بر اساس رواياتي كه علماي اهل حديث نقل و ابن تيميه و پيروان او تأييد كردهاند، خداي آنها چهار انگشت از عرش بزرگتر است و وقتي روي عرش سوار ميشود، از عرش صداي همانند ناله ماده شتري كه براي اولين بار سواري ميدهد، شنيده ميشود…
مجري :
مجري : اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت تک تک شما بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت عرض سلام و ادب و احترام داریم . طبق رسم دوشنبه شب ها با برنامه يهوابيت در خدمت شما هستيم . ان شاء الله امشب هم بتوانيم برنامه خوبي را با كارشناسي استاد يزداني عزيز تقديم حضور شما كنيم .
در اين برنامه به موضوعات مختلفي پرداخته شده ، جداي از مباحث مقدماتي و بحث اساسي تأويل كه داشتيم ، وارد مباحثي مثل رؤيت و شاب امرد شديم و در مورد آن ها صحبت كرديم و ديديم كه بسياري از مخالفين شيعه به خصوص سلفي ها و اهل حديث و وهابي هاي امروزي قائل هستند به اين كه خدا را مي توان با چشم ديد . در آخرت يك بحث ، اين كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را با چشمان خود طبق شاب امرد ديد را به عنوان يك مسأله قطعي پذيرفته بودند . خدايي كه وهابيت ترسيم مي كند كم كم اعضا و چهره اش براي ما ترسيم و در اين برنامه مشخص مي شود . ان شاء الله پيش برويم اين خداي عجيب و غريب وهابيت بيشتر هم مشخص مي شود .
بعد از اين ها ، وارد مبحث استواء و عرش الهي و متعلقات آن و روايات و اقوالي كه در اين زمينه وارد شده را صحبت كرديم .وارد بحث اقعاد شديم و ثابت شد كه منظور از اقعاد چيست و اين كه وهابي ها و سلفي ها و اهل حديث معتقد هستند كه يكي از مقامات پيامبر (صلي الله عليه وآله) اين است كه خداوند آن حضرت را در كنار خود و در عرش مي نشاند . كليپي پخش كرديم كه برخي از سلفي ها اين قضيه را در مورد ساير پيامبران اعتقاد دارند كه خداوند ساير پيامبران را در اطراف خود روي صندلي هايي مي نشاند .
بعد از آن ، وارد بحث روايت اطيط شديم كه خداوند وقتي روي عرش مي نشيند ، صدايي از عرش بلند مي شود . ظاهرا براي خداوند ثقل و سنگيني قائل شدند . همه اين ها يقينا به تجسيم دلالت دارند و هيچ راه فراري از آن نيست . حتي علماي اهل سنت هم به آن ادعاهايي كه سلفي ها مي آورند ، پاسخ دادند ؛ اما در ادامه موضوعاتي كه به عرش الهي مربوط است ، مي خواهيم وارد مبحث جديد و جالبي شويم كه ان شاء الله تفاصيل آن را از استاد يزداني عزيز مي شنويم .
استاد يزداني :
موضوعي كه امشب با بينندگان عزيز بحث خواهيم كرد ، بحث اين است كه آيا خدا چهار انگشت از عرش بزرگتر است يا عرش از خدا بزرگتر است . اين يكي از مباحثي است كه اين ها در كتاب هاي متعدد خود زياد مطرح كردند ، روايتي است كه اگر انسان حق و حقيقت را بنگرد ، سندش ضعيف است و نمي توان سند صحيح باشد . اما متأسفانه اهل حديث و ابن تيميه و پيروان و همفكرانش تمام تلاش خود را كرده اند كه بگويند اين روايت صحيح است و بر اساس اين روايت گاهي اين طور استفاده مي شود كه خدا چهار انگشت از عرش بزرگتر است و گاهي هم از همان روايت با يك كلمه اي كه بر آن اضافه مي شود ، اين طور استفاده مي شود كه عرش از خدا بزرگتر است . ابن تيميه در اين زمينه بحث مي كند و به اين نتيجه مي رسد كه خدا چهار انگشت از عرش بزرگتر است و امكان ندارد چيزي بزرگتر از خداوند باشد و خدا از همه بزرگتر است .
ابن تيميه در كتاب بيان تلبيس الجهميه خود كه كتاب تخصصي در اثبات جسمانيت خداوند و پاسخ بر جهميه است كه منظور از جهميه در اين جا اهل سنت است .
بيان تلبيس الجهميه ، تأليف ابن تيميه ، چاپ عربستان سعودي ، جلد 3 ، باتحقيق احمد معاذ حقي ، صفحه 260 بعد از اين كه رواياتي در بحث عرش مطرح مي كند ، اين مطلب را مي آورد :
وروى أيضا عثمان بن سعيد قال ثنا عبد الله بن رجاء ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عبد الله بن
خليفة قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقالت ادع الله أن يدخلني الجنة فعظم الرب وقال إن كرسيه وسع السموات والأرض وإنه ليقعد عليه فما يفضل منه إلا قدر أربع أصابع ومد أصابعه الأربعة وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركبه من يثقله .
اين روايت را عثمان بن سعيد دارمي نقل كرده كه عبد الله بن رجاء از اسرائيل از ابي اسحاق از عبد الله بن خليفه نقل كرده كه زني نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و از آن حضرت خواست كه دعا كند تا او وارد بهشت شود . پيامبر (صلي الله عليه وآله) در مورد خداوند مطالبي گفت و او را تعظيم كرد و بزرگي خدا را برايش ثابت كرد و فرمود :كرسي خداوند (اختلاف است كه همان عرش است يا چيز ديگري ) تمام آسمان ها و زمين را فرا مي گيرد . (به اندازه آسمان و زمين است ) .خدا بر كرسي خود مي نشيند . در حالي كه خداوند بزرگتر از عرش نيست مگر به اندازه چهار انگشت و بعد با انگشتان خود نشان داد .
ابن تيميه ،بيان تلبيس الجهميه ، چاپ عربستان سعودي ، ج 3 ، باتحقيق احمد معاذ حقي ، ص 260
اما اين كه منظور چهار انگشت پيامبر (صلي الله عليه وآله) بوده يا چهار انگشت خدا بوده ، مشخص نكرده . وقتي كرسي خدا به اندازه تمام آسمان ها و زمين باشد و خدا چهار انگشت از اين هم بزرگتر باشد ، چقدر بزرگ مي شود . حتما اين كليپ هايي كه ناسا پخش كردند را ديديد كه بين زمين و ساير سياره هايي كه در منظومه شمسي است مقايسه مي كند و بعد منظومه شمسي را با منظومه هاي ديگر مقايسه ميكند و واقعا انسان تعجب مي كند كه ما در چه عالمي زندگي ميكنيم . اين ها شايد آسمان اول باشد . اين كه شش آسمان ديگر چطور هست ، ما نمي دانيم و فقط خدا مي داند .
حال كرسي خداوند از همه اين آسمان ها و زمين بزرگتر است . اين ها مي خواهند اين خدا را در روز قيامت ببينند . آيا واقعا ما با اين چشم مي توان ديد ؟؟؟ شما كراتي كه در منظومه شمسي است را تصور كنيد . آيا امكانش وجود دارد كه انسان با اين چشم همه آن كرات را با هم ببيند .؟ وسعت ديد انسان به حدي نيست كه بتواند همه آن ها را با هم ببيند . خدا از همه آسمان ها و زمين بزرگتر است . اين ها چطور مي خواهند خدا را ببينند ؟؟؟!!!
اين عقلا امكان پذير نيست ؛ اما اين ها اصرار دارند كه خدا بايد ديده شود كه قبلا بحث هاي آن را انجام داديم .
ابن تيميه اين مطلب را مي آورد و هيچ اظهار نظر در مورد آن نمي كند . البته از اين جهت كه روايت را در كتاب خود بر عليه جهميه استفاده كرده ، تأييد كرده .
كتاب بعدي كه اين روايت را در آن آورده ، كتاب منهاج السنة است . با تحقيق دكتر رشاد سالم ، جلد 2 ، در پاسخ به علامه حلي (ره) اين روايت را نقل مي كند . ابتدا سخن علامه حلي (ره) را نقل مي كند كه به عنوان يكي از اشكالات اهل حديث و حنابله اين را مي آورد :
وأما قوله ( $ 172 $ 7 ) : إنه يفضل عنه العرش ( $ 172 $ 8 ) من كل جانب أربع أصابع …
عرش از خدا چهار انگشت بزرگتر است .
روايت دو گونه نقل شده و علامه حلي (ره) روايت معروفتر را كه عرش چهار انگشت از خدا بزرگتر است و پيامبر (صلي الله عليه وآله) در همان چهار انگشت مي نشيند . اين روايت را از علامه حلي (ره) نقل مي كند و در صفحه 629 پاسخ مي دهد :
فهذا لا أعرف قائلا له ولا ناقلا ، ولكن روي في حديث عبد الله بن خليفة أنه : ما يفضل من العرش أربع أصابع ، يروى بالنفي ويروى بالإثبات ، والحديث قد طعن فيه غير واحد من المحدثين كالإسماعيلي وابن الجوزي ، ومن الناس من ذكر له شواهد وقواه .
من اين روايت را نديدم كه كسي نقل كرده باشد . نمي دانم اين روايت را چه كسي نقل كرده . اين روايت را عبد الله بن خليفه نقل كرده
كه خدا چهار انگشت از عرش بزرگتر نيست يعني به نفي نقل كرده . به اثبات هم نقل شده .
در روايت كلمه الا دارد كه مي گويد : خدا از عرش بزرگتر نيست مگر چهار انگشت . يا عرش از خدا بزرگتر نيست ، مگر چهار انگشت .
چندين نفر از محدثين اهل سنت به اين روايت اشكال كردند . مثل آقاي اسماعيلي ، ابن جوزي و از مردم (اهل سنت) كساني هستند كه براي تصحيح اين روايت و اين كه روايت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده ، شواهدي نقل كرده و آن را تقويت كردند .
در صفحه بعد جواب هاي ديگري مي دهد كه خدا بزرگتر است يا عرش بزرگتر است . اما نتيجه مي گيرد و مي گويد :
فإذا قيل : إنه ما يفضل من العرش أربع أصابع ، كان المعنى : ما يفضل منه شيء ، والمقصود هنا بيان أن الله أعظم وأكبر من العرش ….
فهذا وأمثاله – سواء كان حقا أو باطلا – لا يقدح في مذهب أهل السنة ولا يضرهم ، لأنه بتقدير أن يكون باطلا ليس هو قول جماعتهم ، بل غايته قالته طائفة ورواه بعض الناس ، وما كان ( $ 172 $ 2 ) باطلا رده جمهور أهل السنة كما يردون غير ذلك .
خدا بزرگتر از عرش است نه اين كه عرش از خدا بزرگتر باشد .
اين روايت و امثال اين روايت حق باشد يا باطل باشد ، حتي اگر اين اعتقاد غلط باشد ، اين اعتقاد غلط را همه اهل سنت ندارند . طائفه اي (ده نفر يا بيست نفر) اين روايت را نقل كردند .
ابن تيميه ، منهاج السنه ، با تحقيق دكتر رشاد سالم ، ج 2 ، ص 627 به بعد
در اين جا طبق ابن تيميه مي گويد : روايت چه صحيح باشد و چه صحيح نباشد ، اعتقاد باطل باشد يا باطل نباشد ، با اهل سنت ضرر نمي زند . چون همه قبول ندارند .
حال ببينيم كه در جاهاي ديگر چه گفته . در كتاب مجموع فتاوي ، كاملا ورق بر ميگردد .
مجموع فتاوي ، تأليف ابن تيميه ، چاپ عربستان سعودي ، جلد 16 ، صفحه 434 :
وَمِنْ ذَلِكَ حَدِيثُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَلِيفَةَ الْمَشْهُورُ الَّذِي يَرْوِي عَنْ عُمَرَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ رَوَاهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ المقدسي فِي ” مُخْتَارِهِ ” .
وَطَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ تَرُدُّهُ لِاضْطِرَابِهِ كَمَا فَعَلَ ذَلِكَ أَبُو بَكْرٍ الْإِسْمَاعِيلِيُّ وَابْنُ الْجَوْزِيِّ وَغَيْرُهُمْ .
لَكِنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ السُّنَّةِ قَبِلُوهُ .
وَفِيهِ قَالَ : { إنَّ عَرْشَهُ أَوْ كُرْسِيَّهُ وَسِعَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ وَإِنَّهُ يَجْلِسُ عَلَيْهِ فَمَا يَفْضُلُ مِنْهُ قَدْرُ أَرْبَعَةِ أَصَابِعَ أَوْ فَمَا يَفْضُلُ مِنْهُ إلَّا قَدْرُ أَرْبَعَةِ أَصَابِعَ وَإِنَّهُ لَيَئِطُّ بِهِ أَطِيطَ الرَّحْلِ الْجَدِيدِ بِرَاكِبِهِ
از جمله اين روايات در باب صفات خداوند ، روايت عبد الله بن خليفه اي است كه مشهور است . از عمر از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده . اين روايت را آقاي مقدسي در كتاب مختاره خود آورده .
طائفه اي از اهل حديث اين روايت را نقل كردند ؛ چون اضطراب دارد . مثل آقاي اسماعيلي و ابن جوزي و ديگران . وليكن اكثر اهل سنت اين روايت را پذيرفتند .
كاملا برعكس سخني كه در كتاب منهاج السنه گفته بود . آن جا گفته بود طائفه اي اين روايت را پذيرفتند . اما در اين جا گفته : اكثر اهل سنت روايت را قبول كردند .
در اين روايت آمده : عرش خدا يا كرسي خدا به اندازه وسعت آسمان ها و زمين است و خداوند روي اين عرش يا كرسي مي نشيند . خدا از عرش به اندازه چهار انگشت بزرگ نيست . يا اين كه خدا از عرش خود جز چهار انگشت بزرگتر نيست .
ابن تيميه ، مجموع فتاوي ،چاپ عربستان سعودي ، ج 16 ، ص 434 :
تصور كنيد خدايي به آن بزرگي كه وقتي روي تخت مي نشيند ، چهار وجب از هر طرف بزرگتر آويزان است . ايشان در اين جا گفته : اين روايت را اكثر اهل سنت قبول كردند و خدا چهار انگشت از عرش بزرگتر است .
در هر صورت چه خدا از عرش بزرگتر باشد و چه خدا ار عرش بزرگتر باشد ، يا مساوي باشد ، تجسيم محض است . عرشي كه اين ها تصور مي كنند ، قطعا بايد جسم باشد . اما عرش مسلمانان ، منظور استولي و قدرت خداوند است .
اين كه خدا از جايي حركت مي كند و روي اين عرش مي نشيند و چهار انگشت يا بزرگتر است يا كوچك تر است يا مساوي با هم هستند ، قطعا بايد جسم باشد . يعني چيزي غير از اين قابل تصور و قابل توجيه و قابل تأويل نيست .اين است كه طبق تصريح بزرگان اهل سنت ، ابن تيميه از مجسمه است .
اين ديدگاه آقاي ابن تيميه بود كه حداقل در سه كتاب خود نقل كرده است . در كتاب بيان تلبيس الجهميه آورده و هيچ ردي بر آن نزده ، تأييدي هم ديده نمي شود ، جز اين كه روايت را در كتابش آورده و به آن استدلال كرده . در كتاب منهاج السنه چون در جواب علامه حلي است و علامه حلي اشكال بزرگي به اين ها كرده و ثابت كرده كه اين ها مجسمه هستند ، ميگويد : اين مطلب را همه قبول ندارند ، طائفه اي آن را قبول دارند . اين كه اشكال به همه نيست . در كتاب مجموع فتاوي مي گويد : اكثر اهل سنت اين روايت را قبول كردند . در ادامه هم مفصل توضيح مي دهد كه عرش بزرگتر است يا خدا بزرگتر است و در آخر قبول مي كند كه خدا از عرش بزرگتر است ؛ چون الله اكبر ! خدا از همه بزرگتر است حتي از عرشي كه خودش خلق كرده .
مجري :
تا اين جا بحث جالبي بود به خصوص تناقض گويي ابن تيميه در مورد عرش و اندازه آن و اندازه خداي سلفي ها و اهل حديث كه اصلا از ديد ما اصل طرح چنين مسأله اي ،دلالت دارد بر اين كه آن ها قائل به تجسيم هستند . چون خدا آنطور نيست كه بخواهيد برايش اندازه تعيين كنيد . چيزي كه برايش اندازه تعيين مي شود ، آن مواردي است كه محدود است و چون اين ها خدا را محدود مي دانند و قائل به زمان و مكان هستند طبق آن چيزهايي كه اين ها نقل كردند ، به همين خاطر براي خدايشان اندازه اي هم تصور مي كنند و بحث مي كنند اين خدايي كه داريم از خدا بزرگتر است يا عرش از خدا بزرگتر است و طبيعي است كه در مقابل علماي بزرگ شيعه مثل علامه حلي (ره) قرار ميگيرند ، دچار تناقض هم مي شوند و مي گويند : ما اين را قبول نداريم ، فقط چند نفر هستند كه اين روايت را قبول دارند . اما در جاي ديگري كه مي خواهند عقيده خود را تبيين كنند ، مي گويند : اتفاقا اين عقيده ما است و آن هايي كه قبول نكردند ، تعداد كمي هستند .
كليپ اول در همين زمينه است كه با هم مي بينيم .
كليپ (1) :
زيد البحري ـ عالم وهابي :
آن چه نقل شده كه خداوند بر عرش مي نشيند و از هر طرف به مقدار چهار انگشت باقي مي ماند .ابن تيميه در اين مورد در مجموع فتاوي مي گويد :ما گوينده ي اين كلام و نقل كننده ي آن را نمي شناسيم . يعني اين قول اصل و اساسي ندارد . آن چه نقل شده است كه خداوند بر عرش يا تخت مي نشيند و جز چهار انگشت فضايي باقي نمي ماند .
در متن قبلي گفته بود از هر طرف چهار انگشت ميماند و اين جا مي گويد در كل فقط چهار انگشت باقي مي ماند . ابن تيميه مي گويد : نقل شده است كه فقط به مقدار چهار انگشت باقي مي ماند و اين بر تناقض اين مسأله دلالت دارد . الباني هم اين خبر را آورده و گفته است كه صحيح نيست . بنابراين رواياتي در نزد شما موجود است . يك روايت مي گويد : هنگام نشستن خداوند بر عرش از هر طرف به اندازه ي چهار انگشت باقي مي ماند . اين صحيح نيست و هيچ اصلي هم ندارد .
برخي از علماء اين را ثابت و صحيح دانسته اند كه به اندازه چهار انگشت جاي خالي باقي مي ماند كه اين هم صحيح نيست . تكرار مي كنيم تا واضح تر شود . نشستن خداوند بر عرش و اين كه از هر طرف چهار انگشت باقي مي ماند صحيح نيست . نشستن خداوند بر عرش و اين كه در كل چهار انگشت جاي خالي مي ماند صحيح نيست .
مجري :
يك عالم سلفي سرشناس بود كه گفت : اين روايت از نظر ما صحيح نيست . اللباني هم اين روايت را قبول ندارد . اما در اين كليپ چند نكته خيلي مهم بود . اول اين كه ، گفتند : برخي از علماي اين روايت را قبول كردند و اين مسأله را يك مسأله ثابت و صحيح دانستند كه براي آن حد تعيين كردند كه به اندازه چهار انگشت از هر طرف يا كلا به اندازه چهار انگشت بزرگتر است . گرچه خودش رد كرد و گفت : الباني هم اين روايت را رد كرده . اين بخش براي ما مهم بود كه اعتراف و تصريح ايشان بود كه برخي از علما اين را پذيرفته اند .
در مورد ابن تيميه هم مي گويد : اكثر اهل سنتي كه در ذهن و فكر ابن تيميه بوده ، اين روايت را قبول كردند و بر مبناي آن عقيده خود را بنا كردند . اين مطلبي كه ايشان به مجموع فتاوي نسبت دادند ،بيشتر در منهاج السنه است همانطوري كه استاد يزداني اين جا قرائت كردند . در مجموع فتاوي خود ابن تيميه مي گويد : اكثر اهل سنت اين را قبول كردند و مباحثي كه در مورد اندازه عرش و خدا كه كدام بزرگتر است .
استاد يزداني :
ايشان گفتند : اين روايت صحيح نيست . حال ببينيم نظر علماي خودشان در اين باره چيست ؟
ابوالقاسم دشتي
كتابي به نام اثبات الحد لله عزوجل وبانه قاعد وجالس علي عرشه ، تأليف ابومحمد محمود ابوالقاسم الدشتي ، متوفاي 665 هـ ، (اين كتاب از كتاب هاي بسيار مشهور دربحث تجسيم است ) ،صفحه 149 دقيقا همين روايت را مي آورد :
واخبرنا يوسف بن خليل ، انبأ منصور ، انبأ ابوالحسن انبأ اباالقاسم ، انبأ ابو عبد الله بن بطة حدثنا ابوبكر بن سلمان ثنا محمد بن عبد الله الحضرمي ثنا عبد الله بن الحكم و عثمان قالا : ثنا يحيي عن اسرائيل عن ابي اسحاق عن ابن خليفة عن عمر قال : اتت امرأة النبي صلي الله عليه وسلم ، فقالت : ادع الله ان يدخلني الجنة فعظم الرب وقال : ان كرسيه فوق السموات والارض وانه يقعد عليه فيما يفضل منه مقدار اربع اصابع ثم قال باصابعه بجمعها وان له اطيط كاطيط الرحل الجديد اذا ركب .
هذا حديث صحيح ، رواته علي شرط البخاري ومسلم .
يوسف بن خليل از منصور بن ابوالحسن از اباالقاسم از ابو عبد الله بن بطه از ابوبكر بن سلمان از محمد بن عبد الله حضرمي از عبد الله بن حكم و عثمان نقل كردند كه يحيي از اسرائيل از ابي اسحاق از ابن خليفه از عمر نقل كرد كه گفت : زني نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آمد و گفت براي من دعا كند كه به بهشت بروم . پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را تعظيم كرد و گفت : كرسي خدا بالاي آسمان ها و زمين است . خدا روي عرش مي نشيند . اما خدا چهار انگشت از كرسي بزرگتر نيست …
يعني به حالت نفي مي خواهد بگويد . يا عرش از خدا بزرگتر است يا هم اندازه هستند . در هر صورت تشبيه است .
سند روايت صحيح است و روات آن شرايط بخاري و مسلم را دارد .
اين آقاي وهابي مي گفت : نه اين روايت و نه آن روايت درست است . اما مؤلف كتاب مي گويد : سند روايت صحيح است و شرايط بخاري و مسلم را دارد . آقاي وهابي ! حداقل يك مطالعه اي مي كرديد يا سرچي در اينترنت مي كرديد . وقتي روايتي طبق نظر ابن تيميه قبول كردند . طبق نظر شما اكثر اهل سنت هم نمي توانند گمراه باشند ، نمي توانند اهل تجسيم باشند .
ابومحمد محمود ابوالقاسم الدشتي ،اثبات الحد لله ، متوفاي 665 هـ ، ص 149
حال ببينيم كه آقاي دشتي چه كسي است ؟
آقاي ذهبي در تاريخ الاسلام ، جلد 49 ، صفحه 206 شرح حال 182 مي گويد :
محمود بن أبي القاسم إسفنديار بن بدران بن أيان . الزاهد ، العالم ، أبو محمد الدشتي ، الإربلي . سمع الكثير من : جعفر الهمداني ، وأبي الحسن بن المقير ، وأبي القاسم ابن رواحة ، والضياء المقدسي ، وابن خليل ، وابن يعيش ، وطبقتهم . وعني بالحديث ، ونسخ الأجزاء ، وخطه رديء ، معروف . وكان قانعا متعففا ، صبورا على الفقر . يلبس قبع دلك وفروة حمراء وثوب خام . وكان أمارا بالمعروف نهاء عن المنكر ، داعية إلى السنة مجانبا للبدعة ، يبالغ في الرد على نفاة الصفات الخبرية . وينال منهم سبا وتبديعا ، وهم يرمونه بالتجسيم . وكان بريئا من ذلك رحمه الله .
محمود ابي القاسم اسفنديار بن بدران بن ايان زاهد و عالم است . ايشان به حديث خيلي توجه داشت ، كتاب ها را براي خود استنساخ مي كرد . ايشان در رد كساني كه صفات را نفي مي كردند ، بسيار مبالغه كرد ؛ حتي از آن ها فحش شنيد . آن ها اين آقا را اهل تجسيم مي دانستند . اما آقاي ذهبي مي گويد : ايشان از اهل تجسيم نيست .
ذهبي ،تاريخ الاسلام ، ج 49 ، ص 206 ،شرح حال 182
اگر اين شخص اهل تجسيم نيست ، مي گويد : سند اين روايت صحيح است . البته شرح حالي كه محقق كتاب در ابتداي كتاب اثبات الحد لله آورده بود ،بسيار مفصل بود ؛ اما بنده نظر آقاي ذهبي را ترجيح دادم .
دارمي
شخص ديگري كه اين روايت را تصحيح كرده ، آقاي دارمي است . عالم نامدار بزرگ اهل سنت كه كتابي در رد آقاي مريسي دارد . عثمان بن سعيد دارمي ، با تحقيق آقاي سماري (كارشناس شبكه وصال عربي و ديگر شبكه هاي عربي ) چاپ دار الميمان ، صفحه 182 ، روايت 102 :
حدثنا عبد الله بن رجاء أبنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عبد الله بن خليفة قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقالت ادع الله أن يدخلني الجنة فعظم الرب فقال إن كرسيه وسع السماوات والأرض وإنه ليقعد عليه فما يفضل منه إلا قدر أربع أصابع ومد أصابعه الأربع وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركبه من يثقله .
از عبد الله بن رجا از اسرائيل از ابي اسحاق از عبد الله بن خليفه از عمر نقل كرد كه گفت : زني نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آمد و گفت براي من دعا كند كه به بهشت بروم . پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را تعظيم كرد و گفت :كرسي خداوند تمام آسمان و زمين را در بر مي گيرد و خدا روي كرسي مي نشيند . خدا از عرش بزرگتر نيست ، مگر به اندازه چهار انگشت . حضرت انگشتان خود را نشان داد كه مردم متوجه شوند .
خدا فقط چهار انگشت بزرگتر است . اين تشبيه و تمثيل واضح است . ايشان اين روايت را مي آورد و محقق در پاورقي در مورد كساني كه روايت را نقل كردند توضيح مي دهد و تلاش مي كند كه بگويد روايت معتبر است .
بعد آقاي عثمان بن سعيد به آقاي مريسي حمله مي كند و ميگويد :
فهاك أيها المريسي خذها مشهورة مأثورة فصرها وضعها بجنب تأويلك الذي خالفت فيه أمة محمد صلى الله عليه وسلم ….
اين مريسي ! اين روايت مشهور را بگير و در كنار تأويلات باطلي كه داشتي و با تمام امت پيامبر (صلي الله عليه وآله) مخالفت كردي ، بگذار .
مي خواهد در اين جا بگويد : اين روايت بر خلاف نظر تو است و روايت خيلي خوبي است .
عثمان بن سعيد دارمي ،نقض امام ابي سعيد عثمان بن سعيد علي المريسي ، با تحقيق آقاي سماري ،چاپ دار الميمان ، ص 182 ، ح 102
اما آقاي عثمان بن سعيد چه كسي است ؟
آقاي ذهبي در كتاب سير اعلام النبلاء ، جلد 13 ، چاپ مؤسسه الرساله ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، صفحه 319 ، شرح حال 148 :
الدارمي
عثمان بن سعيد بن خالد بن سعيد الامام العلامة الحافظ الناقد شيخ تلك الديار أبو سعيد التميمي الدارمي السجستاني صاحب المسند الكبير والتصانيف . ولد قبل المئتين بيسير وطوف الأقاليم في طلب الحديث .
عثمان بن سعيد بن خالد بن سعيد امام علامه حافظ ناقد و استاد و بزرگ ديار خودش بوده تمام سرزمين ها و كشورها را گشت تا حديث بشنود و جمع آوري كند ….
در صفحه بعد ادامه مي دهد :
وصنف كتابا في الرد على بشر المريسي وكتابا في الرد على الجهمية رويناهما .
واخذ علم الحديث وعلله عن علي ويحيى وأحمد وفاق اهل زمانه وكان لهجا بالسنة بصيرا بالمناظرة .
كتابي در رد بشر مريسي نوشته …
شاگرد يحيي و احمد بن حنبل بوده و بر تمام مردم زمان خودش از همه بهتر شد ….
در صفحات بعد مي گويد :
قال الحاكم سمعت محمد بن العباس الضبي سمعت أبا الفضل يعقوب بن إسحاق القراب يقول ما رأينا مثل عثمان بن سعيد ولا رأى عثمان مثل نفسه ….
وقال أبو حامد الأعمشي ما رأيت في المحدثين مثل محمد بن يحيى وعثمان بن سعيد …
ما مثل عثمان بن سعيد نديديم و او هم مثل خودش را نديد …
ابو حامد اعمشي گفته در ميان محدثين مثل محمد بن يحيي و عثمان بن سعيد نديدم ….
در صفحه 322 مي گويد :
قلت كان عثمان الدارمي جذعا في أعين المبتدعة وهو الذي قام على محمد بن كرام وطرده عن هراه فيما قيل
ايشان شاخه اي در چشم همه بدعت گذاران بود . ايشان محمد بن كرام را از هرات تبعيد كرد .
منظور از مبتدعه در اين جا ، همه اهل سنت است . در صفحه بعد مي گويد :
رأيت في النوم كأن قائلا يقول ان عثمان يعني الدارمي لذو حظ عظيم .
وقال أبو الفضل الجارودي كان عثمان بن سعيد اماما يقتدى به في حياته وبعد مماته
عثمان بن دارمي را كسي در خواب ديده كه در حظ عظيم است .
ابوالفضل جارودي مي گفت : عثمان بن سعيد هم در زندگي و هم بعد از مرگ ، براي مردم امام است .
در صفحه 325 ادامه مي دهد و مي گويد :
وقال الحسن بن صاحب الشاشي سألت أبا داود السجستاني عن عثمان بن سعيد فقال منه تعلمنا الحديث .
ابي داود سجستاني گفته من از عثمان بن سعيد حديث ياد گرفتم .
آقاي ذهبي ، سير اعلام النبلاء ، ج 13 ، چاپ مؤسسه الرساله ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، ص 319 ، شرح حال 148
مطالب زيادي در مورد ايشان است كه آقاي ذهبي صفات زيادي را در مورد ايشان سياه مي كند تا ثابت كند آقاي دارمي انسان درستي بوده . در صورتي كه آقاي دارمي سر دسته اهل تجسيم و حشويه است و در تمام مواردي كه ثابت مي كند خدا جسم است ، ايشان صاحب نظر هستند و روايت دارند . ابن تيميه هم نظر ايشان را در موارد متعدد نقل و تأييد مي كند .
مجري :
بخش ديگري از اقوال و تصحيحاتي كه وجود دارد و قطعا همين هايي كه در شرح حالشان امام و علامه بود ، همان افرادي هستند كه در كليپ هم ديديم آن عالم به اصطلاح وهابي گفت :برخي از علماي ما قبول و تصحيح كردند . طبيعتا بعضي موارد آن همين دارمي و دشتي هستند كه استدلال كردند و در مسائل عقيدتي صحيح دانستند .
كليپ بعدي از يكي از علماي اهل سنت ، آقاي حسن بن فرحان است كه در مورد توحيد وهابيت و اهل حديث صحبت ميكند .
كليپ (2) :
حسن بن فرحان ـ از علماي اهل سنت :
اهل كتاب ؛ فرهنگ باور به تجسيم و تشبيه خداوند به مخلوقاتش را نشر دادند . به اين دليل كه در كتب آن ها خداوند با داود كشتي مي گيرد و اين در نزد آنان عادي است يعني خداوند با داود كشتي مي گيرد و داود پيروز مي شود .
يعني خداوند در نزد آنان داراي جسد و جسم است . در حالي كه در قرآن كريم خداوند مانند او چيزي نيست و كسي به ذره اي از علمش آگاهي نمي يابد مگر آن كه خداوند بخواهد و هم چنين در كلامي از امام علي كه بايد آن را ذكر كنيم . چون كه امام علي شاگرد پيامبر است و كلمات زيبايي دارد . يعني زماني كه مي گويد سرآغاز دين شناختن او است يعني نشناختن خداوند و كمال شناخت خداوند تصديق او است و كمال دين ، تصديق خداوند باور به توحيد اوست .
مانند چنين كلام ارزشمندي با اين فرق دارد كه خداوند به شكل يك جوان بي ريش موفرفري است دو كفش دارد و نزول مي كند و ظاهر مي شود و براي پيامبر به اندازه چهار انگشت جا خالي گذاشته است تا كنارش بنشيند . چنين كلامي جايز نيست اين تفكر اهل كتاب است . اين روايات هر چند كه علماء و زاهدان به آن ها اعتقاد داشته اند (صحيح نيست ) . آيا مي دانيد يكي از علماي زاهد در كتابش در مسأله ي صفات خداوند حديثي آورده است . او فكر مي كند خداوند از عرق اسب خلق شده است . اين سخن جايز نيست ، اين از اقوال افراد زنديق است .
مجري :
برخي از مواردي كه ايشان بيان كردند را ما در اين برنامه طرح كر ديم و در آينده بيشتر صحبت مي كنيم . اما يك جا اشاره داشتند كه تجسيم محض است . بعد از اين كه مقدمه اي در مورد توحيد اهل كتاب داشتند كه براي آن ها خيلي عادي است و يك سري چيزهايي را در كتب مقدس خود نقل كردند . اما سلفي ها و اهل حديث چنين مواردي را نقل كردند ، عالم و زاهد هم بودند . در ترجمه و شرح حال آن ها هم گفتند كه علامه بودند . همان طور كه ديديم ؛ اما چنين اعتقادي هم داشتند . در صورتي كه اين عقايد ، عقايد زنادقه است .
اما بحث امشب ما در اين باره است كه سلفي ها و اهل حديث گفتند : خداوند از عرش بزرگتر است يا كوچك تر ؟ اين بزرگتر يا كوچك تر بودن به اندازه چهار انگشت است .
استاد يزداني :
ذهبي
يكي از كساني كه تلاش كرده اين روايت را تصحيح كند ، آقاي ذهبي است . واقعا جاي تعجب دارد از شخصيتي مثل آقاي ذهبي ، در جاهاي متعددي از كتاب هاي خودش روايت را آورده و تصحيح كرده . از جمله در كتاب العرش كه به صورت تخصصي در مورد عرش نوشته و روايات مجسمه را به صورت مفصل در اين كتاب آورده و خواسته كه آن را تأييد كند .
كتاب العرش ، تأليف شمس الدين ذهبي ، با تحقيق محمد خليفه التميمي ، جلد 2 ، چاپ اضواء السلف ، صفحه 116 :
، عن إسرائيل 6 ، عن أبي إسحاق 1 ، عن عبد الله بن خليفة 2 ، عن عمر 3 قال : ” أتت النبي صلى الله عليه وسلم امرأة فقالت : ادع الله أن يدخلني الجنة . فعظم الرب ، فقال : ” إن كرسيه ( ق 37 / ب ) فوق السموات ، وإنه يقعد عليه فما يفضل منه إلا أربع أصابع .
از اسرائيل از ابي اسحاق از عبد الله بن خليفه از عمر نقل شده كه زني نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و گفت : براي من دعا كن كه خدا مرا به بهشت ببرد . پيامبر (صلي الله عليه وآله) خداوند را تعظيم كرد و گفت : كرسي خداوند روي آسمان ها است كه روي آن مي نشيند و خداوند از عرش بزرگتر نيست ؛ مگر به اندازه چهار انگشت .
يا اين طور معنا كنيم كه كرسي از خدا بزرگتر نيست ؛ مگر به اندازه چهار انگشت .
محقق تك تك كساني كه اين روايت را نقل كرده اند را از جمله دارمي ، ابن ابي عاصم ، ابن ابي احمد ،ابن جرير …
چندين صفحه در مورد سند آن صحبت مي كند تا اين كه در صفحه 119 خود آقاي ذهبي نظرش را بيان مي كند :
هذا حديث محفوظ من حديث ابي اسحاق السبيعي امام الكوفين في وقته ، سمع من غير واحد من الصحابة واخرجا حديثه في الصحيحين …
اين حديث ثابت شده از ابي اسحاق سبيعي امام كوفي ها در زمان خودش بوده و از بسياري از صحابه روايت شنيده و بخاري و مسلم از او حديث نقل كردند .
اين جا براي اين كه تجسيم را ثابت كنند ، چه تعريف و تمجيدهايي مي كنند . حال اگر همين آقاي ابي اسحاق فضيلتي از فضائل اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) نقل كند ، ببينيد چه برخورد بدي با او ميكنند .
در صفحه 120 ادامه مي دهد :
وتوفي سنة سبع وعشرين ومائة .
تفرد بهذا الحديث عن عبد الله بن خليفة من قدماء التابعين ، لا نعلم حاله بجرح ولا تعديل ، لكن هذا الحديث حدث به أبو إسحاق السبيعي مقرا له كغيره من أحاديث الصفات ، وحدث به كذلك سفيان الثوري وحدث به أبو أحمد الزبيري ، ويحي بن أبي بكير 3 ،ووكيع 1 ، عن إسرائيل .
در سال 127 هـ از دنيا رفته .
درست است كه در سند روايت عبد الله بن خليفه است و من هيچ جرح و تعديلي پيدا نكردم . اما چون اين روايت را ابي اسحاق سبيعي نقل و بر اين حديث اقرار كرده و سفيان ثوري ، ابو احمد زبيري ، يحيي بن ابي بكير و وكيع و اسرائيل نقل كرده ، پس اين روايت براي ما قابل قبول است و من اين روايت را مي پذيرم .
در روايت 99 مي گويد :
وأخرجه أبو عبد الرحمن عبد الله بن أحمد بن حنبل في كتاب ” السنة والرد على الجهمية ” له ، عن أبيه ، عن عبد الرحمن بن مهدي 2 ، عن سفيان الثوري ، عن أبي إسحاق السبيعي 3 ، عن عبد الله ابن خليفة 4 ، عن عمر رضي الله عنه ، ولفظه ” إذا جلس الرب على الكرسي ، سمع له أطيط 5 كأطيط الرحل 6 الجديد ”
در اين نقل عبارت اين كه خدا از عرش بزرگتر است يا نيست ، افتاده . به هر حال سند يكي است همان سند است و تفاوتي ندارد . در صفحه بعد مي گويد :
ورواه أيضا عن أبيه ، حدثنا وكيع ( ق 38 / أ ) بحديث إسرائيل ، عن أبي إسحاق ، عن عبد الله بن خليفة ، عن عمر ” إذا جلس الرب على الكرسي ” فاقشعر رجل سماه أبي عند وكيع ، فغضب وكيع ، وقال : أدركنا الأعمش 1 وسفيان يحدثون [ بهذه الأحاديث ] 2 ولا ينكرونها 3 .
قلت : وهذا الحديث صحيح عند جماعة من المحدثين ، أخرجه الحافظ ضياء الدين المقدسي 4 في صحيحه ، وهو من شرط ابن حبان 5 فلا أدري أخرجه أم لا ؟ ، فإن عنده أن العدل الحافظ إذا حدث عن رجل لم يعرف بجرح ، فإن ذلك إسناد صحيح .
فإذا كان هؤلاء 6 الأئمة : أبو إسحاق السبيعي ، والثوري ،والأعمش ، وإسرائيل ، وعبد الرحمن بن مهدي ، وأبو أحمد الزبيري ، ووكيع ، وأحمد بن حنبل ، وغيرهم ممن يطول ذكرهم وعددهم الذين هم سرج الهدى ومصابيح الدجى قد تلقوا هذا الحديث بالقبول وحدثوا به ، ولم ينكروه ، ولم يطعنوا في إسناده ، فمن نحن حتى ننكره ونتحذلق عليهم ؟ ، بل نؤمن به ونكل علمه إلى الله عز وجل .
اين روايت را هم چنين از پدرش از وكيع به حديث اسرائيل از ابي اسحاق از عبد الله بن خليفه از عمر هم نقل كرده …
اين روايت از ديدگاه تعدادي از محدثين صحيح است . حافظ ضياء الدين مقدسي اين روايت را در صحيح خود آورده .
كتاب المختاره آقاي مقدسي را كه در جاي ديگري المختاره ميگويند ، در اين جا چون مي خواهد ثابت كند كه روايت صحيح است ، مي گويد : صحيح ضياء الدين مقدسي !
اين روايت شرايط صحيح ابن حبان را دارد ؛ اما من نميدانم كه آورده يا نياورده ؟ …
سند روايت صحيح است .
وقتي بزرگاني مثل ابو اسحاق سبيعي ، سفيان ثوري ، سليمان بن مهران اعمش ، اسرائيل ، عبد الرحمن بن مهدي ، ابو احمد زبيري ، وكيع ، احمد بن حنبل و ديگراني كه اگر نام آن ها را ببرم طولاني مي شود كه همه چراغ هاي هدايت هستند ، همه مصابيح الدجي هستند و اين روايت را تلقي به قبول كرده و قبول كردند و انكار نكردند و طعن نزدند و به سند آن اشكال نگرفتند ، ما چه كاره هستيم كه بخواهيم اين روايت را انكار كنيم . ما به اين روايت ايمان مي آوريم . اما علمش را به خدا واگذار مي كنيم .
شمس الدين ذهبي ،العرش ، با تحقيق محمد خليفه التميمي ، ج 2 ، چاپ اضواء السلف ، ص 116به بعد
روايت خيلي واضح و مشخص است . خدا عرش و كرسي اي دارد كه وقتي روي اين كرسي مي نشيند ،خودش از اين كرسي چهار انگشت بزرگتر است يا عرش از خدا بزرگتر است ، وقتي روي اين عرش مي نشيند ، ناله اي بلند مي شود مثل ناله شتري كه براي اولين بار سواري داده يا مثل زيني كه براي اولين بار كسي سوارش شود .
وقتي اين بزرگان اين روايت را تصحيح كردند ، من چه كسي هستم كه زير آب روايت را بزنم . ايشان تمام تلاش خود را ميكند تا اين روايت را تصحيح كند ، در حالي كه سند روايت ضعيف است . عبد الله بن خليفه در اين جا مجهول است و هيچ توثيقي ندارد ، غير از توثيق ابن حبان كه اين ها توثيق ابن حبان را در جاي ديگر نمي پذيرند .
من نمي دانم اين روايت را احمد بن حنبل در كجا نقل كرده ؛ چون هر چه جستجو كردم ، چنين روايتي در كتاب هاي ايشان نديدم . در هر صورت حرف آقاي ذهبي را مي پذيريم كه احمد بن حنبل روايت را قبول كرده و روايت در بحث تجسيم صحيح و واضح و روشن است .
آقاي مرعي بن يوسف الحنبلي الكرمي
ايشان از كساني است كه تلاش كرده روايت را تصحيح كند . ايشان كتابي به نام اقاويل الثقات دارد . با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، چاپ مؤسسه الرساله بيروت ، صفحه 116 متشبهات را مي آورد :
ومن المتشابه الكرسي في قوله تعالى { وسع كرسيه السماوات والأرض } البقرة 255 وقد اختلف أهل التأويل فيه .فقيل الكرسي هو علمه تعالى أي أحاط علمه سبحانه بأهل السماء والأرض .
وقيل هو السلطان والقدرة …
والمشهور أنه جسم عظيم بين يدي العرش يسع السبع سماوات والأرض كما دلت عليه الأحاديث والآثار .
يكي از متشابهات كرسي است . خداوند مي فرمايد : وسع كرسيه السموات والارض ، بقره / 255 ، اهل تأويل در مورد اين كرسي اختلاف دارند . بعضي ها گفتند : كرسي همان علم خداوند است . يعني علم خداوند بر اهل زمين و آسمان احاطه دارد . بعضي ها گفتند : كرسي به معناي قدرت است ….
اما مشهور اين است كه كرسي يك جسم بسيار بزرگي است كه در مقابل عرش قرار گرفته كه به اندازه هفت آسمان و زمين است . همانطور كه احاديث و آثار ، دلالت بر اين قضيه دارد .
چقدر اين ها گمراه و بدبخت هستند . در صفحات بعد رواياتي را از بيهقي و ديگران نقل ميكند و مي گويد :
واعلم أن هذه الأحاديث ونحوها تروى كما جاءت ويفوض معناها إلى الله…
اين روايات را همانطور كه نقل شده ، بايد نقل كنيم و معناي آن را به خدا تفويض كنيم .
بعد سخن قرطبي را نقل مي كند كه با شخصي بحث كرده :
كما ذكر القرطبي قال تكلمت مع بعض أصحابنا القضاة ممن له علم وبصر بمنية بني خصيب فيما ذكره ابن عبدالبر من قوله ‹ الرحمن على العرش استوى › فذكرت له حديث عروج الملائكة بالروح بعد قبضها من سماء إلى سماء حتى تنتهي إلى السماء التي فيها الله فما كان إلا أن بادر إلى عدم صحته ولعن رواته فقلت له الحديث صحيح …
همان طور كه قرطبي با شخصي بحث كرده . آن شخص گفته اين روايت درست نيست و عصباني و ناراحت شده و روات اين روايت را لعن كرده . اما آقاي قرطبي مي گويد : سند روايت صحيح است .
در صفحه بعد ادامه مي دهد :
وكما اعترض بعضهم على الحنابلة في حديث رووه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال استوى على العرش فما يفضل منه إلا مقدار أربع أصابع ….
فقال الحنابلة أما هذا الحديث فنحن لم نقله من عند أنفسنا فقد رواه عامة أئمة الحديث في كتبهم التي قصدوا فيها نقل الأخبار الصحيحة وتكلموا على توثقة رجاله وتصحيح طرقه ورواه من الأئمة جماعة أحدهم إمامنا أحمد وأبو بكر الخلال صاحبه وابن بطة والدارقطني في كتاب الصفات الذي جمعه وضبط طرقه وحفظ عدالة رواته وهو حديث ثابت لا سبيل إلى دفعه ورده إلا بطريق العناد والمكابرة …
همان طور كه به آقاي ابن عبد البر اعتراض كردند ، بعضي ها به حنابله اعتراض كردند كه شما حنبلي ها روايتي را از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل كرديد كه خدا روي عرش مي نشيند و از عرش بزرگتر نيست ، مگر به اندازه چهار انگشت .
معترضين گفتند : بايد خدا كميت داشته باشد ، اجزا بايد داشته باشد و اين براي خداوند محال است و اين قول مجسمه و مشبهه است . اگر اين حرف را بزنيد ، شما كافر هستيد .
جواب مي دهد كه ما حنبلي ها كه حرف از پيش خود نمي گوييم . تمام ائمه حديث اين روايت را در كتاب هاي خود نقل كردند . كساني نقل كردند كه هدف آن ها از نقل اين كتاب ، نقل روايات صحيح بوده و گفتند : تمام راويان اين روايات ، صحيح هستند . جماعتي از ائمه اهل سنت اين روايت را نقل كردند .امام احمد امام ما ، ابوبكر خلال ، ابن بطه ، دارقطني در كتاب الصفات نقل كردند كه هدف و روش دار قطني اين است كه رواياتي را نقل كند كه تمام راويانش عادل باشند . اين روايت ثابت و درست است .هيچ كس نمي تواند اين روايت را رد كند ، مگر اين كه بخواهد عناد خرج دهد و حرف زور بدهد .
مرعي بن يوسف الحنبلي الكرمي ،اقاويل الثقات ، با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، چاپ مؤسسه الرساله بيروت ، ص 116 به بعد
وگرنه خداي حنبلي ها چهار انگشت بزرگتر است . حال اين انگشت ، انگشت خدا است يا انگشت خود اين ها است ، مشخص نيست . به هر حال روايت صحيح است و ائمه ما از جمله احمد بن حنبل … نقل كردند و سند روايت صحيح است . اين روايت را عامه اهل حديث يعني همه اهل حديث و هدف آن ها از نقل روايت ، تصحيح آن است .
اما آقاي مرعي بن يوسف حنبلي كرمي چه كسي است ؟
آقاي محبي در كتاب خلاصه الاثر في اعيان قرن حادي عشر ، جلد 4 ، صفحه 358 در شرح حال مرعي بن يوسف بن ابي بكر مي گويد :
مرعى بن يوسف بن أبى بكر بن أحمد بن أبى بكر بن يوسف بن أحمد الكرمى نسبة لطوركرم قرية بقرب نابلس ثم المقدسى أحد اكابر علماء الحنابلة بمصر كان اماما محدثا فقيها ذا اطلاع واسع على نقول الفقه ودقائق الحديث ومعرفة تامة بالعلوم المتداولة اخذ عن الشيخ محمد المرداوى وعن القاضى يحيى الحجاوى ودخل مصر وتوطنها وأخذ بها عن الشيخ الامام محمد حجازى الواعظ والمحقق أحمد الغنيمى وكثير من ا لمشايخ المصريين وأجازه شيخه وتصدر للاقراء والتدريس بجامع الازهر ثم تولى المشيخة بجامع السلطان حسن …
وكان منهمكا على العلوم انهماكا كليا فقطع زمانه بالافتاء والتدريس والتحقيق والتصنيف فسارت بتآليفه الركبان ومع كثرة أضداده وأعدائه ما أمكن أن يطعن فيها أحد ولا أن ينظر بعين الازراء اليها …
مرعي بن يوسف بن ابي بكر يكي از بزرگان علماي حنبلي در مصر بود . او امام ، محدث و فقيه بود كه اطلاعات زيادي در زمينه فقه ، علم حديث داشته . علوم متداوله زمان خود را مي دانسته . شاگرد شيخ محمد مرداوي وقاضي يحيي حجاوي بوده . از اساتيد خود اجازه فتوا داشته ،در دانشگاه الازهر تدريس ميكرده كه بعدها در دانشگاه سلطان حسن تدريس كرد.
محبي ، خلاصه الاثر في اعيان قرن حادي عشر ، ج 4 ، ص 358 در شرح حال مرعي بن يوسف بن ابي بكر
آقاي عبد البدران دمشقي هم در كتاب المدخل ، چاپ مؤسسه الرساله مي گويد :
العلامة بقية المجتهدين مرعي بن يوسف ابن أبي بكر ابن أحمد ابن أبي بكر بن يوسف بن أحمد الكرمي نسبة لطولكرم قرية بقرب نابلس ثم المقدسي أحد أكابر علماء هذا المذهب بمصر ….
ايشان علامه ، بقيه المجتهدين و يكي از بزرگان علما اين مذهب در مصر بوده .
عبد البدران دمشقي ، المدخل ، چاپ مؤسسه الرساله
پس ايشان هم از بزرگان حنبلي است كه تصريح ميكند روايتي كه خدا از عرش چهار انگشت بزرگتر است ، سندش صحيح و ثابت است . چون بزرگان ما نقل كردند ، ما هم اين روايت را مي پذيريم .
مجري :
ظاهرا اين عبارات و اقوال ، انتها و پاياني ندارد و افراد زيادي هستند كه به اين موضوعات و رواياتي كه حقيقتا از اسرائيليات است ،اعتقاد داشتند كه ما مفصل در برنامه هاي ابتدايي صحبت كرده و ثابت كرديم كه چگونه اسرائيليات وارد دين اسلام شد و بسياري از اين روايات تجسيمي حتي به تصريح علماي اهل سنت ، مثل آقاي حسن السقاف ، اين ها از اسرائيليات است وافرادي مثل ابوهريره و كعب الاحبار و غيره نقل كردند . اما افرادي هم بودند كه از اين روايات در عين ضعف سندي ، دفاع كردند و مذهب و مكتب خود را بر اين روايات ، بنا كردند .
كليپ بعدي مرتبط با بحث امشب نيست ؛ بلكه موضوعي است كه در برنامه بعد به صورت مفصل صحبت خواهيم كرد .
كليپ (3) :
حسن السقاف از علماي اهل سنت :
حديث مي گويد كه ما رفتيم تا اين كه او بر ابوسعيد خدري وارد شديم و ديديم كه او بر پشت خوابيده و پاي راستش را بر پاي چپش گذاشته است . يعني ابوسعيد بر پشتش خوابيده بود و يك پايش را روي پاي ديگرش گذاشته بود ، بر او سلام كرديم و نشستيم . سپس قتاده بن النعمان دستش را به سمت پاي ابو سعيد خدري برد و شديد آن را گرفت . ابو سعيد گفت : سبحان الله پايم درد گرفت . قتاده گفت : قصد من هم همين بود . پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : زماني كه خداوند كار آفرينش را به اتمام رساند بر پشت خوابيد و يكي از پاهايش را بر پاي ديگر گذاشت و گفت : براي احدي از مخلوقاتم شايسته نيست كه چنين كنند . ابو سعيد گفت : به خدا سوگند هرگز اين كار را انجام نخواهم داد .
اين حديث را طبراني در المعجم الكبير نقل كرده است و ديگر چه كسي ؟ خلال در كتاب السنة . خلال كه اهل تجسيم است در كتاب السنة يعني عقيده اين ها عقايدشان است . به همين دليل امثال اين احاديث كه بطلانش واضح است و منكر و ناپسند و زشت است ، مي بيني كه در كتاب هايي مانند السنة خلال و السنة عبد الله بن احمد والسنة ابن ابي عاصم نقل شده است . اين ها در نزد آن ها مصدر و منبع سنت است يعني عقيده را از آن ها مي گيرند . مي گويند : فلاني از متشددين در سنت بود . در شرح حال آن ها اين طور مي گويند يعني چه ؟ يعني از افراد سر سخت و محكم در عقيده بود . منظور از عقيده چيست ؟ همين عقيده ي تجسيم و تشبيه .
مجري :
آقاي حسن السقاف در سلسله جلسات درسي كه در نقد عقايد به اصطلاح توحيدي اهل حديث و سلفي ها ، در مورد اين روايت صحبت كرد كه خداوند خلق و خلقت را انجام داد و بعد استراحت كرد ، يك پاي خود را روي پاي ديگرش گذاشت . استاد يزداني عزيز در جلسه بعد به صورت مفصل صحبت خواهند كرد . نهايتا گفتند : چنين كتاب هايي مصدر و مأخذ روايات تجسيمي است و خود اين افراد مثل خلال ، افرادي بودند كه اهل تجسيم بودند . حتي اگر نگفته باشند و يا انكار كرده باشند . اما چيزي كه به آن اعتقاد داشتند ، چيزي فراتر از تجسيم نيست .
استاد يزداني :
خطيب بغدادي
روايت ديگري است كه آقاي خطيب بغدادي آن را نقل كرده و در تاريخ مدينه السلام يا تاريخ بغداد آمده . در جلد 8 كه با تحقيق بشار عواد معروف ، چاپ دار الغرب الاسلامي ، صفحه 589 مي گويد :
قال : حدثنا الحسين بن شبيب الآجري ، وكان هذا من النساك المذكورين ، قال : أخبرنا أبو حمزة الأسلمي ، بطرسوس ، قال : حدثنا وكيع ، قال : حدثنا أبي وإسرائيل ، عن أبي إسحاق ، عن عبد الله بن خليفة ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ” الكرسي الذي يجلس عليه الرب عز وجل ما يفضل منه إلا قدر أربع أصابع ، وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد ” قال أبو بكر المروذي : قال لي أبو علي الحسين بن شبيب : قال لي أبو بكر بن مسلم العابد حين قدمنا إلى بغداد : أخرج ذاك الحديث الذي كتبناه عن أبي حمزة فكتبه أبو بكر بن مسلم بخطه وسمعناه جميعا ، وقال أبو بكر بن مسلم : إن الموضع الذي يفضل لمحمد صلى الله عليه وسلم ليجلسه عليه .
قال أبو بكر الصيدلاني : من رد هذا فإنما أراد الطعن على أبي بكر المروذي ، وعلى أبي بكر بن مسلم العابد ….
از عبد الله بن خليفه نقل شده كرسي اي كه خدا روي آن مي نشيند ، از خدا بزرگتر نيست ، مگر چهار انگشت .
در اين جا الله اكبر نيست ، بلكه العرش اكبر است .
آقاي مروزي مي گويد : ما اين روايت را براي ابوبكر بن مسلم نوشتيم . ابوبكر بن مسلم گفت : اين جايي كه از خداوند بزرگتر است ،جايي است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بنشيند و خداوند پيامبرش را در آن جا مي نشاند .
ببينيد كه اين مطلب چه تجسيم صريحي را بيان مي كند . اگر اين چهار انگشت خود پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد ، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) چطور مي خواهند بنشيند . اگر چهار انگشت خدا باشد ، خيلييي بزرگ مي شود . اصلا اين مطلب قابل قبول نيست . خدايي كه كرسي او به اندازه تمام آسمان ها و زمين است و خودش چهار انگشت از كرسي كوچك تر است ، بايد انگشتانش خيلي بزرگ باشد .
ابوبكر صيدلاني ميگفت : هر كس بخواهد اين روايت را رد كند ، هدفش اين است كه ابوبكر مروزي و علي بن ابي بكر بن مسلم العابد را خراب كند .
هر كس به اين روايت اشكال كند ، به آقاي مروزي اشكال كرده .
خطيب بغدادي ،تاريخ بغداد ، ج 8 ، با تحقيق بشار عواد معروف ، ص 589 به بعد
آقاي طبري
شخص ديگري كه اين روايت را متأسفانه در تفسير خود بيان كرده ، آقاي طبري است .
تفسير الطبري ، متوفاي 310 هـ ، با تحقيق محمود محمد شاكر و احمد محمد شاكر ، چاپ مكتبه ابن تيميه قاهره ،صفحه 400 :
حدثني به عبد الله بن أبي زياد القطواني ، قال : ثنا عبيد الله بن موسى ، قال : أخبرنا إسرائيل ، عن أبي إسحاق ، عن عبد الله بن خليفة ، قال : أتت امرأة النبي ( ص ) ،فقالت : ادع الله أن يدخلني الجنة ! فعظم الرب تعالى ذكره ، ثم قال : إن كرسيه وسع السماوات والأرض ، وإنه ليقعد عليه فما يفضل منه مقدار أربع أصابع ثم قال بأصابعه فجمعها : وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله .
از اسرائيل از ابي اسحاق از عبد الله بن خليفه نقل شده كه زني نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و گفت : براي من دعا كن كه به بهشت بروم . حضرت خدا را تعظيم كرد و گفت : كرسي همه آسمان ها و زمين را در بر گرفته . خدا روي آن مي نشيند كه از عرش چهار انگشت بزرگتر نيست . پيامبر (صلي الله عليه وآله) انگشتان خود را باز كردند تا مردم متوجه شوند .
يعني اندازه عرش است .
تفسير الطبري ، متوفاي 310 هـ ، با تحقيق محمود محمد شاكر و احمد محمد شاكر ، چاپ مكتبه ابن تيميه قاهره ،ص 400
اين روايت را متأسفانه آقاي طبري هم نقل كرده و محقق هم توضيح مي دهد كه چه كساني اين روايت را نقل كردند .
عبد الله بن احمد بن حنبل
آقاي عبدالله بن احمد بن حنبل هم اين روايت را در كتاب السنة خود نقل كرده .
كتاب السنه ،تأليف عبد الله بن احمد بن حنبل ، با تحقيق دكتر محمد بن سعيد بن سالم القحطاني ، جلد اول ، دار ابن قيم ، صفحه 305 دقيقا همين روايت را نقل ميكند :
كتب ألي عباس بن عبد العظيم العنبري نا أبو أحمد الزبيري ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عبدالله بن خليفة قال جاءت إمرأة إلى النبي e فقالت ادع الله أن يدخلني الجنة قال فعظم الرب عزوجل وقال ) وسع كرسيه السماوات والأرض ( إنه ليقعد عليه جل وعز فما يفضل منه إلا قيد أربع أصابع وإن له أطيطا كأطيط الرحل إذا ركب .
از اسرائيل از ابي اسحاق از عبدالله بن خليفه نقل شده كه زني نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و از آنحضرت خواست كه برايش دعا كند تا به بهشت برود . پيامبر (صلي الله عليه وآله) خدا را تعظيم كرد و گفت : كرسي خداوند همه آسمان ها و زمين را در بر گرفته . خدا روي اين كرسي مي نشيند . خدا از عرش بزرگتر نيست مگر به اندازه چهار انگشت .
ايشان مي گويد :
اسناده ضعيف وفي متنه نكارة .
سند روايت ضعيف است و متن آن هم خيلي منكر است .
عبد الله بن احمد بن حنبل ، السنه ، با تحقيق دكتر محمد بن سعيد بن سالم القحطاني ، ج اول ، دار ابن قيم ، ص 305
آقاي عبد الله بن احمد اين نظر شما است . نظر آقاي ذهبي ، آقاي دشتي ، آقاي ابن تيميه ، اقاي مرعي بن يوسف حنبلي ، و اكثر اهل سنت چيز ديگري است و اگر شما قبول نمي كنيد ،
آقاي مقدسي
ايشان روايت را در كتاب الاحاديث المختاره (رواياتي كه در بخاري و مسلم در صحيحشان نياورده ؛ اما از نظر آقاي مقدسي حنبلي صحيح است . خودش هم مي گويد : تمام رواياتي كه در اين كتاب مي آورم ، سندش صحيح است و همه را قبول دارم . اگر صحيح نباشد و حسن باشد ، خودم تذكر دادم ) جلد اول ، چاپ دار الخضر ، صفحه 264 ، روايت 153 كه سند طولاني دارد ، را نقل ميكند :
ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عبدالله بن خليفة عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه قال أتت امرأة النبي صلى الله عليه وسلم فقالت ادع الله أن يدخلني الجنة فعظم الرب ثم قال إن كرسيه وسع السموات والأرض وإنه يقعد عليه ما يفضل منه مقدار أربع أصابع ثم قال بأصابعه فجمعها وإن له أطيط كأطيط الرحل الجديد إذا ركب من ثقله ….
از اسرائيل از ابي اسحاق از عبد الله بن خليفه نقل شده كه زني نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) آمد و گفت : براي من دعا كن كه به بهشت بروم . حضرت خدا را تعظيم كرد و گفت : كرسي همه آسمان ها و زمين را در بر گرفته . خدا روي آن مي نشيند كه از عرش چهار انگشت بزرگتر نيست . پيامبر (صلي الله عليه وآله) انگشتان خود را باز كردند تا مردم متوجه شوند .
مقدسي ، الاحاديث المختاره ، ج 1 ، چاپ دار الخضر بيروت ، ص 264 ، ح 153
محقق هم در پاورقي گفته : سند روايت حسن است .
كمال الدين ابي جرادة
ايشان هم اين روايت را در كتاب بغية الطلب في تاريخ حلب ، جلد اول ، باتحقيق دكتر سهيل ذكار ، چاپ دار الفكر بيروت ، شرح حال ابوبكر بن مسلم العابد نقل مي كند :
قال : حدثنا وكيع قال : حدثنا أبي واسرائيل عن أبي اسحاق عن عبد الله بن خليفة قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : الكرسي الذي يجلس عليه الرب عز وجل ما يفضل منه إلا قدر أربع أصابع وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد .
قال أبو بكر الصيدلاني : من رد هذا ، فإنما أراد الطعن على أبي بكر المروزي ، وعلى أبي بكر بن مسلم العابد .
از اسرائيل از ابي اسحاق از عبدالله بن خليفه نقل شده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : كرسي اي كه خداوند روي آن مي نشيند ، خداوند از عرش بزرگتر نيست ، مگر به اندازه چهار انگشت …
آقاي ابوبكر صيدلاني گفت : كسي كه اين روايت را رد كند ، هدفش فقط اشكال گرفتن از ابي بكر مروزي و ابي بكر بن مسلم عابد است .
كمال الدين ابي جراده ، بغية الطلب في تاريخ حلب ، ج اول ، باتحقيق دكتر سهيل ذكار ، چاپ دار الفكر بيروت ، شرح حال ابوبكر بن مسلم العابد
هر كس اين روايت را قبول نكند در مقابل ابوبكر مروزي و ابوبكر بن مسلم عابد ايستاده است .
افراد ديگري هم اين روايت را در كتاب هاي خود نقل كردند ، از جمله آقاي ابن خزيمه در كتاب التوحيد ، آقاي دار القطني در كتاب الصفات ، هيثمي هم در مجمع الزوائد نقل كرده .
مجري :
بخش ديگري از اقوالي را كه نقل كرده بودند و تصحيحاتي كه داشت مثل آقاي ضياء الدين مقدسي كه هم محقق گفته بود ، سند روايت حسن است و هم در خود كتاب بنا بر اين بود كه روايات صحيح نقل شود . به همين راحتي چنين روايتي را نقل و تصحيح ميكنند و هنوز كه هنوز است اين شبكه هاي وهابي و كساني كه مدافع افكار ابن تيميه هستند ، حتي تلاش نكردند در مورد اين روايت صحبت كنند و دفاعي از آن داشته باشند يا حداقل اظهار برائت كنند . چون مي دانند اگر اظهار برائت كنند ، بايد بگويند كساني كه چنين رواياتي را تصحيح و قبول كردند ، حكم به تكفير آن ها شود ؛ چون قائل به تجسيم هستند . اگر هم خودتان چنين عقيده اي داريد ، بگوييد ، ما هم ديگر به شما اشكال وارد نمي كنيم و شما را به اقوال علماي اهل ست ملزم مي كنيم كه حكم به كفر و تجسيم كساني كردند كه چنين رواياتي را قبول كردند و هيچ نقدي هم بر آن نداشته باشند و اهل تأويل هم نباشد .
تماس بينندگان
بيننده : آقاي چناني از خوزستان ـ شيعه
بنده در مورد اصول كافي ،جلد 3 ، صفحه 225 سؤالي داشتم . يكي از شبكه هاي وهابي ، وصال حق ، گفتند : اگر كسي سينه بزند ، تمام اعمالش از بين مي رود . آيا اين مسأله حقيقت دارد ؟
استاد يزداني :
روايت در كتاب شريف اصول كافي آمده كه سند روايت هم معتبر است حتي مي توان گفت كه سند روايت صحيح است .
عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد ، ومحمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب ، عن إسحاق بن عمار ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : يا إسحاق لا تعدن مصيبة أعطيت عليها الصبر واستوجبت عليها من الله عز وجل الثواب إنما المصيبة التي يحرم صاحبها أجرها وثوابها إذا لم يصبر عند نزولها .
مضمون روايت اين است ما بايد در مصيبت ها بايد صبر كنيم . اگر كسي در مصيبت صبر نكند ، اجر و پاداشي ندارد . همان طور كه علامه مجلسي (ره) مي گويد :
الحديث السابع : موثق ، ويدل علي ان ترك الصبر موجب لحرمان الثواب .
روايت موثق است و هر كس صبر نكند ، از ثواب اين مصيبت محروم مي شود .
علامه مجلسي ، اصول كافي ، ج 3 ، ص 225
خيلي واضح و روشن است كه هر مسلماني طبق آيات قرآن و ده ها روايتي كه وجود دارد ، بايد در مصيبت ها صبر كند . اما اين صبر در مصيبت چه كسي است ؟ در مصيبت پدر و مادر و فرزند و همسر است يا در مصيبت اهل بيت (عليهم السلام) است ؟ ما در نص قرآن كريم داريم كه حضرت يعقوب عليه السلام مي فرمايد : من صبر جميل خواهم كرد . اما اين صبر جميل حضرت يعقوب ، به حدي گريه مي كند كه چشمانش از گريه سفيد مي شود . خود قرآن مي فرمايد : حضرت يعقوب عليه السلام صبر جميل كرده . اما همان قرآن مي فرمايد : اينقدر گريه كرد كه چشمانش سفيد شد . پس اين گريه براي اولياي الهي با گريه و ضجه و ناله براي ديگران فرق مي كند .
روايت صحيح در منابع شيعه وجود دارد كه بسيار زيبا است .
در كتاب صراط النجاة ، تأليف آيت الله خوئي (ره) ، جلد 3 ، صفحه 443 آمده :
ومنها صحيح معاوية بن وهب عن الصادق ( ع ) أنه قال لشيخ : أين أنت عن قبر جدي المظلوم الحسين ،قال : إني لقريب منه ، قال ( ع ) : كيف اتيانك له ، قال : إني لآتيه وأكثر ،قال : ذاك دم يطلب الله تعالى به ، ثم قال : كل الجزع والبكاء مكروه ما خلا الجزع والبكاء لقتل الحسين ( ع ) ، والله العالم
سند كاملا صحيح است . صحيح معاويه بن وهب از امام صادق (عليه السلام) است كه از پير مردي پرسيدند : كجاي قبر جد مظلومم حسين (عليه السلام) هستي ؟ دور هستي يا نزديك هستي ؟ پيرمرد مي گويد : من نزديك هستم . پرسيدند : چقدر به زيارت آن حضرت مي روي ؟ پيرمرد گفت : زياد مي روم . امام (عليه السلام) فرمودند : هر نوع گريه وناله اي براي هر كسي (پدر ، مادر ، برادر ، فرزند ،همسر ) مكروه است ، جز براي سيد الشهدا (عليه السلام) .
آيت الله خوئي ، صراط النجاة ، ج 3 ، ص 443
اگر انسان براي سيد الشهدا (عليه السلام) گريه كند ، سينه بزند ، ناله و فرياد كند ،به سر و صورت بزند ، اشكالي ندارد . حتي در روايت ديگري داريم كه اگر به سر و صورت بزند ، خون جاري شود ، اشكال ندارد . سند روايت هم صحيح است . اين استثناء است . مثلا بنا سازي بر روي قبر افراد عادي ، مكروه است . روايت صحيح داريم كه جايز نيست . اما از آن طرف داريم كه براي اهل بيت (عليهم السلام) استثناء شده . بايد براي اهل بيت (عليهم السلام) گريه كرد و اين گريه نشانه ي اين است كه ما در راه اهل بيت (عليهم السلام) هستيم و با دشمنان آنان مخالف هستيم .
اين هايي كه به اين روايت اشكال كردند ، ما روايات آن را در محرم خوانديم كه اگر سينه زني جايز نباشد و به قول آن ها كفر است ، گرفتار بحث ديگري ميشوند كه وضعيت شان خراب تر مي شود.
بيننده : علي از مشهد ـ شيعه
اگر امكان دارد در مورد روايت چهار انگشت كه ابن تيميه نقل مي كند ،توضيحاتي را بيان كنيد .
استاد يزداني :
مي توانيد تكرار برنامه را ببينيد . همين طور اسكن ها و صوت و فيلم برنامه در سايت ما وجود دارد .
بيننده : آقاي خاتم نژاد از اردبيل ـ شيعه
بنده متني را در كتاب الفقه الاكبر ديدم كه نوشته بود : وله يد ووجهه ولفظ ….
براي او دست و صورت و صفاتي مجهول الكيف ثابت است و نبايد گفته شود دستش كنايه از قدرت است . در اين صورت مستلزم ابطال صفات مذبور است .
اين مطلب در كتاب شرح الفقه الاكبر امام اعظم ابوحنيفه و شرح امام ملا علي قاري حنفي صفحه 66 آمده است . بنده فكر مي كنم احناف هم همين عقيده را دارند . اگر امكان دارد توضيحاتي را بيان نماييد .
استاد يزداني :
بحث در مورد كتاب الفقه الاكبر را مفصل خواهيم كرد . اين كتاب منسوب به ابوحنيفه است ؛ اما بزرگان حنفي اين را قبول ندارند . البته اختلاف است . بعضي ها قبول كردند و بعضي ها قبول نكردند . رواياتي در آن است كه ما در برنامه هاي ابتدايي يهوابيت ، در بحث تأويل نشان داديم كه ايشان قائل به تأويل هستند . حتي اگر روايتي در فقه الاكبر باشد و ثابت باشد كه اين روايت براي ابوحنيفه است ، ابوحنيفه قائل به تأويل است . اگر بگويد دست و پا و گوش و چشم و كمر … دارد و روي عرش مي نشيند ، همه اين ها قائل به تأويل هستند .
در هر صورت راه اهل سنت با راه وهابيت كاملا متفاوت است . وهابيت ،اهل حديث و سلفيت ، اهل تجسيم هستند و خدا را جسم مي دانند ؛ اما مسلمانان خدا را جسم نمي دانند و منزه از جسم بودن مي دانند .
مجري :
از شما استاد يزداني عزيز و هم چنين شما بينندگان محترم تشكر مي كنيم .
One Comment
علی اندیمشکی
سلام استاد جان.دانلود اسکن هارو هم با کامپیوتر دانلود کردم و هم موبایل اما متاسفانه اجرا نشد..