برنامه کلمه طیبه قسمت اول با موضوعات : پیدا شدن قرآنی با 115 سوره در قم ؛ بررسی شبهات شبکه کلمه در باره حدیث قرطاس و …
سم الله الرحمن الرحيم
آقاي غضباني
با عرض سلام خدمت شما بينندگان گرامي از امشب با برنامه اي با عنوان کلمه طيبه در خدمت شما هستيم و محور بحث ما پاسخ به برخي مطالب و شبهه ها و ادعاهايي است که در شبکه هاي وابسته به وهابيت مطرح ميشود است و محور بحث امشب ما حديث قرطاس است و لذا از کارشناسان محترم برنامه حجۀ الاسلام و المسلمين آقاي ابوالقاسمي و حجۀ الاسلام و المسلمين آقاي يزداني دعوت کرديم که از ايشان در اين زمينه استفاده کنيم .
در اين برنامه کليپهاي مورد نظر هم پخش ميشود که بعد از ديدن و شنيدن کليپ آنها را مورد نقد و بررسي قرار خواهيم داد و اکنون يک کليپي پخش ميکنيم که شايد مستقيماً به حديث قرطاس مربوط نباشد ولي ادعاي مضحکي در آن شده است .
کليپ شماره 1
خبرگزاري فارس اعلام کرده که در پي حفاري گروهي از باستان شناسان در اطراف شهر قم يک جلد قرآن کريم که قدمت آن به 1400 سال پيش باز ميگردد کشف شده و پيش از اين نسخه هاي خطي و قديمي از قرآن کريم در جريان حفاري ها بدست آمده بود اما آنچه اين قرآن را از ساير نسخه ها متمايز ميکند 115 سورهاي بودن آن است که بحثهاي فراواني را بدنبال داشته است و بگزارش خبرگزاري فارس اين نسخه خطي پس از کشف بلافاصله بحوزه علميه قم منتقل شد تا علماء و مراجع عظام درباره صحّت و سقم سوره 115 تحقيق و بررسي کنند .
آقاي غضباني
ديديد که يکي از شبکه هاي وهابي ادعا کرده که يک قرآن با 115 سوره در بيابانهاي قم کشف شده است و از آقاي ابوالقاسمي تقاضا داريم که در اين باره توضيح بدهيد ؟
آقاي ابوالقاسمي
ادعاي اينها که خبرگزاري فارس اعلام کرده غلط است چرا که در خبرگزاري فارس چنين مطلبي نيامده است و احتمالاً خود آقايان وهابي چنين مطلبي را کشف کردند !!! اما سايتي که ايشان به آن استناد کرده است که کشف يک قرآن خطي با 115 سوره در بيابانهاي قم ، که در پائين آن نوشته است که نوشته شده توسط شايگان اسفندياري خبرگزاري فارس !!!
تصويري که محدود کرده بودند و فقط وسط آن را بعنوان يک خبر رسانه اي گذاشته بودند که فکر کردند که دنيا دربسته است و براي چهار نفر بيسواد مطلبي را ميگويند که هيچکس از هيچ چيز باخبر نميشود در حاليکه همزمان با پخش برنامه آنها چندين نفر با ما تماس گرفتند و گفتند که ما به سايت رفتيم و ديديم که اينها چه دورغ بزرگي گفتند .
حالا بايد ببينيم که اين سايت چيست ؟ سمت چپ سايت را اگر ملاحظه کنيد نوشته خواننده محترم بيشتر مطالب اين وبلاگ طنز است لطفاً قبل از خواندن مطلب به بخش و دسته اي که مطلب در آن مطلب منتشر شده دقت بفرمائيد ، مطالبي که در بخشهاي سرگرمي و طنز سياسي و طنز اجتماعي قرار دارند واقعي نيستند در ضمن من با خبرگذاري فارس و رجانيوز شوخي دارم و براي همين هم هميشه از آنها نقل قول ميکنم !!!
اين دوستان ناعزيز ما فقط همين وسط را نشان دادند و ادعا کردند که بله خبرگزاري فارس چنين خبري را اعلام کرده است .
روزنامه افغان خبر طنز شايگان اسفندياري را جدّي ميگيرد و فکر ميکند که واقعاً سوره جديدي از قرآن در قم کشف شده است .
ما ميپرسيم که آيا شما واقعاً اينها را نديديد ؟!! آيا خبرها و مطالب شما هميشه همينطور است ؟!! شما به مردم اينگونه مطلب ارائه ميکنيد ؟!! مگر ميشود که شما وسط صفحه را ديده باشيد و گوشه را نديده باشيد ؟!! دوره بي خبري و بيسوادي مردم گذشته است و دقيقاً همزمان با پخش برنامه آنها چند نفر با ما تماس گرفتند .
مناسب است که کليپ ديگري که در ادامه همان کليپ اول است ببينيد .
کليپ شماره 2
قرآن جديدي پيدا شده است که ابوبکر آن را دزديده است ، چه عبارت وقيحي که ابوبکر از پيامبر اکرم قرض گرفته است و بعد برده و پس نياورده است !!! سبحان الله !!! يعني پيامبر اکرم اينقدر العياذ بالله غافل است از اينکه نسخه اي به ابوبکر ميدهد و بعد هم سراغي از آن نسخه نميگيرد ؟!!! که شما برديد و سوره 115 را پاره کرديد ، انگار فقط کاغذ بوده که بخواهد آن را پاره کند !!! غافل از اينکه آن زمان بر استخوان نوشته ميشده است و يا بر پوست حيوانات نوشته ميشده و اينطور نبوده است که کسي بتواند آن را پاره کند .
آقاي ابوالقاسمي
جُهَّاق يک شخص نادان عرب بود که در کوچه اي راه ميرفت که بچه ها سر راه او را گرفتند ناچاراً گفت که فلان جا حلوا ميدهند و بنابراين همه بچه ها رفتند و بعد هم خودش باورش شد و خودش هم رفت !!! اينها خبر دروغي را خودشان نقل ميکنند و بعد هم خودشان باورشان ميشود ، اصلاً آن زمان قرآن روي کاغذ نوشته نميشده بنابراين خبر شيعه ها دروغ بوده است !!! ايشان ادعا کردند که مگر قرآن در آن زمان روي ورقه بوده است .
در صحيح سنن ابن ماجه حافظ ابي عبدالله محمد بن يزيد قزويني تأليف ناصر الدين الباني جلد 23 چاپ رياض باب الرضاء الکبير روايت شماره 1953 از عايشه همسر رسول خدا نقل ميکند آيه رجم نازل شد و آيه ده بار شير دادن به بزرگسال ، يعني اگر ميخواهيد که بزرگسال به شما محرم بشود ده بار به او شير بدهيد که محرم ميشود و اينها در کاغذي زير تخت من بود و پاره شد و از بين رفت .
عايشه ادعا کرده است که اينها آيه بوده است ولي الآن در قرآن نيست .
زمانيکه پيامبر اکرم از دنيا رفت ما مشغول موت پيامبر شديم و بزي وارد خانه ما شد و اين را خورد ، الباني هم در تعليق بر اين روايت ميگويد سند اين روايت نيکوست و در ترجمه داجن هم در پاورقي صفحه 148 نوشته است که گوسفندي است که در خانه به آن غذا ميدهند ، خوب اگر قرآن آن زمان روي استخوان ميبود آيا گوسفند ميتوانست استخوان بخورد ؟!! قرآن اهل سنت چند آيه کم دارد حالا اگر ما قرآنمان يک سوره کم دارد بايد از خاک در بياوريم و آنها اگر بخواهند آيه هايي را که از قرآنشان کم شده را دربياورند بايد از شکم بز بيرون بياورند !!!
جداي از اين مطلب روايت از عبدالله بن مسعود با سند صحيح که قرآنش 112 سوره بوده است و ميگفته که سوره معوذتين جزء قرآن نيست .
شما که خانه خودتان از شيشه است چرا سنگ مي اندازيد !!! شما اول بايد يک مطلب صحيح را پيدا کنيد که مباني علمي داشته باشد و بعد بحث کنيد .
کليپ شماره 3
ثالثاً ما ميگوئيم که در روايت بخاري آمده است که « قَالَ بَعضُهُم » يعني بعضي گفتند ، اگر بعضي گفتند چرا شما به حضرت عمر نسبت ميدهيد ؟!! نقل شده که بعضي گفتند که بر رسول خدا تب شديدي عارض شده است و کتاب خداوند قرآن ما را بس است ، حالا چرا شما عمر بدبخت را در اينجا علم کرديد ؟!!
آقاي غضباني
بحث درباره اين بود که در حديثي بنام حديث قرطاس که معروف است ، کارشناس اين برنامه گفته است که در اين حديث آمده که « قَالَ بَعضُهُم » و نگفته که « قَالَ عُمَر » شما چرا ميگوئيد که عمر گفته است ؟ از آقاي يزداني ميخواهيم که در اين باره براي ما توضيح بدهند ؟
آقاي يزداني
حرف ايشان درست است و در يک روايت در بخاري کتاب المقاضي باب 83 حديث 4432 آمده است که « إِنَّ رَسُولَ الله صلي الله عليه و آله و سلم قَد غَلَبَهُ الوَجَع وَ عِندَکُمُ القُرآن حَسبُنَا کِتَابَ الله » و متأسفانه يکي از اشکالاتي که بر بخاري است همين است که يک روايت را در جايي بگونه اي نقل ميکند و به جاي ديگري که ميرسد بصورت ديگر نقل ميکند ، در يکجا بخاطر حفظ آبروي خلفاء و بخاطر حفظ آبروي عايشه روايت را تقطيع ميکند ولي در جاي ديگر فراموش ميکند که روايت را تقطيع کرده است و کامل مي آورد و همان ضرب المثل دروغگو فراموشکار است را درباره خودش کاملاً تطبيق ميدهد .
اما اين روايت در چندين جا از صحيح بخاري نقل شده است و در جاهاي ديگر از خود بخاري واضح و مشخص اين روايت را نقل کرده است و صراحتاً گفته است که عمر اين حرف را زده است .
در صحيح بخاري تأليف امام حافظ ابي عبدالله محمد بن اسماعيل بخاري متوفي 256 که با تحقيق ابو سهيل الکرمي است با چاپ بيت الافکار الدوليه عربستان سعودي است در صفحه 47 حديث شماره 114 اين روايت آمده است و همان روايت است که « عَن إبن عباس قَالَ لَمَّا إِشتَدَّ بِالنَّبِي وَجَعَهُ قَالَ إِئتُونِي بِکِتَاباً أَکتُبُ لَکُم کِتَاباً لاَ تَضِلُّ بَعدَهُ قَالَ عُمَر إِنَّ النَّبِي قَد غَلَبَهُ الوَجَع وَ عِندَنَا کِتَابَ الله حَسبُنَا » در اينجا صراحتاً نام عمر آمده که گوينده عمر است .
اين روايت در صحيح بخاري است که تصريح کرده که خليفه دوم گوينده اين حرف بوده است و گفت که پيامبر بيماري برايشان غلبه کرده است و نعوذ بالله و در اثر بيماري است که اين حرفها را ميزند و معناي اين حرف هما هذيان است .
در روايت ديگر در روايت شماره 5669 صفحه 1114 صحيح بخاري آمده است که « عَن إبن عباس قَالَ لَمََّا حَضَرَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ فِي البَيتِ رِجَالٌ فِيهِ عمر بن الخطاب قَالَ النبي هَلُمَّ أَکتُبُ لَکُم کِتَاباً لاَ تَضِلُّ بَعدَهُ فقَالَ عُمَر إِنَّ النَّبِي قَد غَلَبَ عليه الوَجَع وَ عِندَنَا قرآن کِتَابَ الله حَسبُنَا » در اين روايت صراحتاً و آشکار مشخص کرده است که چه اين کسي حرف را زده است .
در اين دو روايت تصريح شده و در صحيح بخاري آمده است و ربطي به شيعه هم ندارد .
متأسفانه که اينها اهل تحقيق نيستند که به خود زحمت بدهند و جوابهايي که در اينترنت مي بينند مي آورند و فرصت تحقيق کردن ندارند چرا که وقتي کسي 8 ساعت و 4 ساعت برنامه زنده دارد فرصت تحقيق هم ندارد ولي ديگران هستند که تحقيق ميکنند و آبروي اينها را مي برند و البته در روايات ديگري هم صراحتاً آمده است که عمر چنين حرفي را زده است و همين که در دو جا از صحيح بخاري آمده است که عمر چنين حرفي را زده باشد براي ما کفايت ميکند .
کليپ شماره 4
ما هيچ جا نداريم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چيزي را ثبت کنند و در کاغذ بنويسند حتي آيات قرآن را ، چرا که صحابه مي نوشتند .
آقاي غضباني
بحث اين بود که جوري ميخواهد به اين حديث خدشه وارد کند که پيامبر اکرم هيچگاه چيزي را روي کاغذ نمينوشتند ؟ آيا اين ميتواند دليلي بر بطلان اين روايت باشد .
آقاي ابوالقاسمي
فرض ميگيريم که پيامبر اکرم قبل از آن چيزي ننوشته باشند ولي اينجا فرمودند که بياوريد من چيزي بنويسم و روايت هم در بخاري است و هم در مسلم و در ديگر کتب اهل سنت است و در کتب شيعه نيامده است ، شما با اين روايت ميخواهيد چکار کنيد ؟!! ميخواهيد بگوئيد که نعوذ بالله پيامبر اکرم هذيان ميگويد که کاغذ بياوريد که من چيزي بنويسم چون تابحال چنين حرفي نزده ، شما ميخواهيد همين حرف را بزنيد خوب بزنيد ما مشکلي نداريم ، الآن هم ميگوئيد که پيامبر اکرم هذيان گفته است که کاغذ بياوريد چون بلد نبوده است ، اگر واقعاً اين مقصود شماست خوب بگوئيد .
اما اگر واقعاً ميخواهيد اهل بحث و تحقيق باشيد ، در صحيح بخاري روايت شماره 2699 آمده است که « فَأَخَذَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ألکِتَاب فَکَتَبَ : هَذَا مَا غَابَ عَلَيهِ محمد بن عبدالله لاَ يَدخُلُ مَکَّۀ سِلاَحٌ إِلاَّ فِي القِلاَف وَ أَن لاَ يَخرُجَ مِن أَهلِهَا بِأَحَد إِن أَرَادَ أَن يَتَّبِعَ وَ أَن لاَ يَمنَعَ أَحَداً مِن أَصحَابِهِم إِن أَرَادَ أَن يُقِيمَ بِهَا » پيامبر اکرم آن نامه را گرفتند و خودشان نوشتند که اين چيزي است که محمد بن عبدالله بعنوان عهد نامه مينويسد سلاح نبايد به مکه بيايد مگر اينکه در قلاف باشد و حق ندارند با خودشان هيچکدام از اهل مکه را ببرند و اگر يکي از اصحاب پيامبر خواست در مکه بماند پيامبر حق جلوگيري از او را ندارد .
اين چند جمله را بنقل از صحيح بخاري خود پيامبر اکرم نوشتند !!! اگر شما صحيح بخاري را بلد نيستيد چرا ميگوئيد که نماينده اهل سنت هستيد ؟!! شما اگر نميدانيد که در صحيح بخاري چه رواياتي آمده است چرا شبکه اي بنام اهل سنت تأسيس ميکنيد ؟!! چرا با دست خودتان آبروي خودتان را ميبريد .
سيوطي در الدر االمنثور جلد 3 صفحه 31 روايت نقل ميکند که « مَا مَاتَ النَّبِي صلي الله عليه و آله و سلم حَتَّي قَرَأَ وَ کَتَب » پيامبر از دنيا نرفت مگر اينکه خواند و نوشت .
آلوسي مفسر بزرگ اهل سنت در تفسير خود جلد 21 صفحه 5 بعد از نقل حديث بخاري ميگويد « وَ القُدرَ عَلَي القِرَاءَۀ فَرعُ الکِتَابَۀ » قدرت بر خواندن فرع بر نوشتن است يعني اگر کسي بتواند بنويسد قطعاً خواندن هم ياد دارد و نوشتن را از روايت در صلح حديبيه ثابت ميشود که البته يک بي ادبي آلوسي به حضرت ميکند و ميگويد حضرت خوب نميتوانست بنويسد و خوش خط نمينوشت .
پس اصل نوشتن پيامبر اکرم در کتب اهل سنت ثابت و روشن است و همه علماء اهل سنت اين را نقل کردند و اگر شما ميخواهيد برنامه اجرا کنيد بايد با ادلّه روش و واضح توسط علماء آگاه ، برنامه خود را اجرا کنيد نه اينکه دائماً با برنامه هاي خود و اشتباهاتتان آبروي خود را ببريد .
کليپ شماره 5
مجري برنامه ( آقاي هاشمي ) : پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ميخواست بنويسد و گفت قلم و دوات بياوريد و عمر اجازه ندارد ،
کارشناس ( آقاي خدمتي ) : علي کي بود ؟ علي چرا اجازه نداد ؟ مگر در آن جلسه فقط حضرت عمر بود ؟!! مگر شما روايت نميکنيد که همه شلوغ کردند و رسول خدا فقط فرمودند که برخيزيد ، مگر علي نميتوانست بگويد که يا رسول خدا اگر عمر نمي آورد من در خدمت شما هستم و براي شما مي آورم !!! عمر اشتباه کرد که نياورد و من براي شما مي آورم ، اگر درباره خلافت من است اين کاغذ و اين هم قلم شما براي من بنويسيد ، علي زمانيکه عمر مانع شد کجا بود ؟ زهرا کجا بود ؟ آل البيت کجا بودند ؟ ابن عباس که از آل بيت است کجا بودند ؟
آقاي يزداني
اينکه اميرالمؤمنين در قضيه قرطاس حضور داشته مطلب قطعي است چرا که امير المؤمنين هيچگاه از رسول خدا جدا نشدند مگر در زمانيکه کار خاص و دستور خاصي پيش مي آمد که حضرت علي از رسول خدا جدا ميشدند وگرنه در زمان بيماري رسول خدا و قبل و بعد از آن اصلاً اميرالمؤمنين از حضرت جدا نشده است .
شيح مفيد از علماء شيعه در اين باره ميفرمايد « وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَةٍ » اميرالمؤمنين جز براي کارهاي ضروري از رسول خدا جدا نشده است
الارشاد ـ جلد 1 ـ صفحه 85
بنابراين اصل حضور اميرالمؤمنين در قضيه قرطاس و اينجا که عمر به رسول خدا توهين ميکند قطعي است ، اما اينکه چرا اميرالمؤمنين در برابر عمر نايستاد و کاغذ و قلم نياورد و يا اينکه با برخورد بد عمر مقابله نکرد ؟!! در جواب بايد به چند نکته اشاره کرد :
نکته اول اين است که طبق آيه قرآن کريم هيچ مسلماني حق ندارد که بر پيامبر اکرم پيشي بگيرد و قبل از پيامبر اکرم حرفي بزند و کاري بکند چرا که در جايي که پيامبر است اولين کسيکه بايد حرفي بزند و کاري بکند خود رسول خدا است .
چنانچه در آيه 1 سوره حجرات آمده که « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ » اي کسانيکه ايمان آورديد چيزي را بر خداوند و رسولش مقدم نشماريد و بر آنها پيشي نگيرد و تقواي الهي پيشي کنيد که خداوند شنوا و بينا است .
و اميرالمؤمنين مطيع محض خدا و رسول خدا است و در هيچ روايتي از شيعه و سني روايت نشده که اميرالمؤمنين بر پيامبر اکرم و يا بر خداوند پيشي گرفته شده باشد و اولين مؤمن بر همين قرآن است و در نهج البلاغه خطبه 192 ميفرمايد « وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ » من هميشه مثل بچه اي که بدنبال پيامبر اکرم است بدنبال ايشان ميرفتم و هميشه پيامبر اکرم اخلاق تازه را به من ياد ميداد و به من دستور ميداد که از ايشان تبعيت کنم .
همچنين در خطبه 197 اميرالمؤمنين ميفرمايد « وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله و سلم أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ » اصحاب و ياران حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم که حافظان اسرار او بودند ميدانند که من براي يک لحظه حتي با رسول خدا و خداوند مخالفت نکردم و هميشه با آنها موافق بودم و بلکه با جان خود پيامبر را ياري کردم .
وقتيکه اميرالمؤمنين چنين شخصيتي دارد چگونه ميشود تصور کرد که اميرالمؤمنين قبل از سخن گفتن رسول خدا سخني بگويد و قبل از اينکه رسول خدا در برابر عمري کاري انجام بدهد اميرالمؤمنين شمشيرش را بردارد و کاري انجام بدهد ، چرا که رسول خدا در آنجا حضور دارد و رسول خدا هر تصميمي که گرفت اميرالمؤمنين تابع فرمان ايشان است .
نکته دوم حرمت نزاع در حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است و خداوند در آيه 46 سوره انفال هر نوع نزاعي را در حضور رسول خدا حرام اعلام ميکند و ميفرمايد « وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ » از خداوند و پيامبر اطاعت کنيد و با هم اختلاف نکنيد تا امر شما سست نشود و قدرت و شوکت شما از دست نرود و صبر و استقامت کنيد که خداوند با صابرين است .
در اينجا اميرالمؤمنين دو راه داشت يا بايد با عمر به نزاع ميپرداخت و با او يقه به يقه ميشد و جواب او را ميداد و يا اينکه صبر ميکرد و اگر رسول خدا دستوري ميداد دستور ايشان را اجرا کند .
اگر کار اول را انجام ميداد بر خلاف آيه قرآن انجام داده بود و اميرالمؤمنين هيچگاه در حضور رسول خدا بر خلاف آيه به نزاع نپرداخته است .
جايي که رسول خدا است و نزاع ميشود شما نزاع نکنيد و صبر کنيد و ببينيد که رسول خدا چه دستوري ميدهد ، چرا بايد برخلاف دستور خداوند عمل کند ؟!! رسول خدا هم دستور داد که همه آنها را از خانه خود بيرون کنند .
کليپ شماره 6
اگر قضيه قرطاس را بررسي کنيم مي بينيم که از ابن عباس و ديگران نقل شده است و اين خبر واحد را ابن عباس روايت کرده است و ديگري نقل نکرده است و فراموش نکنيد که ابن عباس 8 يا ده ساله از يک خبر واحد روايت ميکند .
آقاي غضباني
کارشناس برنامه سعي کرده که با يک لباس علمي به ادعاي خود جامه بپوشاند و گفته که اين خبر واحد است و راوي آن هم ابن عباس 8 ساله است و خواسته که از اين طريق به اين بحث خدشه وارد کند .
آقاي ابوالقاسمي
اولاً بايد اين کارشناس محترم از اولِ صحيح بخاري دقت ميکرد که چه کسي روايتها را نقل کرده است ؟ عايشه روايت ها را نقل کرده است .
اما براي اينکه ما بصورت مستدل اين بحث را که گفته حديث فقط از طريق ابن عباس نقل شده است بررسي کنيم چندين جواب ميدهيم .
جواب اول : ما ميگوئيم که ابن عباس در تمام کتب اهل سنت 3835 روايت نقل کرده که از بين اينها 1660 روايت به پيامبر اکرم ميرسد و با مکررات 34425 روايت دارد و اگر بخواهند بگويند که ما روايات ابن عباس از پيامبر اکرم را کنار ميگذاريم پس 1660 روايت بايد حذف شود و آنکه باقي ميماند نظر يک صحابي است و نظر يک صحابي که براي ما حجت نيست و آنها ميگويند که ما صحابه را براي اينکه سنت پيامبر را نقل کردند حجت ميدانيم و ابن عباس اگر از خودش چيزي گفته باشد براي ما حجت نيست پس در اين صورت تمام روايات ابن عباس بايد کنار گذاشته شود چرا که براي ما حجت نيست .
جواب دوم : ايشان گفت که ابن عباس 8 تا 10 ساله بوده است ، در حاليکه بايد يک مراجعه به کتب اهل سنت ميکرد و ميديد که علماء اهل سنت در اينجا چه نظري دارند .
ابن کثير در البدايۀ و النهايۀ جلد 8 صفحه 296 نقل شده که « قال ابوداود عن الشعبۀ عن إسحاق عن سعيد بن جبير عن إبن عباس قُبِضَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ أَنَا إِبنٌ خَمسَ عَشَرَ سَنَۀ وَ هَذَا هُوَ الأَصَحّ » رسول خدا از دنيا رفت و من 15 ساله بودم و اين صحيح است .
نزديک ده نفر از علماء اهل سنت اين مطلب را با سندهاي معتبر نقل کردند که ابن عباس در زمان رحلت رسول خدا 15 ساله و بالغ بوده است ، آيا اين کارشناس ميخواهد ابن عباس را خراب کند و بگويد که 8 ساله است و در اين صورت ديگر روايتهاي او هم زير سؤال ميرود ، اگر ميخواهيد اينگونه عمل کنيد مردمي که اهل تحقيق و بررسي هستند متوجه ميشوند که اينها صحيح نيست و آبروي خودتان ميرود و تمام روايات اهل سنت با اينکار از بين ميرود .
اگر شما ميخواهيد بگوئيد که اين روايتي که بخاري از ابن عباس 8 ساله نقل کرده را ما قبول نميکنيم !!! آيا شما بيشتر ميفهميد يا بخاري ؟!! بخاري تشخيص داده که اين روايت از ابن عباس ارزشمند است و در 7 جا از بخاري هم آن را آورده است .
با اينکار يعني ميخواهد بگويد که در واقع من بخاري را قبول ندارم !!!!
جواب سوم : فرضاً که ابن عباس کوچک بوده ولي طبق نظر علماء اهل سنت با ديگر بچه ها فرق ميکرده است چرا که آنها معتقدند که ابن عباس حبر الامۀ بوده است و عبدالله بن مسعود گفته که « نِعمَ تَرجُمَانِ القُرآن إِبن عباس » ترجما يعني کسيکه معاني قرآن را بدرستي متوجه ميشود و بيان ميکند ، اگر همه قرآن را ميفهمند پس چرا عربها خودشان براي قرآن مترجم ميخواهند ، ابن عباس مترجم خوبي براي ماست .
بارها و بارها در آن شبکه گفتند که همه قرآن را متوجه ميشوند !!! اگر شما ميدانيد بگوئيد که الف لام ميم به چه معناست ؟ خود صحابه ميگويد که ابن مسعود ميگويد من براي قرآن مترجم احتياج دارم و آن هم ابن عباس است .
عبدالله مسعود که ميگويند از همه بر قرآن مسلط تر است ولي خود او ميگويد که ابن عباس بهترين مترجم است .
در روايت ديگري است که عمر ابن عباس را بغل ميکرد و در کنار خود مينشاند و ميگفت که من ديدم که پيامبر روزي تو را خواست و بر سر تو دست کشيد و آب دهان مبارکش را بر دهان تو انداخت و گفت خدايا او را در دين فقيه گردان و تأويل قرآن را به او ياد بده .
پس خليفه دوم گفته که پيامبر اکرم دعا کردند که ابن عباس تأويل قرآن را بياموزد ، آيا شما بهتر ميفهميد يا خليفه دوم بهتر ميفهمد ؟!!! شما بهتر ميفهميد يا پيامبر اکرم ؟!! شما بهتر ميفهميد يا علماء اهل سنت که اين روايت را نقل کردند و براي آن ارزش قائل شدند ؟!!
روايت بعدي را عبدالله بن بريدۀ از ابن عباس نقل کرده که ميگويد من نزد پيامبر اکرم رفتم و ديدم که جبرئيل هم در کنار حضرت بود و با ظاهر دحيۀ کلبي بود و جبرئيل گفت که ابن عباس حبر الأمۀ و دانشند امت است و وصيت کن که همه به سراغ او بروند و پيامبر اکرم هم وصيت کردند که اي مردم بعد از من به سراغ ابن عباس برويد و از او علم بياموزيد .
ولي کارشناس شبکه ميگويد پيامبر اکرم اگر اين دستور را داده اشتباه کرده ، من ميگويم که ابن عباس در آن زمان 8 يا 10 ساله بوده است و هر چيزي که از پيامبر اکرم نقل کرده است باطل است و آنها را کنار بگذاريد .
جواب چهارم : شما گفتيد که اين روايت فقط به ابن عباس ميرسد ، در حاليکه خود اهل سنت با سند معتبر در جلد 3 صفحه 394 حديث 1071 نقل کردند که حديث هم به جابر ابن عبدالله انصاري ميرسد که ميگويد پيامبر در هنگام وفات کاغذي خواستند که نامه اي بنويسند که مردم نه گمراه بشوند و نه گمراه بکنند در خانه دعوا شد و خليفه دوم صحبت کرد و پيامبر اکرم هم آنها را از خانه بيرون کرد .
مورد بعدي اين است که علماء اهل سنت از خود خليفه دوم روايت نقل کردند از زيد بن أسلم از پدرش از عمر بن الخطاب وقتي پيامبر مريض شدند فرمودند « أُدعُ لِي بِالصَّحِيفَۀٍ وَ الدَّوَات » براي من کاغذ بياوريد که چيزي بنويسم که هرگز گمراه نشويد « فَکَرِهنَا ذَلِکَ أَشَدَّ الکِرَاهَۀ » من خيلي بدم آمد که پيامبر گفت که گمراه نشويد و گفتم اي رسول خدا من ميخواهم گمراه شوم ، شما چيزي ننويسيد « أُدعُ لِي بِالصَّحِيفَۀٍ وَ الدَّوَات » زنها از پشت پرده گفتند که آيا نميشنويد که پيامبر اکرم چه ميگويند ؟!! گفتم شما مثل زناني هستيد که يوسف را براي خود ميخواستند شما الآن دلتان براي پيامبر سوخته است ولي من دلم براي خودم سوخته است شما وقتي که پيامبر مريض شد گريه کرديد ولي وقتي که خوب شود سوار پيامبر ميشويد پيامبر گفت آنها را رها کنيد آنها از شما بهتر هستند ( يعني زنان پيامبر از خليفه دوم بهتر هستند ) .
معجم الأوسط ـ جلد 5 ـ صفحه 288 ـ حديث 5338
روايت را از جابر نقل کرديم ، آقايان که ادعا ميکنند روايت از جابر بررسي سندي بکنند و ببينند که سندش ضعيف است و يا صحيح است .
جواب پنجم : اهل سنت نه تنها از 15 ساله و نه از 10 ساله و نه از 8 ساله بلکه از 4 ساله نقل روايت را درست ميدانند ، روايت در صحيح مسلم جلد 7 صفحه 128 روايت شماره 6137 کتاب فضائل الصحابۀ باب فضل الطلحۀ و الزبير از هشام بن عروۀ از پدرش از عبدالله بن زبير ميگويد که من و عمر بن ابي سلمه در روز خندق در قلعه حسان در کنار زنها ايستاده بوديم که يکبار او خم ميشد و من روي شانه او ميرفتم و نگاه ميکردم که چه اتفاقي مي افتد و گاهي هم من خم ميشدم و او روي شانه من نگاه ميکرد پدرم که سلاح در دست داشت و سوار به اسب بسمت بني غريزه ميرفت را هم تشخيص دادم .
در شرح نبوي بر صحيح مسلم ميگويد تقريباً اجماع علماء اهل سنت بر اين است که عبدالله بن زبير در سال اول هجرت در مدينه بدنيا آمده است و دو يا سه روايت هم دارند که ازدواج مادرش هم متعه بوده است .
جنگ خندق در سال 4 بوده است و خود نبوي تصريح ميکند و ميگويد ابن زبير در عام الهجرۀ بدنيا آمده بوده و خندق سال 4 بوده است يعني قطعاً از 4 سال کمتر بوده است .
بنابراين جمهور محدثين که ميگويند شنيدن از بچه درست نيست تا اينکه 5 ساله شود درست نيست ، نظر من اين است که هر زمانيکه تشخيص بدهد روايتش قبول است حتي اگر از 4 سال کمتر باشد .
مبناي تشخيص درست چيست ؟ خودشان در الکفايۀ في الروايۀ و چندين منبع ديگر گفتند که چه زماني بچه را بياوريم که روايت را بشوند ؟ وقتي که فرق بين گاو والاغ را فهميد ميتوانيد از او روايت نقل کنيد .
بنابراين طبق نظر اين کارشناس شبکه ، ابن عباس 15 ساله فرق بين گاو و الاغ را تشخيص نميداده چون علماء اهل سنت گفتند که اگر فرق بين الاغ و گاو را فهميدي ملاک در تشخيص حديث است .
ابن عباس با اينکه حبر الامۀ است اين فرق را نميفهمد ؟!!!
جواب ششم : دختر شيرخواره از نظر اهل سنت جواب مسأله فقهي ميدهد ولي ابن عباس نميتواند روايت نقل کند ؟!!! ابن عربي در الفتوحات جلد 4 صفحه 120 نقل کرده و حلبي در سيره از او نقل کرده است که ميگويد دخترم زينب شيرخواره بود و من در حال بازي با او بودم در حال بازي از او پرسيدم که دخترم اگر شخصي با همسرش نزديکي کند ولي مني خارج نشود حکمش چيست ؟ دخترم گفت که بايد غسل کند ، حاضرين در جلسه تعجب کردند .
دختر يکساله ابن عربي فتوا ميدهد ولي ابن عباس 15 ساله به نظر کارشناس روايتش قبول نيست !!!!
کليپ شماره 7
و عبارت « هَلُمُّوا » که لغت حجاز نيست و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم لغت حجاز بکار ميبردند؟ !! اگر اينطور باشد بايد « هَلُمَّ » باشد که براي مفرد و مثني و جمع است که « هلموا » لغت حجاز نيست .
آقاي يزداني
ايشان ميگويد که پيامبر بايد هلم ميگفت و نه هلموا ، پس اينکه به لغت اهل حجاز نگفته است اين روايت درست نيست و حتماً کسيکه ساخته از بني تميم بوده است و اين روايت دروغ است .
نکته اي بايد گفته شود و آن اينکه تمام شبهاتي که اين آقا ميگويد قبلاً افرادي مثل شيخ عبدالرحيم و آقاي برقه اي در رهنمود سنت و طاها در مرآه الاسلام عين اينها را گفته است ولي ايشان اصلاً تحقيق نميکنيد و جستجو هم نميکند چرا که در همين صحيح بخاري همين روايتي را که اين آقا ادعا ميکند در صحيح بخاري صفحه 1114 حديث 5669 آمده که « لَمَّا حُضِرَ رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وَ فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ النبي هَلُمًّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً » .
ايشان ميگويد که اگر پيامبر اکرم ميخواست بگويد که بياوريد بايد ميگفت « هَلُمًّ » ، خوب در اين روايت هم که « هَلُمًّ » آمده است ؟!!! چرا ايشان تحقيق نميکند ؟!!! حتي انگار صحيح بخاري را نخوانده است .
در همين صحيح بخاري صفحه 1230 روايت شماره 6408 آمده است که پيامبر از زبان ملائکه نقل ميکند که ملائکه از « هَلُمّوا» استفاده کردند !!! پس در اينصورت همه ملائکه از بني تميم هستند و لغت اهل حجاز را هم ياد ندارند .
در اين روايت آمده است که « عَن أبي هريرۀ قَالَ رسول الله إِنَّ لله مَلاَئِکَۀٌ يَطُوفُونَ بِالطُرُقِ يَلتَمِسُونَ أَهلَ الذِّکرِ فَإِذَا وَجَدُوا قَوماً يَذکُرُونَ اللهِ تَنَادُوا هَلُمُّوا إِلَي حَاجَتِکُم » ملائکه خداوند در راه بدنبال کساني ميگردند که اهل ذکر هستند و اگر ببينند که کسي نام خداوند را ميبرد و به ياد خداوند است و ذکر خدا را ميگويد فرياد ميزنند که « هَلُمُّوا إِلَي حَاجَتِکُم » .
پس « هَلُمُّوا » لغت بني تميم نيست بلکه لغت فرشتگان هم هست ، پس اولاً که پيامبر اکرم « هَلُمَّ » گفته است و دوماً هم اين را ملائکه هم گفتند .
حتي وقتي که اين کلمه « هَلُمُّوا » را در نرم افزار الجامع الکبير جستجو کنيم 977 مورد کلمه « هَلُمُّوا » است که در کتب عرب استعمال شده است و آيا اين موارد از زبان بني تميم است ؟!!! اگر اينها واقعاً حال جستجو و تحقيق ندارند ميتوانند از ما کمک بخواهند . اينکه خود را عالم اهل سنت ميدانند ولي حتي صحيح بخاري را نخواندند توهين به علماء اهل سنت است .
کليپ شماره 8
بلاخره اين اتفاق افتاد و رسول خدا هم دستور داد و اين روايت هم در صحيح بخاري وارد شده است ، جواب اين است که هدف پيامبر اکرم اگر بنا بود که چيزي بنويسد و آنها گفتند « حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ » حرف ديگران را تأييد کرده است زيرا امکان ندارد که پيامبر بر موضوعي منکر و غير صحيح ساکت باشد ، زيرا رسول خدا در اينجا مسئول است که امر بمعروف و نهي از منکر کند و اگر قرار بود که افرادي در اطراف رسول خدا جمع شوند و بگويند « حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ » پس رسول خدا حرف آنها را پسنديده است چرا که انکار نکردند و دال بر اين است که اين عمل صحيح است .
آقاي ابوالقاسمي
ما از صحابه شروع ميکنيم ، آقاي ابن عباس صحابي بيشتر ميفهمد يا اينکه شما بيشتر ميفهميد ؟!!! مگر در روايت صحيح بخاري نيامده است که ابن عباس چشمش اشک آلود شد و گفت « ألرَزِيَّۀ کُلُّ الرَزِيَّۀ مَا حَالُوا بَينَ رسول الله وَ بَينَ أَن يَکتُبَ الکِتَاب » بزرگترين مصيبت اين بود که بين رسول خدا و نوشتن کتاب مانع شدند .
آقاي ابن عباس صحابي ميگويد اين مصيبت بود ولي کارشناس شبکه وهابي ميگويد اين منکر هم نبود بلکه معروف بوده چون پيامبر اکرم سکوت کرده است !!! حبر الامۀ مصيبت ميداند ولي وهابي ميگويد که اين منکر هم نيست .
دوماً ادعا ميکند که پيامبر هيچ واکنشي نشان ندادند و بلکه وقتي که ديدند آنها گفتند « حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ » پيامبر اکرم سکوت کردند سکوتشان نشانه رضايت از کار آنها بوده است ، سؤال ميکنيم که يعني آن صحابه از پيامبر اکرم بيشتر ميدانسته است ؟!! شما که ياد داريد از اين حرفها بزنيد ، و پيامبر اکرم را از صحابه پائين تر بدانيد !!! يعني پيامبر اکرم نميدانست چکار ميکند و صحابه به ايشان يادآوري کردند و اين دقيقاً همان حرف « إِنَّ الرَجُلَ لَيُهذِي » ميشود که پيامبر اکرم هذيان ميگويد و وقتيکه به پيامبر اکرم تذکر دادند متوجه شدند که خودشان هذيان گفتند .
يعني اگر شما بگوئيد که پيامبر اکرم سکوت کرد و تأييد کرد ، چه چيزي را تأييد کرده است ؟!! اگر جرأت داريد بگوئيد که پيامبر اکرم چه چيزي را تأييد کرده است ؟!!
تا اينجا فرض ميگيريم که پيامبر اکرم سکوت کرده است ، اگر پيامبر اکرم سکوت کرده بودند پس « قُومُوا عَنِّي » به چه معني است ؟ دوماً در مسند اجمد جلد 1 صفحه 324 و 325 روايت دارد که وقتي اين قضيه اتفاق افتاد پيامبر از اين حرفها اندوهگين شدند و فرمودند که « قُومُوا عَنِّي » از نزد من برويد .
در انصاب الاشراف جلد 1 صفحه 562 حديث 1341 آمده که پيامبر اکرم از حرف اينها حالت انزجار پيدا کردند يعني پيامبري که رحمۀ للعالمين است اصلاً حرف اين افراد را نميتواند تحمل کند !!!
ابن سعد در الطبقات الکبري جلد 2 صفحه 244 نقل کرده که « غَمُّوا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فقال قُومُوا عَنِّي » صحابه پيامبر را اندوهگين کردند پس رسول خدا فرمودند که از نزد من برود و آيه هم در اين باره دارد که « إِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً » ( سوره احزاب آيه 57 ) کساني که خدا و پيامبر را اذيت کنند خداوند در دنيا و آخرت آنها را لعنت ميکند .
ابن حجر در تفسير اين مطلب ميگويد وقتي که نزد مريض ميرويد چيزي نگوئيد که آن مريض اذيت شود .
فتح الباري ـ جلد 10 ـ صفحه 107
نکته بعد اينکه پيامبر اکرم يکبار نگفتند که کاغذ بياوريد اگر فرمايش اين کارشناس درست ميبود اينگونه ميشد که پيامبر يکبار فرمودند که کاغذ بياوريد و آنها هم گفتند که « حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ » و پيامبر متوجه شدند و سکوت کردند ، ولي پيامبر دوباره تکرار کردند « فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيهِ » حرفها تکرار شد و اين مطلب در صحيح بخاري باب مقاضي آمده است و بعد از اينها پيامبر اکرم دستور دادند « قُومُوا عَنِّي فَلَا يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ » شايسته نيست که نزد من شما دعوا کنيد ، حرف من فصل الخطاب است و اصلاً شايسته نيست که در محضر پيامبر اکرم باشيد چون در محضر برخي بودن همان لحظه براي شما ثواب مينويسند .
روايت داريم که نزد اميرالمؤمنين باشيد و به چهره ايشان نگاه کنيد ثواب دارد ، شما حتي شايسته نيستيد که بنشينيد و من شما را نگاه کنم که نگاه شما به من بيافتد و حتي به اين اندازه هم شايستگي نداريد !!!
عيني در عمدۀ القاري جلد 2 صفحه 170 در ترجمه « قُومُوا عَنِّي » آورده که يعني از من دور شويد و نزديک من نباشيد .
دراين صورت يعني نه پيامبر عربي ياد دارند و نه صحابه عربي ميدانند و نه علماء اهل سنت عربي ياد دارند و فقط اين کارشناس عربي متوجه شده است که در آن قضيه چه اتفاقي افتاده است !!!
کليپ شماره 9
بعد از اين مطلب مسئله خطرناک ميشود و اگر بنا باشد که ما بر اين اعتقاد باشيم مسئله به کفر کشيده ميشود ، ما معتقديم که اين اتفاق افتاده است و رسول الله دستور دادند که قلم و قرطاس بياوريد که چيزي براي شما بنويسم تا گمراه نشويد و اين مسئله گمراه نشويد خيلي مهم است يعني اگر اين عملي نشد ملت از جمله خود حضرت علي گمراه ميشوند ، يعني عمر نگذاشت و پيامبر هم چيزي ننوشت و در نتيجه رسالت تکميل نشده است و بعد از 23 زحمت رسول خدا رسالت را تکميل نکردند و رفتند ، آيا اين ادعا و اين اعتقاد کفر نيست ؟ که دين اسلام ناکام ماند و تمام نشد و منظور و مفهوم از آنچه در دل رسول خدا بود نتوانست به ملت بفهماند .
آقاي يزداني
متأسفانه اينها به هيچ وجه روي حرفي که ميزنند تعمق و تفکر نميکنند ، اي کاش ايشان روي همان جواب آخري که خودش داد بسنده ميکرد و بعد از آن به اين کلام نميپرداخت و اين مشکلات را براي خود ايجاد نميکرد .
جواب اول : اين روايت در 7 جا از صحيح بخاري نقل شده است پس ثابت ميکند که بخاري اين روايت را نقل کرده و طبق حرف اين آقا بخاري اعتقاد داشته است که دين کامل نشده است و وقتي که اين روايت صحيح باشد ثابت ميشود که دين کامل نشده است و بخاري هم اين مطلب را در کتاب خود نقل کرده و قبول کرده و خودش هم گفته که هر روايتي که من در کتاب خودم آوردم سندش صحيح و قطعي است .
ابن حجر عسقلاني در تقليل التعليق جلد 5 صفحه 421 مي آورد بخاري ميگويد که من صحيح را در مدت 6 سال از بين ششصد هزار روايت نوشتم و بين خودم و خداي خودم حجت قرار دادم ، يعني هر چيزي که در آن نقل کردم صحيح است .
ابن حجر در مقدمه فتح الباري جلد 1 صفحه 347 ميگويد که فربري از بخاري نقل کرده است من هيچ روايتي را در صحيح بخاري نياوردم مگر اينکه نزد خداوند استخاره کردم و بعد يقين کردم که صحيح است و آن را آوردم .
در روايت ديگري که ابن حجر از بخاري نقل ميکند ميگويد هيچ روايتي را در صحيح بخاري نياوردم مگر اينکه قبل از آن غسل کردم و دو رکعت نماز خواندم .
حدود هفت هزار روايت در صحيح بخاري وارد شده است ، پس بخاري هفت هزار بار غسل کرده است و نماز خوانده است و 7 بار هم اين روايت قرطاس را با سندهاي مختلف نقل کرده است و اين مشخص ميکند که بخاري معتقد است که اين روايت قطعاً از رسول خدا صادر شده است پس طبق معياري که اين آقا ميگويد بخاري هم کافر شده است و طبق اين حرفي که اين آقا ميزند اعتقاد داشته که دين کامل نشده و برخلاف آيه قرآن کريم حرف زده است پس نعوذبالله طبق حرف ايشان کافر است .
جواب دوم : اهل سنت اعتقاد دارند که صحيح بخاري بعد از قرآن صحيح ترين کتاب است و تمام رواياتي که در صحيح بخاري است صحيح است ، پس تمام کسانيکه اعتقاد دارند که صحيح بخاري روايات صحيح را نقل کرده به مبناي اين آقا کافر شدند ، پس اين افراد اعتقاد دارند که دين کامل نشده است چون اين روايت در صحيح بخاري آمده است .
پس تمام کسانيکه معتقد هستند که صحيح بخاري همه رواياتش صحيح است طبق مبناي آقاي خدمتي کافر شدند .
نبوي در شرح صحيح مسلم جلد 1 صفحه 19 ميگويد اگر کسي قسم بخورد که زنم طلاق داده ميشود اگر هر چيز که در بخاري و مسلم است صحيح نباشد !!! هر چيزي که در بخاري و مسلم است صحيح است و اگر صحيح نباشد زن من طلاق داده ميشود .
ابن تيميه صراحتاً ميگويد تمام آنچه در صحيح بخاري و مسلم آمده و اعم حديث اجماع و اتفاق و قبول دارند که همه آنها بدون استثناء از پيامبر اکرم نقل شده است .
پس تمام افراد و علمائي که اين حرف را ميزنند بر مبناي آقاي خدمتي کافر شدند .
اين چه حرفي است که آقاي خدمتي ميزند ؟!!! آيا نبايد که قبل از حرف زدن فکر کند ؟!!
کاش ايشان اين حرف را نزده بود و اين ادعا را نکرده بود و تمام اهل سنت را تکفير نميکرد و خودش هم اعتقاد دارد که آنچه در صحيح بخاري و مسلم آمده است صحيح است پس خودش را هم تکفير ميکند و حتي فردي را که در کنارش نشسته است را هم تکفير ميکند .
جواب سوم : ما از آقاي خدمتي سؤال ميکنيم که آيا بعد از نزول آيه اکمال که طبق گفته شما در حجۀ الوداع و در شب جمعه و در عرفه نازل شده است آيا پيامبر اکرم هيچ چيز ديگري را تبليغ نکرده است و هيچ حرف ديگري را نزده است ؟!! آيا گفته و يا نگفته ؟!! اگر گفته باشد پس دين کامل نشده پس چرا گفته و اين نشانه اين است که دين کامل نشده است و خود پيامبر اکرم برخلاف آيه قرآن کريم حرف زده است ، آيه اکمال نازل شده که خداوند فرمود من دين شما را کامل کردم و پيامبر اگر حکم ديگري بعد از آن گفته باشد نعوذبالله بر خلاف قرآن عمل کرده است .
ما حتي جرأت نميکنيم که اين حرف را بزنيم ولي طبق گفته اين آقا همين ميشود .
از اين گذشته طبق گفته اين آقا آيه اکمال در بين آيه اي نازل شده که قبل و بعد از آن احکام الهي است .
خداوند يک حکم جديد بعد از آيه اکمال نازل کرده است پس نعوذبالله خود خداوند به خودش کافر شده است چرا که يکبار ميگويد « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً » بعد خودش يک آيه ديگر مي آورد .
اين ابداع جديدي که اين آقا کرد اول بخاري را کافر کرد و بعد هم تمام اهل سنت را کافر کرد و بعد پيامبر اکرم و بعد هم خود خداوند را مشکل دار کرد .
اکمال به اين معنا نيست که پيامبر اکرم ديگر بعد از آن نميتواند حکمي را بگويد ، ما ميگوئيم که در غدير نازل شد و با ولايت علي دين کامل شد اما بعد از آن آيا پيامبر اکرم نميتوانست باز همان حرف را تأکيد کند ؟!! حديث قرطاس تأکيدي بر حديث غدير است ، آنجا اميرالمؤمنين را شفاهاً گفت و نصب کرد و اينجا هم ميخواست که بنويسد ، آيا اجازه ندارد که دوباره همان حرف را تأکيد کند .
از اين جالب تر روايتي در صحيح مسلم است که عين قضيه قرطاس را از ابوبکر نقل ميکند « عن عروۀ عن عائشه قَالَ لِي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فِي مَرَضِهِ أُدعُ لِي أبَابَکر وَ أَخَاکَ حَتَّي أَکتُبُ کِتَاباً » عايشه ميگويد رسول خدا در زمان مريضي به من گفت که ابوبکر را نزد من بخوان و برادرت را هم نزد من بخوان ( شايد منظور همان عمر باشد ) تا چيزي بنويسم من ميترسم که کسي در خلافت طمعي کند و خداوند و مؤمنان ابا ميورزند از اينکه غير از ابوبکر کسي ولي و جانشين من شود .
آيا پيامبر اکرم در اينجا ميدانست که آيه اکمال قبلاً نازل شده است يا نميدانست ؟ اگر ميدانست و اين حرف را زده پس طبق مبنايي که آقاي خدمتي دارد نعوذ بالله کافر شده است و اگر هم نميدانست که يک معناي ديگر دارد .
اين حديث هم در صحيح مسلم آمده و مسلم هم معتقد است که تمام رواياتي که در کتابش آمده صحيح است ، پس طبق مبناي آقاي خدمتي کافر شده است ، چون روايت در صحيح مسلم و بخاري آمده است و اينها اعتقاد داشتند که روايت صحيح است و به گفته اين آقا هر کسيکه اعتقاد داشته باشد که دين کامل نشده کافر است پس مسلم و بخاري و تمام اهل سنت و خود آقاي خدمتي و آقاي هاشمي و همه و همه حتي نعوذ بالله پيامبر اکرم و خود خداوند هم مشکل داشتند .
ايشان بايد از اين حرف خودش توبه و استغفار کند .
سؤال يکي از ببنندگان :
فردي از اهل سنت به يکي از شبکه هاي شيعي زنگ زد و ادعا کرد که يکي از مراجع شيعه در کتاب خود فتوا داده که مرد ميتواند مادر خودش را براي خود صيغه کند ، البته مجري به ايشان جواب دندان شکني به اين فرد داد ، اگر امکان دارد شما هم در هر برنامه اي چند فتواي اينگونه اي اهل سنت را بيان کنيد تا دوستان متوجه شوند که اينها چه فتاواي جالب و خنده داري دارند ؟
پاسخ آقاي يزداني :
اگر واقعاً چنين فتوايي در کتابي از کتب شيعه وجود ميداشت قطعاً مثل قرآني که وهابيون در قم پيدا کرده بودند تا بحال ألم کرده بودند و نشان ميدادند ولي از آنطرف خود اينها در سندهاي معتبر فتوا دادند که هر کس ميتواند با مادر خودش و با خواهر و خاله و عمه و دختر خود ازدواج کند و حتماً بايد عقد بخواند و ازدواج کند و حتماً هم بايد مهريه بدهد .
ابن حزم اندلسي ميگويد کسيکه با يکي از محارم خود ازدواج کند جايز است يا نيست ؟ ميگويد که علماء اختلاف دارند و هر کسيکه اينگونه ازدواج کند بايد حدّ شرعي بخورد ولي امام ابوحنيفه گفته است که اصلاً حدّ ندارد و کسيکه با مادر خود و مادربزرگ و عمه و خاله و دختر خواهر و دختر برادر خود ازدواج کند و بداند که اينها چه نسبتي با او دارند و بدانند که حرام است حدّ جاري نميشود و فرزندي که از مادربزرگ بدنيا مي آيد براي اين نوه است که بايد حتماً مهريه مادربزرگش را هم بدهد .
المحلي ـ جلد 11 ـ صفحه 253 و 254
سؤال يکي از ببنندگان :
ميگويند که در مستدرک علي الصحيحين حاکم نيشابوري حديثي آمده که پيامبر فرمودند که حضرت علي عليه السلام وارث تمام علوم من است ، اگر امکان دارد شماره حديث و صفحه آن را بيان کنيد ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
اين روايت در فضائل الصحابۀ احمد بن حنبل جلد 2 صفحه 638 روايت 1085 مراجعه کنند که در اين روايت فضائل زيادي براي حضرت علي نقل شده که از جمله پيامبر اکرم به حضرت علي فرمودند « وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي » اميرالمؤمنين عرض کردند « قَالَ وَ مَا أَرِثُ مِنْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ » که يا رسول الله من از شما چه چيزي ارث ميبرم ؟ « قَالَ مَا وَرِثَ الْأَنْبِيَاءُ مِنْ قَبْلِي قَالَ وَ مَا وَرِثَ الْأَنْبِيَاءُ مِنْ قَبْلِكَ قَالَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتَهُمْ وَ أَنْتَ مَعِي فِي قَصْرِي فِي الْجَنَّةِ مَعَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ أَنْتَ أَخِي وَ رَفِيقِي ثُمَّ تَلَا رَسُولُ اللَّهِ ص إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِينَ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّهِ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ » رسول خدا فرمودند که آنچه انبياء قبل به ارث گذاشتند و آن کتاب خدا و سنت است و تو با من در قصر من هستي … .
باز در جلد 2 صفحه 666 روايت شماره 1137 همين روايت را نقل ميکند .
ابن حبان در کتاب ثقات جلد 1 صفحه 142 همين روايت را مطرح کرده است .
سؤال يکي از ببنندگان :
با وجود اينکه حضرت علي عليه السلام از بدو تولد تا زمان شهادت حضرت رسول با ايشان همراه بودند و حضرت زهرا که هم از اول زندگي تا زمان شهادت پدرشان حضور داشتند ، اين همه روايات شيعه که بر اساس واقعيت بنا شده و در کنار آنها ابوهريره که فقط دو سال مسلمان شده است ، آيا اينها ميخواهند به روايات ابوهريره در مقابل روايات اميرالمؤمنين استناد کنند .
سؤال يکي از ببنندگان :
آنها ميگويند که ابوبکر عمر را براي جانشيني خود انتخاب کرده است چگونه ممکن است که پيامبر که 23 سال براي اسلام زحمت کشيد براي خود جانشين انتخاب نکند ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
البته علماء اهل سنت جواب ميدهند و ميگويند که پيامبر اکرم اصحاب خوبي را تربيت کرده بود و همين صحابه ميتوانستند بعد از پيامبر يک جانشين مشخض کنند و لذا پيامبر نگران نبود ، آيا همين صحابه صالح در زمان مردن ابوبکر نبودند ؟!! آيا نبايد ابوبکر براي عقل آن اصحاب ارزش قائل ميشد چنانکه به گفته خودشان پيامبر اکرم براي عقل آنها ارزش قائل شدند ؟!!! پس اين مبنا اصلاً صحيح است .
سؤال يکي از ببنندگان :
پيامبر اکرم در مباهله امام حسن و امام حسين و امام علي و حضرت زهرا را همراه خود برد ، يعني در حقيقت از آنها در دعا کردن کمک خواست .
سؤال يکي از ببنندگان :
عايشه وقتي که فوت کرد داشت گريه ميکرد و اين را خود اهل سنت اعلام کردند پس چگونه ميگويند که اين کفر است که به زيارت قبور برويم ، آيا براي خودشان و براي عايشه کفر نيست ولي براي ما کفر است !!!
سؤال يکي از ببنندگان :
در صحيح بخاري درباره کيفيت نزول وحي بر پيامبر که ورقۀ بن نوفل حضرت را ارشاد داده است … ، من از يکي از اهل سنت پرسيدم که چگونه شک و ترديد پيامبر توسط يک اهل کتاب رفع ميشود در پاسخ گفت که در قرآن کريم هم آيه داريم که اين حديث را تأييد ميکند که در سوره يونس آيه 94 وارد شده است « فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ » اگر خطاب در اين آيه غير از پيامبر است چرا مثل آيه 23 و بقره که ميفرمايد « وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ » اينجا هم خطاب صراحتاً به غير پيامبر نشده و اين شبهه را در دل ايجاد کرده است ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
دوستان اهل سنت که اين شبکه ها را ارائه ميکنند به تفسير سيوطي و يا تفسير فخر رازي و ساير تفاسير خود مراجعه کنند که روايت با سند معتبر در الضياء المختاره آمده که الباني ميگويد که اين روايات حداقل حسن است و از ابن عباس است که در ذيل آيه « فَإِنْ كُنْتَ في شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ » ميگويد پيامبر اکرم نه شک داشتند و نه سؤال کرد .
خود شما گفتيد که اين تفاسير را بايد از صحابه بپرسيد و خود صحابه گفتند که ابن عباس ترجمان قرآن است ، کسي جرأت ندارد بگويد که پيامبر اکرم شک داشتند مگر ممکن است که پيامبر اکرم در چيزهايي که به ايشان نازل شده شک کنند .
اگر اين آيه در زمان اول بعثت بود شايد ميتوانستند اين حرف را بزنند ، در حاليکه اين آيه براي زمان مدينه و اهل کتاب است .
سؤال يکي از ببنندگان :
من شبي به اين شبکه کلمه زنگ زدم و چيزي پرسيدم که کارشناس برنامه حرف من را قبول نکرد اگر امکان دارد شما ببينيد که حرف من اشتباه است ، اول من از ايشان پرسيدم که اين آيه قرآن که فرمودند « وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» گفتم که اين زن فرعون چه کسي بوده ؟ گفت آسيه بوده است و گفتم که شوهرش چه کسي بوده ؟ گفت فرعون ، گفتم پس اينگونه که شما ميگوئيد ما بايد به فرعون بگوئيم ذوالنور ، گفت شما بغض حضرت عثمان بن عفان را در دل داريد ، گفتم که اين ذوالنور است و عثمان هم ذوالنورين است ، گفت شما معني ذو را نميدانيد ، گفتم که ذو و ذا و ذي هر سه مورد بمعناي مالک است و اين که براي عثمان صفتي نميشود . اين دو دختر حضرت رسول خدا که ميگويند که همسر عثمان بودند آيا صحت دارد يا نه ؟
پاسخ آقاي يزداني :
اين خودش جواب قانع کننده اي به آنهاست ، شوهر زينب دختر بزرگ پيامبر اکرم دست يک کافر بوده است که تا صلح حديبيبه هم اسلام نياورد و در جنگ بدر هم بر عليه مسلمانان شرکت کرد ، او هم ذوالنور بود ؟ آيا ازدواج يک کافر با دختر پيامبر فضيلت است ؟ اگر براي عثمان فضيلت است بايد براي او هم فضيلت باشد .
از اين گذشته ما اصلاً اين ازدواجها را قبول نداريو دلائلي در اين زمينه نقل کرديم :
1ـ عدم وجود رابطه صميمانه بين پيامبر و اين دختران ، هيچ روايتي وجود ندارد که پيامبر اکرم يکبار به آنها مهرباني کرده باشد و يا با آنها حرفي زده باشد .
2ـ در صحيح بخاري جلد 4 صفحه 212 و 213 آمده که دختر پيامبر خدا و دختر دشمن خداوند در يک خانه براي يکمرد حرام است و نميتواند همزمان با اين دو ازدواج کند و پيامبر اکرم به خدا قسم ميخورد که جايز نيست و از طرف ديگر هم خود اينها در الاستيعاب جلد 16 صفحه 46 شماره 3345 نوشتند که عثمان همزمان هم با رملۀ دختر شيبه ازدواج کرده و هم با دختر پيامبر ازدواج کرده است .
شيبه از دشمنان خداوند بود که در يکي از جنگها بدست اميرالمؤمنين کشته شد .
يا بايد بگويند که اينها دختران پيامبر اکرم نبودند و اگر هم بودند ازدواج آنها با عثمان حرام بوده است .
3ـ عبد الله بن عمر بين اميرالمؤمنين و عثمان مقايسه ميکند و ميگويد اما عثمان کسي بود که خداوند گناه او را بخشيد که از احد فرار کرد ولي شما مردم او را کشتيد و اما علي پسر عموي رسول خدا و دامادش بود ، اگر عثمان هم داماد پيامبر بود چرا عبدالله عمر اسم او را نگفت ، اينجا در مقام مقايسه است و فضائل عثمان و فضائل علي را ميگويد .
صحيح بخاري ـ جلد 5 ـ صفحه 157
سؤال يکي از ببنندگان :
در يکي از شبکه ها خيلي نسبت به تاريخ طبري مانور ميداد ولي با مطالعه کمي که داشتم در اين کتاب خيلي واضح و روشن حقانيت حضرت علي را اثبات ميکرد و من نميدانم که اينها چه عقلي دارند که نميتوانند اين حقايق را متوجه شوند ، چرا اينها اينقدر لجاجت ميکنند ؟ در خطبه 219 نهج البلاغه ميگويد که « لله بلاد فلان » منظور عمر است ولي اينجا ميگويد که سلمان فارسي است اگر امکان دارد در اين باره توضيح بدهيد ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
متأسفانه وقتيکه ما به تاريخ طبري استدلال ميکنيم ميگويند روايت باطل است ، مثلاً ميگوئيم که در تاريخ طبري با سند معتبر در صفحه آخر مربوط به خليفه اول است که هم سيوطي گفته که معتبر است و هم ديگر علماء اهل سنت که ابوبکر گفت «فَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَ إِنْ كَانَ أُعْلِنَ عَلَيَّ الْحَرْبُ » آرزو دارم که کاش به خانه فاطمه هجوم نميبرديم ، ولي خودشان اين روايت را قبول نميکنند ولي خودشان تمام روايات جعلي را از اين تاريخ طبري نقل ميکند .
درباره « لله بلاد فلان » چرا به سلمان نخورد چرا که ايشان فرماندار مدائن بودند و استاني را کنترل ميکردند و شهر در لغت آنزمان به معناي استان بوده است و ايشان هم استاندار مدائن و فارس بوده که منطقه بزرگي هم بوده ، حضرت آيا اگر اين حرف را بزنند نميشود که درباره سلمان باشد ؟!!!
سؤال يکي از ببنندگان :
آيا امام علي عليه السلام با دختر ابوبکر ازدواج کردند ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
دختر ابوبکر نبوده بلکه همسر ابوبکر بوده است ، اسماء بنت عميس که قبل از ابوبکر همسر جعفر طيار بوده و در آن زمان بد بود که زني بي شوهر باشد و اولين کسيکه به خواستگاري او مي آمد قبول ميکردند و جعفر که بشهادت رسيد ابوبکر به خواستگاري اسماء آمد و او هم قبول کرد و وقتيکه ابوبکر از دنيا رفت اولين کسيکه از او خواستگاري کرد اميرالمؤمنين بود ، چون گفتند که بر گردن من است که فرزندان برادرم جعفر حمايت کنم و در همان زمان اين زن دختري به نام أم الکثوم را به خانه حضرت علي آورد همانطوري که محمد بن ابوبکر را آورد .
أم الکلثوم دختر حضرت علي نابالغ بود و در زمان عمر هم هنوز بالغ نشده بود و ممکن نيست که بگويند که عمر با أم الکلثوم دختر حضرت علي ازدواج کرده است چون طبق روايات خودشان آن أم الکلثوم نابالغ بوده است ولي اسماء با ابوبکر و أم الکلثوم به خانه حضرت علي آمدند و عمر با اين أم الکلثوم ازدواج کرد و لذا نبوي در تهذيب الاسماء تصحيح ميکند که عمر با أم الکلثوم دختر ابوبکر ازدواج کرده است .
سؤال يکي از ببنندگان :
اينها ميگويند که آيه « الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ » هيچ ربطي به امام علي عليه السلام ندارد ولي در يکي از شبکه ها ميگفت که اگر از قرآن آيه اي آورديد که اسم امام علي در آن باشد يا مربوط به امام علي باشد من 50 ميليون تومان به شما جايزه ميدهم ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
سال قبل جناب آقاي دکتر قزويني به اين آقاي حيدري گفتند که براي مناظره بيائيد و ايشان هم گفت که باشد من پذيرفتم ولي الآن حدود يکسال ميگذرد ولي ايشان هنوز نيامده است و ما جايزه نميخواهيم بلکه خودمان به شما جايزه ميدهيم .
سؤال يکي از ببنندگان :
نظر اهل سنت را درباره نهج البلاغه بفرمائيد ؟
پاسخ آقاي ابوالقاسمي :
مفتي اعظم اهل سنت در مصر به نهج البلاغه تعليقه دارد و ميگويد که اين نهج البلاغه اينقدر ارزش دارد که تعليقه به اين ميزنم جداي از اينکه اولين کسکيه اشکال گرفته ابن تيميه بوده است و شاگردش ميگويد که من خودم از ابن تيميه شنيدم که هر چه حرف از علي در اين نهج البلاغه است مشخص است و کلام سيد رضي هم مشخص است .
4 Comments
باب المراد
سلام علیکم،استاد عزیز یکی از شبکه های وهابی سندی را بر اینکه ام کلثوم دختر حضرت علی بوده منتشر کرده اند،در کتاب مستدرک جناب نوری این مطلب هست که اگر در نرم افزار کلثوم بنت علی را جست و جو بفرمایید نتیجه می آید،آیا این سند میتواند دلالت بر اینکه ام کلثوم دختر حضرت بودند بکند؟.
yazdani
سلام علیکم
برادر گرامی ! بنده در مستدرک الوسائل روایت مورد نظر شما را نیافتم. بله مطالبی آمده از زبان ام کلثوم دختر امیرمؤمنان علیه السلام که مقصود از آن می تواند حضرت زینب سلام الله علیها باشد که کنیه مبارک آن حضرت «ام کلثوم» بوده است .
و البته در خاتمة المستدرک آمده است که ام کلثوم ابتدا با عون بن جعفر بن أبی طالب و سپس با محمد بن جعفر بن أبی طالب ازدواج کرده است :
محمّد بن جعفر بن أبي طالب : وهو أحد المحامدة في كلام أمير المؤمنين ( عليه السّلام ) ، كما مرّ في ابن عمّه محمّد بن الحنفية « 7 » ، أمه أسماء بنت عميس ، خلف على أمّ كلثوم بنت أمير المؤمنين ( عليه السّلام ) بعد أخيه عون ، قتل مع عمه بصفّين ، ولمّا استشهد جعفر دخل رسول الله ( صلَّى الله عليه وآله ) على آل جعفر قال عبد الله بن جعفر في حديث – : ثم أخذ بيد محمّد وقال : هذا شبيه عمّنا أبي طالب.
خاتمة المستدرك – ميرزا حسين النوري الطبرسي – ج 9 ص 26.
موفق باشید
یاعلی
باب المراد
سلام علیکم،استاد در مستدرک الوسائل میرزا نوری ج2ص204در سند یک روایت است که عن ام کلثوم بنت علی (علیه السلام) آمده است.
yazdani
سلام علیکم
همان طور که خدمت شما عرض کردم ، میتواند مقصود حضرت زینب سلام الله علیها باشد که لقب آن حضرت «ام کلثوم» بوده است . ام کلثوم اسم نیست، کنیه است .
موفق باشید
یاعلی