مستندات موجود در منابع سلفيها ثابت ميكند كه خداي آنها دو يا حتي سه دست دارد . دو تا در سمت راست و يكي در سمت چپ .
برنامه : يهوابيت (34 )
تاريخ : 06 / 09 / 96
مجري :
اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
سلام و ادب خدمت شما بينندگان شبكه جهاني ولايت عرض دارم . آغاز امامت امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و ايام شادي اهل بيت (عليهم السلام) را تبريك عرض مي كنم . ان شاء الله ايام خوبي داشته باشيد و ماه پر خير و بركتي براي همه ي مسلمانان و دوستداران اهل بيت (عليهم السلام) باشد . با برنامه اي ديگر از برنامه هاي يهوابيت با كارشناسي استاد يزداني عزيز در خدمت شما هستيم .
استاد يزداني :
بنده هم خدمت حضرتعالی و همچنین خدمت بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت ، سلام و عرض ادب و احترام دارم. من هم ايام شادي اهل بيت (عليهم السلام) را تبريك عرض مي كنم . اميدوارم خداوند هم دو ماه عزاداري شيعيان و هم ايام شادي را از ما قبول بفرمايد .
مجري :
ان شاء الله از امشب در ايام شادي هم از خيرات و بركات آن استفاده كنيم و مجالسي كه در شأن اهل بيت (عليهم السلام) است را برگزار كنيم و همراه پيرو آن عزيزان باشيد .
اما برنامه يهوابيت ، آخرين موضوعي كه در اين برنامه مورد بحث و بررسي قرار گرفت ، اصابع و انگشتان خدا از ديد سلفي ها و اهل حديث و وهابي ها بود . ديديم كه آن ها علاوه بر ساير اجزائي كه در برخي برنامه هاي گذشته اشاره شده بود ، قائل به وجود انگشت هم براي خداي خود بودند . در مورد تعداد انگشتان هم اختلاف داشتند كه خداي آن ها چند انگشت دارد . ديديم رواياتي كه از ديدآن ها معتبر بود ، بين چهار انگشت و پنج انگشت و شش انگشت مردد بودند كه غالبا هم پنج انگشت را قبول كرده بودند . كليپ هايي هم در اين زمينه از علماي اهل سنت اشعري و علماي سلفي مسلك ووهابي ها پخش شد و ديديم كه آن ها قائل به انگشت براي خداوند هستند ؛ اما علماي اهل سنت اشعري مانند ساير مسلمين آن را براي خدا رد مي كنند و بر فرض قبول هم براي آن تأويل هايي مي آوردند . ان شاء الله وارد مباحث ديگري مي شويم كه در راستاي مباحث قبلي و خداي سلفي ها و اهل حديث است كه براي خداي خود اعضاء قائل هستند . در مورد انگشتان بحث كرديم و امشب به مباحث جديدتري مي پردازيم .
استاد يزداني :
همان طور كه شما هم بيان كرديد بحث خداوند و توحيد يكي از مباحث اساسي ميان مسلمانان است و يكي از تفاوت هاي مسلمانان با وهابي ها و سلفي ها مي باشد . اين را بارها بيان كرديم كه تفاوت اساسي ما با وهابي ها و سلفي ها اين است كه آن ها در صفات خبري خداوند ، قائل به تأويل نيستند و تأويل را قبول ندارند و مدعي هستند ما نبايد صفات خبري را تأويل ببريم . هر كس اين صفات را تأويل ببرد ، كافر است و اگر توبه نكند ، بايد كشته شود .
اين ها مدعي هستند كه هر صفت خبري كه در قرآن كريم يا در روايات براي خداوند آمده ، بايد به همان معناي ظاهري و واقعي خودش گرفته شود و حق اين كه ما آن را به معناي كنايي يا استعاره اي يا مجازي بگيريم يا آن را تأويل ببريم ، نداريم . اين را در مباحث متعدد بيان كرديم .
در بحث انگشتان هم اختلافات اساسي در تعداد انگشتان خداوند داشتند . بعضي ها مي گفتند : پنج انگشت و بعضي ها چهار انگشت و بعضي هاي ديگر شش انگشت براي خدا قائل بودند . گفتيم اين كه انگشتان خدا را مي شمارند يا به آن عدد مي دهند يعني انگشت ها با هم تفاوت دارند . اين ثابت مي كند كه بايد خدا جزء داشته باشد و قابل قسمت و مركب باشد . هر مركبي هم براي قوام خود به اجزاي خود نيازمند است . مثل دست ما كه اين دست از پنج انگشت و بند هاي متعدد و گوشت و پوست و خون تشكيل شده . اگر اين دست ، انگشتان يا كف آن نباشد ، ناقص است . اين دست زماني دست است كه تمام اجزاء و جوارح آن باشد و خدايي كه مركب باشد ، محتاج است و خدايي كه محتاج باشد ، ديگر آن خداي ما مسلمانان نيست ، خدايي كه روزي چند بار در نماز ميگوييم الله الصمد نيست ؛ بلكه خداي اهل حديث و سلفي ها است .
بعد از بحث انگشتان به بحث دست مي رسيم كه خدا دست دارد يا ندارد ، اگر دست دارد ، چند دست دارد و اگر چند دست دارد ، در سمت چپ خدا است يا در سمت راست خدا هم دستي هست ؟ يا هر دو دست سمت راست خداست يا اصلا سه دست دارد كه دو دست آن سمت راست و يك دست سمت چپ است . با اين دست چه كارهايي انجام مي دهد ؟ گاهي با بنده هاي خود شوخي مي كند و روي آن ها آب مي پاشد . گاهي با دست هاي خود تورات مي نويسد . گاهي هم قلب انسان ها را بين دو انگشت خود قرار مي دهد و انگشتانش را وارد قلب آن ها مي كند . اين خداي عجيب و غريبي كه انسان ها دارند .
اصل بحث روايتي است كه در صحيح مسلم و بخاري آمده كه بنده از صحيح مسلم مي خوانم . اصل اختلاف اين كه خدا دست دارد يا ندارد يا چند دست دارد ، از اين جا شروع مي شود .
صحيح مسلم ، با تحقيق محمد فؤاد الباقي ، چاپ دار الحديث ، كتاب الاماره ، باب فضيلة امام العادل وعقوبة الجائر ، حديث 1828 ،صفحه 1458 :
حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة وزهير بن حرب وابن نمير قالوا حدثنا سفيان بن عيينة عن عمرو ( يعنى ابن دينار ) عن عمرو بن أوس عن عبد الله بن عمرو قال ابن نمير وأبو بكر يبلغ به النبي صلى الله عليه وسلم وفى حديث زهير قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ان المقسطين عند الله على منابر من نور عن يمين الرحمن عز وجل وكلتا يديه يمين الذين يعدلون في حكمهم وأهليهم وما ولوا .
از زهير نقل شده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمودند :آن هايي كه اهل قسط و عدل هستند ، در قيامت بر منبرهايي از نور و در سمت راست خدا مي نشينند . هر دو دست خدا سمت راست او است .
صحيح مسلم ، با تحقيق محمد فؤاد الباقي ، چاپ دار الحديث ، كتاب الاماره ، باب فضيلة امام العادل وعقوبة الجائر ، ح 1828 ،ص 1458
اما اين كه مقصود آن باشد كه دو دست در سمت راست روييده و دو دستي است يا اين كه مي خواهند بگويند هر دو دست خدا به صورت يكسان قدرت دارد ، سلفي ها كه نمي توانند اين حرف را بزنند ؛ چون حق تأويل ندارند . حال ميرسيم كه گفتند بايد به ظاهر روايت عمل كرد .
پس اين روايت كه در صحيح مسلم بيان شده ، مي گويد : خدا دو دست دارد كه هر دو دست ، دست راست محسوب مي شود . حال اين كه چطور اين دو دست ، دست راست محسوب مي شود ، نمي دانيم. نمي شود ما تصور كنيم كه دست در سمت چپ باشد ؛ اما دست راست محسوب مي شود . اين واقعا خلاف عقل است . بعضي ها گفتند : خدا دو دست دارد كه هم در سمت راست است و هم سمت چپ . اما دست سمت چپ هم دست سمت راست محسوب مي شود .
در صفحه 2148 روايت ديگري را مي آورد كه اين روايت مصدر بسياري از اختلافات بين اهل سنت و اهل حديث و اشاعره و بقيه شده .
وحدثنا ) أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا أبو أسامة عن عمر بن حمزة عن سالم بن عبد الله اخبرني عبد الله بن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يطوى الله عز وجل السماوات يوم القيامة ثم يأخذهن بيده اليمنى ثم يقول انا الملك أين الجبارون أين المتكبرون ثم يطوى الأرضين بشماله ثم يقول انا الملك أين الجبارون أين المتكبرون …
از عبد الله بن عمر نقل شده كه نعوذ بالله پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : خداوند روز قيامت آسمان ها را در دست راست خود گرفته ، فشار ميدهد . سپس مي گويد : من پادشاه هستم . آن هايي كه زورگو بودند ، كجا هستند ؟ آن هايي كه متكبر بودند ، كجا هستند ؟ سپس خدا با دست چپش زمين را بر مي دارد و باز مي گويد : من پادشاه هستم ، جبارها و زورگوها كجا هستند ؟ متكبرها كجا هستند ؟
صحيح مسلم ، با تحقيق محمد فؤاد الباقي ، چاپ دار الحديث ،ح 2788 ، ص 2148
اين روايت ثابت مي كند خدا علاوه بر دست راست ، دست چپ هم دارد . در روايت قبلي گفت : هر دو دست خدا سمت راستش است . اما اين روايت ثابت مي كند كه خدا دست چپ هم دارد . در اين صورت قضيه چطور مي شود ؟ يا بايد بگوييم خدا سه دست دارد كه يك دست در سمت چپ و دو دست در سمت راست است كه جمع بين دو روايت همين مي شود . يا بايد بگوييم خدا در سمت چپ هم دست دارد ؛ اما دست سمت چپش، دست راست محسوب مي شود . چنين تصوري با عقل جور در نمي آيد و عاقلانه نيست . واقعيت را نمي شود با فرض كردن و اعتبار ، تغيير داد . در هر صورت اين روايتي است كه در صحيح مسلم نقل شده و اصلا قابل توجيه نيست .
اما اهل سنت و اشاعره و ماتريديه و بقيه مذاهب مي توانند بگويند : مقصود در اين روايت ، مي تواند قدرت ، توانايي است. بنده سخن آقاي نووي را در ذيل روايت بيان مي كنم كه ايشان از يكي از علماي اهل سنت نقل مي كند و تفسير زيبايي از اين روايت نشان مي دهد . اما سلفي هايي كه مي گويند :ما حق تأويل نداريم و دست ها ، دست هاي حقيقي است ، در اين جا چه مي كنند ؟ واقعا اين چه خداي عجيب و غريبي است . ما از فخر رازي خوانديم كه اين خدا را تصور كرده بود كه يك پا ، دست هاي متعدد دارد . يك كمر دارد ، چشم هاي متعدد دارد . اين خدا چطور قابل تصور هست ؟ و گفته بود كه اگر خدا غلام باشد ، هيچ كس براي خريدن آن ترغيب نمي شود .
مجري :
مطالبي را از كتاب هاي مخالفين شيعه ديديم كه دعوا بر سر چنين رواياتي است كه اهل سنت اشاعره و ماتريديه ، آن ها را تأويل مي برند و خيلي راحت از كنار آن مي گذرند . اما همه ي بحث بر سر اين است كه سلفي ها و وهابي ها واهل حديث قائل بر اين است كه اين نوع روايات را حق نداريد به تأويل ببريد . اگر در اين روايت گفته : خدا دو دست دارد كه هر دو دست ، دست راست هستند را بايد قبول كنيد . يعني واقعا خدا دست دارد .
در اين موضوع كليپ هايي را پخش مي كنيم كه سخن وهابي ها و سلفي ها را در آن باره بيان مي كنند . اين ها مسائلي نيست كه زماني گفته شده باشد و امروزه كسي نباشد كه اين مطالب را بگويد . در صورتي كه امروزه تمام وهابي ها و سلفي ها و اهل حديث همين اعتقاد را قبول كردند كه خداوند حقيقتا اعضايي دارد از جمله دست .
كليپ (1) :
عثمان الخميس ـ عالم وهابي :
آيا ما خداوند را مي توانيم اين گونه وصف كنيم كه انگشتان و دو دست و صورت دارد ؟
بله ، شكي نيست ؛ ما خداوند را فقط آن طور كه خودش گفته ، توصيف مي كنيم . زماني كه پروردگارمان به ابليس لعنه الله ميگويد : چه چيزي تو را منع كرد از آن كه بر آن چه با دو دستم آفريدم ، سجده كني ؟ پس ما مي گوييم خداوند دو دست دارد . همان طور كه خودش خبر داده است و ما نمي دانيم اين دو دست چگونه است و قطعا مانند دست هاي ما نيست . چون خداوند فرموده است هيچ چيزي مانند او نيست و زماني كه پيامبر مي فرمايد : هر دو دست خدا راست است ، ما مي گوييم چنين است و مانند دست هاي ما نيست و چيزي مانند او نيست .
مجري :
آقاي عثمان الخميس ، مبلغ سلفي وهابي مشهور بود كه گفتند : خداوند اعضايي مثل انگشت ، دست و صورت دارد كه در مورد دست به آيه قرآني استناد كردند و گفتند : خدا گفته با دو دست خلق كردم كه بر مبناي اين آيه خداوند واقعا دو دست دارد . البته نمي دانيم كه دستان خداوند چگونه است ؛ اما مي دانيم قطعا اين دست ها مانند دست مخلوقات نيست . بعد هم به آن روايت مشهور استدلال كردند كه هر دو دست خدا راست است . اين ظاهرگرايي اهل حديث و سلفي ها است كه هر چه در آيات و روايات آمده ، قبول مي كنند و هيچ كس حق تأويل بردن اين آيات و روايات را ندارد .
استاد يزداني :
دقيقا همين سخني كه ايشان بيان كردند ، ابن تيميه هم گفته است . ابن تيميه در بعضي كتاب هاي خود گفته هر دو دست خدا در سمت راست است . در جاي ديگر مجبور شده روايت مسلم را نقل كند و بگويد : خدا در سمت چپ هم دست دارد .
مجموع فتاوي ، تأليف ابن تيميه حراني ، با تحقيق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم ، جلد 17 ، چاپ عربستان سعودي ، صفحه 92 :
وَفِي صَحِيحِ مُسْلِمٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ { الْمُقْسِطُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ عَنْ يَمِينِ الرَّحْمَنِ وَكِلْتَا يَدَيْهِ يَمِينٌ : الَّذِينَ يَعْدِلُونَ فِي حُكْمِهِمْ وَأَهْلِهِمْ وَمَا وَلُوا } .وَقَدْ جَاءَ ذِكْرُ الْيَدَيْنِ فِي عِدَّةِ أَحَادِيثَ وَيَذْكُرُ فِيهَا أَنَّ كِلْتَاهُمَا يَمِينٌ مَعَ تَفْضِيلِ الْيَمِينِ .
…. در روايات متعدد بحث دست خدا آمده كه در همه آن ها گفته : هر دو دست خدا سمت راست او است .
ابن تيميه حراني ، مجموع فتاوي ،با تحقيق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم ، ج 17 ، چاپ عربستان سعودي ، ص 92
باز در همين مجموع فتاوي ، جلد 6 ، صفحه 560 دقيقا همين روايت را مي آورد :
وَفِي الصَّحِيحَيْنِ – وَاللَّفْظُ لِمُسْلِمِ – عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ { يَطْوِي اللَّهُ السَّمَوَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ يَأْخُذُهُنَّ بِيَدِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ يَقُولُ : أَنَا الْمَلِكُ ؛ أَيْنَ الْجَبَّارُونَ ؛ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ ؟ ثُمَّ يَطْوِي الْأَرْضِينَ بِشِمَالِهِ ثُمَّ يَقُولُ : أَنَا الْمَلِكُ ؛ أَيْنَ الْجَبَّارُونَ ؛ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ ؟ }
روايت در صحيحين آمد ؛ اما لفظ براي مسلم است . از عبد الله بن عمر نقل شده كه نعوذ بالله پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : خداوند روز قيامت آسمان ها را در دست راست خود گرفته ، فشار ميدهد . سپس مي گويد : من پادشاه هستم . آن هايي كه زورگو بودند ، كجا هستند ؟ آن هايي كه متكبر بودند ، كجا هستند ؟ سپس خدا با دست چپش زمين را بر مي دارد و باز مي گويد : من پادشاه هستم ، جبارها و زورگوها كجا هستند ؟ متكبرها كجا هستند ؟
ابن تيميه حراني ، مجموع فتاوي ،با تحقيق عبد الرحمن بن محمد بن قاسم ، ج 6، چاپ عربستان سعودي ، ص 560
اين روايت ثابت مي كند كه خداوند دست چپي هم دارد . در صورتي كه در روايت قبلي ثابت شد كه هر دو دست ، دست راست است . حال چه كار كنيم ؟ بالاخره خدا دست چپ دارد يا ندارد ؟ اگر دست راست خدا خسته شود ، بايد چه كند ؟
اين قضيه منشأ اختلاف شده كه بعضي ها گفتند : اصلا خدا دست چپ ندارد . از ابن تيميه خوانديم كه از صحيح مسلم نقل كرده بود : خدا دست چپ دارد . اما بعضي ها به شدت بر عليه اين قضيه موضع گرفتند و گفتند : مگر مي شود خدا دست چپ داشته باشد .
كتاب التوحيد ، تأليف ابن خزيمه ، با تحقيق دكتر عبد العزيز بن ابراهيم السهوان ، چاپ دار الرشد ، جلد اول ، صفحه 159 ، باب ذكر سنة ثامنة :
باب ذكر سنة ثامنة تبين وتوضح : أن لخالقنا جل وعلا يدين كلتاهما يمينان ، ولا يسار لخالقنا عز وجل ، إذ اليسار من صفة المخلوقين ، فجل ربنا عن أن يكون له يسار ، مع الدليل على أن قوله عز وجل : { بل يداه مبسوطتان } [ المائدة : 64 ] , أراد عز ذكره باليدين ، اليدين , لا النعمتين كما ادعت الجهمية المعطلة .
خداي ما دو دست دارد كه هر دو دست ، دست راست است .
همين كه خدا دو دست دارد ، بايد دو دست با هم متفاوت باشد . امكان ندارد هر دو دست يك دست باشد . همين كه دو دست دارد ، يعني خدا مركب از اجزاء است . خدايي كه مركب از اجزاء است ، به اجزاي خود محتاج است و خدايي كه محتاج است ، عين كفر و مخالف با نص قرآن كريم مي باشد .
اصلا خداي ما دست چپ ندارد . چون داشتن دست چپ از صفات مخلوقين است . خداي ما خيلي برتر از آن است كه دست چپ داشته باشد .
در اين صورت با روايت صحيح مسلم چه مي كنيد ؟؟!!!
در ادامه آيه ” بل يداه مبسوطتان ” را مي خواند كه دستان خدا باز است ، در اين جا مي گويد : دست خدا باز است . نمي گويد كه خدا به شما نعمت مي دهد همانطوري كه جهميه معطله ادعا كردند .
ابن خزيمه ، التوحيد ،با تحقيق دكتر عبد العزيز بن ابراهيم السهوان ، چاپ دار الرشد ، ج اول ، ص 159 ، باب ذكر سنة ثامنة
ظاهر قرآن گفته : دستان خدا باز است . اين كه يهود تصور مي كند دستان خدا بسته است (يدان مغلولتان ) ، اشتباه است . دستان خدا باز است . خدا در اين آيه نگفته ما به شما نعمت مي دهيم . بلكه واقعا خدا دو دست دارد .
در صفحه 61 باز همين بحث را مطرح ميكند و مي گويد :
نحن نقول إن الله سميع بصير كما أعلمنا خالقنا وبارؤنا ونقول من له سمع وبصر من بني آدم فهو سميع بصير ولا نقول أن هذا تشبيه المخلوق بالخالق ونقول أن لله عز وجل يدين يمينين لا شمال فيهما قد أعلمنا الله تبارك وتعالى أن له يدين وخبرنا نبينا أنهما يمينان لا شمال فيهما .
ما معتقد هستيم كه خداوند دو دست دارد كه هر دو دست راست هستند . خدا اصلا دست چپ ندارد . خدا و پيامبرش به ما خبر داده كه هر دو دست ، دست راست هستند و دست چپ ندارد .
محقق در پاورقي مي گويد :
جاء في صحيح مسلم كتاب صفات المنافقين ( 2148 /4 ) ما نصه : حدثنا ابوبكر بن ابي شيبه ثنا ابواسامة عن عمر بن حمزة عن سالم بن عبد الله اخبرني عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ { يَطْوِي اللَّهُ السَّمَوَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ يَأْخُذُهُنَّ بِيَدِهِ الْيُمْنَى ثُمَّ يَقُولُ : أَنَا الْمَلِكُ ؛ أَيْنَ الْجَبَّارُونَ ؛ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ ؟ ثُمَّ يَطْوِي الْأَرْضِينَ بِشِمَالِهِ ثُمَّ يَقُولُ : أَنَا الْمَلِكُ ؛ أَيْنَ الْجَبَّارُونَ ؛ أَيْنَ الْمُتَكَبِّرُونَ ؟ }
قوله : “بشماله” تفرد باخراجها مسلم في بعض طرق الحديث .
در صحيح مسلم آمده كه خداوند آسمان ها را در دست راست خود مي گيرد و مي گويد : من پادشاه هستم . كجاهستند كساني كه در دنيا زورگو و جبار بودند ؟ و كجا هستند كساني كه متكبر بودند ؟ سپس زمين ها را در دست چپ ميگيرد و مي گويد من پادشاه هستم . كجاهستند كساني كه در دنيا زورگو و جبار بودند ؟ و كجا هستند كساني كه متكبر بودند ؟
اين روايت را فقط مسلم از بعضي از طرق حديث نقل كرده كه ما آن را قبول نمي كنيم .
در ادامه طرق آن را هم بيان مي كند :
البيهقي عقب ذكره الرواية : ذكر ” الشمال ” فيه تفرد به عمر بن حمزة عن سالم ، قلت :عمر بن حمزة ضيعف . قال عنه احمد : احاديثه مناكير وضعفه النسائي وابن معين . وذكره ابن حبان في الثقات وقال : كان ممن يخطيء وقال الحافظ ابن حجر : ضعيف …
بيهقي گفته : اين روايت را فقط عمر بن حمزه از سالم نقل كرده . عمر بن حمزه ضعيف است . احمد گفته : احاديث او منكر هستند . نسائي هم ايشان را تضعيف كرده . يحيي بن معين هم او را در كتاب ثقات خود تضعيف كرده . ابن حجر هم گفته ايشان ضعيف است .
ابن خزيمه ، التوحيد ،با تحقيق دكتر عبد العزيز بن ابراهيم السهوان ، چاپ دار الرشد ، ج اول ، ص 61
روايت در صحيح مسلم آمده . اگر روايتي در صحيح مسلم يك راوي ضعيف داشته باشد ، اين كه با مبناي شما سازگار نيست . مبناي شما اين است كه صحيح مسلم ، اصح الكتب بعد كتاب الله و بعد از صحيح بخاري مي باشد . هيچ روايتي نيست مگر اين كه در آن كتاب آمده و همه ي آن ها صحيح است . هر راويي كه از آن ها در اين كتاب روايت نقل شده باشد ، توثيقشان قطعي است و جرح و تعديل در او راه ندارد . در اين جا كه به مشكل برخورد كردند كه نمي شود خدا دست چپ داشته باشد ، مي گويند : روايت مسلم ضعيف است .
پس در اين صورت شما نبايد به اين كتاب ، صحيح مسلم بگوييد ؛ بلكه بايد ضعيف مسلم بگوييد . يا حداقل كتاب مسلم بگوييد كه نه صحيح باشد و نه ضعيف . اين هم ناراحتي آقاي ابن خزيمه از اين كه اصلا خدا دست چپ ندارد .
باز از كساني كه مخالفت كردند كه خدا دست چپ ندارد ، آقاي بن باز از علماي بزرگ سلفي ها و مفتي اعظم عربستان سعودي بوده . كتاب هاي متعددي دارد از جمله كتاب مسائل الامام ابن باز ،با تحقيق شيخ ابي محمد عبد الله بن مانع ، چاپ دار التدمريه ، مجموعه اول ، صفحه 49 ، سؤال 80 از كتاب التوحيد :
سؤال : هل يقال ليد الله الاخري ، شمال ؟
الجواب : ثبت في الحديث الصحيح : لكن يمين مباركة ولهذا قال : وكلتا يديه يمين .
سؤال : ما مي توانيم دست ديگر خدا را دست چپ بدانيم ؟
جواب مي دهد : در حديث صحيح ثابت شده كه دست راست مبارك است و هر دو دست خدا دست راست است .
مسائل الامام ابن باز ،با تحقيق شيخ ابي محمد عبد الله بن مانع ، چاپ دار التدمريه ، مجموعه اول ، ص 49 ، س 80 از كتاب التوحيد
پس ايشان هم منكر شد كه خدا دست چپ دارد . اين كار ، انكار روايت صحيح مسلم مي شود و ما بارها نشان داديم كه هر كس روايت صحيح بخاري يا روايت صحيح مسلم را منكر شود ، كافر است .
مجري :
ديديم كه بن باز به عنوان سرشناس ترين چهره هاي وهابي معاصر ، نظرش اين است كه دست هاي خدا ، دست چپ ندارد و اين كه اگر خدا دست چپ داشته باشد ، نقص محسوب مي شود و اين خوب نيست . از اين جهت ميگوييم هر دو دست خدا ، دست راست است ، همانطور كه در روايت هم وارد شده . ظاهر روايت را هم قبول مي كنند و وقتي ميگويد :دو دست خدا ، دست راست است ، يعني خدا واقعا دو دست به عنوان اعضاي بدن خداي سلفي ها و وهابي ها دارد كه آن دو دست ، دست راست است . اما اين كه دو دست سمت راست است يا يكي سمت راست باشد و ديگري سمت چپ ؛ ولي راست محسوب شود ، خودشان بحث كردند و خودشان بايد پاسخ دهند و از اين نظريات باطل و مخالف عقل و سنت و شريعت الهي دفاع كنند .
كليپ بعدي هم از وهابي هاي معاصر است كه در مورد دستان خدا صحبت مي كنند .
كليپ (2) :
سلمان بن ناصر العلوان ـ مبلغ وهابي تكفيري
اين سخن خداوند كه ” در دست اوست ” اثبات صفت دست براي خداوند است و در صحيح مسلم آمده ، در حديث از عبد الله بن عمرو بن العاص آمده است كه پيامبر فرمودند : هر دو دست پروردگارم راست است و اشاعره مي گويند : منظور از دست ، قدرت است و گروهي از آن ها گفته اند : منظور از دست ، نعمت است و اين سخن به دلايل بسياري باطل است .
مجري :
شخص ديگري از مبلغين سلفي و وهابي كه نظر خود را ارائه دادند و گفتند : واقعا خدا دست دارد و استدلالشان هم به همين روايت مسلم بود . خيلي جالب بود كه در ادامه گفت : اشاعره مي گويند : منظور از دست ، قدرت است و بعضي ها هم منظور از دست را نعمت دانستند . اين قول را هم به دلائلي رد كرد كه اگر كسي علاقمند به اين بحث است ، مي تواند به اينترنت مراجعه كند و بحث ايشان را ببيند .
استاد يزداني :
آقاي صالح بن فوزان از مفتيان سابق عربستان سعودي است كه مي گويد :خدا دست چپ دارد ؛ اما دست چپش مانند دست چپ مخلوقين نيست .
در كتاب اعانة المستفيد بشرح كتاب التوحيد (اصل كتاب التوحيد براي آقاي محمد بن عبد الوهاب است كه آقاي فوزان به آن شرح زدند ) ، جلد دوم ، چاپ مؤسسه الرساله ، صفحه 461 ، محمد بن عبد الوهاب روايت را مي آورد و آقاي صالح الفوزان شرح مي دهد و مي گويد :
ثالثا : فيها إثبات اليدين لله جل وعلا ، والكف ، والأصابع ، ووصف يديه باليمين والشمال ، وفي حديث آخر : ” وكلتا يديه يمين ” ، فهي شمال لكنها ليست كشمال المخلوق ، فشماله يمين ، خلاف المخلوق فإن شماله لا تكون يمينا ، وإنما هذا خاص بالله تعالى بأن ” كلتا يديه يمين ” ، فله يد يمين وله شمال كما في هذه الأحاديث ، فهي يمين لا تشبه يمين المخلوقين وشمال لا تشبه شمال المخلوقين ، وله أصابع سبحانه لا تشبه أصابع المخلوقين ، بل تليق به سبحانه وتعالى.
از اين روايت استفاده مي شود كه خدا دو دست و كف دست و انگشتان دارد و اين كه خدا هم دست راست دارد و هم دست چپ . در روايت ديگري آمده كه هر دو دست خدا ، دست راست است . اين دست ، دست چپ هست ؛ اما دست چپ خدا مثل دست چپ مخلوقات نيست . دست چپ او دست راست او است . بر خلاف مخلوقين كه دست چپ آن ها دست راستشان نيست . اين مخصوص خداوند است كه هر دو دستش ، دست خدا باشد . خدا هم دست راست دارد و هم دست چپ دارد . همانطور كه در احاديث آمده ؛ اما نه دست راست و نه دست چپش مانند دست مخلوقين نيست .
صالح الفوزان ، اعانة المستفيد بشرح كتاب التوحيد ، ج دوم ، چاپ مؤسسه الرساله ، ص 461
دست مخلوقين وضعيتي كاملا متفاوت دارد . دست مخلوقين كوچك است ؛ اما دست خدا خيلي بزرگ است . در عين بزرگ بودن ، انگشت هايي متعدد دارد كه قلب هر مخلوق را بين دو انگشت خود نگه مي دارد . مشخص است كه چنين دستي هيچ كدام از مخلوقين ندارند . حتي وقتي خدا در عرش مي نشيند ، دستش به زمين هم مي رسد !!!!!!!
حرف هاي عجيب و غريبي كه وهابي ها و سلفي ها در مورد خداي خود مي زنند . واقعا نه تفكر مي كنند و نه عقل و شعور خود را به كار مي گيرند . اگر دست چپ است ، دست چپ است . معناي دست راست و دست چپ را بچه ي دو سه ساله هم متوجه مي شود . اما ايشان مي گويد : دست چپ هست ؛ اما دست چپ ، دست راست است .
شخص بعدي ، آقاي بن جبرين است . ايشان در كتابي به نام مختصر شرح تسهيل العقيده الاسلاميه دارد . چاپ مكتبه الرشد عربستان ، صفحه 82 در بحث صفات :
صفة اليدين
مذهب اهل السنة والجماعة ان الله تعالي يدين اثنتين ويعتقدون انهما يدان حقيقتان تليقان بجلال الله تعالي …
صفت دست ها
مذهب اهل سنت و جماعت (اهل حديث و وهابيت و سلفي ها ) خدا دو دست دارد . (يعني دو دست از هم جدا هستند) . آن ها معتقد هستند كه دو دست خداوند حقيقي و لايق جلال خداوند است .
آقاي بن جبرين ، مختصر شرح تسهيل العقيده الاسلاميه ،چاپ مكتبه الرشد عربستان ، ص 82 در بحث صفات
اهل سنت هرگز به چنين چيزي قائل نيستند .
عجيب است ! اين دو دست كه با يكي قابل جمع نيست .اگر واقعا خدا دو دست داشته باشد ، يعني خدا مركب است . يعني خدا به دست خودش محتاج است . اگر بگوييم خدا دست ندارد ، خلاف روايات شما است كه مي گوييد بايد دست حقيقي باشد و داراي پنج انگشت و كف و …. داشته باشد .
ابن عثيمن هم در اين باره اظهار نظر كردند . در مجموع فتاوي ، تأليف ابن عثيمن ، جلد 10 ، چاپ دار الثريا عربستان ، صفحه 1123 مباحث متعدد مي آورد كه كلتا يديه اليمن و روايات متعدد ديگر را مي آورد و در آخر جمعبندي مي كند و مي گويد :
وعلي كل ؛ فان يديه سبحانه اثنتان بلا شك وكل واحدة غير الاخري واذا وصفنا اليد الاخري بالشمال فليس المراد انها اقل قوة من اليد اليمني ، بل كلتا يديه يمين …
دستان خدا قطعا دو دست است و هر كدام غير از ديگري است .
اين تصريح غير از تجسيم چيز ديگري نيست .
اگر مي گوييم خدا دست چپ دارد ، به اين معنا نيست كه قدرت دست راستش كمتر باشد . هر دو دست راست است .
ابن عثيمن ، مجموع فتاوي ، ج 10 ، چاپ دار الثريا عربستان ، ص 1123
هر دو دست راست است يعني چه ؟ دست چپ است ؛ اما باز هر دو دست راست است . اين كه قابل جمع نيست و قدرت دست راستش كمتر از دست چپش نيست و هر دو به يك اندازه قدرت دارد . ظاهر مطلب اين است كه خدا جسم است . مگر مي شود قدرت خداوند را تقسيم كرد . قدرت از صفات ذات است و قابل تقسيم نيست . اما اگر خدا انسان را گمراه كند و به راه شيطان بكشاند ، از اين بهتر نمي شود . اين راه يهود است كه مي گويد :خدا حتما دو دست دارد . هر دو دست با هم تفاوت دارند . وقتي يك دست با دست ديگر متفاوت باشد ، يعني مركب و قابل قسمت است كه در اين صورت محتاج دست هاي خود است و اگر دست نباشد ، ذات خدا تشكيل نمي شود ….
اين ها به نتيجه حرفي كه مي زنند فكر نمي كنند و مي گويند : فقط ظاهر روايات را بايد قبول كرد .
مجري :
اين هم خداي محتاج نيازمندي كه خودش در ثلث پاياني شب به آسمان دنيا مي آيد و صحبت مي كند . دستان و انگشتانش به آن شكل است . استاد يزداني عزيز ! سؤالي به ذهن بنده خطور كرد كه اگر قرار باشد بين تعداد انگشتان و تعداد دست هاي خدا جمع كنيم ، چطور مي شود ؟
استاد يزداني :
حتما نصف انگشتان در يك دست و نصف ديگر انگشتان در دست ديگرش است .
مجري :
اين ها اشكالاتي است كه وهابي ها و سلفي هاي ظاهر گرا پاسخ دهند . اما چون پاسخي براي اين اشكالات ندارند ، مي گويند : شما حق ورود به اين مباحث را نداريد . خدا با خلايق فرق دارد . يا شخصي مثل ابن عثيمن گفته بود : چون صحابه چنين سؤالي نپرسيده بودند ، شما هم نبايد بپرسيد . اين پاسخ نهايي سلفي ها و وهابي ها است كه بيان مي كنند .
كليپ بعدي را مي بينيم و بعد از آن باز هم در خدمت شما عزيزان هستيم .
كليپ (3) :
زيد البحري ـ عالم وهابي :
سؤال كننده : از ابوهريره نقل شده است كه ميگويد : پيامبر فرمودند : پروردگارتان با دستش بر خودش قبل از اين كه مخلوقات را بيافريند ، نوشته است رحمتم بر غضبم سبقت گرفته است و اين حديثي حسن و صحيح است .
زيد البحري : از اين حديث اثبات صفت دست براي خداوند ثابت مي گردد و اين ردي بر معطله است كه گفته اند منظور از دست نعمت است . چگونه خداوند نعمت را مي نويسد ؟ خداوند با دستش بر خودش نوشته است . پس تحريف اين صفت به اين شكل كه منظور از آن نعمت و قدرت است ، سخني باطل است .
مجري :
آقاي زيد البحري از متخصصين حال حاضر در مباحث توحيد است ، به خصوص در مبحث صفات خداوند كه بسياري از دروس ايشان ، مبحث صفات خداوند است . در اين كليپ هم روايتي را برايشان خواندند كه پاسخ دادند : اين روايت معتبر است و ما به آن استدلال مي كنيم كه خداوند دست دارد . هيچ كس حق ندارد بگويد كه منظور از دست در اين جا نعمت يا قدرت است . اين تحريف صفت خداوند است . در آخر هم گفتند : ما معتقديم خداوند دست دارد و كسي كه غير از اين را بگويد ، دچار خطا شده و كلامش مصداق تحريف صفات خداوند است .
استاد يزداني :
بعد از بيان سخن علماي سلفي و وهابي ، به سراغ علماي اهل سنت مي رويم كه در اين باره چه نظري دارند .
آقاي نووي در شرح صحيح مسلم اين روايت را كاملا توضيح داده . گفتيم در صحيح مسلم دو روايت آمده كه يكي از آن روايات مي گويد :خدا دو دست دارد و هر دو دست سمت راست است . روايت ديگر مي گويد : خدا دست چپي هم دارد .
صحيح مسلم بشرح نووي ، جلد 17 ، چاپ مؤسسه قرطبه مصر ، صفحه 191 ، كتاب صفات المنافقين و احكامهم ، حديث 24 :
وحدثنا ) أبو بكر بن أبي شيبة حدثنا أبو أسامة عن عمر بن حمزة عن سالم بن عبد الله اخبرني عبد الله بن عمر قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم يطوى الله عز وجل السماوات يوم القيامة ثم يأخذهن بيده اليمنى ثم يقول انا الملك أين الجبارون أين المتكبرون ثم يطوى الأرضين بشماله ثم يقول انا الملك أين الجبارون أين المتكبرون …
از عبد الله بن عمر نقل شده كه نعوذ بالله پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : خداوند روز قيامت آسمان ها را در دست راست خود گرفته ، فشار ميدهد . سپس مي گويد : من پادشاه هستم . آن هايي كه زورگو بودند ، كجا هستند ؟ آن هايي كه متكبر بودند ، كجا هستند ؟ سپس خدا با دست چپش زمين را بر مي دارد و باز مي گويد : من پادشاه هستم ، جبارها و زورگوها كجا هستند ؟ متكبرها كجا هستند ؟
بالاخره خدا زمين را با دست چپش مي گيرد . آقاي نووي توضيح مي دهد :
وأما إطلاق اليدين تعالى فمتأول على القدرة وكنى عن ذلك باليدين لأن أفعالنا تقع باليدين فخوطبنا بما نفهمه ليكون أوضح وأوكد في النفوس وذكر اليمين والشمال حتى يتم المثال لأنا نتناول باليمين ما نكرمه وبالشمال ما دونه ولأن اليمين في حقنا يقوى لما لا يقوى له الشمال ومعلوم أن السماوات أعظم من الأرض فأضافها إلى اليمين والأرضين إلى الشمال ليظهر التقريب في الاستعارة وإن كان الله سبحانه وتعالى لا يوصف بأن شيئا أخف عليه من شئ ولا أثقل من شئ …
اين كه مي گوييم خدا دست دارد ، يعني خدا قدرت دارد و اين دست از قدرت كنايه است . چون ما انسان ها معمولا كارهاي خود را با دست هايمان انجام مي دهيم . مخاطب اين آيات هم كه ما انسان ها هستيم تا براي ما واضح و روشن شود و در نفوس ما جا گيرد و ما آن را قبول كنيم . اين كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) براي خدا در روايت ، دست چپ و راست قائل شده ،قصد داشته مثال را تكميل كند . چون ما كارهاي خوب را با دست راست انجام مي دهيم و كارهايي كه نيك نيست را با دست چپ انجام مي دهيم .خدا هم در اين جا خواسته مثال را كامل كند ، آسمان هايي كه خيلي سنگين است را با دست راست بر مي دارد و زمين كوچك را با دست چپ بر مي دارد . آن كسي كه دست راست است ، دست راستش قوي تر از كسي است كه راست دست نيست . مشخص است كه آسمان ها بزرگتر از زمين است . به همين دليل خدا گفته من آسمان ها را با دست راستم بر مي دارم و چون زمين كوچك تر است ، گفته : من زمين را با دست چپ بر مي دارم . تا اين استعاره در ذهن ما جا بگيرد و اصلا براي خدا چيز سنگين يا چيز سبك معنا ندارد و ما نميتوانيم خدا را به آن وصف كنيم .
صحيح مسلم بشرح نووي ، ج 17 ، چاپ مؤسسه قرطبه مصر ، ص 191 ، كتاب صفات المنافقين و احكامهم ، ح 24
چون خدا قدرت علي الاطلاق دارد و همه عالم ،از مخلوقاتش است و سنگين و سبك براي او معنا ندارد . خدا در اين روايت خواسته براي ما مثال بزند . همانطور كه ما مخاطب خدا هستيم و كارهاي خود را با دست انجام مي دهيم ، خدا هم خواسته با چيزي مثال بزند كه ما هميشه با آن سر و كار داريم . دست راستمان از دست چپ قوي تر است . البته در اين بين بايد چپ دست ها از اين مثال خداوند ناراحت شوند و بگويند قدرت دست چپ ما از دست راست بيشتر است .
در هر صورت اين توجيهي است كه آقاي نووي بيان ميكنند . به هر حال اين روايت در صحيح مسلم آمده و اين ها مجبور هستند كه آن را توجيه كنند و تأويل ببرند ، چاره اي غير از اين ندارند . اما سلفي ها كه تأويل را شرك مي دانند ، مجبور هستند بگويند : خدا دو دست در سمت راست و يك دست در سمت چپ دارد .
بنده از بعضي سلفي ها هم نشان دهم كه اين روايت را تأويل بردند . آقاي شوكاني در كتاب فتح القدير خود اين مطلب را آورده .ايشان در كلام سلفي هست و در فقه ،زيدي مذهبي است كه در فقه پيرو ابوحنيفه هستند ، مي باشد . در هر صورت ايشان از زيدي هايي است كه در افكار سلفي مسلك مي باشد .
فتح القدير ، تأليف محمد بن علي بن محمد شوكاني ، با تحقيق دكتر عبد الرحمن عميره ، جلد 5 ، صفحه 64 در بحث ” يدالله فوق ايديهم ” مي گويد :
وجملة ( يد الله فوق أيديهم ) مستأنفة لتقرير ما قبلها على طريق التخييل ، في محل نصب على الحال ، والمعنى : أن عقد الميثاق مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم كعقده مع الله سبحانه من غير تفاوت . وقال الكلبي : المعنى إن نعمة الله عليهم في الهداية فوق ما صنعوا من البيعة . وقيل يده في الثواب فوق أيديهم في الوفاء . وقال ابن كيسان : قوة الله ونصرته فوق قوتهم ونصرتهم ( فمن نكث فإنما ينكث على نفسه )…
معناي ” يد الله فوق ايديهم ” يعني كسي كه با پيامبر (صلي الله عليه وآله) بيعت كند ، مثل اين است كه با خود خدا بيعت كرده . كلبي گفته : وقتي شما با پيامبر (صلي الله عليه وآله) بيعت مي كنيد ، نعمت خدا بالاتر از آن چيزي است كه انجام داده ايد و خدا نعمت بيشتري به شما مي دهد .
شما با دستتان بيعت كرديد و يك عمل نيك با پيامبر (صلي الله عليه وآله)انجام داديد و خدا خيلي بالاتر از آن به شما نعمت خواهد داد .
بعضي ها هم گفتند مقصود ثواب است . اگر شما به عهد و پيمانتان وفا كنيد ، ثواب خدا بيشتر است . ابن كيسان هم گفته : مقصود قوت و نصرت خدا كه بالاتر از قوت و نصرت بندگان است . هر كس هم پيمان شكني كند ، به خودش ضرر زده ، به خدا ضرر نمي رساند .
محمد بن علي بن محمد شوكاني ،فتح القدير ، با تحقيق دكتر عبد الرحمن عميره ، ج 5 ، ص 64
اگر شما پيامبر (صلي الله عليه وآله) ياري كنيد ، خداوند شما را بيشتر ياري مي كند .
به هر حال ايشان يك سلفي مسلك است ؛ اما در اين جا ” يد الله فوق ايديهم ” يد را به معناي قدرت ، نعمت ، نصرت و ثواب مي گيرد و معنايي را كه سلفي ها مي گيرند ، ايشان به هيچ وجه در اين بحث نمي آورد .
در همين جلد ،صفحه 343 ابتداي سوره مباركه ملك تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ، مي گويد :
واليد مجاز عن القدرة والاستيلاء …
منظور از يد در اين آيه ، قدرت و استيلاء است .
محمد بن علي بن محمد شوكاني ،فتح القدير ، با تحقيق دكتر عبد الرحمن عميره ، ج 5 ، ص 343
آقاي آلوسي در روح المعاني ، چاپ دار الكتب العلميه ، جلد 12 ، صفحه 280 ، سوره زمر آيه 67 وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ، ديدگاه هاي سلف و خلف را نقل مي كند :
والكلام عند كثير من الخلف تمثيل لحال عظمته تعالى ونفاذ قدرته عز وجل وحقارة الأفعال العظام التي تتحير فيها الأوهام بالإضافة إليها بحال من يكون له قبضة فيها الأرض جميعاً ويمين بها يطوي السماوات …
وفيه رمز إلى أن ما يشركونه معه عز وجل أرضياً كان أم سماوياً مقهور تحت سلطانه جل شأنه وعز سلطانه فالقبضة مجاز عن الملك أو التصرف كما يقال : بلد كذا في قبضة فلان ، واليمين مجاز عن القدرة التامة …
، والسلف يقولون أيضاً : إن الكلام تنبيه على مزيد جلالته تعالى وعظمته سبحانه ورمز إلى أن آلهتهم أرضية أم سماوية مقهورة تحت سلطانه عز وجل إلا أنهم لا يقولون : إن القبضة مجاز عن الملك أو التصرف ولا اليمين مجاز عن القدرة بل ينزهون الله تعالى عن الأعضاء والجوارح ويؤمنون بما نسبه إلى ذاته بالمعنى الذي أراده سبحانه …
خلف از اين آيه ، اين را فهميدند كه خدا خيلي قدرت دارد . قدرت خدا نفوذش خيلي زياد است و همه ي كارهاي بزرگ و سنگين كه ما نمي توانيم آن را تصور كنيم ، براي خدا يك كار حقير و ساده است .
در اين جا مي خواهد آيه را تأويل ببرد .
خداوند مي تواند به راحتي آسمان ها را با دست راست خود بگيرد و بچرخاند و زمين را هم به دست چپ بگيرد .
مقصود اين كه خدا خيلي قدرت دارد و عظمتش زياد است و همه اين كارها براي او يك كار كوچك مي باشد .
بعضي براي خدا شريك زميني قائل مي شدند ، بعضي ها هم براي خدا شريك هاي آسماني قائل مي شدند . خدا خواست با اين آيه بفهماند كه خداي شما يك بتي كه از خرما و در زير سرتان باشد يا خداي شما خورشيد و ماه باشد ، همه ي اين ها مقهور سلطه ي من است . در اين جا مقصود از يمين اين است كه خدا خيلي قدرت دارد ….
سلف مي گويند : مقصود اين است كه جلالت و عظمت خدا به حدي است همه زمين و آسمان تحت قدرت او هستند ؛ اما نمي گويند كه به معناي مجازي آن است .
آلوسي ، روح المعاني ، چاپ دار الكتب العلميه ، ج 12 ، ص 280 ، سوره زمر آيه 67
عملا تأويل مي برند ؛ اما نمي گويند منظور از يد ، قدرت است . اما باز هم نقد ايشان از سلف درست نيست . سلفي به معناي پيروان ابن تيميه ، به هيچ وجه اين را قبول ندارند كه ” والسموات مطويات بيمينه ” مقصود اين باشد كه آسمان ها تحت قدرت خداوند است . بلكه مي گويند : دست هاي خدا حقيقي هستند . دست راست خدا زورش بيشتر و دست چپ خدا زور كمتري دارد كه با همين دست چپ زمين را مي گيرد .
اين ها زماني اين دروغ ها را جعل كردند كه هنوز آسمان ها كشف نشده بود . هنوز نمي دانستند زمين در برابر سيارات ديگر چه اندازه اي دارد . انسان هايي كه در آن عهد زندگي مي كردند ، اين روايت را جعل كردند و يقينا نمي تواند اين روايت از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله) باشد ؛ چون آن حضرت متصل به علم الهي و خالق همه هفت آسمان ها است و خالق هفت آسمان هرگز چنين مطالبي بيان نمي كند .
اما جمعبندي ما از بحث دست ، در هفته هاي گذشته گفتم كه خدا چند انگشت دارد . روايات در اين زمينه متعدد بود . در صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد بن حنبل رواياتي آمده . در مسند احمد نقل شده بود كه خدا شش انگشت دارد . در صحيح بخاري دو روايت در يك صفحه آمده بود ، روايت بالايي خدا چهار انگشت داشت و در روايت پاييني ، خدا پنج انگشت داشت .
بالاخره از اين ها گفتيم شما كه مي گوييد اين ها انگشت هاي حقيقي است و قابل تأويل نيست ، به ما بگوييد خدا چند انگشت دارد ؟ ما مي خواهيم خدا را بشناسيم . ما كه نمي دانيم خدا چند دست و چند انگشت دارد . شما بگوييد كه خدا چهار انگشت دارد يا پنج انگشت يا شش انگشت ؟
امروز هم به بحث دست هاي خدا رسيديم . اين كه خدا دست دارد يا ندارد ؟ اما اين كه خدا دست دارد ، همه مسلمانانمي گويند كه خدا دست دارد . روايات در منابع ما هم مي گويد خدا دست دارد . با اين تفاوت كه ما مي گوييم اين روايات را تأويل مي بريم به معناي قدرت ، رحمت ، ثواب و معناي ديگري كه در جاي خود كاملا معنا تغيير مي كند . اما وهابي ها گفتند : دست خدا قطعا دو دست است و قطعا دست اول با دست دوم تفاوت دارد . اين دست ها ، دست هاي حقيقي است كه قابل تأويل نيست . آن هايي كه تأويل مي برند ، معطله و جهميه هستند كه آن ها كافر مي باشند .
اين كه خدا چند دست دارد ؟ اگر دو دست در سمت راست باشد ، دست سمت چپ خدا را چه مي كنيد . چون در صحيح مسلم است كه خدا سمت چپ دست هم دست دارد . تكليف ما را مشخص كنيد ، به هر حال مي خواهيم خدا را بشناسيم كه دستان خدا در سمت چپ است يا يك دست در سمت راست است و يك دست در سمت چپ ؟ اما اين ها گفتند : نمي شود كه خدا سمت چپ دست داشته باشد . بعضي از آن ها توجيه كرده بودند كه دست چپ خدا همان دست راست خدا است . اين كه با عقل نمي سازد . هم معناي چپ و هم معناي راست مشخص است . هر عاقلي مي داند كه چپ چيست و راست چيست ؟ اين كه شما بگوييد اين از اختصاصات خدا است كه دست سمت چپ خدا ، دست راست خدا محسوب شود ، با عقل يك ديوانه هم نمي سازد .
از علماي سلفي و اهل حديث مفصلا خوانديم كه آن ها براي خدا دو دست قائل هستند و اختلافشان در اين است كه دست چپ دارد يا ندارد ؟ بعضي ها از آن ها گفته بودند خدا اصلا دست چپ ندارد و روايات آن ضعيف است ، در حالي كه روايت آن در صحيح مسلم بود .
هم چنين از علماي اهل سنت خوانديم كه آن ها هم روايت را نقل و تأويل برده بودند و گفته بودند : اين روايات به اين معنا است كه خدا ، قدرت و توانايي دارد و مي تواند در لحظه اي در عالم تصرف داشته باشد . مثلا گاهي مي گوييم فلان شهر در دست فلان شخص است يا فلان شهر را به دست گرفت . يا فلان پادشاه فلان كشور را به دست گرفت . اين به معناي آن نيست كه كشور را بر روي دست خود بلند كند . هر عاقلي مي فهمد كه منظور از اين عبارت ، به دست گرفتن حكومت آن كشور است . يعني الان آن پادشاه قدرت و سلطه دارد . اگر خدا هم مي گويد من آسمان ها را به دست گرفتم ، نص صريح قرآن است كه در سوره مباركه زمر مي فرمايد :
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ . زمر / 67
يعني من بر همه ي عالم تسلط دارم و همه ي عالم به دست من است . شما اگر خداي زميني انتخاب كنيد ، اگر خداي آسماني انتخاب كنيد ، خرما باشد ، ماه و خورشيد باشد ، همه تحت تسلط من است و شما اختياري از خود نداريد . اما وهابي ها اين را نمي پذيرند و اين يكي از تفاوت هاي اساسي ما با سلفي ها و وهابي ها و اهل حديث است .
مجري :
كليپ بعدي باز هم از يكي ديگر از مبلغان سلفي است كه در مورد همين موضوع صحبت مي كند .
كليپ (4) :
متولي البراجيلي ـ مبلغ سلفي :
بنابر اين ما صفت دست را براي خدا ثابت مي كنيم ؛ اما كيفيت تعيين نمي كنيم يعني نمي گوييم دست خدا چگونه است و اين صفت را تعطيل هم نمي كنيم و تشبيه و تأويل هم نمي كنيم . بلكه ما صفت را براي خدا ثابت مي كنيم . پس خداوند دست دارد . پس خدا دست دارد . پس ما دستي كه در آيه ي قرآن است را براي خدا ثابت مي كنيم . دست خدا بالاتر از دست آنان است.
ما تأويل نمي كنيم و نمي گوييم كه قدرت خداوند بالاتر از قدرت آن ها است . بلكه صفت ثابت مي كنيم و آن چه را خدا براي خودش و پيامبر براي خداوند ثابت كرده ، ثابت مي كنيم و قانون ما در اين زمينه ، كلام خداوند است كه چپزي مانند او نيست و خداوند شنوا و بينا است .
مجري :
باز هم تأكيدي بود بر اين كه خداوند از ديد سلفي ها و وهابي ها و اهل حديث ، دست دارد و چيزي غير از اين را قبول نمي كنند و تأويل هم نمي برند . گفتند : خود خدا اين طور خود را توصيف كرده يعني ظاهر را قبول مي كنيم و قانون ما كلام خدا است و به آن عمل مي كنيم . اين كه با كجاي كلام خدا تطابق دارد كه دست به معناي حقيقي داشته باشد نه به معناي مجازي . با اين دست كار هاي خود را انجام مي دهد . گفتيم كه نتيجه اين ديدگاه ، تجسيم و تشبيه خواهد بود . اما اين ها چون عقل را كنار گذاشته و آن را در اين مسائل حجت نمي دانند ، هيچ ابايي ندارند كه اين طور صحبت كنند . به همين دليل است كه اين تفكر تا به امروز وجود دارد و اين نيست كه فقط در كتاب هاي قرون گذشته باشد . تا به امروز هست و در شبكه هاي خود هم همين مطلب را مي گويند ، هر چند كه در ظاهر تا مي توانند سعي مي كنند وارد اين مباحث نشوند . اما وقتي بخواهند از توحيد صحبت كنند ، توحيد آن ها چيزي غير از اين اقوال نيست . هر چيزي را كه مي خواهند به خدا نسبت مي دهند و در آخر مي گويند : ليس كمثله شيء يعني هر چيزي را براي خدا تصور و قبول مي كنند و فقط قيدي را در كنار آن مي گذارند .
استاد يزداني :
يكي از علماي اين ها به آيه ي 195 سوره اعراف استدلال كرده كه خداوند در مورد مشركين مي فرمايد :
أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آَذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ . اعراف / 195
آيا اين مشركين ، اين هايي كه غير خدا را عبادت مي كنند ، پا دارند كه با آن راه بروند . آيا دست دارند كه كارهاي خود را انجام دهند ؟ آيا چشم دارند كه ببينند ؟ آيا گوش دارند كه بشنوند ؟
اين عالم وهابي به اين آيه استدلال كرده كه اگر خدا دست، پا ، چشم و گوش نداشته باشد ، از حيوانات هم پايين تر است.
ابن خزيمه در كتاب التوحيد و اثبات صفات الرب ، باتحقيق دكتر عبد العزيز بن ابراهيم السهوان ، چاپ دار الرشد رياض ، جلد اول ، صفحه 202 ، باب 26 :
باب ذكر اثبات الرجل لله عزوجل :
وعلى لسان نبيه المصطفى صلى الله عليه وسلم قال الله عز وجل يذكر ما يدعو بعض الكفار من دون الله : { ألهم أرجل يمشون بها ، أم لهم أيد يبطشون بها ، أم لهم أعين يبصرون بها أم لهم آذان يسمعون بها ، قل ادعوا شركاءكم } [ الأعراف : 195 ] فأعلمنا ربنا جل وعلا أن من لا رجل له ، ولا يد ، ولا عين ، ولا سمع فهو كالأنعام بل هو أضل , فالمعطلة الجهمية : الذين هم شر من اليهود والنصارى والمجوس : كالأنعام بل أضل ؛ فالمعطلة الجهمية عندهم كالأنعام بل هم أضل …
آيه را مي آورد و در ادامه مي گويد :
خدا خودش به ما ياد داده كه اگر كسي دست ، پا ، چشم و گوش نداشته باشد ، مثل چهارپايان است ؛ بلكه از آن ها هم اضل است .
پس در اين صورت بايد بگوييم خدا دست دارد ، پا دارد ، چشم دارد ، گوش هم دارد . اگر بگوييم اين اعضاء را دارد كه خداي وهابيت تشكيل مي شود . اگر نداشته باشد ، مثل چهارپايان است ؛ بلكه از آن ها هم پايين تر است .
در اين جا زرنگي مي كند و به جاي اين كه به خدا نسبت دهد ، به جهميه نسبت مي دهد . در حالي كه واضح است كه بحث در اين جا ، بحث اثبات پا براي خداوند مي باشد نه براي جهميه .
معطله جهميه كه از يهود و نصاري و مجوس هم بدتر هستند ، مثل حيوانات هستند ؛ بلكه از حيوانات هم پايين تر هستند .
ابن خزيمه ، كتاب التوحيد و اثبات صفات الرب ، باتحقيق دكتر عبد العزيز بن ابراهيم السهوان ، چاپ دار الرشد رياض ، ج اول ، ص 202 ، باب 26
اين جا كه ارتباطي به جهميه و معطله ندارد . بحث شما اين است كه خدا پا دارد . چون خداوند در مورد كفار گفته ألهم أرجل يمشون بها ، أم لهم أيد يبطشون بها ، أم لهم أعين يبصرون بها أم لهم آذان يسمعون بها ، قل ادعوا شركاءكم ، و مي گويد : كسي كه دست و پا و چشم و گوش نداشته باشد ، مثل حيوانات هستند ؛ بلكه از حيوانات هم پايين تر هستند .
اين هم سخن ابن خزيمه كه در اين بحث مورد توجه است . ان شاء الله در برنامه هاي آينده خواهيم گفت كه خدا با دست هاي خود چه كارهايي انجام مي دهد . با دستش مي نويسد ، با دستش آب مي پاشد و كارهاي ديگري در جلسات بعد توضيح مي دهيم .
مجري :
استاد يزداني عزيز ! آيا در كتب شيعه هم روايتي مشابه اين رواياتي كه براي خداوند دست متصور است ، وارد شده يا خير و اگر هم وارد شده ، ديدگاه ما و علماي شيعه در اين باره چيست ؟ آيا ما هم بايد مثل سلفي ها بگوييم خدا دست دارد كه هر دو دست ، دست راست هستند يا اين كه نظرات ديگري وجود دارد ؟
استاد يزداني :
چون در آن زمان اين مباحث بسيار مشهور شده بود ، طبيعي است كه در كتاب هاي ما هم وارد شده باشد . ما كه مدعي نيستيم همه ي كتاب هاي ما پاك هستند . اين روايت در منابع شيعه از جمله كتاب شريف كافي ، جلد 2 ، صفحه 126 ، حديث 7 نقل شده :
عنه ، عن محمد بن علي ، عن عمر بن جبلة الأحمسي ، عن أبي الجارود ، عن أبي جعفر ( عليه السلام ) قال : قال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) : المتحابون في الله يوم القيامة على أرض زبرجدة خضراء ، في ظل عرشه عن يمينه – وكلتا يديه يمين – وجوههم أشد بياضا وأضوء من الشمس الطالعة ، يغبطهم بمنزلتهم كل ملك مقرب وكل نبي مرسل ، يقول الناس : من هؤلاء ؟ فيقال : هؤلاء المتحابون في الله .
از امام باقر عليه السلام نقل شده كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : آن هايي كه خدا را دوست دارند يا به خاطر خدا دوستي مي كنند ، در روز قيامت در سرزميني هستند كه همه ي آن سرزمين از زبرجد سبز است و دست هاي خدا در سمت راست عرش هستند . هر دو دست خدا ، سمت راست هستند .
كليني ، كافي ، ج 2 ، ص 126 ، ح 7
در اين جا ضمير ” يديه ” به خدا بر مي گردد يا به عرش ، خيلي مهم نيست . سند ضعف اساسي دارد ؛ اما اگر سند هم صحيح باشد ، بايد ببينيم چطور اين روايت را توجيه كردند ؟ بنده توجيه علامه مجلسي (ره) را در شرح اين روايت نشان مي دهم .
ايشان در كتاب مرآة العقول ، جلد 7 ، صفحه 261 مي فرمايد :
الحديث السابع : ضعيف .
وكلتا يديه يمين ، أي أن يديه تبارك وتعالى بصفة الكمال لا نقص في واحدة منهما ، لأن الشمال ينقص عن اليمين ، وكل ما جاء في القرآن والحديث من إضافة اليد والأيدي واليمين وغير ذلك من أسماء الجوارح إلى الله فإنما هو على سبيل المجاز والاستعارة ، والله تعالى منزه عن التشبيه والتجسيم ، انتهى
سند ضعيف است .
روايت ضعف هاي متعدد دارد تا اين كه به بحث ” وكلتا يديه يمين ” مي رسد و مي گويد :
” وكلتا يديه يمين ” به اين معنا است كه دست خدا هيچ نقصي ندارد .
چون چپ دستي يا دست چپ ، ضعيف تر است و اين نقص به حساب مي آيد .
خدا اين نقص را ندارد و هر جايي از قرآن يا حديث كه اين كلمات يد ، ايدي يا يمين از اين اسماء جوارح آمده باشد ، به معناي استعاري و كنايي آن گرفته مي شود . و خداوند از تشبيه و تجسيم منزه است .
علامه مجلسي ، مرآة العقول ، ج 7 ، ص 261
اين نظر شيعه است كه علامه به عنوان نماد شيعه و عالم برتر تاريخ شيعه ، اين مطلب را بيان كرده كه اولا سند روايت ، ضعيف است . جالب است كه نظر علماي اهل سنت مثل نووي را هم در كتاب خود مي آورد و در آخر مي گويد : هر جا اسم اعضا براي خدا آمده باشد ، به معناي استعاري و مجازي آن گرفته مي شود .
اما سلفي ها كه استعاره و مجاز و تأويل را قبول ندارند و مي گويد : قطعا دست هاي خدا دو دست حقيقي است ، يا بايد بگويند خدا سه دست دارد يا اين كه بگويند دست سمت چپ خدا قطع شده و به سمت راست چسبيده . غير از اين راه ديگري نيست . اما نظر ما اين است كه دست يا پا يا گوش يا چشم كه در آيات و روايات آماده و سند آن صحيح باشد ، به معناي استعاري و مجازي آن گرفته مي شود . در غير اين صورت منجر به تشبيه و تجسيم مي شود .
مجري :
از شما استاد يزداني و هم چنين شما بينندگان ارجمند تشكر مي كنيم .
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي مدد
خدا يار و نگهدارتان .
One Comment
زین العابدین
بسیار عالی بودن مطالب دستتون درد نکنه