بر اساس روايات اهل سنت، هنگامي كه خداوند بر عرش مينشيند، همانند شتري كه براي اولين بار سوارش شده باشند، از سنگيني وزن خداوند ناله ميكند.
برنامه : يهوابيت (22 )
تاريخ : 09 / 05 / 96
مجري :
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
خدمت تک تک شما بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت عرض سلام و ادب و احترام داریم . بابرنامه يهوابيت در خدمت شما هستيم . برنامه اي كه در آن به بررسي افكار به اصطلاح توحيدي وهابي ها و سلفي ها و اهل حديث مي پردازيم . هم چنين ريشه يابي اين افكار و نقد آن ها طبيعتا به صورت شاخص با مثال ها و روايات متعددي كه خود وهابيت امروز هم به آن ها استدلال مي كنند و چه بسا بسياري از آن ها را هم قبول دارند و تصحيح مي كنند . كارشناس محترم برنامه هم استاد يزداني عزيز هستند كه خدمت ايشان سلام عرض مي كنيم .
استاد يزداني :
اعوذ بالله من الشيطان اللعين الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذي اظهر الوجود ومنه بدأ كل حمد واليه يعود والصلاة والسلام علي الشاهد والمشهود لكل موجود محمد المحمود وعلي آله آل الله الودود خلفاء الله علي عالم الغيب والشهود سيما الحجة بن الحسن المهدي المنتظر الموعود .
بنده هم خدمت حضرتعالی و همچنین خدمت بینندگان عزیز شبکه جهانی ولایت ، سلام و عرض ادب و احترام دارم . پيشاپيش سالروز ميلاد باسعادت آقا علي بن موسي الرضا (عليه السلام) را خدمت تمام شيعيان تبريك و تهنيت عرض مي كنم و اميدوارم به همين زودي زيارت آن حضرت در اين دنيا و شفاعت آن حضرت در قيامت نصيب همه شيعيان شود .
مجري :
شما بينندگان عزيز كه پيگير اين برنامه هستيد ، قطعا مستحضر هستيد كه ما در مورد چه موضوعات صحبت كرديم . از همان اولين برنامه يهوابيت تا به اين جا ، مباحث خيلي مهم و جالب و جذاب مطرح شده كه براي ما جالب و جذاب و درد آور براي وهابي ها ؛ چون از همان برنامه هاي ابتدايي كه ما بررسي افكار توحيدي سلفي ها و اهل حديث و وهابيت را شروع كرديم تا به الان هيچ واكنش علمي از وهابيت نديديم . چه در قالب تماس هايي كه با برنامه گرفته شده و چه در شبكه هاي وهابي و چه در سطح فضاي مجازي كه حداقل براي نقد مباحثي كه اين جا مطرح مي شوند ، تلاش كنند كه هم روايات است و هم اقوال علماي سلفي و اهل حديث است و هم كليپ هايي كه پخش مي شود كه خود وهابيت و علماي اهل سنت امروز هستند كه به اين مباحث اشاره ميكنند و بعضي از علماي وهابي تصريح مي كنند كه ما اين ها را قبول داريم يا اعتراف مي كنند عقايد ابن تيميه به اين شكل بوده است يا علماي اهل سنتي كه اين افكار را نقد مي كنند و مي گويند : بعضي افراد بوده اند و هستند كه چنين افكاري دارند .
اما در چند جلسه گذشته معنا و مفهوم ” استواء ” صحبت كرديم و پرونده آن را بستيم ؛ هر چند كه چند قول مهم باقي مانده بود و استاد يزداني عزيز مي خواهند امشب در ابتداي برنامه به آن ها اشاره كنند و بعد وارد موضوع جديد برنامه خواهيم شد كه جالب و جذاب است .
استاد يزداني :
در بحث استواء مطلب خيلي زياد است كه واقعا در انتخاب خواندن مطالب مانده ام ؛ چون همه مطالب هم زيبا هستند و هم خواندني . امشب مي خواهم يكي دو مورد ديگر را نشان دهم.
ابن قيم الجوزية
ابن قيم الجوزيه يكي از كساني است كه اصرار دارد معناي ” الرحمن علي العرش استوي ” يعني الرحمن علي العرش يجلسه ، اين كه خداوند در يك جاي مشخص مي نشيند . اين مطلب را در كتاب هاي متعدد خود بيان و به آن تصريح كرده است. از جمله در كتاب الصواعق المرسله علي الجهمية والمعطلة ( در رد جهميه و معطله نوشته شده ) ، تأليف ابن قيم الجوزيه ، جلد 4 ، چاپ دار العاصمه ، با تحقيق دكتر محمد بن دخيل الله ، صفحه 1303 :
وآيات مثلها تصف العرش وقد ثبتت الروايات في العرش وأعلى شيء فيه وأثبته قول الله ) الرحمن على العرش استوى .وذكر عن خارجة بن مصعب قال الجهمية كفار لا تنكحوا إليهم ولا تنكحوهم ولا تعودوا مرضاهم ولا تشهدوا جنائزهم وبلغوا نساءهم أنهن طوالق وأنهن لا يبحن لأزواجهن وقرأ طه إلى قوله ) الرحمن على العرش استوى
ثم قال وهل يكون الاستواء إلا الجلوس وقال إمام الأئمة محمد بن إسحاق بن خزيمة من لم يقل بأن الله فوق سماواته على عرشه بائن من خلقه وجب أن يستتاب فإن تاب وإلا ضربت عنقه ثم ألقي على مزبلة لئلا يتأذى بنتن ريحه أهل القبلة ولا أهل الذمة …
روايات در مورد عرش و اين كه چيزي روي آن است ، ثابت و قطعي است و اين آيه قرآن ” الرحمن عل العرش استوي ” هم آن را ثابت مي كند .
خارجه بن مصعب مي گويد : جهميه كافر است . به آن ها زن ندهيد ، از آن ها زن نگيريد ، بيمارانشان را عيادت نكنيد . در تشييع جنازه آن ها حاضر نشويد . به زن هايشان خبر دهيد كه همه آن ها طلاق شده و شوهرانشان بر آن ها حلال نيست .
در اين صورت كافر مطلق هستند . مشركين قريش هم وقتي همسرانشان مسلمان مي شد ، طلاق مي شدند . اين ها هم اين مطلب را براي جهميه استفاده كرده اند و گفتند : اگر كسي معتقد باشد استوي در آيه ، به معناي استولا است ، زنش بر او حرام مي شود ، وقتي مريض شد ، نبايد به عيادتش رفت . با آن ها نبايد ازدواج كرد .
آيا معناي استوي چيزي غير از نشستن است ؟ امام ائمه ، محمد بن اسحاق بن خزيمه مي گويد : هر كس نگويد خدا بالاي آسمان ها روي عرش خود نشسته و از خلق خود جدا است ، واجب است كه او را توبه دهند . اگر توبه كرد كه هيچ ، والا بايد گردنش زده شود و بايد او را در مزبله بيندازند . چون بوي گندش مسلمانان و حتي اهل ذمه را اذيت نكنند .
ابن قيم ، الصواعق المحرقه ، ج 4 ، چاپ دار العاصمه ، با تحقيق دكتر محمد بن دخيل الله ، ص 1303
ايشان در كتاب النونيه خود ، در خصوص همه صفات خداوند شعر دارد و دراين كتاب آورده كه با عنوان الكافيه الشافيه في الانتصار الفرقة الناجية هم چاپ شده و به القصيدة النونية مشهور است . تأليف ابن قيم ، چاپ دار عالم الفوائد ،با تحقيق بكر بن عبد الله ابوزيد ، جلد 2 ، صفحه 514 ، فصلي با عنوان في تشبيه المحرفين للنصوص باليهود وارثهم التحريف منهم وبراءة اهل الاثبات معا و موهم به من هذا الشبه دارد . اين جا بحث جالبي است . ما در جلسه گذشته مطالبي را خوانديم كه علماي اهل سنت تصريح كرده بودند : هر كس استواء را بر جلوس تفسير كند و بگويد : منظور از استواء ، جلوس است ، اين شخص كافر و اهل تجسيم مي باشد و اين عقيده را از يهود گرفته است . ما هم قبلا ثابت كرديم كه اين عقيده از كعب الاحبار و عبد الله بن سلام است .
ابن قيم در اين كتاب كاملا قضيه را برعكس كرده و بين مسلمانان و يهودي ها تشبيه كرده و مي گويد : يهودي ها كلمات خدا را تحريف ميكردند واشاعره و جهميه و معطله هم آيات قرآن را تحريف كردند . روايتي در منابع شيعه و اهل سنت با سند صحيح است كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي فرمايند :
مثل اهل بيتي كسفينة نوح وكباب حطة
مثل اهل بيت من مثل كشتي نوح است . هر كس سوار بر اين كشتي شد ، نجات يافت . آن هايي كه مانده اند همگي غرق شدند . و مثل باب حطه است .
باب حطه ، دري در بيت المقدس است كه داستان طولاني دارد . بعد از اين كه بني اسرائيل به خاطر گناهاني كه انجام داده بودند ،چهل سال در بيابان ها سرگردان شدند و نتوانستند راه شهر را پيدا كنند تا اين كه در زمان يكي از پيامبران خداوند به آن ها رحم كرد و بيت المقدس را پيدا كردند ؛ اما خداوند به همه آن ها دستور داد ، وقتي وارد بيت المقدس شديد از يك در خاص وارد شويد . هر كس از اين در وارد شد ، بگويد : حطة حطة حطة . حطة يعني خدايا مرا ببخش .
اما يهودي هايي كه همين چند روز قبل گرفتار شده و راه را گم كرده بودند ، به جاي اين كه حطة بگويند : حنطة مي گفتند . يعني يك نون اضافه مي كردند و به جاي اين با حالت عادي راه بروند ، هر كدام سعي داشتند بر خلاف دستور خدا از اين در وارد شوند . پيامبر بزرگوار اسلام (صلي الله عليه وآله) مي فرمايند :اهل بيت من مثل باب حطة هستند . هر كس از اي در وارد شوند و تسليم امر خداوند باشند ، خداوند گناهان آن ها را مي بخشد و اهل نجات خواهد بود .
اين روايت بسيار زيبايي در فضيلت اهل بيت (عليهم السلام) واميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) است . ابن قيم الجوزيه هم از اين داستان استفاده مي كند و مي گويد : اين مسلمانان شبيه يهود هستند . يهودي ها بر خلاف دستور خداوند ، كلمه حطة را حنطة كردند . مسلمانان هم كلمه استوي را استولي مي كنند و يك لام اضافه مي كنند . اين شعر در صفحه 516 آمده :
أمر اليهود بأن يقولوا حطة . . . فأبوا وقالوا حنطة لهوان
وكذلك الجهمي قيل له استوى . . . فأبى وزاد الحرف للنقصان
قال استوى استولى وذا من جهله . . . لغة وعقلا ما هما سيان
خداوند به يهود دستور داد كه حطة بگويند . اما يهود تحريف كردند و آن را حنطة كردند تا دستور خداوند را سبك شمرده باشند . جهميه همين كار را كردند .
مقصود از جهميه ، همه مسلمانان هستند غير از اهل حديث .
خداوند به آن ها مي گويند : الرحمن علي العرش استوي ، اما آن ها يك حرف اضافه مي كنند تا نقصي در خداوند ايجاد كنند و اين از جهل آن ها است …
محقق در پاورقي توضيح ميدهد كه منظور همين است . در صفحه بعد شعر 1930 مي گويد :
نون اليهود ولام الجهمي هما . . . في وحي رب العرش زائدتان
نون در حنطة ي يهود و لام در استولي ي جهميه ، هردو در وحي خدا زائد است .
ابن قيم ،القصيده النونية ،چاپ دار عالم الفوائد ،با تحقيق بكر بن عبد الله ابوزيد ، ج 2 ، ص 516
يعني خداوند خداوند استولي نگفته بود و اين ها لام اضافه كردند . خدا حنطة نگفته بودو اين ها يك نون اضافه كردند . دقيقا مخالف نظر مسلمانان نظر مي دهد . ما فتاواي مسلمانان را خوانديم كه ميگفتند : هر كس استوي را به معناي جلوس بداند و به معناي استولي نگيرد ،اين عقيده را از يهود گرفته و تجسيم است . اما اين ها ميگويند : كساني كه استوي را به معناي استولي بگيرند ، فكر يهود را دارند و يهودي هستند . ما نمي دانيم كه اهل سنت يهودي هستند يا اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها يهودي هستند . بالاخره يكي از اين ها بايد يهودي باشند .
اين اشعار در كتاب شرح عقيدة النونية ، با تحقيق دكتر خليل محمد حراس ، جلد اول ، در دار الكتب العلميه بيروت چاپ شده كه در صفحه 308 همان فصل با همان اشعار و توضيحاتي كه در پاورقي بيان شده ، آمده .
جالب است كه اين سخن را ديگر علماي آن ها هم نقل كردند از جمله آقاي عبد العزيز فيصل الراجحي است . در كتاب قدوم كتائب الجهاد لغزو اهل الزندقة والالحاد ، چاپ دار الصميعي ، با مقدمه صالح فوزان ، صفحه 100 در پاسخ به يك عالم اباضي مي گويد :
ثم قال الاباضي ص 17 :
قال اي عبد الله بن احمد ص 5 : فهل يكون الاستواء الا بالجلوس ؟
الجواب : ان هذا الكلام ليس من كلام عبد الله فياقته بهذه الطريقة تلبيس فانه من كلام خارجة بن زيد بن ثابت الانصاري النجاري الامام التابعي الكبير روي له الشيخان وبقية الجماعة …
عالم اباضي در كتابش گفته : عبد الله بن احمد گفته : آيا استواء همان جلوس نيست ؟
جواب مي دهد : اين كلام ، كلام عبد الله نيست . بلكه كلام خارجه بن زيد بن ثابت انصاري ، امام تابعي كبير ، بوده و بخاري و مسلم از او روايت نقل كردند .
در صفحه بعد مي گويد :
الجهمية كفار بلغوا نساءهم انهن طوائق وانهن لا يحللن لازواجهن لا تعودوا مرضاهم ولا تشهدوا جنائزهم ثم تلا ” ما انزلنا عليك القرآن لتشفي ” الي قول عزوجل : الرحمن علي العرش استوي ” وهل يكون الاستواء الا بجلوس ؟
وهذا الكلام صحيح لا غبار عليه ، نعم وهل يكون الاستواء الا بجلوس وهذا من معاني الاستواء …
ومن سياق الآية عرفنا ان المقصود بقوله تعالي : الرحمن علي العرش استوي ، اي علي العرش علا وجلس …
وهذا معني قول الامام مالك رحمه الله : الاستواء معلوم ، اي نعرفه من لغتنا وهو العلو والارتفاع والجلوس والاستقرار .
واما من فسر قوله تعالي : استوي باستولي فهو جهمي خبيث ، وهذا تفسير لم ينقل عن السلف ولا يعرف عنهم ، بل اول من قاله الجهمية .
فلا يصح ان يقال استوي الله علي الارض او علي السماء او علي غير ذلك .
جهميه كفارس هستند كه زنانشان طلاق است و نبايد با آن ها ازدواج كرد و نبايد براي عيادت بيمارانشان بروند و نبايد بر جنازه هاي آن ها شهادت دهند ….
اين كلام صحيح است و هيچ اشكالي در آن نيست . آيا استواء بدون جلوس امكان پذير است ؟
از سياق آيه مشخص مي شود كه آيه الرحمن علي العرش استوي به معناي اين است كه خدا از جايي حركت كرد و بالاي عرش رفت و همان جا نشست .
اين عين تجسيم است . سخن امام مالك را نقل مي كند كه قطعا دروغ است و سند ندارد و ما در هفته هاي گذشته در اين باره صحبت كرديم .
اما هر كس كلمه استوي را به استولي تفسير كند جهمي خبيث است . اين تفسيري است كه سلف از آن خبر نداشت و اولين افرادي كه اين حرف را زدند ، جهميه بودند .
در صفحات بعد مطالب ديگري هم بيان مي كند كه سخن ابن قيم هم در آن آمده .
فيصل الراجحي ، قدوم كتائب الجهاد لغزو اهل الزندقة والالحاد ، چاپ دار الصميعي ، با مقدمه صالح فوزان ، ص 100
خلاصه مطلب در بحث استوي ،اين است كه علماي اهل حديث و پيروان احمد بن حنبل و پيروان ابن تيميه و ابن قيم و محمد بن عبد الوهاب و امروزي ها اعتقاد دارند كه استوي در آيه ” الرحمن علي العرش استوي ” يعني خداوند از جايي حركت كند و مستقيم روي تختش بنشيند و در نهايت اين كه مقصود از استوي ، فقط و فقط جلوس است . اما از ديدگاه علماي اهل سنت هر كس اين حرف را بزند ، مجسم و مشبه است و چنين شخصي كافر است . ما روايت آن را خوانديم كه اين افكار از كعب الاحبار يهودي است .
مجري :
اين هم يك نمونه از اقوالي كه باقي مانده بود . طبيعتا علماي اهل حديث و سلفي در اين زمينه مطالب زيادي گفته اند ؛ اما ما به همين مقدار اكتفا مي كنيم . كليپ اول شايد آخرين كليپي باشد كه در زمينه استواء است كه با هم مي بينيم .
كليپ (1) :
بن عثيمن ـ عالم وهابي :
پس ما مي گوييم : الرحمن علي العرش استوي ، يعني خداوند بر بالاي عرش است ؛ اما مانند سوار شدن ما بر چهار پايان يا كشتي يا قرار گرفتن كشتي نوح بر كوه جودي نيست . نه ، اين گونه نيست . چرا كه اين يك استواي مضاعف بر خداوند است . بنابر اين منظور آيه يك استواي شايسته ي جلالت و عظمت خداوند است و شبيه يا مثل استواي يك مخلوق بر مخلوق ديگر نيست . چرا كه خداوند فرموده است هيچ چيز مانند او نيست و او شنوا و بينا ست . ممكن است كسي بيايد و بگويد من به اين اعتقاد ندارم كه خداوند بر روي عرش است و ميگويد : منظور از استولي همان استولي مي باشد .
بنابراين اين من به اين ايمان دارم كه خداوند بر عرش مسلط است نه اين كه بر آن قرار داشته باشد . ما مي گوييم اين بدعت است . اين بدعت است . چرا كه خداوند تو را مخاطب قرار نداده است تا ايمان بياوري كه او مسلط بر عرش است . او تو را مخاطب قرار داده تا ايمان بياوري كه خداوند بالاي عرش و سوار بر عرش است با آن تأويل غلط بندگي و عبادت خداوند را با چيزي كه او نگفته به جا آورده اي و در مورد او چيزي را كه اراده نكرده بدان اعتقاد پيدا كرده اي .
مجري :
اين هم يك عالم وهابي سرشناس بود كه به گفته بسياري از محققين ، شايد نزديك ترين افكار را در ميان وهابي و سلفي ، همين آقاي بن عثمين به افكار ابن تيميه داشت. ايشان هم در مورد مفهوم استواء توضيح دادند و همان حرفي كه ابن قيم و ابن تيميه گفتند را تكرار كردند با همان توجيهي كه وهابي ها آوردند كه در شأن ذات خداوند باشد و در واقع آن جلوس و قرار گرفتن خدا بر عرش شبيه مخلوقات نيست كه مثلا روي مركبي سوار شوند يا كسي روي صندلي بنشيند . اين توجيه را در كلام علماي اهل سنت از جمله آقاي شيخ علي جمعه به صورت علمي و منطقي پاسخ دادند كه اين توجيه و اين استدلال كاملا باطل و مخالف با عقل است .
اما امشب مي خواهيم وارد مبحث جديدي شويم . حديثي معروف به حديث عتيد است . حال اين كه به چه معنا است ، استاد يزداني توضيح خواهند داد . اما با اين مقدمه كه ديديم خداي وهابيت ، تخت و كرسي اي دارد كه روي آن مي نشيند . حال سؤال مطرح ميشود كه بعد از اين نشستن اتفاقي هم رخ مي دهد ؟ چون وقتي انسان روي صندلي يا تختي مي نشيند ، آن تخت يا صندلي صدايي هم مي دهد . آيا چنين چيزي را براي خداي وهابيت هم در نظر گرفته اند يا خير ؟ جواب وهابي ها اين است كه بله ، اگر خدا هم روي يك صندلي يا تختي مي نشيند ،صدايي از آن بلند مي شود . اما توضيحات مفصل را استاد يزداني عزيز بيان مي كنند .
استاد يزداني :
يكي از مباحث مهم در بحث عرش ، حديث اطيط است . اين حديث اوج تجسيم در اهل حديث است . منظور از اطيط ، در اين باره توضيحات مختلفي را بيان كردند . گاهي گفتند مقصود از اطيط ، صداي پالان شتر است كه وقتي آن را روي شتر مي گذارند و شخصي روي آن مي نشيند ، صدايي مي دهد . بعضي ها گفتند : مقصود از حديث اطيط اين است كه وقتي خدا روي عرش خود مي نشيند ،صدايي شبيه صداي پالان شتر از عرش ساطع ميشود .
بعضي ها گفتند :مقصود از حديث اطيط اين نيست . بلكه مقصود از صداي اطيط ،صداي قار و قور شكم است كه وقتي انسان خيلي گرسنه شود يا اين كه بعضي غذاهاي خاص كه انسان مي خورد ، اين صدا را مي دهد . مقصود از حديث اطيط هم اين است كه وقتي خداوند روي عرش مي نشيند ،عرش مثل يك انسان گرسنه صداي قار و قور مي دهد .
بعضي ها هم گفتند :صداي اطيط ، مثل ماده شتري است كه براي اولين بار از او سواري مي گيرند . ما كه نديديم ، شايد عرب ها خودشان ديده باشند كه وقتي براي اولين بار سوار اين ماده شتر مي شوند ، خيلي ناله مي كند . پس در اين صورت مقصود از حديث عتيد هم اين است كه وقتي خدا روي عرش مي نشيند ، عرش ناله اي مي كند مثل ناله ماده شتري كه براي اولين بار سوارش مي شوند .
اين حديث در تاريخ اهل سنت و در تاريخ اهل حديث ، خيلي جنجال ايجاد كرد . خيلي ها اين روايت را تصحيح كردند . از جمله ابن تيميه ، ابو داود سجستاني صاحب سنن يكي از صحاح سته ، آقاي دارمي ، ابويعلي فراء حنبلي ، خلال ، ابن قيم الجوزيه كه در مورد آن اشعار متعددي دارد .
از طرف ديگر هم عده اي گفتند : اين روايت قطعا باطل است ؛ چون صراحت در تجسيم دارد و اين كه خداوند وزن دارد به حدي كه عرش خدا از سنگيني خداوند به ناله مي آيد و اين اصلا درست نيست .
عده اي هم گفته اند : ضمير اين روايت به خود خدا بر مي گردد . يعني وقتي خدا روي عرش مي نشيند ، ناله اي از خدا بلند مي شود مثل ناله ي ماده شتري كه براي اولين بار سواري داده باشد . به اين خاطر ناراحت شدند و گفتند اين كه اصلا درست نيست كه خدا خودش ناله كند . ضمير به عرش بر ميگردد و اين عرش است كه ناله مي كند . به هر حال اين ها قابل جمع است و مي توان گفت :هم خدا ناله كرد و هم عرش ناله مي كند و هم كسي كه سوار مي شود و هم چيزي كه سواري مي دهد . هر دو مي نالند ؛ اما اين كجا و آن كجا !
ابوداود سجستاني
ايشان روايت بسيار جالبي در سنن خود نقل كرده . سنن ابي داود كه يكي از صحاح سته اهل سنت مي باشد . با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، جلد 7 ، چاپ دار الرساله دمشق ، صفحه 107 :
قال : سمعت محمد بن إسحاق ، يحدث عن يعقوب بن عتبة ، عن جبير بن محمد بن جبير بن مطعم ، عن أبيه ، عن جده ، قال : أتى رسول الله صلى الله عليه وسلم أعرابي ، فقال : يا رسول الله ، جهدت الأنفس ، وضاعت العيال ، ونهكت الأموال ، وهلكت الأنعام ، فاستسق الله لنا فإنا نستشفع بك على الله ونستشفع بالله عليك ، قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : « ويحك أتدري ما تقول ؟ » وسبح رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فما زال يسبح حتى عرف ذلك في وجوه أصحابه ، ثم قال : « ويحك $ 167 $ إنه لا يستشفع بالله على أحد من خلقه ، شأن الله أعظم من ذلك ، ويحك أتدري ما الله ، إن عرشه على سماواته لهكذا » وقال بأصابعه مثل القبة عليه « وإنه ليئط به أطيط الرحل بالراكب …
شخصي اعرابي نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) مي آيد و با آن حضرت صحبت هايي مي كند كه خشكسالي آمد ، گوسفندانمان نابود شد . شما استسقاء كن . ما تو را نزد خداوند شفيع قرار ميدهيم و خدا را نزد تو شفيع قرار ميدهيم .
اين جا حرفي زد كه هيچ مسلماني نمي زند . اين كه ما خدا را نزد پيامبر (صلي الله عليه وآله) شفيع قرار دهيم كه درست نيست . در شفاعت ، معمولا مقام پايين تر را نزد مقام بالاتر شفيع قرار مي دهند . اما اين اعرابي هر دو را گفت .
پيامبر (صلي الله عليه وآله) ناراحت شد و فرمود : تو اصلا مي داني كه خدا چيست ؟ عرش خدا بر آسمان ها اين چنين است كه مانند گنبد بر آن است . وانه ليطيط به اطيط الرحل بالراكب ، اگر در اين جا ضمير را به خدا برگردانيم ، خدا وقتي روي عرش مي نشيند ، ناله مي كند .
البته عده اي گفتند اين مطلب دروغ و باطل است .
اگر به عرش برگردانيم ، اين طور معنا مي شود كه وقتي خدا روي عرش مي نشيند ، ناله اي از عرش به گوش مي رسد مثل ناله ي ماده شتري كه براي اولين بار سواري مي دهد .
اين روايت را ايشان نقل كرده . البته محقق مي گويد :
اسناده ضعيف محمد بن اسحاق مدلس ولم يصرح بالتحديث …
سند روايت ضعيف است . چون محمد بن اسحاق مدلس است و به تحديث تصريح نكرده .
البته مفصل به صورت مفصل اين قضيه را جواب مي دهد . در صفحه بعد آقاي ابوداود مي گويد :
والحديث بإسناد أحمد بن سعيد هو الصحيح وافقه عليه جماعة منهم يحيى بن معين ، وعلي بن المديني ، ورواه جماعة عن ابن إسحاق ….
اين روايتي كه از طريق احمد بن سعيد نقل شده ،صحيح است .
سنن ابي داود ،با تحقيق شعيب الارنؤوط وهابي ، ج 7 ، چاپ دار الرساله دمشق ، ص 107
خيلي كم اتفاق ميافتد كه آقاي ابي داود سجستاني در مورد روايتي نظر دهد . اما در اين جا نظر مي دهد .
پس از نظر آقاي ابي داود سجستاني اين روايت كاملا صحيح است و زماني كه خداوند بر عرش خود سوار مي شود ، صدايي از عرش مثل قار و قور شكم يا مثل ناله بچه شتر بلند مي شود .
مجري :
كليپ بعدي در مورد معناي واژه اطيط صحبت مي كند كه با هم مي بينيم .
كليپ (2) :
سلمان العوده ـ عالم وهابي :
در حديث ابوذر از پيامبر آمده است كه ان السماء اطت وحق لها ان تئط واطيط همان صداي شتر است زماني كه راكب يا چيز ديگر بر آن سنگيني كند و آن شتر صدايي سر مي دهد .
مجري :
ايشان از علماي مشهور وهابي و سلفي است كه در مورد روايت ديگري توضيح مي دادند و اين لفظ در آن روايت آمده بود و زماني كه به اطيط رسيدند توضيحات لازم را بيان كردند كه اطيط صداي شتر است كه وقتي كسي سوار آن مي شود يا چيز سنگيني روي آن مي گذارند ، ايجاد مي شود . حال اگر اين معنا را به حديث تطبيق دهيم ، چه معنايي مي شود ؟ خدايي كه وهابيت به آن معتقد است ، سوار بر عرش مي شود كه به خاطر ثقل و سنگيني خداوند ،عرش به صدا مي آِيد . همانطوري كه در معنايي كه آقاي سلمان العوده كردند ، بود . يعني خداي وهابيت داراي وزن است . چيزي كه داراي ثقل و سنگيني است ، قطعا بايد جسم باشد . اين كه ثقلي باشد كه لايق ذات خدا باشد يا نشستني كه لايق ذات خدا باشد ، جداي از استدلال منطقي كه از علماي اهل سنت داشتند كه اين استدلال باطل و خلاف عقل است ، اين جا حتي آن استدلال هم نميتواند معنا داشته باشد . چگونه خداي وهابيت داراي وزن است . به همين دليل است كه در شبكه هايشان هيچ وقت اين روايت مطرح نمي شود و حتي نمي توانند در مقام پاسخ به اين سؤالات بر بيايند . چون بسياري از علماي سلفي و متقدمين اهل حديث اين روايات را قبول كردند وتصحيح كردند . اين كه بگويند سند روايت ضعيف است ، نفعي به حال آن ها نخواهد داشت ؛ چون بسياري از آن پذيرفتند .
استاد يزداني :
ابن تيميه حراني
يكي از كساني كه به شدت از اين روايت حمايت كرده ،ابن تيميه است . در كتاب هاي متعدد خود حديث اطيط را آورده و تلاش كرده هر طوري كه شده ، روايت را تصحيح كند . با اين كه خودش مي داند اين روايت واقعا سند صحيح متصل مرفوع ندارد. شخصي كه انصاف داشته باشد و تك تك سندها را ببيند ، سند صحيح ندارد . مثل آقاي الباني كه تك تك سند ها را بررسي كرده و مي گويد : سند صحيح ندارد . اما ابن تيميه تمام تلاش خود را مي كند كه بگويد اين روايت مورد قبول است و سند آن صحيح مي باشد و علما آن را قبول كرده اند . اين روايت را در كتاب هاي متعدد خود از جمله در كتاب مجموع فتاوي نقل كرده . در جلد 16 ، چاپ عربستان سعودي ، با تحقيق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم ، صفحه 434 ، بحث هاي مختلفي را در مورد صفات خداوند مي آورد از جمله رواياتي كه در اين باره بيان مي كند اين است :
وَمِنْ ذَلِكَ حَدِيثُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خَلِيفَةَ الْمَشْهُورُ الَّذِي يَرْوِي عَنْ عُمَرَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ رَوَاهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ المقدسي فِي ” مُخْتَارِهِ ” .وَطَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ تَرُدُّهُ لِاضْطِرَابِهِ كَمَا فَعَلَ ذَلِكَ أَبُو بَكْرٍ الْإِسْمَاعِيلِيُّ وَابْنُ الْجَوْزِيِّ وَغَيْرُهُمْ .لَكِنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ السُّنَّةِ قَبِلُوهُ .وَفِيهِ قَالَ : { إنَّ عَرْشَهُ أَوْ كُرْسِيَّهُ وَسِعَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ وَإِنَّهُ يَجْلِسُ عَلَيْهِ فَمَا يَفْضُلُ مِنْهُ قَدْرُ أَرْبَعَةِ أَصَابِعَ أَوْ فَمَا يَفْضُلُ مِنْهُ إلَّا قَدْرُ أَرْبَعَةِ أَصَابِعَ وَإِنَّهُ لَيَئِطُّ بِهِ أَطِيطَ الرَّحْلِ الْجَدِيدِ بِرَاكِبِهِ } .وَلَفْظُ ” الْأَطِيطِ ” قَدْ جَاءَ فِي حَدِيثِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعَمٍ الَّذِي رَوَاهُ أَبُو دَاوُد فِي السُّنَنِ .
وَابْنُ عَسَاكِر عَمِلَ فِيهِ جُزْءاً وَجَعَلَ عُمْدَةَ الطَّعْنِ فِي ابْنِ إسْحَاقَ وَالْحَدِيثُ قَدْ رَوَاهُ عُلَمَاءُ السُّنَّةِ كَأَحْمَدَ وَأَبِي دَاوُد وَغَيْرِهِمَا وَلَيْسَ فِيهِ إلَّا مَا لَهُ شَاهِدٌ مِنْ رِوَايَةٍ أُخْرَى .وَلَفْظُ ” الْأَطِيطِ ” قَدْ جَاءَ فِي غَيْرِهِ .
از جمله اين احاديث ، حديث عبد الله بن خليفه است كه مشهور هم مي باشد و از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل شده . اين روايت را آقاي مقدسي در كتاب المختاره آورده و طائفه اي از اهل حديث گفته اند اين روايت رد شده ؛ چون در آن اضطراب است مثل آقاي اسماعيلي و ابن جوزي و ديگران . اما اكثر اهل سنت اين را قبول كرده اند .
روايتي كه عمر بن خطاب از پيامبر (صلي الله عليه وآله) نقل كرده و عده اي از علما مثل ابن جوزي به صورت مفصل در مورد اين روايت بحث و آن را رد كرده . چون اين روايت تجسيم است و من نميتوانم آن را بپذيرم . اما ابن تيميه مي گويد : نه ، اين روايت را اكثر اهل سنت پذيرفته اند .
در اين روايت آمده كه عرش و كرسي خدا تمام آسمان و زمين را فرا مي گيرد و خدا روي اين كرسي مي نشيند . خدا وقتي روي كرسي مي نشيند ، به اندازه چهار وجب اضافه نمي شود .
بعضي ها گفتند : عرش چهار انگشت از خدا بزرگتر است . بعضي ها هم گفتند : خدا از عرش چهار انگشت بزرگتر است. ابن تيميه در اين باره مفصل بحث مي كند كه ما به آن هم مي رسيم كه عرش بزرگتر است يا خدا بزرگتر است . ابن تيميه مي گويد: نمي شود كه عرش از خدا بزرگتر باشد . الله اكبر ، خدا از همه بزرگتر است . خدا بايد چهار انگشت بزرگتر باشد .
و نعوذ بالله وقتي روي عرش مي نشيند ،صدايي از عرش بلند مي شود مثل ناله شتري كه براي اولين بار سواري داده . ابن تيميه مي گويد : لفظ اطيط در حديث جبير بن مطعم هم نقل شده كه ابوداود در سنن خود آورده . ابن عساكر گفته اين روايت غلط است .
ابن عساكر يك كتاب تخصصي در رد اين روايت نوشته . از طرف ديگر آقاي زاغوني از علماي اهل سنت ، كتابي در تصحيح اين روايت نوشته .
اين روايت را علماي سنت نقل كردند . از جمله احمد بن حنبل ، ابي داود سجستاني و ديگران . اين لفظ اطيط فقط در اين روايت نيامده ؛ بلكه در چندين روايت ديگر هم آمده .
در ادامه اين روايات را نقل ميكند و بحث اين كه خدا بزرگتر است يا عرش ،مفصل بررسي مي كند . در صفحه بعد ادامه مي دهد و مي گويد :
كَمَا فِي الْحَدِيثِ الْآخَرِ الَّذِي فِي سُنَنِ أَبِي دَاوُد وَالتِّرْمِذِيِّ وَغَيْرِهِمَا حَدِيثِ الْأَطِيطِ لَمَّا قَالَ الْأَعْرَابِيُّ : { إنَّا نَسْتَشْفِعُ بِاَللَّهِ عَلَيْك وَنَسْتَشْفِعُ بِك عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فَسَبَّحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى عُرِفَ ذَلِكَ فِي وُجُوهِ أَصْحَابِهِ ثُمَّ قَالَ : وَيْحَك أَتَدْرِي مَا تَقُولُ ؟ أَتَدْرِي مَا اللَّهُ ؟ شَأْنُ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ .
إنَّ عَرْشَهُ عَلَى سَمَوَاتِهِ هَكَذَا وَقَالَ بِيَدِهِ مِثْلَ الْقُبَّةِ وَإِنَّهُ لَيَئِطُّ بِهِ أَطِيطَ الرَّحْلِ الْجَدِيدِ بِرَاكِبِهِ } …
وَأَنَّهُ يَئِطُّ بِهِ أَطِيطَ الرَّحْلِ الْجَدِيدِ بِرَاكِبِهِ .فَهَذَا فِيهِ تَعْظِيمُ الْعَرْشِ وَفِيهِ أَنَّ الرَّبَّ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ …
همان طور كه حديث ديگري از حديث اطيط در سنن ابي داود و ترمذي و ديگران آمده كه اعرابي نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آمد … رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمود : عرش بر آسمان ها مانند گنبد است ….
اين روايت ثابت ميكند كه خدا بزرگتر از عرش است نه اين كه خداوند بزرگتر از عرش باشد .
ابن تيميه ،مجموع فتاوي ، ج 16 ، چاپ عربستان سعودي ، با تحقيق عبدالرحمن بن محمد بن قاسم ، ص 434
در كتاب ديگري كه ابن تيميه خيلي روي اين روايت مانور داده و بنده حدود 32 صفحه از آن را اسكن كرده گرفتم ، كتاب بيان تلبيس الجهميه است . اين كتاب سراسر تجسيم است و اين كتاب ثابت مي كند كه خداوند يك جسم است و يك جوان بي ريش موفرفري كه سوار بر عرش مي شود . اين كتاب چاپ عربستان سعودي است . در جلد سوم در مورد جسم ، حد ، جهت ، فوق ، يد صحبت مي كند و اين كه خدا حيز است و جاي خاصي را اشغال مي كند و خداوند ديده مي شود . در صفحه 238 در مورد حمله عرش صحبت ميكند و اين كه حمله عرش چيز ديگري غير از عرش را هم بر مي دارد يا خير ؟ در اين باره دو ديدگاه است كه ابن تيميه طرفدار ديدگاه دوم است .
والثاني أنهم يحملون العرش ومن فوقه ….
ديدگاه دوم ، اين كه آن ها عرش را و آن چيزي كه روي آن است حمل مي كنند .
در صفحه بعد اين ديدگاه را تقويت مي كند و در صفحه 246 روايتي را از آقاي دارمي در كتاب نقض عثمان بن سعيد نقل مي كند :
عثمان بن سعيد دارمي در كتاب خود بر آقاي مرسي ميگويد : از محمد بن بشار بندار از وهب بن جرير از محمد بن اسحاق از يعقوب بن عتبه از جبير محمد بن مطعم از پدرش از جدش از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه نعوذ بالله فرموده باشند : خداوند روي عرش است و عرش روي آسمان است و بالاي زمين مانند يك گنبد زمين را احاطه كرده . پيامبر (صلي الله عليه وآله) با دستش گنبد را كشيدند . اين عرش وقتي خدا روي آن مي نشيند ، ناله مي كند مثل ناله شتري كه براي اولين بار سواري مي دهد .
يا مي توان گفت مثل تختي كه انسان روي آن مي نشيند ، صدايي از آن بلند مي شود .
محقق روايت را در پاورقي بررسي مي كند كه منظور از اطيط چيست :
اطيط : الاطيط صوت الاقتاب ، اي انه ليعجز عن حمله وعظمته فان اطيط الرحل بالراكب انما يكون لقوة ما فوقه وعجزه عن احتماله .
اطيط همان صداي پالان است . يعني وقتي كسي روي پالان سوار مي شود ، چون خيلي سنگين است و وزن زيادي دارد ،اين پالان هم نمي تواند وزنش را تحمل كند ،از اين جهت ناله مي كند و صداي قژ قژ مي دهد .
يعني خدا هم چون وزن دارد ، وقتي روي عرش مي نشيند ، عرش صدا مي دهد .
اين روايت را دارمي ، ابن ابي عاصم ،ابن خزيمة ، لالكائي ، بيهقي ، فراء بغوي نقل كرده و ابوداود ، ابن تيميه تصحيح كردند .
در صفحه 252 ابن تيميه مي گويد :
وهذا الحديث قد رواه الإمام أحمد في كتاب الرد على الجهمية عن عدة مشايخ منهم ابن بشار قال فيه عن جبير بن محمد بن جبير بن مطعم عن أبيه عن جده قال أتى رسول الله صلى الله عليه وسلم أعرابي فقال يا رسول الله جهدت الأنفس وضاعت العيال ونهكت الأموال وهلكت الأنعام فاستسق الله لنا فإنانستشفع بك على الله ونستشفع بالله عليك قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الله لايستشفع به على احد من خلقه شأن الله أعظم من ذلك ويحك أتدري ما الله إن عرشه على سمواته هكذا وقال بأصابعه مثل القبة عليه وإنه ليئط به أطيط الرحل بالراكب .
اين روايت را احمد بن حنبل در كتاب الرد علي الجهميه نقل كرده . اين روايت را از عده اي از اساتيد خود بيان كرده از جمله ابن بشار از جبير بن مطعم از پدرش از جدش از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل مي كند كه نعوذ بالله فرموده باشند : خداوند روي عرش است و عرش روي آسمان است و بالاي زمين مانند يك گنبد زمين را احاطه كرده . پيامبر (صلي الله عليه وآله) با دستش گنبد را كشيدند . اين عرش وقتي خدا روي آن مي نشيند ، ناله مي كند مثل ناله شتري كه براي اولين بار سواري مي دهد .
محقق در پاورقي ميگويد :
لم اجد هذا الحديث في كتاب الرد علي الجهمية والزنادقة للامام احمد بن حنبل ولكن وجدته في كتاب الرد علي الجهمية للامام الدارمي .
اين روايت را در كتاب الرد علي الجهميه نديدم ؛ بلكه اين مطلب در كتاب الرد علي الجهميه آقاي دارمي ديدم .
در صفحه 254 مي گويد :
وهذا الحديث قد يطعن فيه بعض المشتغلين بالحديث انتصارا للجهمية وإن كان لا يفقه حقيقة قولهم وما فيه من التعطيل أو استبشاعا لما فيه من ذكر الأطيط كما فعل أبو القاسم المؤرخ ويحتجون بأنه تفرد به محمد بن إسحاق عن يعقوب بن عتبة عن جبير ثم يقول بعضهم ولم يقل ابن إسحاق حدثني .
… مع أن هذا الحديث وأمثاله وفيما يشبهه في اللفظ والمعنى لم يزل متداولا بين أهل العلم خالفا عن سالف ولم يزل سلف الأمة وأئمتها يروون ذلك رواية مصدق به راد به على من خالفه من الجهمية متلقين لذلك بالقبول حتى قد رواه الإمام أبوبكر محمد بن إسحاق بن خزيمة في كتابه في التوحيد الذي اشترط فيه أنه لا يحتج فيه إلا بأحاديث الثقات …
اين روايت را بعضي هايي كه كارشان نقل حديث بوده گفتند : اين روايت دروغ است . هدف اين ها از بيان اين مطلب كمك به جهميه بوده و اصلا اين ها حقيقت سخن جهميه را نفهميده بودند . اگر ما اين روايت را انكار كنيم ، به تعطيل منجر مي شود . همانطور كه ابن عساكر اين كار را كرد . دليلشان هم اين است كه اين روايت را محمد بن اسحاق كه مدلس بوده ،نقل كرده . در اين صورت اين روايت هم درست نيست .
اين حديث و امثال اين حديث كه گاهي لفظ و گاهي معنا مشترك است ، بين اهل متداول است و آن را نقل مي كنند . هم سلف و هم خلف اين روايت را نقل كردند تا آن را تصديق كنند و بگويند اين روايت درست است و اين كه جهميه را رد كنند . آن ها اين روايت را تلقي به قبول كردند .
وقتي عليه جهميه استدلال مي كنند ، يعني اين روايت را قبول داشتند .
از جمله آقاي ابو اسحاق بن خزيمه در كتاب التوحيد خود اين روايت را نقل كرده . كتاب توحيدي كه شرط كرده فقط روايت صحيح در آن بياورد . رواياتي كه روات آن موثق باشند و سند آن متصل باشد .
در صفحات بعد مي گويد :
وممن احتج به الحافظ أبومحمد بن حزم في مسألة استدارة الأفلاك مع أن أبا محمد هذا من أعلم الناس لا يقلد غيره ولا يحتج إلا بما تثبت عنده صحته وليس هذا الموضع وهؤلاء يحتجون في معارضة ذلك من الحديث بما هو عند أهله من الرأي السخيف الفاسد الذي يحتج به قياسو الجهمية كاحتجاج أبي القاسم المؤرخ …
از جمله كساني كه به اين روايت استدلال كردند ، ابن حزم در استداره الافلاك است . ابن حزمي كه به اين روايت استدلال كرده ،از اعلم مردم بوده و از هيچ كس در علم حديث تقليد نمي كرده و به چيزي احتجاج نمي كرده مگر اين كه از نظر او سندش صحيح باشد .
در اين جا مي خواهد قدم به قدم ثابت كند كه اين روايت صحيح است . دليل صحت روايت اين است كه ابن خزيمه به آن استدلال كرده و در كتاب التوحيد خود آورده . ابن خزيمه هم در مقدمه كتاب خود گفته : من هر چه روايت در اين كتاب آوردم ، تمام روات آن ثقه هستند و اتصال هم موجود است . يعني سند صد در صد صحيح صحيح است . ابن حزم هم اين روايت را آورده و به آن استدلال كرده . ابن حزم هم به مطلبي استدلال ميكند كه سند آن صحيح باشد .
در ادامه مي گويد :
كساني كه اين روايت را رد كردند ،يك روايت سخيف و فاسد را آورده اند . روايتي كه اهل قياس از جهميه به آن استدلال مي كنند مثل ابي قاسم المورخ (ابن عساكر ) .
در صفحه 259 ادامه مي دهد :
فمن رد تلك الأحاديث المتلقاة بالقبول واحتج في نقضها بمثل هذه الموضوعات فإنما سلك سبيل من لا عقل له ولا دين وكان في ذلك ممن يتبع الظن وما تهوى النفس وهو من المقلدين لقوم لا علم لهم بحقيقة حالهم .
هر كس اين روايت را كه همه علما تلقي به قبول كرده ، رد كند و به روايات نقض آن احتجاج كند ، مثل كسي است كه عقل ندارد .
تمام اهل سنت از جمله آقاي الباني كه در كتاب هاي متعدد آورده ، عقل ندارد .
دين هم ندارد و كافر است . كسي كه اين روايت اطيط را رد كند ، از ظن و گمان و از هواي نفس خود پيروي كرده و او مقلد كسي است كه نه علم دارد و نه حقيقت را مي فهمد .
در صفحه بعد تك تك رواياتي كه در آن حديث اطيط است را نام مي برد :
وروى أيضا عثمان بن سعيد قال ثنا عبد الله بن رجاء ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن عبد الله بن خليفة قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقالت ادع الله أن يدخلني الجنة فعظم الرب وقال إن كرسيه وسع السموات والأرض وإنه ليقعد عليه فما يفضل منه إلا قدر أربع أصابع ومد أصابعه الأربعة وإن له أطيطا كأطيط الرحل الجديد إذا ركبه من يثقله .
عثمان بن سعيد اين روايت را نقل كرده …. اگر شخص سنگيني روي بچه شتري كه براي اولين بار سواري مي دهد ، سوار شود ، ناله مي كند .
ابن تيميه ،بيان تلبيس الجهميه ، ج 3 ، چاپ عربستان ، ص 238 به بعد
خدا ابن تيميه هم وقتي سوار بر عرش مي شود ،ناله عرش بلند مي شود . در صفحه بعد هم روايت عبد الله بن مسعود را نقل مي كند كه ما به صورت مفصل بيان خواهيم كرد . در صفحات بعد هم در مورد اين روايت صحبت ميكند و تمام تلاشش بر اين است كه وقتي خدا روي عرش مي نشيند ، به خاطر سنگيني وزن خداوند ،ناله عرش بلند مي شود .
مجري :
كليپ بعدي از يكي از علماي اهل سنت است كه در مورد همين حديث صحبت مي كنند .
كليپ (3) :
شيخ علي جمعه ـ مفتي سابق مصر والازهر :
اما كلمه ي استولي ، استولي علي العرش . استولي يعني چه ؟ يعني با قهر و غلبه ي خود در آن تصرف كرد . برخي گفته اند : ” استوي ” به معناي ” جلس ” (نشست ) مي باشد . چرا ؟ به خاطر اعتماد به يك حديث جعلي . زماني كه بحث احاديث پيش مي آيد ، علما كمي دچار خوف مي شوند . مي گويند : ممكن است پيامبر واقعا آن را گفته باشد . ما پيش اين حديث توقف مي كنيم تا مطمئن شويم . اگر پيامبر گفته باشد ، قبول مي كنيم . اگر نگفته باشد به كتب لغت و اصول دين و عقل و اين چيزها مراجعه ميكنيم . اما آيا پيامبر اين را گفته است ؟
حديث مي گويد : زماني كه خداوند روي عرش مي نشيند ، صدايي از آن شنيده مي شود . اين حديث جعلي است . اين حديث صحيح نيست ؛ چون كه خداوند جسم نيست . تا زماني كه روي عرش مي نشيند كه هرگز اينگونه نيست . صدايي اينگونه از آن بشنويم . اين درست نيست و قابل قبول نيست . خداوند جسم نيست . خداوند داراي وزن است يا نه ؟
وقتي در اين حديث جعلي تفكر مي كنيد ، مي بينيد كه كاملا غلط و باطل و نادرست است . به همين دليل ابن عساكر زماني كه اين حديث را ديد ،خوشش نيامد و كتابي تأليف كرد كه اسمش ” بيان التخليط في حديث الاطيط ” مي باشد . يعني كلامي سخيف و باطل و نادرست است يعني كلام پيامبرمان نيست . پيامبر افصح عرب بود و نور در كلامش بود .
مجري :
آقاي شيخ علي جمعه ، يك عالم اهل سنت اشعري عقيده ، در مورد اين حديث و قائلين به آن توضيح دادند كه خداوند روي عرش مي نشيند ، نشستن به معناي جلوس و ريشه اين كه اين ها استوي را به معناي جلوس مي گيرند ، حديث جعلي است. يعني از ديد اهل سنت اشاعره حديث اطيط ، يك حديث جعلي است و آن را قبول نمي كنند . در صورتي كه سلفي ها و اهل حديث اين حديث را قبول كردند و گفتند بر مبناي اين حديث است كه خدا روي عرش مي نشيند و وقتي مي نشيند ، از عرش صدايي بلند مي شود . ايشان گفتند كه اطيط معناي همان صدا است . آن زمان اشاعره اهل سنت با اين حديث مخالفت كردند؛ حتي شخصي مثل ابن عساكر در رد اين حديث ،كتابي تأليف كرد .
پس اين ديدگاه اهل سنت اشاعره است در مقابل كساني كه سلفي و اهل حديث و وهابي هستند و اين روايت را قبول دارند و هيچ جايي براي تأويل باقي نمي گذارند و كساني هم كه تأويل مي كنند ، مي گويند : شما اهل بدعت و جهمي و معطله هستيد . يعني از ديد سلفي ها و اهل حديث ، تمام اهل سنت اشاعره و ماتريديه و تمام مذاهب اسلامي ، در حقيقت جهميه و معطله و داراي عقايد بدعي و كفر آميز هستند .
استاد يزداني :
عبد الكريم شهرستاني
يكي از كساني كه روي اين روايت صحبت كرده ، آقاي شهرستان در كتاب الملل و النحل است كه صريح و واضح و روشن مي گويد : اين فكر ، فكر مشبهه و حشويه و مجسمه است و از يهود گرفته شده . آقاي شهرستاني در كتاب الملل والنحل ، متوفاي 548 هـ ، با تحقيق استاد احمد فهيمي محمد ، چاپ دار الكتب العلميه بيروت ،صفحه 92 در مورد مشبهه ، كساني كه خدا را به چيزهايي تشبيه مي كنند ، مطالب مختلفي بيان مي كند .حتي در مورد شيعه و هشام صحبت مي كند كه دروغ است و ما در مورد آن مفصل بحث مي كنيم . در ادامه مي گويد :
واما مشبهة الحشوية فحكى الأشعري عن محمد بن عيسى انه حكى عن مضر وكهمس واحمد الهجيمي انهم أجازوا على ربهم الملامسة والمصافحة …
وحكى عن داود الجواربي انه قال اعفوني عن الفرج واللحية واسالوني عما وراء ذلك …
اما مشبهه حشيويه … داود جواربي هميشه مي گفت : در مورد خداوند من را از دو چيز معاف كنيد كه من نمي توانم اين دو را قبول كنم ، يكي فرج و ديگري لحيه و ريش .
در صفحه 94 توضيح ميدهد :
واما ما ورد في التنزيل من الاستواء والوجه واليدين والجنب والمجيء والاتيان والفوقية وغير ذلك فاجروها على ظاهرها اعني ما يفهم عند الاطلاق على الأجسام ….
مشبهه آن هايي هستند كه مباحثي مثل استوي ، تنزيل ، وجه ، دست ، آمدن و رفتن ، فوق و تحت را به معناي ظاهري مي گيرند .
مثلا اگر خداوند مي گويد : ويبقي وجه ربك ،يا كل شيء هالك الا وجه منظور از وجه همان صورت مي شود . در اين جا هم مي گويند: وجه خدا يعني صورت خدا . يعني همه خدا نابود مي شود الا صورت خدا . منظور از يد همان دست ظاهري است . منظور از جنب يعني اين كه خدا واقعا پهلو دارد . وقتي ما مي گوييم دست و واقعا همان دست جسماني منظورمان است ، مجسمه هم همين مطلب را ميگويند . وقتي مي گويند خدا دست دارد يعني همين دستي كه ما ميگوييم .
روايات را تك تك بيان مي كند :
وقوله قلب المؤمن بين إصبعين من أصابع الرحمن وقوله خمر طينة ادم بيده أربعين صباحا وقوله وضع يده أو كفه على كتفي وقوله حتى وجدت برد أنامله على كتفي إلى غير ذلك اجروها على ما يتعارف في صفات الأجسام وزادوا في الاخبار أكاذيب وضعوها …
قلب مؤمن بين دو انگشت از انگشت هاي خدا است . يا اين كه پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : خدا دستش را پشت شانه من زد و من از جلوي سينه سردي آن را احساس كردم و چيزهايي غير از اين كه همان چيز هايي را مي گيرند كه ما بر اجسام اطلاق مي كنيم . اين ها در اخبار زياد كرده اند و روايات جعلي درست مي كنند و به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت دادند . همه اين روايات را از يهود اقتباس كردند ؛ چون يهود طرفدار تجسيم هستند . اين ها گفته اند : گاهي خدا چشم درد مي گيرد ، ملائكه به عيادتش مي روند . مثل زماني كه طوفان نوح شد و خدا دچار چشم درد شد . حديث اطيط هم از چيزي هايي است كه از يهود گرفتند . حديثي كه معتقد است عرش به خاطر سنگيني وزن خدا كه روي آن مي نشيند ، مثل يك تخت يا پالان جديد ناله مي كند . هم چنين گفته اند كه خداوند از هر طرف چهار انگشت بزرگتر است .
شهرستاني ، الملل والنحل ، متوفاي 548 هـ ، با تحقيق استاد احمد فهيمي محمد ، چاپ دار الكتب العلميه بيروت ،ص 92 به بعد
خلاصه سخن اين كه آقاي عبد الكريم شهرستاني معتقد است كه روايت اطيط از يهود اقتباس شده و اين ها به دروغ به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نسبت دادند . بالاخره چه كساني يهودي هستند ، ابن تيميه و پيروانش يهودي هستند يا بقيه مسلماناني كه اين روايات را قبول ندارند ، يهودي هستند .
مجري :
اين هم يكي ديگر از علماي اهل سنت بود كه ديديم چه ديدگاهي در مورد اين روايت داشت كه گفتند : اين روايت از يهود گرفته شده . البته موارد ديگري هم هست كه ما در برنامه هاي بعدي به آن ها مي پردازيم . اما با همين چند نمونه اي كه بررسي شد ، فكر مي كنم خيلي واضح است كه چرا وهابي ها هيچ وقت در مورد توحيد نمي خواهند مناظره كنند . به جاي اين كه ابتدا توحيد خود را ثابت كنند ،به سراغ جزئي ترين و فرعي ترين موارد فقهي مي روند كه بين خود اهل سنت هم اختلافات زيادي است. با اين كه هميشه ادعاي توحيد و موحد بودن را دارند و هميشه مخالفان خود را به شرك و بت پرستي و قبر پرستي متهم ميكنند ؛ اما يك دفعه جرأت ندارند در مورد توحيد تحدي كنند كه بياييد و در مورد توحيد مناظره كنيم .
در اين جا استاد يزداني عزيز بارها اعلام كردند ، ما هم بارها درخواست كرديم كه حداقل اگر اهل مناظره نيستند ، بيايند و اين مطالب را نقد كنند . ما دليل آورديم كه ابن تيميه اين عقيده را داشته و صفحات زيادي را سياه كرده و چه وقت ها و عمر هايي را هدر داده تا اين ها را بنويسد و بعدا با گران ترين هزينه ها چاپ شود . اين ديدگاه ها هيچ فرقي با ديدگاه يهود تحريف شده ، ندارد . چرا نمي آيند اين ها را نقد كنند ؟؟؟!!!
حال كه ابن تيميه اين ديدگاه را دارد ، چه حكمي براي او صادر مي كنيد . كسي كه معتقد است خدا وزن دارد . وزن يك مفهوم فيزيكي و آزمايشگاهي و تجربي است ، يعني بر غير جسم وزن اطلاق نمي شود . خداي اهل حديث و سلفي ها و وهابي ها داراي وزن است . خدايي كه وزن دارد ، يعني مثل مخلوقات جرم دارد . اين چه توحيدي است ؟
به رسم هر برنامه كه در انتها سعي مي كنيم كليپي از علماي اهل سنت پخش كنيم كه در موضوعاتي مثل وحدت يا نقد وهابيت صحبت مي كنند ، مي خواهيم كليپي را براي اولين بار پخش كنيم كه از افراد متفكر اهل سنت و از محققين و اهل علم در كشور افغانستان هستند كه در مورد وحدت بين مذاهب اسلامي و به صورت خاص در مورد وحدت شيعه و سني صحبت مي كنند .
كليپ (4) :
عبد البار راشد ـ رئيس سابق آكادمي علوم افغانستان :
در وحدت بين امت اسلامي ، دو نوع وحدت را مد نظر داريم . اول ، وحدت قلبي مؤمنين . چون همه روشنفكرا و علماي و مردمان دانشمند هستيد ،به جزئيات نمي پردازيم . من در يك كلمه خلاصه مي گويم كه وحدت به معناي اصلي و قلبي امت مسلمه چيست ؟ اين است كه هر سني اي كه در قلبش خطور كند ، شيعه از ما نيست و بيگانه است و فرقه اي ديگر است . مطمئن باشد كه مؤمن نيست و در جمله افراد رسول خدا نمي باشد . من مي گويم در قلبش خطور كند ، نه اين كه خداي نكرده در عمل جنايتي انجام دهد يا ظلم كند يا جنگ كند . تنها با خطور در قلبش ، اگر برتري احساس كند ، فضيلتي را گمان كند كه داشته باشد و جانب مقابل را كوچكتر و زبون تر يا خداي نخواسته ، خلاف اسلام گمان كند ، حاجت پوس پوس نيست كه پشت سر كند، همين كفرش بس است و هر شيعه اي كه در قلبش گمان كند كه همچين برتري را نسبت به سني دارد و سني كمبودي دارد ، به همين شكل است. بايد شيعه و سني عين هم باشند . خدا ائمه دين را ببخشد ، شخصيت هايي كه كوشش كردند براي ما و شما راه هاي عبادت را جستجو و تحقيق كردند شايد اين يا آن در اجتهاداتشان به خطا رفته باشند . خطاهاي اجتهادي موجب اين اختلافات بين امت در سراسر دنيا شده كه به حيث وسيله ي اغيار قرار گرفته و امروز ما را دشمنان سركوب مي كنند .
اين مسأله وحدت بايد در قلب همه مؤمنين و مؤمنات باشد . اگر نبود خود به خود ، خود را به عنوان مسلمان نفرين كند هرگاه اندك ترين مخالفت را با يكي از فرق مسلمين در كره زمين داشته باشد ، هر كسي كه باشد . كسي كه به خدا و پيامبر ايمان دارد ، كسي كه به قرآن ايمان دارد ، كسي كه به سوي كعبه نماز ميگذارد و اصول اسلام را مي پذيرد ، خدا كند كه به هر مذهبي كه باشد . خدا مي فرمايد : كلما اوقد نارا للحربي ادفعه الله ، از اين سخن مطمئن باش . اين را نمي توانند انكار كنند ، چون خدا نگهدار بشريت است و اين زمينه ها و اين امكانات را از دستشان مي گيرد ، چنانچه در عين قدرت و عظمت تجاوز و جنايتگري هايي كه غرب با ارتجاع عربستان فاسد سعودي و با رژيم غير انساني اش كه در برابر مسلمين به نفع اسرائيل در طول تاريخ كار كرده . از ايجاد نظام سعودي و نظام آل يهود در عربستان كه به نفع اسرائيل كار مي كنند و به نفع كفر جهاني كار ميكنند تا به امروز كه عملا در سنگر ها آمدند و بر ضد مسلمين و به نفع آمريكا و اسرائيل كار مي كنند . مسلمانان را در اين جهت مي بينيم كساني كه از مؤمنين و مؤمنات ، كساني كه سر بريده مي شوند ، چه كسي دفاع مي كند . در اين خط عملا چه كسي قرار دارد . اين جا نشان مي دهد كه چه كسي مسلمان است و چه كسي غير مسلمان است . اين جا كيست كه در جمله اشداء علي الكفار رحماء بينهم مي تواند شامل شود . برداشت از اين آيات و حفظ آن ها در اين نيست كه انسان گمان كند يك همسايه به همسايه ، نان خشكي دهد يا برف بامش را پاك كند . بايد براي آزادي بشريت خون دهند . براي تأمين عدالت و رفع احتياجات جان دهند و بالاخره دور كردن بلا و آفات از سراسر كرده زمين . مگر نمي بينيد فعلا در عراق ، در سوريه ، در يمن ، در فلسطين ، در ليبيا ، در لبنان چه كساني جنگ مي كنند ، غير از سه قدرت جهاني ، اسرائيل و دو كشور نام نهاد اسلامي تركيه و عربستان سعودي و ديگر عوان و انصار مفسد و مرتجعشان .
مسلمانان بيدار باشند كه براي نجات بشريت و براي نجات جهان اسلام ، جز وحدت قلبي كه قبلا عرض كردم ، كه اگر اين مطلب در قلب نباشد ، هر چقدر كه انسان تظاهر به وحدت اسلامي كند ، ابدا خدا بر سر ملت ها رحم نمي كند . علت اين حال همين است .
مجري :
يك انديشمند سرشناس اهل سنت بود كه به مطالب جالبي اشاره داشتند . اين هم جايگاه وهابيت و ارتباط وهابيت با برخي افراد و رژيم ها و افكار انحرافي يهود است . ما مي بينيم كه در افكار عقيدتي هم به همين شكل است . همانطور كه در اين برنامه ها از جمله برنامه امشب ديديم كه خود علماي اهل سنت و انديشمندان و علماي قديمي شان همين را گفته اند كه اين افكار برگرفته از افكار انحرافي يهود است . مثل حديث اطيط كه اين قدر وهابيت از آن دفاع مي كنند .
استاد يزداني :
احمد بن حنبل:
يكي از كساني كه اين روايت را مفصل نقل كرده ، آقاي عبد الله بن احمد بن حنبل است و تصريح كرده كه پدرم اين روايت را صحيح مي دانسته . در كتاب السنة ، تأليف عبد الله بن احمد بن حنبل ، متوفاي 290 هـ ، با تحقيق ابوهاجر محمد سعيد بن بسيوني زغلول ، چاپ دار الكتب العلميه بيروت لبنان ، صفحه 79 :
ذكر الكرسي
سئل عما روي في الكرسي وجلوس الرب عليه .
رأيت ابي رضي الله عنه يصحح هذه الاحاديث الرؤيا ويذهب اليها وجمعها في كتاب وحدثنا به .
حدثني ابي حدثنا عبد الرحمن بن سفيان عن ابي اسحاق عن عبد الله بن خليفة عن عمر قال : اذ جلس علي الكرسي سمع له اطيط كاطيط الرحل الجديد …
عن ابي موسي قال : الكرسي موضع القدمين وله اطيط كاطيط الرحل …
از پدرم در مورد كرسي و اين كه خدا روي كرسي مي نشيند ، سؤال شد . ديدم پدرم را كه اين روايات را تصحيح مي كرد و آن ها را قبول داشت ، مثل حديث رؤيا . اين روايات رادر كتابي جمع كرده بود و براي ما نقل مي كرد . از جمله اين روايات ، پدرم از عبد الرحمن بن سفيان از پدرم اسحاق بن از عبد الله بن خليفه از عمر نقل كرده كه وقتي خدا روي كرسي مي نشيند ، صدايي مثل صداي شتري كه براي اولين بار سواري مي دهد ، از كرسي بلند مي شود .
از ابو موسي اشعري نقل شده كه گفت : كرسي جاي پاي خدا است و اين كرسي زوزه ميكند ، مثل زوزه شتري كه براي اولين بار سواري داده .
در صفحه 80 روايت ديگري را نقل مي كند :
عن عبد الله بن خليفة قال : جاءت امرأة الي النبي صلي الله عليه وسلم فقالت : ادع الله ان يدخلني الجنة قال : فعظم الرب قال : وسع كرسيه السموات والارض انه ليقعد عليه فيما يفضل منه الا قيد اربع اصابع وان له اطيطا كاطيط الرحل اذا ركب .
از عبد الله بن خليفه نقل شده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرموده باشند : كرسي خدا تمام آسمان و زمين را در بر مي گيرد و خدا روي آن مي نشيند و خداوند چهار انگشت از عرش بزرگتر است و زماني كه روي عرش مي نشيند ، ناله اي مي كند مثل ناله بچه شتري كه براي اولين بار سواري مي دهد .
عبد الله بن احمد بن حنبل ، السنه ، متوفاي 290 هـ ، با تحقيق ابوهاجر محمد سعيد بن بسيوني زغلول ، چاپ دار الكتب العلميه بيروت لبنان ، ص 79 و 80
اين هم روايتي كه عبد الله بن احمد نقل كرده و گفته : پدرم اين روايت را تصحيح ميكرد و در كتابي جمع آورده كرده بود و براي ما نقل مي كرد . اين روايت واقعا و حقيقتا نمي توان جز تجسيم چيز ديگري نميتوان از آن استفاده كرد . وقتي خدا سنگين باشد ، يعني وزن دارد . وقتي وزن دارد ، قطعا بايد جسم باشد . نمي شود تصور كرد چيزي وزن داشته باشد ، اما جرم نداشته باشد و جسم نباشد . اين اصلا قابل تصور نيست و هيچ انسان عاقلي نميتواند اين را بپذيرد . جالب است كه توجيهي هم براي آن نياورده اند . اگر توجيهي را بيان كردند ، خودشان رد كردند .
فرقي نمي كند كه لايق خدا باشد يا نباشد . لايق ما اين است كه انسان ها 50 يا 60 يا 90 تا 120 كيلو وزن دارند . اما لايق خدا اين است كه تختش به اندازه تمام زمين و آسمان است و وقتي مي نشيند ، چهار انگشت از عرش بزرگتر است و عرش به آن بزرگي ناله ميكند . شما تصور كنيد تمام زمين ها و آسمان ها را كه روي اين آسمان ها و زمين كرسي اي به شكل گنبد باشد و خدا روي آن مي نشيند . اين كه خدا چطور مي تواند روي اين گنبد بنشيند ، بايد از احمد بن حنبل و پيروانش پرسيد . واقعا مطالب عجيبي است كه فقط ازاين ها مي توان شنيد كه كفر محض است .
خلاصه مطالب اين كه ما امشب در بحث عرش ، روايت اطيط را بررسي كرديم . براي اطيط معاني مختلفي بيان كردند ؛ اما چيزي كه تقريبا تمام لغت شناسان تعريف كردند و توضيح دادند اين است كه براي اولين بار يك بچه شتر ماده وقتي سواري مي دهد ، ناله مي كند يا زوزه ميكشد . خدا هم وقتي روي عرش خود مي نشيند ، همين وضعيت است . يعني خدا چون سنگين است و وزن زيادي دارد ، ناله عرش بلند مي شود .
ابن تيميه به شدت طرفدار اين روايت هست و تلاش خود را مي كند كه روايت راتصحيح كند با اين كه خودش ميداند اين روايت ضعيف است . ادله مختلفي بيان كرده ، از جمله اين كه ابن خزيمه اين روايت رادر كتاب التوحيد خود آورده . ابن حزم هم به اين روايت استدلال كرده و احمد بن حنبل آن را نقل كرده ، پس روايت صحيح است و تلقي به قبول شده و هر كس اين روايت را قبول نكند ، دين ندارد ، عقل ندارد و از اسلام خارج است .
ابن قيم الجوزيه هم تلاش كرده كه اين روايت را در كتاب هاي خود تصحيح كند . از جمله در كتاب قصيده النونيه كه اشعاري در اين باره سروده و خدا را در آن توصيف كرده . از احمد بن حنبل هم خوانديم كه طبق نقل پسرش اين روايت را صحيح دانسته و اين روايت را قبول داشته .
از آن طرف از زبان علماي اهل سنت شنيدم كه به صراحت گفتند : اين روايت صحيح نيست و باطل و جعلي است و از يهود نقل شده . هم چنين آقاي شهرستاني در كتاب الملل و النحل در بحث مشبهه توضيح مي دهند كه مشبهه روايات را جعل كردند و به پيامبر (صلي الله عليه وآله) نسبت دادند و در حقيقت اين روايات را از يهود گرفتند . از جمله روايت اطيط كه قطعا باطل است و ثابت مي كند خدا شبيه جسمي است و جسم بوده و اين قطعا از نگاه اهل سنت كفر به حساب مي آيد . ان شاء الله در هفته بعد ديدگاه علماي اهل سنت را چه از قديم و چه از جديد و چه از وهابي هاي قديم و چه از جديد و چه از سلفي هاي قديم و چه از سلفي هاي امروزي نشان خواهيم داد .
مجري :
از شما استاد يزداني عزيز و همچنين شما بينندگان محترم تشكر و قدر داني مي نماييم .
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي مدد
خدا يار و نگهدارتان .