»
ای دشمن خدا
«قتلت امرأ مسلماً»
تو یک مرد مسلمان را کشتی
«ثمَّ نزوت علی امرأته»
و بعد تجاوز کردی به زنش
«لأرجُمَنَّک»
من تو را رجم خواهم کرد سنگسار خواهم کرد
«البدایه و النهایه إبن کثیر» جلد 7 چاپ اوقاف قطر صفحه شماره 30 همان کلاً مفصل نقل میکند همین داستان را؛ خالد زن مالک را بردی خودش انتخاب کرد
البدایه و النهایه، إبن کثیر، چاپ اوقاف قطر، ج 7، ص 30
«و کانت جمیلةً، فلما حَلَّت بنی بها»
خیلی زیبا بود و همانجا هم به هر حال کارهایش را انجام داد و بعد داستانهای دیگر را هم نقل کرده و بعد این داستان که وقتی وارد مسجد شد عمر بن خطاب آمد و به مالک گفت
«أریاء قتلت امراً مسلماً ثم نزوت علی امراته، و الله لأرجمنک بالجنادل»
به خدا قسم تو را سنگسار خواهم کرد
إبن کثیر در کتاب البدایه والنهایه مهمترین کتاب تاریخی خودش که وهابیها و سنیها همه این قضیه را نقل کردهاند جنگ جنگ رده است و جنگی که معروف شده به مانعین زکات و مرتدین، این قضیه اتفاق اقتاده.
اینها همین را میخواهند بگویند، میگویند که اگر أبو بکر بخشیده پیغمبر هم بخشیده بوده، جنایت عین هم است آنجا پیغمبر بخشید و أبوبکر هم بخشید همین حرف را إبن کثیر هم میزند حرف خودش که نیست، البدایه و النهایه إبن کثیر دقیقاً وقتی همان داستان را نقل میکند در صفحه شماره 32 میگوید خالد را أبو بکر همانطور بخشید و نکشت خالد را همانطوری که پیغمبر هم این کار را انجام داد که وقتی قبیله بنی جذیمه را خالد همه را کشت زنهایش را اسیر کرد به هر حال پیغمبر او را نکشت.
البدایه و النهایه، إبن کثیر، چاپ اوقاف قطر، ج 7، ص 32
ببینید داستانش چه است داستان قضیه قبیله جذیمه در تاریخ طبری هم نقل شده که یک عدهای بودند اینها کافر بودند خالد بن ولید وقتی با اینها جنگید اینها نمیتوانستند بگویند «اسلمنا اسلمنا» به جای که بگویند«اسلمنا» گفتند «صبأنا صبأنا»،«صحیح بخاری» جلد 5 صفحه 160 حدیث 4339
صحیح بخاری، ج 5، ص 160، حدیث 4339
«فلم یحسنوا أن یقولو: أسلمنا، فجعلوا یقولون: صبأنا صبأنا»
اینها نتوانستند بگویند اسلمنا میگفتند صبأنا صبأنا، خالد هم برایش مشتبه شد که اینها صبأنا که دلیل نمیشود مسلمان شده باشند و زد همه را کشت حتی آنهای که اسیر هم بود اسیرها را هم کشت اما وقتی خبر به پیغمبر رسید پیغمبر ناراحت شد و دست خودش را بالا برد گفت
«الهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد »
خدایا من بزارم از کاری که خالد انجام داد
ادامه داستان را بخاری نقل نکرده ولی در تاریخ طبری هست که پیغمبر دستور داد به امیرالمؤمنین و رفت امیرالمؤمنین تمام دیه اینها را پرداخت کرد حتی کاسهای داشت حتی گفت کاسه سگ هم داشته که اینها مردم به غنیمت گرفتهاند پول همان را هم باید پرداخت کنیم، همه را پرداخت کردند، قیاس این دوتا کاملاً با هم متفاوت است اولاً آنها مسلمان نبودند میخواستند مسلمان بشوند و صبأنا گفتند و أسلمنا نگفتند و مشتبه شد و کشتند این قضیه اتفاق افتاد و کسی بخاطر کشتن اشتباه یک کس دیگر او را قصاص نمیکند قصاص ندارد چه دارد؟ دیه دارد الآن هم همه میگویند الان شما کسی را اشتباهی بکشی نفهمی کافری را که فکر میکنی مسلمان نشده میکشی، اشتباهی کشتی این دیگر حکمش قصاص نیست حکمش این است که دیهاش را بدی، حکومت اسلامی باید بدهد چون مأمور حکومت اسلامی هست رفته و پیغمبر هم این کار را انجام داد و کارش کاملاً موافق اسلام و حکم اسلامی بود، اما زمان أبو بکر قضیه کاملاً فرق میکند اینها مسلمان هستند میگویند ما مسلمان «نحن عبادالله» ما بنده خدا هستیم همانجا نماز خواندند خالد امام جماعت بود مالک پشت سرش نماز خواند گفتند ما زکات را به تو نمیدهیم، من نماینده پیغمبر هستم نمیخواهم به شما بدهم از منابع اهل سنت با سند صحیح که اینها اقرار داشتند ما زکات میدهیم ولی زکات، اینجا کاملاً ببینید یک بار این کار را خالد انجام داده پیغمبر هم از او اعلام بیزاری کرده دوباره چرا آن کار را تکرار کرده؟ این به ضرر اینها هم هست یک بار این حکم را نمیدانست این کار را انجام داد پیغمبر حکم را برایش گفت اعلام بیزاری از او کرد باز دوباره همان را تکرار کرد حتی اگر مالک فرض کنیم اسلامش هم معلوم نشده باشد که معلوم بود شهادت دادند همه، این دوتا پس قابل قیاس نیستند با همدیگر، آنجا مسلمانی را گرفت و همانجا با زنش مسلمان نزدیکی کرد خالد بن ولید، همانجا در همان لحظه، این کجایش اسلامی هست؟ و این کاری که خلیفه دوم صریح میگوید من تو را سنگسار میکنم بهترین دلیل برای این هست که آنها مسلمان بودند همانطوری که إبن اثیر دقیقاً در همان کتاب خودش در اُسد الغابه فی معرفت الصحابه آخر همان قضیه مفصل همین را نقل میکند میگوید اینکه عمر بن خطاب به خالد گفت تو زن مسلمانی را کشتی أبو قتاده هم شهادت داد که اینها اذان میگویند و نماز میخوانند و أبو بکر بعداً مجبور شد این کنیزها را رها کند و دیه را هم داده همۀ اینها دلیل بر این است که مسلمان بوده، آنجا در آن قضیه زِنای محصنه اتفاق نیفتاده اینجا زنای محصنه اتفاق افتاده، برای زِنای محصنه باید سنگسار میشد حتی اگر آنها را هم کشتنشان جایز بود دیگر جایز نبود که زنهایش را اسیر کند به زنش همانجا تجاوز کند.
اینها میگفتند ما به تو زکات نمیدهیم، ببینید روایتش با سند صحیح در مصنف عبدالرزاق صنعانی جلد شماره 10 با تحقیق حبیب الرحمان اعظمی چاپ المکتب الاسلامی بیروت صفحه شماره 302 حدیث 19185
مصنف عبدالرزاق صنعانی، محقق حبیب الرحمان اعظمی، چاپ المکتب الاسلامی بیروت، ج 10، ص 302، حدیث19185
عبدالرزاق از بن جریج و سفیان بن عیینه از عمرو بن دینار از محمد بن طلحة بن یزید که سند روایت کاملاً صحیح است که عمر بن خطاب میگفت
«لَأن أکون سألت النبی عن ثلاثة أحبَّ إلیَّ من حُمر النِّعم»
اگر من از سه چیز از پیغمبر پرسیده بودم برای من از شتران سرخ مو هم بهتر بود
چه چیزها است؟ کلاله، خلیفه بعدش
«و عن قوم قالوا: نقره بالزکاة»
و از قومی که اعتراف میکردند ما زکات را قبول داریم
«فی أموالنا و لا نؤدیها إلیک»
به تو نمیخواهیم بدهیم
زکات میدهیم به تو نمیدهیم چرا باید زکات را به تو بدهیم؟
«أیحل قتالهم أم لا؟»
آیا کشتن اینها جایز هست یا جایز نیست؟
کاش از پیغمبر پرسیده بودم، اما أبوبکر میگفت که باید کشته بشود اینها، این روایت در مصنف عبدالرزاق هست، در البدایه و النهایه است یک مطلبی محمد بن عبدالوهاب از إبن تیمیه نقل کرده حالا من از محمد بن عبدالوهاب نقل میکنم که هم نظر محمد بن عبدالوهاب باشد هم نظر إبن تیمیه در کتاب «مفید المستفید فی کفر تارک التوحید» مکتبة الرشد عربستان سعودی در ریاض هم این کتاب را چاپ کرده با تحقیق دکتر حمد بن احمد العصلانی با عبدالعزیز بن محمد آل عبدالطیف، نوادگان محمد بن عبدالوهاب هم این کتاب را تحقیق کردهاند، از زبان إبن تیمیه
مفید المستفید فی کفر تارک التوحید، محمد بن عبدالوهاب، چاپ مکتبة الرشد ریاض عربستان سعودی، محقق دکتر حمد بن احمد العصلانی با عبدالعزیز بن محمد آل عبدالطیف
«قال أبوالعباس أیضاً »
أبوالعباس همان إبن تیمیه است
«فی الکلام علی کفر مانعی الزکاة: و الصحابة لم یقولوا: هل أنت مقرٌ بوجبها أو جاحدٌ لها»
میگوید کسی که زکات ندهد کافر است چه اقرار بکند چه اقرار نداشته باشد به وجوب زکات،همین که نداد کافر است، چرا؟چون صحابه نگفتهاند آیا تو اقرار به وجوب ذکات داری یا نداری
«هل أنت مقرٌ بوجبها أو جاحدٌ لها هذا لم یُعهد عن الخلفاء و الصحابة»
صحابه اصلاً سؤال نمیکردند فوراً میکشتند
«فجعل المبیح للقتال مجرد المنع»
همین که کسی زکات نمیداد او را میکشتند
«لا جحد الوجوب»
نه اینکه بگویند اصلاً واجب نیست وجوبش را قبول نداریم، نه وجوب را قبول داشتند، اقرار میکردند به وجوب اما
«لکن بخلوا بها»
بخل میورزیدند
نمیخواستند به ابوبکر بدهند، میگوید سیره همه خلفا همین است، اینها نظرشان این بود که اینها را مردهایش را باید کشت زنهایش را باید اسیر کرد اموالش را باید غنیمت گرفت و شهادت میدادند که همه اینهایی که کشته شدند وارد جهنم خواهند شد، همه را اهل رِدة میخواندن
« و سموهم جمیعهم أهل الردة»
همه اینها اهل ردة بودند
این صحابهای که اینها کشتند اقرار داشتند به زکات و وجوب زکات اما نمیخواستند به ابوبکر بدهند، و جالب است برایش دلیل قرآنی هم داشتند، از قرآن دلیل داشتند که ما نمیخواهیم به ابوبکر زکات بدهیم چرا؟ من از زبان ابن قیم شاگرد «بدایع الفوائد» ابن قیم الجوزیه، چاپ دار آل من فوائد الریاض، الجلد ثالث، تحقیق علی محمد عمران، صفحه 1011، همین بحث مانعین زکات میگوید
بدایع الفوائد، ابن قیم الجوزیه، چاپ دار آل من فوائد الریاض، تحقیق علی محمد عمران، ج3، ص 1011.
دو دستهاند بعضیها باید کافر باشند، چه کسانی هستند؟ مسیلمه و طلیحه و انسی، خب اینها عجیب است، اصلاً مسیلمه و طلیحه و انسی مسلمان نشده بودند که بخواهند زکات بدهند این خیلی حرف عجیبی است
«و منهم من لم یحکم بکفره»
اما یک عده هم هستند که اینها کافر نیستند
«و هم من لم یؤمنوا بهم لکن منعوا الزکات»
زکات نمیدادند، فقط چون زکات نمیدادند، قبول داشتند ایمان داشتند به وجوب زکات اما نمیخواستند بدهند «و تأولوا» اینها اجتهاد میکردند،
«و تأولوا أنها کانت واجبة علیهم لأن النبی (ص) کان یصلی علیهم و کان صلاته سکناً لهم قالوا و لیست صلاة ابن ابی قحافه سکناً لنا فلم یحکم بکفرهم»
ما زمان پیغمبر میبردیم به پیغمبر زکات میدادیم پیغمبر برای مان دعا میکرد، دعای پیغمبر یک آرامشی به وجود ما میداد
اما ما به ابوبکر زکات دادیم اما دعا کرده دعایش هیچ فایدهای به حال ما نداشته هیچ آرامشی به ما نداده، پس ما زکات را به کسی میدهیم که دعایش برای ما آرامش بخش باشد، استدلالشان هم آیه قرآن کریم بود، سوره مبارکه توبه، آیه شماره 103،
توبه /103
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً»
زکات را بگیر از اینها
«وَصَلِّ عَلَيْهِمْ»
برای اینها دعا کن
«إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُ»
دعایی که شما میکنی برای اینها آرامش بخش است
اما دعایی که ابوبکر میکرد هیچ آرامش بخش نبود به همین خاطر زکات نمیدادند به ابوبکر نه اینکه اقرار نکنند نه اینکه زکات را قبول نداشته باشند، زکات را قبول داشتند، اما میگفتند چون آیه قرآن کریم هست دیگر، آنها هم مجتهد بودند ، اجتهادی که مالک بن نویره کرده بود بر اساس آیه قرآن کریم هست، نص صریح قرآن کریم هست ولی او چه اجتهادی کرده بود؟ برای چه اجتهاد کرده بود چه دلیلی داشت برای اجتهاد؟ با اینکه قبلاً پیغمبر منع کرده بود از این کار، اجتهادش در برابر نص بود، قبلاً همین جنایت را انجام داده بود پیغمبر از او اظهار بیزاری کرده بود، و الآن چه دلیلی داشت برای کشتن مالک بن نویره؟ با اینکه او مسلمان بود فقط زکات نمیخواست به اینها بدهد، چه دلیلی داشت که بکشد و بعد همانجا تجاوز کند به زن او؟ این چه اجتهادی هست؟ ، آیا این کاری که اینها انجام دادند مطابق کاری بود که پیغمبر انجام داده؟، مانعین زکات در عصر پیغمبر که پیغمبر با آنها چه برخوردی میکرد، این را صدها نفر از علمای سنی نقل کردند من فقط یک مستندش را بخاطر اینکه بینندهها پشت خط زیاد نمانند نشان بدهم؛ « اسد الغابه فی معرفة الصحابه» ، چاپ دار ابن حزم بیروت لبنان، ابن اثیر جزری، متوفای 630، چاپ اول، چاپ 1433، شرح حال آقا ثعلبة بن حاطب، شرح حال 590
اسد الغبه فی معرفة الصحابه، ابن اثیر جزری، چاپ دار ابن حزم بیروت لبنان، چاپ اول، چاپ 1433، شرح590
ثلعبة بن حاطب فلانی فلانی پسر فلانی «شهد بدراً» از آنهایی بود که در جنگ بدر در رکاب پیغمبر جنگیده بود و او چه کسی هست؟
«و هو الذی سأل النبی(ص) أن یدعو الله أن یرزقه مالاً»
این داستانش را بعد خود ایشان نقل میکند که ثعلة بن حاطب آدم فقیری بود آمد پیش پیغمبر و از پیغمبر خواست برایش دعا کند که مالی خدا به او بدهد، پیغمبر ردش کرد گفت نه نمیتوانی و چندبار آمد پیش پیغمبر، پیغمبر نمیخواست دعا کند چون میشناخت ظرفیت این آقا را اما بلاخره اصرار کرد پیغمبر دعا کرد و گفت
«اللهم الرزق سأل و مالاً»
و بعد مال زیادی خدا به او داد، اول یک خورده گوسفند داشت نماز جماعت نمیآمد دیگر زیادتر شد نماز جمعه نیامد بعد یواش یواش دیگر اصلاً پیغمبر ندید ثعلبه را سؤال کرد ثعلبه کجا است؟ گفت او خیلی مالش زیاد شده دیگر نمیتواند نمیرسد که بیاید نماز جمعه و جماعت و این مسائل بعد پیغمبر وقتی آیه زکات نازل شد شخصی را پیش این فرستاد از قبیله بنی سلیم و شخصی هم از بنی جهینه که بروید و از این زکات بگیرید، رفتند پیشش زکات بگیرند این گفت برای چه من باید زکات بدهم؟ نامه پیغمبر را دید، پیغمبر نامه نوشت آقای ثعلبه زکات ما را تو بده نامه پیغمبر را هم دید گفت
«ما هذه إلّا جزیه و ما هذه إلّا أخت جزیه»
این جزیه است که شما دارید از من میگیرید اصلاً یعنی چه چرا باید من زکات بدهم مال خودم است نمیخواهم زکاتش را بدهم شما دارید از من جزیه میگیرید مگر من کافرم؟ من از اهل بدرم من فلانم من فلانم من جزیه نمیدهم، اینها باز رفتند از جاهای دیگر زکات جمع کردند چند بار دور زدند باز همین حرف را زد و زکات را نداد، تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد
«وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ»
بعضی از اینها هستند تعهد کردند که اگر خدا به ما مال بدهد ما تمام واجبات مان را انجام میدهیم عهد کردند با پیغمبر اما «کانوا یکذبون» اما وقتی نازل شده زکات بدهید گفتند نه نمیدهیم، پیغمبر چکار کرد؟ خب این خبر دار شد که آیه در بارهاش نازل شده خیلی ناراحت شد که خدا آیهای در مزمت این آقا نازل کرده خبر دار شد، آمد پیش پیغمبر گفت صدقه من را بگیر، پیغمبر گفت نه دیگر
«إن الله تبارک و تعالی منعنی أن أقبل منک صدقتک»
من صدقه تو را قبول نمیکنم، و قبول نکرد، خب پیغمبر چرا نکشت این را؟
اصلاً وجوب زکات را قبول نکرد،
سؤال صوتی:
سؤالی داشتم از کارشناس محترم در رابطه با اینکه حضرت خدیجه (س) وقتی که با پیامبر (ص) ازدواج کردند چند ساله بودند و آیا اینکه قبل از پیامبر حضرت خدیجه با مرد دیگری ازدواج کرده بودند یا خیر.
بیننده1:
یک گلهای از شما دارم ، شما به خاطر اینکه به سیره اهل بیت (ع) رفتار کنید به خاطر اینکه به مخالفان میخواهید جواب بدهید وقت بیشتری میدهید؛ امشب به دهنم نمیچرخد بگویم به عنوان مخالف اهل بیت نه به اندازه نصف یک مخالف که زنگ میزد به بنده وقت بدهید، یک پیشنهادی هم داشتم اگر برای شبکه مقدور است حالا ماهی یک بار دو ماه یک بار یک برنامه را کلاً اختصاص بدهید به سؤالات خیلی زیاد است یک سؤال میخواستم بپرسم از جناب استاد در مورد همین جنگ امیرالمؤمنین با عمرو بن عبدود بود در منابع برادران اهل سنت مثل ابن تیمیه و اینها چیزی آمده یا نه؟ یک سؤال دیگری هم داشتم این است که روایتی شنیدم از خادم حضرت رسول مالک بن انس که به همراه اصحاب و امیرالمؤمنین بیرون شهر مدینه بودند فرمودند که امیرالمؤمنین اولین باغی که دیدند گفتند چه باغ زیبایی است که آخرش حضرت رسول به گریه افتادند گفتند که پدر مادرم به فدای پدر تو شهید تنها؛ آیا این هم در منابع اهل سنت آمده این حدیثچون از مالک بن انس است در سوره احزاب آیه30، خطاب به همسران رسول الله است که اگر شما خطایی بکنید دوبرابر دیگران شما را عذاب خواهیم کرد، سؤال من از آقایانی که میگویند صحابه همه بهشتی هستند به طور یکی مثل ابو حریره یا همین جناب خالد بن ولید با آن سابقه طولانیاش یا خودشان را خاک پای وحشی میدانند، آیا اینها نزدیکتر هستند به رسول الله یا همسران ایشان؟ چطور است که خداوند نمونهاش هم میگوید همسر حضرت لوط است ، چطور است که خداوند به میآید به همسران پیامبر با خطاب که اگر شما اشتباهی بکنید، ولی120هزار نفر حالا اینها میگویند صحابه، چطور است که یعنی رسول الله نعوذ بالله نمیتوانستند بگویند که خدایا اینها همسران من هستند به من نزدیکتر هستند صحابه من همه بهشتی هستند همسران من خطا بکنند جهنمی میشوند ؟ این سؤال را هم از وهابیها داشتم. ممنون هستم از شما
بیننده2:
من دوتا سؤال داشتم یکی اینکه آیا ما در کتب اربعه یا در کتبهای معتبر خودمان روایتی از امام صادق داریم که در جواب یکی از یارانش که میآید در رابطه با ازدواج شیعه و سنی به امام مطرح میکند و امام دلیل میآورد که بله مشکلی ندارد پیامبر (ص) هم دختر خودش را به ازدواج عثمان در آوردند، یکی این است، دومین سؤالم این است که علی (ع) در نهج البلاغه میفرمایند که معاویه مسلمان از دنیا نرفتند، منظور امام از اینک معاویه مسلمان از دنیا نرفتند آیا کافر بودن ایشان را میگوید یا دید دیگری، و اگر هم کفرش را نشان میدهد از کدام نوع کفر است ما هم وجداناً دلمان دیگر دارد به درد میآید
بیننده3:
اول از این من یک خواهشی از این بزرگواران دارم که کسانی که دنبال حقیقت و حقانیت هستند یا بدانند آقا جان تا زمانی که با تعصب بخواهند دنبال حقیقت بروند هیچ وقت به حقیقت نمیرسندچون خود تعصب یک مانعی است که باعث میشود انسان به حق و حقانیت نرسد خب البته برای برخی سخت است که بخواهند از تعصبات خودشان بگذرند چون در عمرشان با یک سری باورهایی زندگی کردند حالا میآیند میبینند که این باورها با آن حقایقی که است یک مقدار مطابقت ندارد خب این یکمی برایشان سخت است اما این را بدانند که بحث تعصب انسان را به جایی نمیرساند اگر بخواهند دنبال حقایق باشند؛ بعد یک مسئلهای که بود من شنیده بودم که میگفتند مگر میشود در واقع غدیر با بودن آن تعداد اصحاب، صحابه این مسئله را بعد از آقا رسول الله انکار کنند مگر چنین چیزی میشود؟ اما من میخواهم عزیزان یک دقتی در قرآن بکنند ، چگونه میشود که بعد از جریان حضرت موسی که به کوه طور میرود آن همه کسانی که بودند و دیدند که حضرت موسی هارون را به عنوان جانشینش انتخاب کرد رسول پروردگار چه شد که این حقیقت را پنهان کردند، و همه رو به گوساله پرستی آوردند، پس اینجا ما این را باید بدانیم که این اتفاق قبلاً افتاده ، و بعد یک مسئله دیگری که بود در برنامه که آقا رسول الله به آقا امیرالمؤمنین میفرماید یا علی تو برای من به منزله هارون هستی برای موسی، میخواهم که این حدیث را همینجا نقل کنند و سندش را بیان کنند
بیننده4
میخواستم سؤال کنم که آیهای هست در قرآن که در آن خداوند میفرماید که من شما اجنه و انسانها را آفریدم که عبادت من خداوند را انجام بدهید در این آیه منظور از عبادت خداوند به چه اعمالی گفته میشود .
مجری:
سؤال اولی که پرسیده شد این بود که حضرت خدیجه و ازدواجشان با پیامبر و حضرت خدیجه چند ساله بودند آیا قبل از آن ازدواج کرده بودند یا خیر؟
استاد یزدانی:
من چون خیلی بحثش تفصیلی است فقط کتابی را معرفی میکنم کتابی که سید جعفر مرتضی حمة الله علیه که همین چند وقت پیش هم از دنیا رفتند کتابی دارد «الصحیح لسیرة النبی الأعظم» آقای ابن سعد در کتاب «الطبقات کبری» خودش ، جلد 8، صفحه 16-17، آخر صفحه 16 از ابن عباس نقل میکند
الطبقات الکبری، ابن سعد، ج8، ص16-17
« کان خدیجه یوم تزوجها رسول الله (ص) إبنة ثمان و عشرین سنه»
حضرت خدیجه زمانی که با پیامبر ازدواج کرد 28ساله بود،
خیلی ها میگویند 40ساله بود و 50ساله بود و روایاتی هم متأسفانه نقل کردند برای اینکه سن حضرت خدیجه را بالا ببرند در برابر آن آمدند بعضیهای دیگر را مثلاً شش ساله معرفی کردند، با پیغمبر در شش سالگی ازدواج کرده ، ولی خب اینها آمدند سن حضرت خدیجه را بالا بردند تا حد چهل سالگی، «بیهقی» یک بحث دیگری را مطرح میکند و اینکه حضرت خدیجه چه زمانی با پیغمبر ازدواج کرد؟ 15سال قبل از بعثت با پیغبر ازدواج کرده، پیغمبر وقتی با حضرت خدیجه ازدواج کرد 25ساله بود قبل از بعثت، چند سال قبل از بعثت؟ 15سال قبل از بعثت 15سال قبل از بعثت حضرت خدیجه با پیغمبر ازدواج کرده، خب وقتی از دنیا رفته چند ساله بوده؟ سال چند از دنیا رفت حضرت خدیجه؟ سال دهم، 10و 15 چند میشود؟ میشود 25ساله خب، خب ببینید چه میگوید ایشان وقتی حضرت خدیجه از دنیا رفتند دوتا قول هست بعضیها گفتند 65 ساله بوده، اما بعضیها هم گفتند50 ساله بوده «و هو الأصح» این دیگاه، دیگاه صحیح تر است که وقتی حضرت خدیجه از دنیا رفت 50ساله بود، خب وقتی با پیغمبر ازدواج کرد چند ساله بود؟ 15 سال قبل از بعثت ازدواج کرد، 10سال هم با پیغمبر بوده 10و 15 میشود 25 وقتی از دنیا رفته 50ساله بوده، قبل از ازدواج با پیغمبر چند ساله میشود؟ 25ساله میشود، ولی اینکه حضرت خدیجه ازدواج کرده باشد قبلش هیچ دلیلی و سند معتبری که حضرت خدیجه قبل از آن با کس دیگری ازدواج کرده باشد نه وجود ندارد، حضرت خدیجه تمام عمرش را منتظر پیغمبر بود، منتظر پیغمبر بود هرکسی خواستگاریاش آمد بزرگان قریش همه به خواستگاریاش آمدند و حضرت خدیجه با آنها ازدواج نکرد، حتی خود علمای سنی هم تصریح کردند که حضرت خدیجه وقتی با پیغمبر ازدواج کرد باکره بود ، در «دلائل النبوه» اسماعیل بن محمد بن فضل تیمیه اصفهانی متوفی 535، صفحه 178، میگوید.
دلائل النبوه، اسماعیل بن محمد بن فضل تیمیه اصفهانی، ص178
«و کانت خدیجه إمرة باکره ذات شرف و مالٍ کثیر و تجارت»
حضرت خدیجه یک زن باکره بود وقتی با پیغمبر ازدواج کرد، خب این عالم سنی صریح میگوید و هیچ دلیل و مستند معتبری هم نداریم که قبل از آن با کسان دیگر اصلاً معقول نیست وقتی همه بزرگان آمدن به خواستگاریاش چطور میرود با دوتا عرب بیابان گرد بخواهد ازدواج کند و از آنها بچه دارد بشود، و این کاملاً مردود هست قابل قبول نیست حضتر خدیجه 25ساله بوده ، حالا 28ساله بوده با پیغمبر ازدواج کرده حداکثر 28ساله بوده و قبل از آن هم با هیچ کسی ازدواج نکرده ، همهاش میخواهند حضرت خدیجه را بگویند باکره نبوده بخاطر اینکه یک کس دیگر را فکر میکنند که او باکره بوده میخواهند در برابر او قرار بدهند که تنها زن باکره پیغمبر است، در حالی که اینطور هم نیست پیغمبر چهار تا زن باکره دیگر داشته حضرت خدیجه یکی از آنها هست سه تای دیگر هم هست و یکی هم که اینها اصرار دارند.
مجری:
جنگ خندق آیا در منابع اهل سنت آمده یا نه؟
استاد یزدانی:
اصل جنگ جزو مسلمات تاریخی است، شما همه کتابهای سیره نبویی را ببینید از اول تا آخرش این آمده این دیگر جای تردید ندارد حالا اگر کسی تردید کرده به من بگویید من کلیپش را پیدا کنم هفتههای بعد مثل همین قضیه لیلة المبیت جواب بدهم اینکه دیگر جزء مسلمات تاریخی است شکی در آن نیست.
مجری:
در مظلومیت امیرالمؤمنین ایشان داشتند سؤال میپرسیدند و یک روایتی هم گفتند که از مالک بن انس نقل شده در باب اینکه پیامبر یک بهشتی را برای امیرالمؤمنین به تصویر کشیدند بازهم پرسیدند آیا این در منابع اهل سنت هست یا نه؟
استاد یزدانی:
من ندیدم روایتش را اگر هفتههای بعد پیدا کردم نشان میدهم
مجری:
آقای علیزاده پرسیدند که آیا در کتب اربعه رویاتی داریم راجع به ازدواج شیعه و سنی که باز حالا اگر شد با آن هدفی که داشتند
استاد یزدانی:
با اینکه اصل ازدواج گفتند جایز هست خب خیلیها گفتند جایز است و جایز میدانند و علمای ما همه، مراجع امروزی ما همهشان گفتند احتیاط باید کرد دختر را نباید داد به غیر شیعه از این جهت که این با آن ازدواج کند ممکن است دین این عوض بشود برای فرزندانش نسل این خانم و دختر نگیرید از آنها ولی خب اصل جوازش را همه متفق هستند که آنها هم مسلمان هستند ما هم مسلمان هستیم اصل ازدواج با آنها جایز هست اما گفتند چه بهتر احتیاط کنند که چنین ازدواجی نباشد
مجری:
سؤال دومشان هم این بود که معاویه، ما روایت داریم که امیرالمؤمنین گفتند که مسلمان از دنیا نرفته ، آیا این مسلمان از دنیا نرفتن منظور این است که همین کفر ظاهری هم داشتند؟
استاد یزدانی:
نامه 16 نهج البلاغه خیلی واضح است اینجا که در جنگ صفین امیرالمؤمنین صریح میفرماید:
نهج البلاغه نامه 16
«فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ»
قسم به خدایی که دانه را شکافت
«مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا»
اینها تسلیم شدند در فتح مکه
«وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ»
کفر را در خودشان مخفی کردند
«فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه»
اما وقتی قدرت پیدا کردند یار پیدا کردند کفر خودشان را آشکار کردند
این دیگر صریح نهج البلاغه است حتی در جای دیگر است که امیرالمؤمنین تصریح میکند که «معاویه کشیطان الرجیم» ما قبلاًهم نشان دایم «نهج البلاغه صبحی صالح» خطبه 44، که به زیاد میگوید
نهج البلاغه صبحی صالح، خ44
«فإنه فإنما هو شیطان»
خود شیطان هست
حالا مستند در این باره زیاد هست.
مجری:
آقا علی هم از اراک باز توصیهای داشتند که بازهم توصیه خوبی بود که حالا در قالب سؤال که ما رویا «انت من بمنزلة هارون من موسی» را بررسی که بکنیم در تک تک جنبهها این را ملاحظه میکنیم که چنین منزلت و چنین تشبیهی کاملاً به جا بوده یکی از اشاره کردند که شما ببینید که بعد از اینکه حضرت موسی یک مدت زمانی از قومش دور شد قوم به چه روزی افتادند قومی که حضرت موسی و فرامینش را شنیده بودند همهشان رفتند گوساله پرست شدند و میگفتند که همین را هم میتوانیم تشبیه بکنیم بعد از پیامبر و ببینیم آن اتفاقاتی که افتاده
استاد یزدانی:
در زمان پیغمبر ما مستند زیاد داریم مخالفتهای اینها با پیغمبر در صلح حدیبیه در صحیح بخاری، جلد 2، چاپ دارابن کثیر، خیلی داستان درد آوری هست
صحیح بخاری، چال ابن کثیر،ج2
که وقتی پیغمبر با آنها صلح کرد مخالف بودند عدهای با صلح پیغمبر پیغمبر گفت همینجا ما کارهای حج مان را انجام بدهیم احرام کنیم
«قوموا فنحروا ثم احلقوا»
بروید نحر کیند قربانیتان را انجام بدهید و همینجا سرهایتان را بتراشید
خود ام سلمه میگوید
«فوالله ما قام منهم رجل»
حتی یک نفر حرف پیغمبر را گوش نکرد، پیغمبر سه بار آمد گفت
«قوموا فنحروا ثم احلقوا»
یک نفر گوش نکرد وقتی گوش نکرد حضرت رسول خدا ناراحت شد و از پیش آنها آمد پیش ام سلمه و داستان را تعریف کرد.
این در زمان حیات پیغمبر هست، صلح حدیبیه هم هست، همان هایی که آیه را درباره اینها هم تطبیق میدهند، خیلی واضح هست خیلی صریح هست مخالفتهایی که صحابه پیغمبر در حضور پیغمر کردند، همین چند روز پیش در حدیث قرطاس هم به هر حال مخالفت کردند، اصلاً بعید نیست که اینها ، نص صریح قرآن کریم هست که در نماز جمعه پیغمبر نماز میخواند، در سوره مبارکه جمعه است دیگر، نماز میخواند اینها وسط نماز پیغمبر را رها کردند بخاطر یک لقمه نان،
مجری:
خدا نگهدار.