شصت و يكمين برنامه كلمه طيبه با عناوين:
- حرمت قيام عليه حاكم جائر و فاسق از ديدگاه اهل سقيفه
- بررسي برخي جنگ جمل و برخي از شبهات پيرامون آن.
تاریخ:27/10/1400
برنامه:کلمه طیبه
مجری:
إن شاءالله رب العالمین، خیلی ممنون و متشکرم از حضرت عالی، طبق روال همیشگی برنامه ابتدای برنامه را معطر می کنیم با یک روایت پیرامون وجود مقدس حضرت ولی عصر حجت بن الحسن المهدی (عج)، بفرمایید در خدمتیم.
استاد یزدانی:
بله طبق روال یک روایتی را می خوانم در اول برنامه یک روایتی از حضرت امام صادق (علیه السلام) هست که بسیار روایت جالبی هست از حضرت امام صادق (علیه السلام) این روایت را می خوانیم تا یادی باشد از حضرت حجت، امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«مَن أقَرَّ بِالأئِمَّهِ مِن آبائي وَ وُلدي وَ جَحَدَ المَهديَّ مِن وُلدي ، کانَ کَمَن أقَرَّ بِجَميعِ الأنبياءِ وَ جَحَدَ مُحَمَّداً صلي الله عليه و آله»
اگر کسی همه امامان را قبول داشته باشد از اول تا آخر، اما حضرت مهدی را قبول نکند جحد کند انکار بکند مثل این هست که همه پیامبران را قبول کند ولی حضرت محمد (ص) را نپذیرد، پیامبر خاتم را نپذیرد.
طبیعی است کسی که پیامبر خاتم را نپذیرد او را کسی مسلمان نمی داند و همینطور اگر کسی همه امامان را قبول کند و امام آخر حضرت مهدی را قبول نکند او هم وضعیت اش به همان صورت است، می گوید سؤال کردم
«یا سیدی: و من المهدی من ولدک؟»
آن مهدی که از فرزندان تو هست چه کسی هست؟
«قال: الخامس من ولد السابع»
فرمود امام پنجم یا نسل پنجم از نسل امام هفتم
که همان می شود دوازدهم امام دوازدهم
«یغیب عنهم شخصه ولا یحل لهم تسمیته»
امام شخصیتش شخص اش از بین مردم غائب هست نمی بینند مردم آن حضرت را و نام بردن آن حضرت در ایام غیبت جایز نیست حلال نیست که ما نام آن حضرت را ببریم، همان نام شان که هم نام پیامبر ما هست بردن نام حضرت مهدی جایز نیست، این روایت روایت جالبی هست برای اینکه ثابت می کند به ما که باید ایمان بیاوریم به حضرت مهدی، قبول داشته باشیم حضرت مهدی را همانطوری که پیغمبر آخرالزمان را قبول داریم، اگر کسی حضرت مهدی را انکار کند انگار پیامبر را انکار کرده و این روایت بسیار واضح و روشنی هست.
مجری:
یعنی هم نقصی در ایمان دارد هم نقصی در اسلام دارد دیگر، أحسنتم خیلی ممنون و متشکرم.
بپردازیم به کلیپ ها طبق روال همیشگی یک کلیپی از شبهات فضای مجازی شبهاتی که وهابیت مطرح می کنند این را پخش می کنیم می بینیم و إن شاءالله این را بررسی می کنیم، کلیپ شماره 225، در خدمت شما هستیم.
کلیپ شماره 225:
بعد از اینکه عثمان به شهادت رسید مردم با سیدنا علی بیعت کردند، درنگی نکردند سیدنا علی که اهل عراق آمدند اینها را دعوت کردند که شما بیایید آنجا و آنجا طرفدار دارید و آنجا هم مردم با شما بیعت کنند و بعد متردد بودند سیدنا علی که بروند منبر رسول الله (ص) را ترک کنند پایتخت اسلام را رها کنند و این سرزمینی که یک مهجر و جای حجرت او و پیامبر همه بودند رها کند برود در یک جای غریبی که تا به حال نرفته، بعد از اینهمه مشروت با بقیه اهل عراق گفت که من می روم با یک تیر دو نشانه می زنم هم می روم ببینم معاویه بن أبی سفیان چرا با من بیعت نمی کند و هم بروم که آیا واقعاً ملت عراق در آنجا صادق اند و می خواهند با من بیعت کنند و طرفدار من هستند و یک دولتی تشکیل بدهیم و تا آخر که در آنجا اینهمه فتنه ها که آنجا بود فتنه جنگ جمل و فتنه صفین و فتنه نهروان و فتنه خوارج و تمام اینها در آنجا رخ داد، البته قبلاً باید عرض می کردم که زمانی که مشروت می کرد برای اینکه منبر پیامبر را رها کند و شهر پیامبر را رها کند و برود یا نرود، سیدنا حسن (حسن مجتبی رضی الله عنه) حسن بن علی فرزند بزرگ سیدنا علی و به تعبیر آخوندها امام دوم عرض کردند ای پدر از اینجا بیرون نرو منبر رسول الله را رها نکن و لذا روی حرف های دیگر و نصایح پسرانه به پدر که می بینیم این تیز هوشی و دقت سیدنا حسن خیلی جالب بود که لذا شبهات رفتاری و ظاهری سیدنا حسن هم به رسول الله (ص) نزدیک تر بود این بزرگوار بیشتر شبهات به پیامبر داشت تا شباهت علی، جدش بوده دیگر پدر مادرش بوده رسول الله (ص) پدر سیدتنا زهرا (رضی الله عنها)، بعد در درگیری و فتنه جمل برای پدر برای علی پدر ثابت شد که حق با حسن بوده، پدر آیا نگفتم به تو که از مدینه خارج نشو؟ جواب علی چه بود؟ فرمود که ای پسرم من فکر نمی کردم که مار به اینجا منتهی بشود که منتهی شد.
مجری:
جناب استاد کلیپ را دیدیم این آقا آمده اینجا در حقیقت یک ادعای را مطرح می کند می خواهد بگوید که میان امام حسن (علیه السلام) و پدرشان امیرالمؤمنین اولاً اختلاف نظر بود و امام حسن راضی به اعمال پدرشان نبود و حق هم با امام حسن شد در نهایت و می خواهد یک اولویتی قرار بدهد بگوید پس ایشان اصلاً اینجا افضلیت دارد نسبت به امیرالمؤمنین، مقام امیرالمؤمنین را می خواهد یک مقدار بیاورد پایین، پاسخ شما چه هست؟ اساساً همچین روایتی اصلاً وجود دارد یا خیر؟
استاد یزدانی:
جنگ جمل اهمیت زیادی دارد در تاریخ اسلام و اتفاق افتادن این جنگ بسیاری از مسائل را روشن کرد و بسیاری از ارکان اعتقادی اینها را متزلزل کرد از جمله بحث عدالت صحابه؛ صحابه ی که خروج کردند علیه حاکم زمان خودشان و بیش از 30 هزار مسلمان اینجا کشته شد که این مخالف همه اعتقادات اینهاست که اینها صحابه را بعضی های شان حتی تا حد عصمت بردند بالا که از همه اینها باید تبعیت کنیم و پیروی کنیم و از این مسائل، این جنگ جمل به خصوص آنهای که در رأس این جنگ بودند برای اینها خیلی مقدس اند برای اینکه دفاع کنند از اینها تمام تلاش شان را می کنند که یک طوری شبهه افکنی بکنند و از این شبهات مطرح کنند، شبهه ی که ایشان مطرح کرد این هست که امیرالمؤمنین (علیه السلام) وقتی می خواست برود به کوفه امام حسن گفت نرو مشروت داد گفت نرو اینطوری هست و آنطوری هست و این اتفاقات می افتد و بعداً هم معلوم شد که حق با امام حسن (علیه السلام) بوده و امیرالمؤمنین فهمید که نعوذ باالله اشتباه کرده، حالا من روایت را از کتاب های خود اهل سنت بخوانم متن روایت را ببینیم چه هست واقعاً آیا چنین روایتی قابل پذیریش هست یا نیست، من از کتاب «البدایه والنهایه» إبن کثیر برای تان بخوانم؛ «البدایه والنهایه» إبن کثیر سلفی شاگرد إبن تیمیه در این کتابی که وهابی ها خیلی این کتاب را قبول دارند، جلد شماره 7، چاپ دولت قطر، در سال 1436 چاپ شده این کتاب، صفحه 410، حوادث همان سال 36
«ذکر مسیر علی بن أبی طالب إلی البصره»
البدایه والنهایه، إبن کثیر، چاپ دولت قطر، چاپ 1436، ج 7، ص 410
روایت اینجا هست که می گوید حسن بن علی پیش پدرش آمد در مسیر در راه
«فقال: لقد نهیتُکَ فعَصَیتنی»
من تو را نهی کردم ولی از دستورم سر پیچی کردی
پسر می آید به پدر می گوید
«تُقتلُ غداً بمضیعةٍ لا ناصر لک»
بالاخره تو با این کارهای که داری می کنی جان خودت را به خطر می اندازی و حیف الکی کشته می شوی و هیچ کس هم یاورت نیست
«فقال له علی: إنک لا تزال تحن علیَّ حنین الجاریة»
امیرالمؤمنین به او گفت که چرا همیشه مثل این کنیزکان گریه می کنی ناله می کنی، همیشه مثل کنیزکان داری غُر می زنی
«و ما الذی نهیتنی عنه فعَصیتُک؟»
چه بوده که تو من را از آن نهی کردی و من از دستورت سر پیچی کردم؟
«فقال»
امام مجتبی (علیه السلام) فرموده باشند نعوذ باالله
«ألم آمرک قبل مَقتل عثمان أن تخرج منها لئلا یقتل وأنت بها»
مگر من به تو دستور ندادم که قبل از کشته شدن عثمان بیا این شهر را ترک کن، وقتی عثمان کشته می شود در این شهر نباشی تو، من قبلاً به تو دستور داده بودم
«ألم آمرک أن لا تبایع الناس بعد قتل عثمان حتی یبعث إلیک أهل کل مصر ببیعتهم؟»
مگر من به تو دستور ندادم امر نکردم به تو که با مردم بیعت نکن بیعت این مردم را قبول نکن تا همه مردم از همه جا جمع بشوند همه به تو بگویند که بیا با من بیعت کن؟
«وأمرتک»
من به تو گفتم من به تو دستور دادم، پدر من به تو دستور دادم
«حین خرجت هذه المرأة وهذان الرجلان أن تجلس فی بیتک حتی یصطلحوا فعصیتنی فی ذلک (کله)؟»
می گوید وقتی این زن با این دوتا (طلحه و زبیر) اینها خروج کردند من به تو گفتم در خانه ات بنشین نرو جایی، حرف من را گوش نکردی دستور من را اطاعت نکردی از دستوراتم همیشه سرپیچی کردی، این کدام امام حسن هست؟ آیا امام حسن شیعه؟ امام حسنی که سید شباب اهل الجنة است فرزند پیغمبر است بیاید با پدر خودش اینطوری صحبت بکند؟ حتی اگر برعکس بود امیرالمؤمنین امام نبود امام حسن امام بود باز همچین دستوری نمی داد هیچ وقت، امام حسنی که ما می شناسیم آن امام حسنی که تربیت شده پیغمبر هست در برابر پدرش نمی گوید من به تو دستور دادم تو چرا حرف من را گوش نکردی چرا همیشه از دستورات من سرپیچی می کنی، این روایتی است که اینها نقل کردند، اینها باید این چیزها را نقل کنند تا بتوانند توجیه کنند کارهای خودشان را و اعتقادات خودشان را باورهای خودشان را، من واگذار می کنم قضاوت در باره این روایت را به بینندگان شیعه و سنی؛ اگر پسر من در برابر من همچین حرفی بزند من چه عکس العمل نشان می دهم؟ شما اگر پسرتان بگوید پدر من به تو نگفتم مگر من به تو دستور ندادم چرا همیشه از حرف های من سرپیچی می کنی؟ چه به او می گویید؟ این است سید شباب اهل الجنة؟ این است سبط پیغمبر؟ این است تربیت شدۀ دامان صدیقه طاهره (سلام الله علیها)؟ ما که چنین امام حسنی را نمی شناسیم ولی امام حسن شما ممکن است خیلی کارهای دیگر هم بکند این به ما مربوط نمی شود از دیدگاه امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) و همینطور امام مجتبی (علیه السلام) معصوم مطلق هستند و معصوم هیچگاه با همدیگر اختلاف پیدا نمی کنند که بخواهند علیه همدیگر اینطوری بیایند به همدیگر دستور بدهند، پیغمبر هیچ وقت به امیرالمؤمنین چنین دستوری نداده شما پیدا کنید یک جای پیغمبر به امیرالمؤمنین اینطوری عتاب کرده باشد من به تو گفتم چرا گوش نکردی؟ من به تو دستور دادم چرا عمل نکردی؟ نداریم همچین چیزی که پیغمبر به امیرالمؤمنین چنین عتاب کرده باشد آن وقت فرزندش بیاید به پدرش اینطوری بی ادبی بکند؟ این قابل قبول نیست و ما چنین روایتی را قبول نداریم.
همین روایت را آقای بلاذری در «انساب الأشراف» اش هم نقل کرده، خیلی ها نقل کردند این روایت را گسترده هم اینها نقل کردند، «انساب الأشراف» آقای بلاذری، جلد شماره 3، چاپ دارالفکر بیروت، در سال 1417، چاپ اول، صفحه شماره 17، دقیقاً همان تعبیرات هست که من به تو گفتم من به تو دستور دادم من به تو امر کردم، و الآن هم به تو دستور می دهم که به حرفم گوش بدهی وگرنه آنجا کشته می شوی، بعد امیرالمؤمنین دانه دانه البته جواب می دهد طبق حرف اینها.
انساب الأشراف، بلاذری، چاپ دارالفکر بیروت، چاپ 1417، چاپ اول، ج 3، ص 17
من در جواب این روایت چندتا نکته را خیلی سریع از همین کتاب ادامه همین بحث، این روایت در صفحه شماره 17 است ما صفحه به صفحه می رویم داستان های که نقل می کنیم روایاتی که نقل کرده با سند صحیح کلاً با این در تضاد هست نمی شود امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب فرزندش را اینطوری تربیت کرده باشد و امکان ندارد که امام حسن در برابر پدرش اینطوری صحبت بکند خصوصاً وقتی امام مجتبی (علیه السلام) می داند آنهایی که در بصره جمع شده بودند دشمن امیرالمؤمنین اند آنها جمع شدند تا علیه حکومت شورش بکنند آنها به قصد جنگ آمدند، همین روایت در صفحه شماره 21 همین جلد می گوید که از زهری نقل شده که طلحه و زبیر به مکه رفتند و إبن عامر هم آمد و یعلی بن منیه هم آمد و فلانی هم آمد و همه با هم مال جمع کردند همه جمع شدند در خانه یک نفری
«فأداروا الرأی»
انساب الأشراف، بلاذری، چاپ دارالفکر بیروت، چاپ 1417، چاپ اول، ج 3، ص 21-22
در خانه او جمع شدند با هم رأی دادند مشورت کردند
«فقالوا: نسیر إلی المدینة فنقاتل علیاً»
ما برویم مدینه به جنگ علی
اینها از اول معلوم است هدف شان جنگ بوده قصد شان جنگ بوده، بعد حالا بعضی ها گفتند نه آن گفت که مدینه خوب نیست شام خوب نیست فلان خوب نیست، برویم سمت بصره، این یک روایت که واضح است روشن است اینها به قصد جنگ آمده بودند.
باز صفحه شماره 22 روایت دیگری نقل می کند که طلحه و زبیر آمدند و تصمیم گرفتند به بصره بروند که خون عثمان را بگیرند و بعد روایت بعدی که آن زن وقتی به منطقه حوأب سگ ها آنجا پارس کردند، وقتی صدای پارس سگ ها را شنید «انا لله وانا الیه راجعون» گفت، گفت من را برگردانید، چرا تو را برگردانیم؟ چون از پیغمبر شنیده ام که پیغمبر وقتی زن هایش کنارش بود همه بودند گفت
«أیتکن ینبحها کلاب الحوأب»
کدامی از شما هستید که بالاخره سگ های حوأب (منطقه حوأب) برای او پارس می کنند؟
کدامی از شما پارس سگ های حوأب را می شنوید و پارس می کنند؟ می خواست برگردد اما عبدالله بن زبیر صحابی جلیل القدر اینها گفت نه دروغ می گوید این آب حوأب نیست این منطقه حوأب نیست 50 نفر را آوردند که همه دروغ گفتند و گولش زدند، این داستان ها را همه را امام مجتبی (علیه السلام) می داند این روایت را امام مجتبی هم شنیده دیگر قطعاً، وقتی اینها به بصره رسیدند عثمان بن حُنیف و عمران بن حصین آمدند و همینطور أبا أسود دیلی ملاقات اینها گفتند برای چه آمدید؟ گفت ما آمدیم خون عثمان را بگیریم، یعنی چه؟ خون عثمان را برای چه از ما می گیرید؟ ما چه کاره ایم؟ عثمان در مدینه کشته شده خونش را از ما می گیرید؟ گفتند که به هر حال صحبت کردند با یکی از همسران پیغمبر که خدا به تو دستور داده حتماً در خانه خودت بمانی تو حبیس رسول الله هستی تو همسر پیغمبر هستی تو حرمت داری تو نباید بیایی و این مسائل، حالا از اینها بگذریم ولی در همینجا که رسیدند اینها به بصره، به بصره که رسیدند وقتی به منطقه زابوقه رسیدند با عثمان بن حُنیف آنجا درگیر شدند و
«فقاتلهم أشد قتال، فکثرت بینهم القتلی وفشت فیهم الجراح»
وقتی آنجا رسیدند با هم درگیر شدند، هنوز امیرالمؤمنین حرکت نکرده امیرالمؤمنین در مدینه هست اینها با نماینده امیرالمؤمنین با والی بصره جنگیدند و آنجا تعداد زیادی از مردم را کشتند، بعد با هم مصالحه کردند گفتند بیایید با هم مصالحه بکنیم یک نامه ی آوردند با همدیگر نوشتند که تا امیرالمؤمنین علی نیامده با هم نجنگیم هر وقت او آمد تصمیم می گیرد که چیکار باید بکنیم و تقسیم کردند به عثمان بن حُنیف هم دارالاماره را دادند هم بیت المال را هم مسجد را، دارالاماره و بیت المال و مسجد مال عثمان بن حنیف والی امیرالمؤمنین در بصره و بقیه هم آنجا بودند دیگر، اما فردایش چه شد؟ فردایش طلحه و زبیر با همدیگر صحبت کردند گفتند اینطوری نمی شود
«لئن قدم علیٌّ البصره لیأخذن بأعناقنا»
اگر علی پایش به بصره برسد حساب همه ما را می رسد ما اینهمه آدم کشتیم مگر امیرالمؤمنین از خون آدم ها می گذرد؟ اینهمه آدم کشته بودند اینها روز قبل، اینها با هم تصمیم گرفتند حمله کردند به خانه عثمان بن حنیف، عثمان بن حنیف هم بی خبر بود لگد کوبش کردند در یک شبی که باد زیاد بود تاریک بود آمدند پیش عثمان بن حنیف او داشت نماز عشا را می خواند
«فأخذوه وأمروا به فوطیء وطئاً شدیداً»
زیر پا لِه اش کردند زدند کُتک اش زدند
«ونتفوا لحیته وشاربیه»
ریش عثمان بن حنیف را کندند همه سبیل هایش را کندند محاسنش را کندند چیزی در صورتش مو نمانده بود که وقتی پیش امیرالمؤمنین می آید می گوید من وقتی از پیش تو رفتم والی شدم یک پیره مردی بودم الآن یک جواب اَمرَد شدم ریش ندارم، اینقدر همه ریش هایش را کنده بودند، عبدالله بن زبیر گروهی را به سمت بیت المال فرستاد که چهل نفر آن بیت المال نگهبان داشت این چهل نفر را با چهار صد نفر حمله کردند همه را کشتند، چهل نفر که اینها نگهبان بیت المال
«فقتلوهم ورئیسهم أبا سلمة الزطی وکان عبداً صالحاً»
رئیس نگهبان ها هم شخصی به نام أبا سلمه زطی بود که آدم خوبی هم بود صالح بود
بنده صالحی بود، کشتند همه را با این وضعیت، حالا فردایش دوباره جنگ بین حکیم بن جبله عبدی اتفاق افتاد، حکیم بن جبله فرمانده نظامی عثمان بن حنیف بود، من خیلی انصافاً گاهی داستان های این حکیم بن جبله را می شنوم خیلی لذت می برم چقدر آدم با بصیرتی بوده این حکیم بن جبله از اصحاب امیرالمؤمنین هست فردایش آمد اینجا و با اینها درگیر شد 300 نفر بیشتر نبودند 70 نفر از قوم خودش بود از قوم خود آقای حکیم بن جبله عبدی بود جنگیدند و همۀشان کشتند همه این 300 نفر را طلحه و زبیر و عبدالله بن زبیر کشتند، وقتی خبر به امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) رسید حالا در صفحات بعد هست که وقتی خبر اینها رسید امیرالمؤمنین هم حرکت کرد، شما این مسائل را خبر داری اتفاقات را می دانی، امام مجتبی که بی خبر نبود که، خبر داشت از این اتفاقات که یک عدۀ از مکه حرکت کردند رفتند بصره به قصد جنگ با آن همه مهمات و اسلحه و هودج آهنی و شمشیرها و پول ها و اینها رفتند آنجا چهل نفر از کسانی که بیت المال را محافظت می کردند کشتند،300 نفر هم از مردم را کشتند، والی را گرفتند کُتک زدند ریش اش را کندند و تحقیرش کردند اصلاً قصد تحقیر داشتند حتی دستور کشتنش را هم داده بودند ولی نکشتند، با این وضعیت آن وقت امام مجتبی بیاید جلوی پدرش نه نرو برای چه می روی؟ مگر می شود؟ مگر می شود امام مجتبی (علیه السلام) بیاید اینجا جلوی پدرش را بگیرد آن هم امیرالمؤمنین حاکم زمان امر کند من به تو دستور می دهم تو حرف من را گوش نمی دهی اطاعت نمی کنی از دستور من سر پیچی می کند؟ چطور می توانید این روایت ها را باور کنید شما؟ کدام عقلی باور می کند که امام مجتبی (علیه السلام) بیاید جلوی پدرش و به پدرش دستور بدهد من دستور دادم تو باید حتماً اطاعت بکنی؟ این داستانش، از اینها که بگذریم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) به دستور خدا به دستور پیغمبر حرکت کرد به سمت بصره و با اینها جنگید روایت فراوان هست حالا ما قبلاً روایتش را بارها خواندیم من فقط یک روایت یک مطلب از منابع اهل سنت برای تان بخوانم مطلبی که آقای إبن حجر عسقلانی نقل کرده در کتاب «تلخیص الحبیر» خودش؛ «تلخیص الحبیر» آقای إبن حجر عسقلانی، جلد شماره 6، صفحه شماره 2705، کتال الإمامه و قتال البغاة، حدیث شماره 2363، می گوید ثابت شده که اهل جمل و صفین و نهروان همه بغات بودند، حالا بغات چه هست باید سر جای خودش بحث بشود
«ویدل علیه»
تلخیص الحبیر، إبن حجر عسقلانی، ج 6، ص 2705، کتال الإمامه و قتال البغاة، ح 2363
چرا اینها اهل بغات بودند؟ استدلال إبن حجر عسقلانی عالم بزرگ اهل سنت را می بینیم؛ چرا اینها باغی هستند؟ حدیث علی بن أبی طالب که می گوید
«أمرت بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین»
به من دستور داده شده من مأمورم نه از جانب امام حسن، از جانب پیغمبر خدا که پیغمبر خدا به امیرالمؤمنین دستور داد با ناکثین بجنگ آنهایی که با تو بیعت کردند آگاهانه هم بیعت کردند دو بار هم بیعت کردند بیعت شان را شکستند، پیغمبر گفت با اینها بجنگ با این بیعت شکنان
«والقاسطین»
آنهایی که از شام می آیند
«والمارقین»
خوارج، با اینها بجنگ، این روایت را امام مجتبی هم شنیده نمی شود از اینها بی خبر باشد و بیاید در برابر پدرش بگوید نه پدر نرو به جنگ، می گوید این روایت را نسائی در «خصائص» نقل کرده، بزار نقل کرده، طبرانی نقل کرده، ناکثین اهل جمل هستند چون بیعت شان را شکستند، قاسطین اهل شام هستند چون
«جاروا عن الحق فی عدم مبایعته»
اینها پای شان روی حق گذاشتند نیامدند بیعت بکنند، مارقین هم که اهل نهروان هستند که
«يَمرُقونَ مِن الدِّينِ كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِن الرَّمِيَّةِ»
این روایت را هم ما در منابع اهل سنت با سند صحیح داریم، امام مجتبی (علیه السلام) در این جنگ خیلی رشادت ها انجام داد.
مجری:
خودشان اصلاً رفتند جنگیدند.
استاد یزدانی:
بله حضور داشتند آنجا، اصلاً قبل از اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) برسد به بصره خود امامم مجتبی رفت به کوفه و از آنجا دوازده هزار نفر آورد حالا در ادامه همین روایت در همان کتاب «انساب الأشراف» بلاذری بود در صفحه شماره 29 همان کتاب که
«وبعث الحسن بن علی لیندب الناس إلیه وأمره بعزل أبی موسی فعزله»
انساب الأشراف، بلاذری، ص 29 و 31
امیرالمؤمنین پسرش امام حسن را فرستاد برو از کوفه نیرو بیار برو ابو موسی اشعری را عزل کن و عزلش هم کرد
«فانتدب معه عشرة آلاف أو نحوهم فخرج بهم إلی ابیه»
دوازده هزار نیرو جمع کرد امام مجتبی از کوفه برای پدرش، چطور می تواند همچین کسی مخالف باشد؟ می شود همچین چیزی که خودش برود دوازده هزار نیرو جمع کند و بعد مخالف این جنگ هم باشد؟ حالا در صفحه شماره 31 هم دقیقاً همین مطلب آمده که امیرالمؤمنین پسرش امام حسن و عمار بن یاسر را به کوفه فرستاد
«لاستنفار أهلها»
که همه مردم کوفه را چیکار کند؟ یکجا جمع کند و بیاورد به جنگ، بعد در جنگ هم طبق برخی از نقل ها امام مجتبی (علیه السلام) یکی فرمانده ها هست و یک سمت لشکر را به عهده دارد و آخرین نیزه را هم امام مجتبی زد جنگ تمام نمی شد یک عده ی دور شتر را گرفته بودند و جنگ تمام نمی شد امیرالمؤمنین (علیه السلام) به امام مجتبی دستور داد برو و آن روایت حالا در «بحار الأنوار» در کتاب های شیعه نقل شده در «بحار الأنوار» جلد شماره 32، صفحه شماره 181 که از مناقب إبن شهرآشوب نقل می کند که امیرالمؤمنین اول محمد حنفیه را فرستاد در جنگ جمل به او نیزه داد گفت برو و با این نیزه شتر را زمین بزن، اما رفت و نتوانست بنو ضبة که اطراف شتر را گرفته بودند اجازه ندادند برگشت، وقتی برگشت
«انتزع الحسن رمحه من یده وقصد قصد الجمل»
بحار الأنوار، ج 32، ص 181
امام مجتبی نیزه را از دست محمد حنفیه برادرش گرفت به قصد زمین زدن شتر
«وطعنه برمحه»
امام مجتبی با نیزه زد به شتر و وقتی پیش پدرش برگشت هنوز اثر خون در روی نیزه امام مجتبی (علیه السلام) بود و این داستان های که، امام مجتبی خودش از فرماندهان جنگ جمل است دوازده هزار نیرو برای امیرالمؤمنین جمع کرده و جنگ را هم او پایان داده او بود که شتر را زمین زد، پس چطور می تواند امام مجتبی (علیه السلام) مخالف این داستان باشد آن هم با این متن رکیکی که شما نقل کردید علمای اهل سنت نقل کردند؟ امکان ندارد که امام مجتبی (علیه السلام) بیاید به پدر امر کند پدرش هم سرپیچی بکند، مگر چه کسی امام است؟ امیرالمؤمنین امام بود در آن زمان یا امام حسن بود؟ کدام امام بود؟ امام حسن امام نبود آن زمان، امیرالمؤمنین امام بود و امام حسن امام ناطق نبود امام ساکت بود و باید گوش می داد باید اطاعت می کرد همانطوری که وقتی او امام بودم امام حسین (علیه السلام) از او اطاعت می کرد، به هر حال مطلب زیاد هست به همین اندازه کفایت می کند.
مجری:
أحسنتم، پس می توانیم بگوییم یعنی اصلاً هم با شواهد تاریخی که نقل شده همخوانی ندارد هم با شواهد اعتقادی و اصول اعتقادی.
استاد یزدانی:
هم شواهد درون متنی هم این متن متن رکیکی است که شما نقل کردید قابل قبول نیست برای ما، هم عملکرد امام مجتبی چیزی دیگر را نشان می دهد و هم اعتقادات ما چیزی دیگر را ثابت می کند.
مجری:
خیلی ممنون و متشکر، کلیپ دیگری داریم کلیپ شماره 226.
کلیپ شماره 226:
فتوای صریحی از شما نقل شده که گفتید: حتی اگر حاکم در برنامه زنده روزانه نیم ساعت زنا کند و شراب بخورد، بازهم خروج بر او حرام است، سروصدای زیادی سر این مسأله بر پا شده، جواب شما چیست؟
عبدالعزیز الزیس مفتی سرشناس سلفی:
این سخن، علمی و شرعی است و هیچ از علمای سلفی در آن اختلاف ندارند، نه ابن باز و نه ابن عثیمین و نه البانی و نه استاد ما علامه صالح بن فوزان و هیچ یک از علمای اهل سنت نیز به هیچ وجه در آن اختلاف ندارند همه علماء اهل سنت همواره آن را قبول داشته اند، من از شما می پرسم: کدام بدتر است؟ حاکمی زنا کند و …، یا اعتقاد به خلق قرآن داشته باشد؟ حتماً اعتقاد به خلق قرآن بدتر است؛ چرا که کفر است اما در عین حال علما با کسی که چنین اعتقادی داشته همراهی کرده اند در برابر ظلم های او صبر کرده اند و مردم را علیه او تحریک نکرده اند، پس این عقیده ما است.
دوم: ادله شرعی که پیش از این گفتیم همگی همین را ثابت می کنند و حتی بیشتر از این، عمر گفت: از حاکم اطاعن کن و گوش به فرمان او باشد حتی اگر تو را کتک زد و مالت را غارت کرد.
سوم: شیخ ابن عثیمین گفته و مستند آن در یوتیوب و جاهای دیگر موجود است که: اگر شما در حال جهاد بودید و حاکم هر روز در خیمه یکسره مشغول زنا بود، بازهم واجب است که زیر پرچم او جهاد کنید، این صدای شیخ ابن عثیمین است، حتی گفته است: اگر حاکم زنا کند و لواط بدهد! این سخنی است که هیچ عالم سنی با آن مخالف نیست.
مجری:
جناب استاد کلیپ را دیدیم ایشان خیلی صریح و واضح دارد مطالبی را بیان می کند می گوید که اساساً خروج بر حاکم باطل هست حالا این حاکم هر چه باشد یعنی هر شرائطی داشته باشد ظالم، فاسق، فاجر، فاسد، همه انواع اقسام چیزها را هم به آن می بندد ولی می گوید باطل است، حالا از یک طرف کلیپ قبلی را هم دیدیم دیگر جالب اینجاست که آن افراد خروج کردند دیگر بر علیه امیرالمؤمنین دیگر آن زن و آن دو مرد خروج کردند علیه حکومت امیرالمؤمنین، دیگر حداقل این واضح است، حالا اینجا را چطوری می خواهند جمع کنند؟ هم مورد اول را چطوری می خواهند واقعاً اینها توجیه کنند که خروج بر حاکم باطل هست هر شرائطی داشته باشد، هم آن را چطوری می خواهند جمع اش کنند؟ بفرمایید.
استاد یزدانی:
خدمت تان گفتم یکی از مبانی اینها همین است که خروج علیه حاکم حرام هست جایز نیست و حتی اگر کسی خروج کند کشتندش جایز است واجب است حتی، مهدور الدم هست کشتنش واجب هست، از آن طرف امیرالمؤمنین حاکم شرعی بود یا نبود؟ به هر صورتی چه حکومتش را الهی بدانیم چه حکومت امیرالمؤمنین را مردمی بدانیم به هر صورت مشروعیت خلافت امیرالمؤمنین را نمی تواند کسی انکار بکند، به هر مبنای امیرالمؤمنین حاکم هست قطعاً، خلیفه چهارم اینها خلیفه اول ما هست، حالا آنهایی که قیام کردند حکمش چه هست؟ دیگر می مانند اینجا؛ یک چیز درست کردن که اینها اجتهاد کردند، یعنی چه؟ اجتهاد در برابر نص؟ پیغمبر می گوید هر کسی قیام کرد باید او را بُکشید، شما چرا قیام می کنید؟ با اینکه بیعت کرده بودید، دو بار هم بیعت کردید، چرا خروج کردید؟ جوابی برایش ندارند، حالا این حاکم امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب هست پرچمدار پیغمبر هست در همه جنگ ها، اولین مسلمان هست و آیه تطهیر در باره اش نازل شده و آیه مباهله در باره اش نازل شده، سوره انسان در باره اش نازل شده و همسر صدیقه طاهره هست و آنهمه فضائل، حالا اینها می گویند هیچ مشکلی ندارد با اینها، ولی اگر رسیدیم به یک حکام دیگری؛ حاکمانی بودند اهل شراب، اهل قمار، اهل زنا و حتی یکی مثل یزید اهل لواط؛ اینجا چیکار بکنیم؟ خروج علیه او جایز است یا جایز نیست؟ می گویند نه جایز نیست، امام حسین را چیکار می کنید شما؟ امام حسین علیه حاکم خروج کرد دیگر، حاکمی که همین ویژگی ها را داشت همین ویژگی های که این آقای عبدالعزیز الریس ایشان عالم سرشناس وهابی عربستان سعودی هست سلفی هم هست ایشان می گوید حاکم حتی اگر یکی باشد که اهل شراب باشد، اهل قمار باشد، اهل لواط باشد، اهل زنا، حتی در برنامه زنده تلویزیونی بیاید روزی نیم ساعت مثلاً زنا بکند برنامه زنده زنای حاکم پخش بشود از تلویزیون، باز ما حق نداریم از این حاکم دست برداریم علیه او خروج کنیم، اینها هدف شان چیز دیگر هست هدف شان امام حسین (علیه السلام) هست که می گویند امام حسین اگر خروج کرد این خروج اش جایز نیست حتی اگر به این بهانه باشد که یزید فاسق بوده و فاجر بوده و بوزینه باز بوده سگ باز بوده و شراب خوار و به قول عبدالملک مروان که صریح و واضح می گوید یزید اهل لواط بود، می گوید جایز نیست، حالا این فتوای که ایشان از إبن عثیمین خواند ابن عثیمین آدم کله گندۀ هست ابن عثیمین خیلی معروف و مشهوری است و بزرگ است بین اینها خصوصاً در زمان فهد، پیش فهد جایگاه بسیار ویژه ای داشت، شرح عقیدة الدمریه، آقای ابن تیمیه، که آقای محمد بن صالح العثیمین، این کتاب را شرح زده، مؤسسه شیخ محمد صالح العثیمین، در عربستان سعودی هم این کتاب را چاپ کرده، صفحه 466، می گوید، اگر سائلی سؤال کند
«هل یجب طاعة ولی الأمر العاصی؟»
آیا از حاکمی که عصیان گر هست واجب هست اطاعت کرد؟
شرح عقیدة التدمریه، ابن تیمیه، محمد بن صالح العثیمین، مؤسسه محمد صالح العثیمین، ص 466
جواب داده
«ولی الأمر العاصی یجب طاعته»
ولی امری که گنهکار هست اهل فسق و فجور هست، اطاعت از او واجب است،
اگر کافر نباشد، آن هم کفر صریح، کفرش صریح و واضح و روشن باشد که هیچ برهانی هم برایش نداشته باشد، در هر صورت باید از او اطاعت کرد، مگر کفر واضح داشته باشد،
«اما إذا کان یشرب الخمر»
اهل شرب خمر باشد،
مثل یزید، اهل زنا باشد، مثل یزید که خودشان دارند که یزید با خواهر خودش هم زنا می کرد، با دختر خودش هم زنا می کرد، با زن پدر خودش هم زنا می کرد، خود سنی ها نقل کردن، به ما هیچ ربطی ندارد،
«و یتلوّط»
از قوم لوط باشد،
مثل بعضی از این خلفای شان، مثل همان یزد، که عبد الملک مروان می گوید که من مثل یزید نیستم که اهل لواط بود، من آنطوری نیستم، خودشان نقل کردند
«و یقتل النفس بغیر الحق»
ناحق مردم را بکشد
«فإنه یجب طاعته»
واجب است اطاعت از او
حتی اگر کتکت زد حتی اگر تو را بزند، زندانی ات بکند
«فیجب علیک أن تطیعه»
واجب است که تو از او اطاعت بکنی
این هم از همین ها، این هم از همین سلفی ها، وقتی می گوییم از راه اهل بیت دور شدند وقتی می گوییم اینها از ثقلین دست کشیدند، پیغمبر بزرگوار اسلام اطاعت از ثقلین را بعنوان راه اتحاد و راه روشن به سوی صراط مستقیم الهی معرفی کرد، اما اینها چکار کردند، هم قرآن را کنار گذاشتند، هم اهل بیت (ع) را کنار کذاشتند، افتادند در این وادی، در این محلکه افتادند که حاکم حتی اگر بد باشد، خب چرا باید از چنین حاکمی ما اطاعت بکنیم، باشد همه اطاعت می کنیم، خب چرا آنها اطاعت نکردند؟ امیرالمؤمنین مگر حاکم نبود، نظرتان چیست در باره آنها، آنها چرا اطاعت نکردند، چرا جنگ جمل را راه انداختند؟، چرا جنگ صفین را راه انداختند؟، سه جنگ همه هم صحابه بودند، خب اگر اطاعت از حاکم از حاکم واجب هست، که واجب هست به قول شما چرا آنها اطاعت نکردند، چرا آنها خروج کردند، چرا آن همه آدم را کشتند قبل از جنگ، 340 نفر را حداقل کشتند، خب خون اینها را چه کسانی باید می داد، به چه بهانه ای این همه آدم را کشتند، خب اگر خروج علیه حاکم کفر است هرچه هست اینجا هم باید تطبیق بدهید، این یک فتوا؛ حالا روایات دیگری هم هست، در منابع دیگر، من یک روایت دیگر از منابع اینها بخوانم، از صحیح مسلم روایت جالبی هست، چاپ دار الحدیث قاهره، چاپ اول، چاپ 1412 با تحقیق آقای محمد بؤاد عبد الباقی، خیلی روایت جالبی هست صفحه شماره 1476، کتاب الإماره، باب 13، حدیث 52، از این باب، صفحه 1476، حذیفة بن یمان می آید پیش پیغمبر، پیغمبر بزرگوار اسلام به حذیفة بن یمان صحابی جلیل القدر پیغمبر که انسان بسیار خوب و صالحی بود و ما خیلی به او علاقه داریم، پیغمبر با او صحبت می کند، می فرماید
«یکون بعدی ائمة لا یهتدون بهدای و لا یستنون بسنتی»
بعد از من کسانی می آیند، حاکمانی می آیند امامانی می آیند که اینها
«لا یهتدون بهدای و لا یستنن بسنتی»
به هدایت من هدایت نمی کنند
یعنی آن راهی را که من رفتم، آن راهی که من مردم را هدایت می کردم به آن سمت مردم را نمی برم، به یک سمت دیگر می برند، به سنت من عمل نمی کنند، سنتی دیگری را پایه گذاری می کنند
«و سیقوم»
و بزودی
سین اینجا معنا دارد
«یسیقوم فهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان انس»
در بین اینهایی که بعد از من امام می شوند کسانی هستند که چهره شان چهره انسان هست اما قلب شان قلب شیطان هست،
قلب شیطان را گذاشتند در قلب اینها
«قال قلت کیف أصنع»
من اینها را درک کنم چکار باید بکنم
حذیفه وظیفه اش را می پرسد من چکار کنم پیغمبر،
«یا رسول الله إن أدرکت ذلک»
اگر من این آدم ها را درک کردم که بعد از تو می آیند چکار باید بکنم؟
«قال تسمع و تطیع لأمیر»
اطاعت کن حرف شنو باش
«و إن ضرب ظهرک و أخذ مالک فأسمع و أطع»
حتی اگر آمدند مالت را غارت کردند، حتی اگر آمدند کتکت زدند زندانی ات کردند،
در هر صورت وظیفه ات اطاعت هست، اینها چه کسانی هستند، به هر حال بروند برادران عزیز اهل سنت بروند ببینند حذیفه تا چه زمانی زنده بوده، حالا ما کاری به مصداقش نیست، بحث ما بحث مصداقش نیست، به هر حال کسانی هستند که چهره آدمی دارند اما قلب شان قلب شیطان است، پیغمبر می گوید اطاعت کن از آنها، خب باشد امیرالمؤمنین چه بود، اول مؤمن بود امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب، طبق مبنای اهل سنت امام هست قطعاً شک و شبهه ای در آن نیست، همانطور که امیرالمؤمنین به معاویه نامه می نویسد که طبق مبنای تو هرطور که آنها خلیفه شدند من هم همانطور خلیفه شدم، مگر تو نمی گویی خدا از آنها راضی هست، خب من هم همانطور انتخاب شدم، پس خدا از امامت من راضی هست، در هر صورت طبق هر مبانیی امیرالمؤمنین، خلافتش شرعی بود قطعی بود، ولی خب چرا اطاعت نکردید؟ چرا قیام کردید علیه او؟ چون به نفع تان نبود؟ چون اموالی ک در زمان خلفای قبلی جمع کرده بودید با تبر می شکستید طلاها را با تبر می شکستید، وقتی می خواستند تقسیم کنند، بعضی از اینها طلاهایشان را با تبر می شکستند، پولهایی که داشتند، که الآن پولدارترین مردم دنیا الآن ندارند، شاید قارون هم اینقدر طلا که اینها داشتند شاید نداشته، قارون شاید می گفتن لباسی از طلا می پوشید، ولی طلاهایی که اینها داشتند عجیب و غریب برای اینها نقل کردند، به هر حال حرف این هست که اگر اطاعت از حاکم واجب هست، حتی حاکمی که این آقا گفت، دیگر باید از امیرالمؤمنین هم اطاعت می شد، باید از امام مجتبی (ع) هم اطاعت می شد، که امام مجتبی (ع) هم طبق تمام مبانی خلیفه بر حق بود.
مجری:
خیلی ممنون و متشکر، کلیپ شماره 227 را پخش کنیم و ان شاء الله برسی خواهیم کرد.
کلیپ 227:
من در جلسه قبل هم گفتم که اینکه برخی از مورخین ناآگاه که حالا به تاریخ نویسانی که تخصص چندانی در تاریخ نداشتند، یا بر اساس حقد نوشتند، یا تحت تأثیر اخبار عباسی ها قرار گرفتند، دولت عباسی، خب گفتند بر سر منابر لعن و نفرین بود و فلان، اصلاً چنین چیزی امکان نداشته نسبت به حضرت علی و چنین چیزی باشد و هیچ یک از صحابه پیامبر در این مورد اعتراض نکنند و حرفی زده نشود و این مطلبی است که واقعاً باید روش دقت کرد.
مجری:
خیر مقدم مجدد خدمت شما عزیزان، ایشان یک ادعای را مطرح می کند می گوید که موضوع لعن امیرالمؤمنین (علیه السلام) که کمااینکه ما داریم دیگر بسیار هست بر منابر چقدر در زمان معاویه چقدر مشهور و رایج شده بود اساساً وجود ندارد همچین چیزی را از اساس نفی می کند، بفرمایید.
استاد یزدانی:
طبیعی هست این آدم پیرو معاویه هست این کارشناس از اتباع معاویه هست و از دشمنان امیرالمؤمنین و یک ناصبی هست ما بارها ناصبی بودن این آقا را در این شبکه ثابت کردیم، همه این کارشناس ها را بی ادبی های که اینها نسبت به اهل بیت (علیه السلام) کرده اند یکی دو مورد نبوده، اینها برای اینکه از معاویه دفاع بکنند می آیند می گویند نه چه کسی گفته معاویه؟ کجا؟ این داستان ها چه هست؟ اینها را چه کسی گفته؟ اصلاً نگفته همچین چیزی را، کلاً از بیخ منکر می شوند، یک مراجعه نه به کتاب های حدیثی نه به کتاب های تاریخی، تاریخ طبری را بروید بخوانید تاریخ إبن اثیر را بروید بخوانید تاریخ زمان معاویه و زمان بنی امیه و اینها را، بروید اینها یک دور مطالعه بکنید بعد بیایید این ادعا را بکنید، مجبورند بگویند اصلاً نبوده همچین چیزی کلاً این داستان دروغ است، حالا من می دانم که ایشان می داند ولی برای بینندگان من یکی دوتا روایت از صحیح مسلم و جاهای دیگر بخوانم که ببینیم همچین چیزی بوده یا نبوده.
در صحیح مسلم؛ این صحیح مسلم چاپ ریاض عربستان سعودی است چاپ دارطیبه ریاض عربستان سعودی، نویسنده مسلم بن حجاج نیشابوری هست، صفحه شماره 1129، کتاب فضائل الصحابه، باب شماره 4، حدیث شماره 32، این روایت معروفی که در صحیح مسلم آمده از عامر بن سعد بن أبی وقاص از سعد بن أبی وقاص
«قال: أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً»
دستور داد معاویة بن أبی سفیان به سعد
صحیح مسلم، نویسنده مسلم بن حجاج نیشابوری، چاپ دارطیبه ریاض عربستان سعودی، ص 1129، کتاب فضائل الصحابه، ب 4، ح 32
چه دستوری داد؟ آقای مسلم بن حجاج حذف کرده حالا می گوییم چه بود
«فَقَالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟»
تو برای چه به أبو تراب فحش نمی دهی؟
همه فحش می دهند تو چرا نمی دهی؟ بعد سعد بن أبی وقاص می گوید من سه چیزی از پیغمبر شنیدم که هرگز به امیرالمؤمنین فحش نمی دهم، چیکار کرده امیرالمؤمنین که شما فحش می دهید؟ اول مؤمن نبوده که بوده، امیرالمؤمنین پرچم دار پیغمبر در همه جنگ ها، چه ضرری امیرالمؤمنین به شما رسانده که فحش می دهید به امیرالمؤمنین؟ سعد بن أبی وقاص می گوید من سه چیز از پیغمبر شنیدم که هرگز امیرالمؤمنین را فحش نخواهم داد که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخ مو برایم بهتر بود، شتران سرخ مو خیلی با ارزش بوده مثل مثلاً فرض کنید بنز آخرین سیستم الآن کسی داشته باشد خب خیلی خودشحال می شود برایش خیلی ارزشمند هست، چه شنیدم؟ همان حدیث منزلت را می خواند حدیث رایت را می خواند و آیه مباهله را، حالا کاری به آن نداریم، این یک روایت در صحیح مسلم.
آقای إبن تیمیه و بقیه نقل کردند، آقای استاد دکتر موسی شاهین لاشین شرح زده بر صحیح مسلم ببینید چقدر قشنگ این مطلب را توضیح داده این روایت را؛ جلد 9، دارالشروخ قاهره این کتاب را چاپ کرده، صفحه 332
«أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا»
معاویة بن أبی سفیان به سعد دستور داد
فتح المنعم شرح صحیح مسلم، موسی شاهین لاشین، چاپ دارالشروخ قاهره، ج 9، ص 332
چه دستوری داد؟ می گوید آن «مأمور به» را حذف کردند مثل اینها که می گویند نیست همچین چیزی دروغ است آنها هم حذف کردند
«لصیانة اللساناً»
می خواستند مردم جواب معاویه را ندهند، وقتی معاویه به امیرالمؤمنین فحاشی می کند ما که بیکار نمی نشینیم ما هم جوابش را قطعاً می دهیم، چه بوده در واقع اصلاً روایت چه هست؟
«أمره بسب علی»
معاویه به سعد دستور داد که به علی فحش بده فحاشی کن و سعد که آن زمان از جنگ و اینها بر کنار بود گفت من این کار را نمی کنم، گفت چرا نمی کنی؟
«مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟»
چه باعث شده که به امیرالمؤمنین فحش ندهی؟
این می گوید اینهم عطف می شود به همان
«أمر معاویه سعداً أن یسب علی فامتنع فقال له: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ؟»
عین روایت را اینطوری می خواند این، عالم سنی استاد دانشگاه در مصر، بعد جواب می دهد می گوید نووی می خواند معاویه را تبرئه بکند ولی این دیگر قابل تأویل نیست این تبرئه های معاویه این دیگر قابل تبرئه نیست، حالا دیگر فرصت نیست ادامه مطلب اش را بخوانم دفاعیاتی که اینها کردند و جوابی که این آقا داده.
یک روایت دیگر هم از سنن إبن ماجه بخوانم؛ «سنن إبن ماجه قزوینی» چاپ ریاض عربستان سعودی، با تحقیق آقای محمد ناصر الدین البانی، صفحه شماره 37 که البانی هم روایت را تصحیح کرده و هم شرح زده، می گوید معاویه در بعضی از سفرهای حج خودش آمد مدینه و
«فدخل علیه سعد»
سعد پیش او رفت
سنن إبن ماجه قزوینی چاپ ریاض عربستان سعودی، محقق محمد ناصر الدین البانی، ص 37
«فذکروا علیًّا فنال منه»
بحث علی پیش آمد
«فنال منه»
معاوبیه از او ناله کرد
ناله چه هست؟ یعنی
«ناله مهاویه من علی وتلکم فیه»
در باره امیرالمؤمنین بد و بیراه گفت چیزهای گفت، حالا چه گفت دیگر باز اینها حذف کردند، سعد عصبانی شد، معلوم است اگر حرف خوب زده که عصبانی نمی شد، عصبانی شد گفت چرا در باره این شخص این حرف ها را می زنی در حالی که پیغمبر گفته
«من کنت مولاه فعلی مولا، أنت منی بمنزلت هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی، لاعطین الرایة الیوم رجلا یحب الله و رسوله»
تو داری این فحاشی را به چه کسی می کنی؟ به کسی که خدا و پیغمبر او را دوست دارد، تو در باره علی داری این حرف ها را می زنی که او منزلتش منزلت هارون هست نسبت به موسی و حدیث غدیر، حالا اینکه همه مردم هم به امیرالمؤمنین فحاشی می کردند در شرق و غرب عالم و حتی در مکه و مدینه این مطلب را ما نقل نکردیم خود شما سنی ها نقل کردید دیگر به ما مربوط نیست، در «در معجم البلدان» آقای یاقوت حموی از علمای بزرگ اهل سنت جلد شماره سه، چاپ دار صادر بیروت، ببینید چه می گوید
«أنه لُعِنَ علی بن أبی طالب رضی الله عنه علی منابرالشرق والغرب»
در معجم البلدان، یاقوت حموی، چاپ دار صادر بیروت، ج 3
امیرالمؤمنین در منابر شرق و غرب عالم لعن می شد، چرا؟ مگر چیکار کرده بود با شما مردم؟
«وهو یُلعن علی منابر الحرمین مکة والمدینة»
روی منبر پیغمبر در مدینه خطیب بلند می شد و به امیرالمؤمنین فحاشی می کرد، چرا؟ کنار خانه خدا آن خانه خدا که امیرالمؤمنین آنجا به دنیا آمده، امیرالمؤمنین در فتح مکه پیغمبر ایستاد پایش را گذاشت روی شانه های پیغمبر و رفت آن بُت ها را از بالای کعبه انداخت پایین و خانه خدا را بُت پاک کرد، چه کسی پاک کرد اینها را؟ آن هم پایش را گذاشت روی دوش پیغمبر و هیچ کس چنین افتخاری نداشته که پایش را بگذارد روی دوش پیغمبر جز امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام)، او خدا خدا را از بُت پاک کرد از بُت پرست ها پاک کرد خودش متولد همان خانه هست بعد در همان خانه خطیب بلند می شود و به امیرالمؤمنین فحاشی می کند، اوج مظلومیت امیرالمؤمنین و اوج خباثت بقیه، چیکار کرده بودند بنی امیه چطور مسلمان ها را منحرف کردند به این سمت از راهی که پیغمبر مشخص کرده بود از راهی که خدا مشخص کرده بود؟ مردم را چطور منحرف کردند به سمتی رسیدند که در منبر پیغمبر جای پیغمبر می نشستند در خانه خدا می نشستند به امیرالمؤمنین فحاشی می کردند لعن می کردند امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) را و بعد امروزهای شان هم پند نمی گیرند که اینها، اینها همیشه دنبال توجیه اند، اینها با همان ها محشور می شوند و ما إن شاءالله آروز می کنیم روزی بیاید حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) تا به اینها ثابت بکنیم که قضیه چه بوده إن شاءالله.
مجری:
إن شاءالله رب العالمین، خیلی ممنون و متشکر.
تماس های تلفنی ما آماده هست اولین تماس را می گیریم آقای جواد از اصفهان سلام عرض می کنم خدمت شما بفرمایید.
بیننده:
سلام خدمت شما مجری توانای شبکه جهانی ولیعصر و همچنین سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد یزدانی بسیار بزرگوار، که من چندین سال متوالی هست شادی حدود 7-8 سال چه آن زمانی که در شبکه جهانی ولایت بودند، و چه الآن همیشه برنامه های ایشان را دنبال می کنم، و خیلی ارادت دارم نسبت به ایشان، واقعاً مدافع شیعه هستند، یک سؤال از استاد یزدانی عزیز داشتم، استاد یزدانی ما یک حدیثی داریم که می گویند بعد از شهادت امام حسن مجتبی، بدن مطهر امام حسن را همسر پیامبر، عایشه تیر باران کرده، می خواستم بدانم حاج آقا این حدیث صحیح است متواتر است، یا نه یک نقل قولی است از کتب تاریخی که گاهاً نقل می کنند از منبرها، یا نه واقعاً بوده همچین صحبتی.
استاد یزدانی:
روایتش در منابع شیعه آمده، اینکه مانع شد و اجازه نداد که امام مجتبی در کنار قبر پیغمبر دفن بشود، خب این روایتی است که در منابع اهل سنت هم آمده، علمای اهل سنت گفتند این مطلب را، حالا ان شاء الله مستنداتش را خدمت تان نشان خواهم داد،
بیننده:
قضیه تیر باران را من خیلی شنیدم، دستور تیر باران را
استاد یزدانی:
بله در منابع شیعه هست
بیننده:
حاج آقا یک سؤال هم داشتم در مورد آن شبکه ای که آن دزد پارچه فروش بود، دو سه سال است دیگر نیستند می خواستم بدانم شما خبر ندارید از آنها؟
استاد یزدانی:
هستند، حالا آن مطلبی که خدمت تان گفتم در منابع اهل سنت، کتاب بهجة المجالس و انس المجالس، آقای ابن عبد البر قرطبی هست، صفحه 100 که ،
«لما مات الحسن سلام الله علیه اراد أن یدفنوه فی بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و السلم»
وقتی امام مجتبی (ع) از دنیا رفت می خواستند او را در خانه پیغمبر دفن کنند
بهجة المجالس و انس المجالسف، عبد البر قرطبی، ص 100
خانه جدش، یک شخصی آمد اجازه نداد
«و رکبت بغلة و جمعت إلیها الناس»
سوار قاطر شد اینبار و مردم را جمع کرد
ابن عباس به او گفت
«کأنک اردت أن یقال یوم البغله کما قیل یوم الجمل»
می خواهی یک روز هم نام بگذاری بنام روز قاطر؟
به هر حال معروف شد جنگ جمل، این هم جنگ قاطر بشود، اتفاق بیافتد، یک بار شما امتحان دادی و این روایتی که ایشان نقل کرده، که اجازه نداد، اما در تاریخ ابی الفداء هم آمده، المختصر فی اخبار البشر آقای ابی الفداء جلد1، صفحه255، این آنجا آمده که اجازه ندادند که دفن بشود، اما بحث تیر اندازی به بدن مطهر آن حضرت در کتاب شریف کافی آمده که مرحوم کلینی نقل کرده،
مجری:
پس اصل واقعه یعنی وجود داشته دیگر، خب تماس تلفنی دوم را می گیرم آقای ملک زاده از بوشهر، سلام عرض می کنم خدمت شما بفرمایید.
بیننده:
سلام وقت بخیر خسته نباشید، آقای یزدانی آیا این حرفی که می زنند می گویند که اگر حاکمی هر عملی انجام بدهد، و آن عمل قبیح باشد می شود از او پیروی کرد آیا این توجیه اعمال قبیح نیست که بقیه مردم این اعمال را انجام بدهند؟ آیا توجیه عمل آن امرای شان نیست که، یکی از امرایشان را خودشان نقد کردند که می گویند «کان سیدنا فلاناً»
استاد یزدانی:
بله دیگر ما شبکه مان شبکه ای نیست که این مطالب را بشود در آن خواند، آقای ملک زاده بزرگوار
بیننده:
آیا همچین چیزی در صحیح بخاری هست؟
استاد یزدانی:
نه نیست همچین چیزی، ما اصلاً دنبال این مطالب نباشیم بهتر است، ما اینقدر مستندات در منابع شیعه درباره مسائل مهمتر از اینها داریم که اصلاً دنبال این مسائل نباشیم خیلی بهتر است.
مجری
بله اصول را استاد فرمودند در بخش قبلی در کلیپی که داشتیم، که اینها توجیه می کنند اعمال حاکم را تشکر می کنم از شما؛ خب تماس بعدی را داریم آقای امیر از تهران، سلام عرض می کنم خدمت شما بفرمایید.
بیننده:
سلام عرض می کنم خدمت تان و خدمت استاد یزدانی عزیز، من دو سه تا سؤال داشتم، سؤالم در مورد عقاید اهل سنت هست، اول اینکه کلاً عقیده اهل سنت درباره نحوه انتخاب خلیفه چه هست کلاً حالا آن شورایی که می گویند به چه صورت است، چون الآن طبق آن کلیپی هم که در این برنامه نشان دادید اینها می گویند که خلیفه هر فسادی هم داشته باشد می تواند خلیفه باشد و باید هم همه از او تبعیت کنند، کلاً عقیده شان چیست، و نحوه این شورا چطور باید باشد؛ یکی دیگر درباره عدالت صحابه است که یک خورده هم این عقیده را می خواستم توضیح بدهید که اصلاً عدالت صحابه بر اساس چه استوار هست، که مثلاً می گویند صحابه همه عادل هستند، یعنی هر کاری صحابه بکنند، دیگر عادل هستند و می روند بهشت؛ یک سؤال دیگر هم داشتم می خواستم یک مقایسه ای بکنید بین احادیثی که ما در مورد امیرالمؤمنین داریم که مثلاً پیامبر فرمودند «أنا مدینة العلم و علی بابها،» یا مثلاً حدیث کساء و حدیث ثقلین با احادیثی که آنها برای فضائل عمر و ابوبکر و اینها دارند، که می گویند عمر فاروق است و ابوبکر صدیق است، یا مثلاً یک حدیثی من امروز نگاه می کردم، دارند که اگر می خواستم کسی را به دوستی برگزینم ابوبکر را دوست خویش قرار می دادم، یک مقایسه بکنید که اینها واقعاً از لحاظ نقلی چه تفاوت هایی با هم دارند، و آن حدیث هایی که سنی ها دارند می گویند از چند طریق نقل شده یا اصلاً معتبر هست یا نه؟
مجری:
تشکر می کنم خیلی ممنون و متشکرم از جناب عالی، خب تماس هایمان به پایان رسیده سه سؤال را مطرح کردند، فکر می کنم در فاصله ای هم که داریم دیگر بیش از این هم نرسیم، سؤال اول در مورد نحوه انتخاب خلیفه در عقیده اهل تسنن است.
استاد یزدانی:
نحوه انتخاب اینها روش های مختلفی را نقل کردند که یک روش و دو روش نیست، حالا من یکی از آنها را نشان بدهم که روش ها را اینها چه گفتند، مثلاً کتاب شرح المواقف آقای جرجانی، که اصل کتاب برای یک از علمای بزرگ اهل سنت است، آقای قاضی عضد الدین ایجی که متوفای 756 هست، یکی از متکلمان معروف اهل سنت هست، جلد 8 که بحث امامت هست راه های مختلفی دارد، چه راه هایی؟ از چه راه هایی امامت ثابت می شود؟ اولاً از نص از رسول، اگر پیغمبر گفته باشد،
«من امام السابق بالإجماع»
اگر امام قبلی یک کسی را تعیین بکند
شرح المواقف، جرجانی، قاضی عضد الدین ایجی، متوفای 756، ج8،
«وتثبت أیضاً بیعت اهل الحل و العقد»
اهل حل و عقد جمع بشوند، اهل حل و عقد کیست؟ یک عده آدم های با نفوذ مثلاً، پولدار، زورمدار، اینها جمع بشوند یک عده ی را انتخاب بکنند از دیدگاه اهل سنت و معتزله و صالحیه از زیدیه، اینها گفتند این روش هاست، روش های مختلف هست، سه تا روش را اینجا گفت: پیغمبر بگوید، امام قبلی بگوید، بیعت اهل حل و عقد بگوید، این سه روش که آقای قاضی عضد الدین ایجی می گوید.
و همینطور مشروعیت با قهر و غلبه: ببینید مثلاً آقای إبن تیمیه در کتاب «منهاج السنه» خودش جلد اول، صفحه شماره 526 قول ائمه اهل سنت را می آورد که چه ها می گویند
«إمامة عندهم تثبت بموافقة أهل الشوکة علیها»
منهاج السنه، إبن تیمیه، ج 1، ص 526
اهل شوکت اهل قدرت اگر آمد با یک کسی بیعت کرد او دیگر امام هست
«ولا یصیر الرجل إماماً حتی یوافقة أهل الشوکة»
آنهایی که قدرت دست شان هست زور دست شان هست پولدار هستند سرمایه دار هستند اگر اینها آمدند و یک کسی را انتخاب کردند با همین انتخاب می شوند امام، این یک نظرشان هست، تا اینجا چهار راه را اینها گفتند.
غیر از اینها آقای قَلقَشَندی که دیگر خیلی مفصل گفته؛ آقای قَلقَشَندی در «مآثر الانافه» یکی از بهترین کتاب های اینها در باب خلافت هست واقعاً خیلی کتاب مهمی هست و هر وقت ما می خواهیم مطلبی پیدا کنیم در این کتاب پیدا می شود همه را جمع کرده همه مسائل را، «مآثر الانافه فی معالم الخلافه» آقای قَلقَشَندی متوفی 820 هست، چاپ عالَم الکتب، روش های مختلف را می گوید: اهل حل و عقد می گوید اگر انتخاب بکنند می گوید این هم قبول نیست، چرا؟ چون أبو بکر با بیعت حل و عقد نبود، حالا چند نفر باید باشد اهل حل و عقد؟ چهل نفر باشد یا کمتر باشد؟ می گوید اختلاف هست، پنج نفر باشد، چهار نفر باشد، یک نفر باشد، انواع و اقسام راه ها را می گوید؛ یک نفر، دو نفر، سه نفر، همه اینها را می گوید، امکان دارد که حتی یک نفر بیاید یک نفری را به عنوان امام انتخاب بکند او امام هست، چرا؟ چون عباس می خواست علی را انتخاب کند و أبو بکر هم با بیعت یک نفر امام شد، ایشان می گوید دیگر به ما هیچ ربطی ندارد، حالا راه های دیگر را هم ایشان نقل می کند حدود ده پانزده روش را برای انتخاب امام اینها می آورند.
مآثر الانافه فی معالم الخلافه، قَلقَشَندی، متوفی 820، چاپ عالَم الکتب
ببینید وقتی یک مطلب الهی نباشد مبنای الهی نداشته باشد مبنای انسانی داشته باشد این اختلافات هم در آن هست دیگر.
مجری:
مجبور می شوند دیگر برای خودشان مبنا تلاشی کنند.
استاد یزدانی:
اینها ببینید اول خلفای شان آمدند بعد مبنای شان را درست کردند؛ چرا خلیفه اول خلافتش مشروع است؟ چون مردم انتخابش کردند، چرا انتخاب مردم مشروعیت بخش است؟ چون خلیفه اول به این روش، یعنی کلاً متناقض است یعنی دور باطل واضح، چرا خلافت دومی مشروع است؟ خلیفه اول انتخاب کرده، چرا انتخاب خلیفه قبلی مشروعیت بخش است؟ چون خلیفه دوم را خلیفه اول انتخاب کرده، چرا شورا مشروعیت بخش است؟ چون اینطوری شده، چرا خلافت سومی مشروع است؟ یعنی کلاً تناقض است یعنی اول آمدند یک اتفاقی افتاده بعد از افتادن اتفاق آمدند مبنا را بر اساس آن درست کردند، حالا چرا زور؟ چرا اهل شوکت؟ چرا قدرت؟ چرا آنهایی که با کودتا حاکم می شوند آنها چرا مشروعیت دارند؟ چون معاویه اینطوری به حکومت رسید، وصیت پدر؟ چون یزید اینطوری بود، چرا فلانی؟ عبدالملک اینطوری بود، نمی دانم فلانی اینطوری بود، مروان اینطوری بود، عمر بن عبدالعزیز اینطوری بود، به هر حال اینها اول اتفاق افتاده مسئلۀشان بعد مبنای شان را درست کردند بر اساس آن چیزهایی که اتفاق افتاده، یک دور کاملاً واضح و روشن هست و این اگر از جانب خدا بود
«لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً»
اما ما شیعه همه مان از روز اول تا امروز فقط یک مبنا را قبول داریم آن مبنا انتخاب خدا هست خدا هر کس را انتخاب بکند همان امام هست هر کسی را خدا انتخاب نکند مقام مقام الهی است زور بزند کسی نمی رسد به این مقامات چون مقام را خدا باید انتخاب بکند خدا خلق می کند افرادی را برای امامت، از روز اول به او عصمت می دهد، در تمام دوران عمرش از لحظه تولد تا لحظه مرگ معصوم هست از هر گناهی و اینها نمی توانند برای امیرالمؤمنین یک دانه گناه کوچک نقل کنند یا برای امام صادق یا برای امام حسن عسکری، برای هیچ کدام امام ما یک همچین گناهانی که برای ائمه خودشان نقل کردند نقل نکردند چون نداشتند واقعاً.
مجری:
ترک اولی هم از نظر ما وجود ندارد.
استاد یزدانی:
ندارد، بنابراین امام را خدا انتخاب می کند پیغمبر اعلام می کند و غیر از این راه دیگری را قبول نداریم، ولی اینها هر کس رسیده یک راهی را گفته، هر کسی رسیده هر متکلمی آمده یک دلیلی گفته، اینها چه هست؟ همین دلیل برای اینکه ثابت بشود راه اینها اشتباه هست کافی هست.
مجری:
و یک طورهای می خواهند حاکمان و پادشاهان خودشان را توجیه کنند دیگر این سلسله ادامه پیدا می کند.
سؤال دوم شان در مورد عدالت صحابه بود اینکه بر چه اساسی استوار هست؟
استاد یزدانی:
قبلاً ما مفصل بحث کردیم بحث اش هم بحث مفصلی هست که اینها می گویند «الصحابه کلهم عدول» همه از دم، صحابه چه کسی هست؟ حدود 16تا نظریه وجود دارد در اینکه صحابه چه کسی هست، به چه می شود گفت صحابه؟ نزدیک 16 یا 18، پایان نامه دکتر أبوالقاسمی در کارشناسی ارشدشان همین بحث بود حدود 18تا نظریه وجود دارد که صحابه چه کسی هست به چه کسی می شود گفت صحابه، «الصحابه کلهم عدول، کلهم من اولیاء الله» حالا چه دلیلی برایش وجود دارد؟ بیعت رضوان، حالا بیعت رضوان چند نفر بودند؟ 1400 نفر، اگر 124هزار نفر اگر قرار باشد ثابت بشود همان 1400نفر را ثابت بکند همان ها هم عبدالله بن اُبَیّ منافق آنجا بوده بیعت کرده، نمی شود که او هم مؤمن باشد، نمی شود که خدا از او راضی باشد، حالا مفصل بحث کردیم هیچ دلیلی، بارها ما این را گفتیم هیچ دلیلی نمی توانید از قرآن پیدا کنید که خداوند در قرآن کریم اش همه صحابه را تمجید کرده باشد مدح کرده باشد همه را از دم، برای عده خاصی هست آن هم با شرائط خاصی، هر جا مدحی از صحابه هست برای یک گروه است آن هم با شرائط خاص خودش.
مجری:
و برعکس اش هم وجود دارد حالا آیات ذم و آیات مزمت و نفاق.
استاد یزدانی:
سوره ها داریم در قرآن در مذمت صحابه؛ سوره منافقون مگر نیست؟ سوره توبه مگر نیست؟ سوره انفال مگر نیست؟ اینها همه در مذمت صحابه هست، سه تا سوره واضح و روشن در مذمت صحابه هست، حالا ما بارها به اینها گفتیم یک دلیل بیاورید که خود صحابه گفته باشند ما همۀمان عادل هستیم، شما چرا کاسه داغ تر از آش می شوید؟ شما یک نفر از صحابه را پیدا کنید که گفته باشد «الصحابه کلهم عدول» ما جایزه می دهیم به شما، در قرن اول در صد سال اول یک مسلمان را پیدا کنید که گفته باشد «الصحابه کلهم عدول» جایزه می دهیم به شما، پیدا نمی شود وجود ندارد، قرن اول نه، قرت دوم؛ در قرن دوم بیاورید که یک کسی گفته باشد «الصحابه کلهم عدول، کلهم من اولیاء الله، کلهم من اهل الجنة»، این حرف های هست که بعداً درست شد بعداً دیدند که ما چیکار کنیم برای مشروعیت خلافت فلانی و فلانی و فلانی؟ بگوییم صحابه انتخاب کردند صحابه هم که همه عادل اند، روایت را چطوری از پیغمبر بگیریم؟ خب پیغمبر اهل بیت را معرفی کرده، ما وقتی از صحابه بگیریم صحابه که آدم های خوب داشتند، دروغگو داشتند، راستگو داشتند، نه، «الصحابه کلهم عدول» حالا این داستان را درست کردند سر این قضیه ولی هیچ دلیلی برای این مسئله وجود ندارد.
مجری:
یک سؤال سومی هم داشتند حالا مقایسه میان احادیثی که در مورد فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود و فضائلی که برای خلفاء به نوعی تأسیس شد.
استاد یزدانی:
ما یک زمانی یک برنامه ای داشتیم دقیقاً موضوع اش همین بود فضائل امیرالمؤمنین را می خواندیم آن هم به صورت تطبیقی، به صورت تطبیقی بعضی از فضائل امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب را که امیرالمؤمنین داشت و بقیه نداشتند مثل حدیث رایت که پیغمبر در آنجا صریح می گوید من فردا کسی را می فرستم که او هرگز فرار نمی کند، من فردا کسی را می فرستم که خدا فتح را به دست او نصیب مسلمان ها می کند، من فردا کسی را می فرستم که خدا و پیغمبر را دوست دارد، من فردا کسی را می فرستم که خدا و پیغمبر هم او را دوست دارند، این چهارتا ویژگی در صحیح بخاری است برای امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب هست، کسانی دیگر بودند روزهای قبل رفتند و فرار کردند و این ثابت می کند که آنهایی که روزهای قبل رفتند این ویژگی ها را نداشتند نه خدا را دوست داشتند نه پیغمبر خدا را و پیغمبر خدا و خدا آنها را دوست نداشت اگر دوست داشت پیروزی نصیب آنها می شد فرار نمی کردند و آنها فرار کردند روزهای قبل، کاری به آن نداریم اسم های شان معروف است در تاریخ، یا بحث حدیث شریف خاصف النعل، حدیث شریف برائت از مشرکین که پیغمبر اول یک کسی دیگری را فرستاد جبرئیل نازل شد گفت نه اینها نمی توانند اینها شایستگی اینکه ابلاغ کنند پیام تو را ندارند اینکه از مدینه بروند تا مکه پیامبر پیغمبر را به مشرکان برسانند اینقدر شایستگی ندارند، این پیام را چه کسی باید برساند؟ یا خودت می روی یا کسی که از تو هست «علی منی وأنا منه» و امیرالمؤمنین رفت از دست او گرفت پیام را و خودش رفت در مکه و اعلام کرد، از این دست فضائل، یا همین
«أنا صدیق الأکبر، أنا فاروق الأعظم، لا یقولها بعدی إلا کذاب»
من صدیق اکبرم، من فاروق اعظم هستم، هر کس دیگر بگوید دروغگو هست، اینها را می شود مباحثه کرد به هر حال بحث خوبی می شود ولی فعلاً در این برنامه فرصتش نیست.
مجری:
خیلی ممنون متشکرم جناب استاد یزدانی بزرگوار و همچنین تشکر می کنم از شما بینندگان عزیز، إن شاءالله تا برنامه آینده که باز هم مهمان شما عزیزان باشیم شما را به خالق یکتا می سپاریم، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
One Comment
رضایی رافضی
درود خداوند بر حضرت حکیم بن جبله عبدی صحابی پیامبر صلوات الله علیه وآله وسلم و امیرالمومنین علی صلوات الله علیه
و درود خداوند بر استاد حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد یزدانی مومن و انقلابی و دوست داشتنی