هر كس اين كار را بكند، جاهل و گمراه است؛ بلكه احيانا كافر ميشود. اگر كسي بر اين باور باشد كه بر مردم پيروي از يك مذهب از ميان اين ائمه، واجب است نه از امام ديگر؛ لازم است كه توبه داده بشود. اگر توبه كرد كه كرد،اگر نكرد بايد كشته شود.
پس از وفات رسول خدا صلی الله عليه وآله، كساني كه اهل بيت عليهم السلام را رها و پيرو مكتب سقيفه شدند، در عقائد و همچنين در فروع فقهي دچار تشتت و اختلاف زيادي شدند. مذاهب مختلفي در شهرها و مناطق اسلامي سربرآورد و هر كدام معتقد بودند كه مذهب و فتواي او كاشف از حكم واقعي خداوند است و ديگر مذاهب همگي راه باطل را ميروند .
عامر بن شراحيل مشهور به شعبي متوفاي100هـ ؛
عمر بن عبد العزيز متوفاي،101هـ؛
حسن بصري متوفاي 110هـ ؛
ابومحمد سلميان بن مهران الاعمش، متوفاي 148هـ ؛
ابوحنيفه نعمان بن ثابت متوفاي 150هـ؛
ابوعمرو عبدالرحمن الاوزاعي متوفاي 157هـ ؛
سفيان بن سعيد بن مسرورق الثوري، متوفاي161هـ؛
ليث بن سعد، متوفاي 175هـ ؛
مالك بن أنس متوفاي 179هـ ؛
سفيان بن عيينه متوفاي 198هـ ؛
محمد بن إدريس شافعي متوفاي204هـ؛
اسحاق بن ابراهيم، متوفاي 238هـ ؛
ابراهيم بن خالد كلبي ابوالثور، متوفاي240هـ ؛
احمد بن حنبل متوفاي 241هـ؛
داود بن علي ظاهري، متوفاي 270هـ ؛
محمد جرير طبري، متوفاي 310هـ ؛
از مشهورترين كساني بودند كه صاحب مذهب رسمي بودند و شهر خود و حتي در ديگر شهرهاي اسلامي پيرو داشتند.
وضعيت به همين صورت بود تا اين كه در سال 665هـ ظاهر بيبرس البقنداري حاكم وقت، در سراسر كشور اسلامي بخشنامه كرد كه تنها چهار مذهب حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي حق فعاليت دارند، در تمام مدارس تنها فقه اين چهار مذهب تدريس ميشود، هر جا قاضي نصب ميشود، تنها از عالمان اين چهار مذهب بايد باشد، خطيب و امام جمعه و جماعت تنها از اينها منصوب ميشوند و …
از اين پس بود كه اين چهار مذهب به عنوان مذاهب رسمي اعلام و تا امروز باقي ماندهاند.
اين چهار مذهب با يكديگر رقابت و تعصب شديدي داشتند؛ تا جايي كه همديگر را تكفير مي كردند. كسي حق تغيير مذهب نداشت. جنگ و كشتارهاي زيادي در طول تاريخ بين آنها اتفاق افتاد. تا امروز نيز اين تعصب و رقابت وجود دارد و شايد اندكي كاسته شده باشد؛ اما كسي نميتواند منكر آن باشد.
***
ابن تيميه حراني متوفاي728هـ كه تئوريسن فكري وهابيت امروزي به شمار ميرود، نظريه ديگري را پرورش داد و آن اين كه هيچ كس حق ندارد به مذهب خود تعصب داشته باشد. هر مقلدي ميتواند در تمام فروع فقهي از هر مذهبي كه خوشش آمد، تقليد كند . مثلا در نماز از ابوحنيفه، در طهارت از شافعي، در زكات از مالك و در ديات از احمد بن حنبل و …
در اصطلاح به اين نوع تقليد، «تقليد نوعي» گفته ميشود در برابر «تقليد شخصي» كه هر كسي تنها از پيشواي خود تقليد ميكند.
در مجموع فتاواي ابن تيميه آمده است:
وَإِذَا كَانَ الرَّجُلُ مُتَّبِعًا لِأَبِي حَنِيفَةَ أَوْ مَالِكٍ أَوْ الشَّافِعِيِّ أَوْ أَحْمَد: وَرَأَى فِي بَعْضِ الْمَسَائِلِ أَنَّ مَذْهَبَ غَيْرِهِ أَقْوَى فَاتَّبَعَهُ كَانَ قَدْ أَحْسَنَ فِي ذَلِكَ وَلَمْ يَقْدَحْ ذَلِكَ فِي دِينِهِ. وَلَا عَدَالَتِهِ بِلَا نِزَاعٍ؛ بَلْ هَذَا أَوْلَى بِالْحَقِّ وَأَحَبُّ إلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّنْ يَتَعَصَّبُ لِوَاحِدِ مُعَيَّنٍ غَيْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَمَنْ يَتَعَصَّبُ لِمَالِكِ أَوْ الشَّافِعِيِّ أَوْ أَحْمَد أَوْ أَبِي حَنِيفَةَ وَيَرَى أَنَّ قَوْلَ هَذَا الْمُعَيَّنِ هُوَ الصَّوَابُ الَّذِي يَنْبَغِي اتِّبَاعُهُ دُونَ قَوْلِ الْإِمَامِ الَّذِي خَالَفَهُ.
فَمَنْ فَعَلَ هَذَا كَانَ جَاهِلًا ضَالًّا؛ بَلْ قَدْ يَكُونُ كَافِرًا؛ فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ.
اگر شخصي پيرو ابوحنيفه، مالك، شافعي يا احمد باشد و اگر ديد كه در بعضي از مسائل ، مذهبي غير از مذهب او نظر قويتري دارد و از او پيروي كند، كار خوبي انجام داده است و به دين و عدالت او ضرري نميزند؛ بلكه اين كار نزديكتر به حق است و خدا و رسولش اين كار را بيشتر دوست دارد نسبت به كسي كه به يك مذهب معيني غير از مذهب رسول خدا صلی الله عليه وآله تعصب دارد.
همانند كسي كه به مالك، شافعي يا احمد يا ابو حنيفه تعصب دارد و نظرش اين است كه ديدگاه اين مذهب مشخص، حقي است كه بايد از آن پيروي كرد و سخنان ديگر مذاهب حق نيست.
هر كس اين كار را بكند، جاهل و گمراه است؛ بلكه احيانا كافر ميشود. اگر كسي بر اين باور باشد كه بر مردم پيروي از يك مذهب از ميان اين ائمه، واجب است نه از امام ديگر؛ لازم است كه توبه داده بشود. اگر توبه كرد كه كرد،اگر نكرد بايد كشته شود.
مجموع الفتاوى، ج22، ص249
اين در حالي است كه تمام مذاهب اربعه اهل سنت، به مذهب خود تعصب دارند. «تقليد نوعي» فكر ناشناختهاي در ميان آنان است و همگي به «تقليد شخصي» معتقد هستند . كمتر ديده شده است كه شخصي يكي از آنها را رها و به مذهب ديگر بپيوندد.
بنابراين از ديدگاه ابن تيميه و هفكران او، بايد پيروان تمام مذاهب چهارگانه كشته شوند و خون شان هدر است.
شايد به همين دليل باشد كه هفكران و پيروان ابن تيميه در سراسر كشورهاي اسلامي مشغول كشتار اهل سنت هستند. نه به جوان و پير سني رحم ميكنند، نه به زنها و نه به كودكان شان.